مکانی برای کتاب خوان ها

[م.ح.اربابی فر]

با تمام پیشرفت های دنیای مجازی باز هم کتاب بهترین دوست ما به حساب می آید!

دور و بر ما کتاب هایی وجود دارند که هربار می خوانیمشان لذت خاصی به ما دست می دهد و اغلب علاقه خود به کائنات را از آن ها به ارث برده ایم!
منظورم کتاب های آموزشی مانند نجوم به زبان ساده، نجوم دینامیکی، شناخت ستارگان و ... نیست. منظورم کتاب هایی است که به ظاهر جنبه آموزشی ندارند اما خواندن آنها دنیاهای جدیدی را به روی ما باز می کند. مثل کتاب " تاریخچه تقریبا همه چیز!!" یا " تاریخ پیدایش علم جدید" که هر دوتایشان به نحوی به نجوم مربوط می شوند.
اینجا محلیست که قرار است شما دوستان این نوع کتاب ها را به ما معرفی کنید تا با هم قرار بگذاریم و ظرف مدت مشخصی به اتفاق یکدیگر شروع به خوانش آن ها کنیم و بعد هم درباره یشان کمی گپ بزنیم!

پس روند این تاپیک به شرح زیر است:

1- بحث درباره انتخاب یک کتاب
2- تعیین زمان برای خواندن آن کتاب
3- خواندن کتاب
4- گپ زدن درباره کتاب! ( همان نقد و رفع اشکال خودمانی)
5- بازگشت به مورد شماره یک
.
.فکر می کنم بهتر است کمی از وبگردی هایمان کم کنیم و همچون گذشته به سراغ کتاب خوانی برویم تا شاید سرانه مطالعه کتاب در کشور را هم افزایش دهیم!

لیست کتاب‌های خوانده شده تا کنون(برای دریافت خلاصه کتاب روی آن کلیک کنید):

1- کمدی‌های کیهانی
2- ناوی که نامرئی شد
3- تاریخچه زمان
4- کیهان در پوست گردو
5- پتک آسمان
6- صفر
7- انفجار بزرگ

۸ - رویای من

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
این تاپیک با تاپیک معرفی کتاب ها و نرم افزارهای نجومی تفاوت دارد. برای معرفی و آشنایی با کتاب های آموزشی نجومی به آن تاپیک سر بزنید.

[Tahereh Ramezani]

فصل سوم :

در ابتدای فصل ، در مورد انتظارشان در فرانکفورت برای گرفتن پاسپورت و مسائل و مشکلات این بین را بیان کرده و در آخر با پاسپورت انوشه و آتوسا موافقت شد ولی با پاسپورت پدرشان موافقت نشد و مادرشان هم به فرانکفورت آمد تا همراه آن دو به آمریکا بروند .

پس از ورود به آمریکا با استقبال خوب خاله و همسرش روبرو شدند و پس از اندکی به مدرسه رفتند ، انوشه در درس ها بسیار خوب خود را نشان داد و برای یادگیری زبان انگلیسی که در آن مشکل داشت بسیار تلاش کرد .

دبیرستان را با نمرات عالی گذراند و سپس وارد دانشگاه جرج میسون شد و در رشته ی الکترونیک مشغول به تحصیل شد .

لیسانس را با نمرات عالی گذراند و در یک کمپانی مخابراتی کار پیدا کرد و سپس برای فوق لیسانس در دانشگاه جرج واشنگتن ثبت نام کرد .

[Astro_M111]

سلام
فصل سوم:
بعد از اینکه خانوم انصاری نتونستند نمره قبولی دانشگاه پرینستون در رشته اخترفیزیک رو بدست بیارند در رشته مهندسی الکترونیک ادامه تحصیل دادند.و به نوعی پیدا کردن شغل برای خودشون رو با انتخاب این رشته تضمین کرند.کمی بعد هم برای اینکه بتوننند کمی از مشکلات مالی خودشون رو حل کنند در کتابخانه دانشگاه و یک شغل نیمه وقت دیگه در رستورانی فرانسوی مشغول به کار شدند.
---------------------------------------------------------------------------------------------------
چند خط بالا برای من خیلی جالب بود: ایشون برای این که بتونن روی پای خودشون بایستند از همون اول شروع به کارکردن کردن(با این که ایندشون تضمین شده بود) و این که کارشون اصلا ارتباطی با رشتشون نداشته
(موردی که توی کشور ما اصلا به اون توجه نمیشه و همه فکر میکنن باید سر کاری بروند که توی دانشگاه درسش رو خوندن واین مشکل به خصوص برای کسانی که میخوان توی دانشگاه علوم پایه رو بخونند جدی تر هست)

ممنون

[Tahereh Ramezani]

گرامیان با هم از امروز تا تاریخ 7 / 6 / 93 ، فصل های چهارم و پنجم از کتاب " رؤیای من " رو می خونیم ( به دلیل اینکه فصل چهارم خیلی کم هست ، همراه با فصل پنجم می خونیم ) .

[Tahereh Ramezani]

عزیزان از امروز ( 7 / 6 / 93 ) تا تاریخ 10 / 6 / 93 ، هرگونه نظر و نقدی در مورد فصل های چهارم و پنجم کتاب " رؤیای من " دارید ، بفرمایید ..........

[Tahereh Ramezani]

فصل چهارم :

این فصل از زبان امیر ، برادر همسر انوشه بیان شده ، و چگونگی آشنایی امیر با انوشه و سپس واسطه گری برای آشنایی برادرش حمید ، با انوشه را بیان کرده است .


فصل پنجم :

در این فصل در مورد ازدواج انوشه با حمید توضیح داده ، و تلاش ها و کوشش های آن سه نفر برای رسیدن به زندگی مطلوبشان را بیان کرده و از روابط خانوادگیشان با مادر و خواهر انوشه و پدر حمید توضیحاتی را داده است . سپس بیان کرد که امیر برای کار به تگزاس رفت و تنهایی در آنجا کار می کرد . پس از مدتی انوشه به حمید پیشنهاد رفتن به تگزاس را داد و آنها در ماه جون سال 1992 به تگزاس رفتند .

[Astro_M111]

سلام
در این دو فصل:
نویسنده ابتدا به چگونگی اشنایی برادران انصاری با خانوم انوشه و استخدام ایشون در شرکت mci میپردازه و بعد هم با ازدواج این 2نفر با هم و شروع زندگی مشترکشون و مشکلاتی که در اوایل زندگیشون با اون مواجه بودند تا بتونند به اون هدفی که دارن(میلیونر شدن قبل از سی سالگی) برسند رو بیان میکنه.

[Tahereh Ramezani]

بزرگواران از امروز ( 10 / 6 / 93 ) تا تاریخ 14 / 6 / 93 ، با هم فصل ششم کتاب " رؤیای من " رو می خونیم .

[Tahereh Ramezani]

همراهان از امروز ( 14 / 6 / 93 ) تا تاریخ 17 / 6 / 93 ، هرگونه نظر و نقدی در مورد فصل ششم کتاب " رؤیای من " دارید ، بفرمایید ..........

[Tahereh Ramezani]

انوشه و حمید به شهر کوچک ریچاردسون در شمال دالاس رفتند و حمید خیلی زود برای انوشه شغلی در شرکت قبلیشان ، ام سی آی ، درست کرد . در ابتدا وضعیت آنها خوب بود ولی پس از مدتی به دلیل عدم پرداخت هزینه ها از سوی شرکت هایی که با آنها کار می کردند ، وضعیت مالیشان رو به وخامت رفت ؛ تا اینکه یک روز انوشه و امیر به دفتر کار حمید رفتند و با پیشنهاد انوشه و تأیید و موافقت امیر و حمید ، آنها تصمیم گرفتند که برای خودشان شرکت تأسیس کنند و اسم آن را تی تی آی مخفف شرکت تله کام تکنولوژیز گذاشتند .

در ابتدای کار بیشتر از اینکه پولی بدست آورند پول صرف تی تی آی می کردند و با مشکلات مالی فراوانی روبرو بودند . با پیشنهاد یکی از دوستان قدیمیشان تصمیم به ساخت ابزاری گرفتند که با سود حاصل از آن وضعیتشان بهتر شد . سپس چند محصول دیگر را هم عرضه کردند و کم کم زبانزد خاص و عام شدند و انوشه تبدیل به یک خانم پول ساز موفق و ستاره رسانه ها شد .

وقتی از انوشه راز موفقیتش را می پرسیدند ، او به عنوان پاسخ تنها مورد ساده ای را که به ذهنش می رسید بیان می کرد : عزم راسخ و پشتکار در کنار داشتن شریک زندگی و کاری خوب که همیشه برای شنیدن ، تشویق کردن و کمک آماده بود و البته صبوری هم نقش مهمی داشت .

رونق در بازار تکنولوژی موجب شده بود بسیاری از شرکت ها وارد بازار بورس شوند ، آنها هم یا باید شرکت را می فروختند یا سهام آن را عام اعلام می کردند . پس از مدتی شرکت سوناس شرکت آنها را خرید ولی اظهار نمودند که مایلند انوشه و حمید همچنان در آن کار کنند .

پس از مدتی حادثه یازده سپتامبر روی داد و پس از گذشت ماه ها و سال ها از یازده سپتامبر ، اقتصاد آمریکا دچار بحران شد . بازار تکنولوژی که چند بار دستخوش نوساناتی شده بود ، بیش از پیش سقوط کرد و در نتیجه سوناس شروع به کاهش نیروی کار در تی تی آی کرد و همچنین بدون مشورت آنها تی تی آی را به چند بخش مجزا و کوچکتر تقسیم کرده بود و در آخر ناچار به ترک آن شدند . انوشه و حمید تصمیم گرفتند به مسافرت بروند و فکر کنند که با بقیه زندگی چه کنند .

[Tahereh Ramezani]

دوستان خوبم از امروز ( 17 / 6 / 93 ) تا تاریخ 21 / 6 / 93 ، با هم فصل هفتم کتاب " رؤیای من " رو می خونیم .