خلاصه فصل نهم :
9 ) خلیج رنگین کمان ها :
مسابقه شروع شد . از یازده گروه شرکت کننده ، هفت گروه حاضر بودند . شرکت کننده ی یک گروه ، قبل از شروع ، دستگاه هایش مشکل داشت و مسابقه را ترک کرد . رابرت سینگ بسیار خوب حرکت می کرد و از بقیه جلوتر بود تا اینکه کم کم در پاهایش احساس درد و یخ زدگی پیدا کرد . از طریق وسیله ی ارتباطیِ موجود در کلاهخودش به مربی اش اطلاع داد و او نیز گفت که کف آن پوتین ها را باید کلفت تر می گرفتند . رابرت تمام تلاشش را کرد که تا آخر ادامه دهد . کمی استراحت کرد و مجدداً راه افتاد ولی با هر قدمی درد پایش بیشتر میشد . مسابقه به پایان رسید ولی سینگ باید تا مدتی زیاد راه نمی رفت . او برنده شده بود ولی تا هنگامی که هشت سال بعد سومین المپیک ماه برگزار شد ، نمی دانست که آغازگر چه راهی بوده است .
خلاصه فصل دهم :
10 ) ماشینی برای زندگی :
پس از فارغ التحصیلی ، رابرت سینگ به عنوان دستیار پیشرانش در یکی از شاتل های خطی زمین به ماه مشغول به کار شد ، و فریدا کارل هم همراه با گروهش نخستین رشته از معادن یخی قطب جنوب را کشف کرد . این مسئله نه تنها در نهایت اقتصاد کره ی ماه را تغییر می داد ، بلکه تأثیر مالی فوری و به سزایی نیز بر اقتصاد سینگ – کارول گذاشت . حالا دیگر ، اگر پول هایشان را روی هم می گذاشتند ، می توانستند یکی از خانه های فولر را اجاره کنند و هر کجای زمین که دلشان خواست زندگی کنند . خانه های فولر ویژگی های مختلفی داشتند ، از جمله : دستگاه بازیافت غذا ، برق مستقیم 96 ولت .
خلاصه فصل یازدهم :
11 ) بدرود زمین :
تابی کارول سینگ در آریزونا متولد شد ، درست همان طور که والدینش برنامه ریزی کرده بودند . رابرت هنوز هم در شاتل زمین – ماه خدمت می کرد و به مقام مهندس ارشد ارتقا پیدا کرده است .
فریدا روی زمین ماند ، بی هیچ مزاحمتی و با راحتی بیشتر ، از خلال بانک های داده ها و تصویرسازی ماهواره ای می توانست به پژوهش هایش ادامه دهد .
وقتی تابی به سه سالگی رسید ، والدینش به این نتیجه رسیدند که همبازی های روباتی دیگر برایش کفایت نمی کنند ، پس از مدتی اولین توله ببرک ها که به بازار آمد ، تابی در همان نگاه اول عاشق یکی از آن ها شد . ببرک وقتی پا به خانه اشان گذاشت ، اندکی کوچک تر از یک گربه ی اهلی بالغ بود و به زودی دل از همه برد .
رابرت اغلب در شگفت از آن بود که چرا آدمی دل به دوستانی می بندد که طول عمرشان این همه کوتاه تر از خود اوست ؟ لابد قهر جنگل از مدت ها پیش لوح فلزی ای را که کلمات زیر بر آن حک شده بود از میان برده بود :
در اینجا ، تجسم زیبایی ، وفاداری و قدرت به خوابی ابدی فرو رفته است .
اگرچه از دید رابرت سینگ یک عمر می نمود ، اما هرگز فراموش نمی کرد که کودکیِ تابی چگونه به پایان رسیده بود ؛ آن زمان که ببرک را در آغوش گرفته و چشمان زیبای جانور اندک اندک بی فروغ شده بود ، دیگر وقت رفتن شده بود .
خلاصه فصل دوازدهم :
12 ) شن های مریخ :
اگرچه رابرت سینگ همواره مصمم بود روزی به مریخ برود ، اما خیلی دیر از ماه بیرون رفت . وقتی که بخت و اقبال دوباره درِ خانه اش را زد ، دیگر پنجاه و پنج ساله بود .
مثل هر مهاجر تازه وارد دیگری ، رابرت سینگ نیز دو هفته ی اول را صرف گشت و گذار بزرگ مریخ کرد : کوه المپ ، دره مارینر ، پرتگاه های یخی قطب جنوب ، زمین های پست هلاس .
پنج سال دیگر گذشت تا وقتی که کاپیتان رابرت سینگ فهمید که دیگر کوچک ترین تمایلی به قدم زدن در فضا یا دست کم اعماق فضا ندارد . او بیش از این ها از خانواده و کارش راضی بود . البته منظم به فوبوس و دیموس سفر می کرد ؛ معمولاً به دلیل کار پر مسئولیت خود در مقام ناظر و ارزیاب سفینه برای بیمه ی لوید زمین .
روزگاری فوبوس منبع بی بدیلی برای مواد خام لازم برای سازه های فضایی به حساب می آمد ، اما محافظان محیط زیست مریخ – که شاید از زمین گونه سازی مداوم سیاره اشان احساس گناه می کردند – توانستند این روند را متوقف سازند . دیموسِ کوچک تر و دورتر ، از بعضی جهات خیلی بهتر از فوبوس از کار درآمد . گرچه متوسط قطرش کمی بیش از ده دوازده کیلومتر بود ، قادر بودند اغلب فلزات لازم برای کارگاه های محلی سفینه سازی را تا چند قرن از آن استخراج کنند .
اولین باری که چشم رابرت سینگ به گولیات افتاد در کارگاه شماره ی 3 دیموس بود . دفعه ی بعد که رابرت سینگ گولیات را دید ، سفینه بار دیگر به دیموس آمده بود ، یعنی پس از پنج سال بی حادثه و آرام در ایستگاه . کاپیتانِ سفینه هم دیگر در حال بازنشستگی بود . او گفت : در موردش فکر کن ، آسان ترین کار منظومه ی شمسی است . لازم نیست نگران ناوبری اش باشی .
پیشنهاد وسوسه انگیزی بود . اگرچه رابرت سینگ در منصب های پرمسئولیت متعددی خدمت کرده بود ، ولی هرگز سفینه ای را فرماندهی نکرده بود ، و دیگر وقت آن رسیده بود که پیش از بازنشستگی این کار را نیز امتحان کند .
رابرت سینگ هرگز بیش از چند لحظه درباره ی مقصود نهفته در پشت ساختار اولیه ی گولیات فکر نکرد . در واقع ، تقریباً فراموش کرده بود که چرا سفینه را به چنان موتور مضحک و قدرتمندی مجهز کرده بودند . البته هرگز ناچار نبود بیش از کسر کوچکی از آن قدرت را به کار گیرد ، ولی داشتن چنان ذخیره ای هم خیلی خوب بود .
خلاصه فصل سیزدهم :
13 ) ساراگاسوی فضا :
یک روز مندوزا کمی پس از اعلام جایزه ی نوبلش ، برای دانشجویانش گفت : عملاً هیچ یک از سیارک های تروایی روی دو نقطه ی لاگرانژی قرار ندارند . آن ها پس و پیش و بالا و پایین می روند ، آن هم تا حدود سی درجه یا بیشتر . تقصیرش بیشتر بر گردن زحل است : میدان گرانشی اش الگوی تمیز خورشید – مشتری را به هم می ریزد ، بنابراین باید سیارک های تروایی را به شکل دو ابر غول آسا تصور کنید که مرکز هر کدام تقریباً شصت درجه جلوتر و عقب تر از مشتری است .
تا به حال اسم دریای ساراگاسو را در زمین پیر شنیده اید ؟ فکر نکنم . خوب ، آنجا حوزه ای از اقیانوس اطلس است – همان اقیانوسی که در شرق آمریکا است که اشیای شناور – خزه یا کشتی های متروکه – به دلیل جریان های چرخشی در آن گرد می آیند . من هم می خواهم بگویم این نقطه های تروایی دو ساراگاسوی فضایی هستند . این ها متراکم ترین و شلوغ ترین مناطق منظومه ی شمسی هستند ، گو اینکه اگر واقعاً واردشان شوید ، باز هم متوجه نمی شوید . اگر روی یک نقطه ی تروایی بایستید و بخت یارتان باشد ، ممکن است بتوانید با چشم غیرمسلح نقطه ی دیگر را ببینید .
چرا سیارک های تروایی این قدر مهم هستند ؟ گذشته از اهمیت علمی ، این سیارک ها جنگ افزارهای اصلی در زرادخانه ی مشتری محسوب می شوند . هرازچندی ، یکی از آن ها توسط میدان های زحل و اورانوس و نپتون از جای خودش بیرون کشیده و به سمت خورشید سرازیر می شود . هرازگاهی هم یکی اشان با ما برخورد می کند ( حفره ی هلاس این طوری به وجود آمده ) یا حتی به زمین می خورد . تقریباً نیم قرن است که نگبان فضا با بودجه ای بسیار ناچیز سرگرم پیمایش فضا است .
می خواهم برنامه ی دراز مدتی را برای مقابله با این مشکل پیشنهاد کنم . برای شروع توصیه می کنم به نگهبان فضا مسئولیت عملیاتی داده شود تا بتواند دست کم آبروی اسمش را حفظ کند . می خواهم یک جفت سفینه ی سریع و پرقدرت ، مدام در حال گشت زنی باشند – بهترین جا برای این کار نقاط تروایی است . موقعی که آنجا هستند ، می توانند پژوهش های ارزشمندی انجام دهند و می توانند در عرض مدت کوتاهی خود را به هر جایی در منظومه ی شمسی برسانند .