گشت رصدی ،مرنجاب - 11و 12 فروردین

[Mostafa]

گشت رصدی آوااستار- کویر مرنجاب ( 11و 12 فروردین )

با سلام

مركز نجوم آوااستار در نظر دارد در تاريخ پنجشنبه و جمعه 11 و 12 فروردین نخستین گشت رصدي - عکاسی در سال 1390 را برگزار نماید .

مكان : کویر مرنجاب

اطلاعات بيشتر در بخش گشت های سايت آوااستار موجود است .



اين تاپيك جهت اطلاع رسانی و اعلام پيشنهادات براي برگزاري بهتر برنامه ايجاد شده است .


* ضمنآ اعضای فعال فروم آوا استار در کلیه گشت های نجومی از 20% تخفیف برخوردار هستند .

[shadi.porooshani]

دم به کله میکوبد و
شقیقه اش دو شقه میشود
بی آنکه بداند
حلقه آتش را خواب دیده است
عقرب عاشق.....

[only orion]

سلام مجدد
ممنون از دوستان بابت عکس ها و مطالب زیباشون.
این هم یک پانوراما ی 360 درجه از محل رصد. گنبد های نوری کاملا مشخصه و من فقط به گفتن این جمله بسنده می کنم:
به کجا چنین شتابان...

[Mostafa]

این هم چندتا عکس دستجمعی ....

( عکس های مربوط به خوابیدن دوستان در مینی بوس را در تاپیک جداگانه ای در تالار اعضا قرار خواهم داد !! )

[169]

گزارش رصد مرنجاب، 11 و 12 فرووردین 1390
تعداد شرکت کنندگان حدود 50 نفر
ابزارها : تلسکوپ 8 اینچ سلسترون با مقر اسکای ویوو ، 4 عدد دوربین دوچشمی 20*80 ، دوربین دو چشمی 25*100 (دوربین دوچشمی ها بیشتر برای اعضا بود! ) شکستی 100 میلی متر گوتو سمتی ارتفاعی (قطر دهانه شو مطمئن نیستم!)، گرین لیزر دو عدد + یه عدد گرین لیزر که بیشتر برای پ ا ر ت ی استفاده میشد تا نجوم!
مبدا و مقصد : مبدا مرکز نجوم آوااستار و مقصد کویر مرنجاب(تپه های شنی)
این داستان سفر مرنجابه که تا حالا یادم مونده بود و اگه چیزی فراموش شد به خاطر فراموشی من بوده و البته دوستانه دیگه ای هم مختصری ارائه دادند!
گزارشی که می نویسم از زمانی که من خودمو به اواستار رسوندم یعنی ساعت 10 صبح رسیدم.
وقتی ساعت حدودا 10 رسیدم آواستار و وارد شدم دیدم که آقای فروغی،آقای امام،آقای صادقیان،آقای نیرومندی،آقای نوابی،آقای یوسف نژاد،آقای کامکار،آقای ظفرخواه و خانم بنیادی،خانم حدادی زاده و بعد از مدتی خانم ایران نژاد و خانم عباسی(زحمت کشیدند و سوغاتی از شیراز آوردند و مسقطی(املاش درسته!؟) بود) وارد شدند و جمع دوستان قدیمی کامل شد و بعد از مدتی جلسه ای مختصری یک ساعته ای در مورد فروم آوااستار برگزار شد و در این مدت دوستان دیگه ای که در رصد قرار بود همراهمون باشن هم میومدن و جمع رصدیمون کامل تر میشد!! بعد از جلسه خانم بنیادی و ایران نژاد و عباسی از پیشمون رفته ان متاسفانه و در رصد همراه مون نبودن متاسفانه!(رصدهای بعدی انشالله!) دوستانی که بودیم با وسایلی از تدارکات غدا و رصد و کمپینگ و ... رفتیم پایین و دیدم تعداد زیادی از دوستان اومدن( 40 نفری میشدن!) و محمدرضا زحمت حضور و غیاب دوستان رو میکشیدند( دستت درد نکنه!)! در پایین آقای شرفی،خانم امام،آقای حجاریان و .... رو هم دیدم که آماده شدند برای سفرو بعد از نیم ساعتی منتظر حضور دیگر دوستان ودر حال قرار دادن وسایل سفر در مینی و اوتوبوس بودیم که در نهایت در ساعت 13:40 دقیقه حرکت کردیم به سمت مرنجاب!
در مینی بوس بیشتر دوستان قدیمی اواستار و تعدادی هم جدید و در اتوبوس دوستان جدیدی بودند با همراهی محمدرضا و آقای فروغی! من خودم در مینی بوس بودم و این اتفاقات بعدی در داخل مینی بوسه و خبری از وضعیت داخل اتوبوس ندارم!
همین طور در حال حرکت بودیم و صحبت های که در مورد فروم و رصد میزدیم که موقع رسیدن صحبت در مورد وضعیت نجوم و کارهای نجومی در کشورمون رسید که چندین نفری با همراه ی آقای امام انجام شد و خیلی خیلی داغ بود! بعد از این صحبت 6 نفری گل یا پوچ بازی کردیم(امواج و جفت پوج و کف بزن و ...) که ابتدا 4-1 جلو بودیم ولی در نهایت به 6-6 رسیدیم! در این هنگام مدت آقای امام علاوه بر این کارها با آقای خداشناس(مرد کسوف ایران و انسانی بسیار متواضع و شریف به همراه دخترشون و پسرشون (مطمئن نیستم پسرشون بودن!) ) صحبت میکردن که قرار بود توی این رصد همراهمون باشن و آقای امام راهنمایی میکردن که بهمون برسن و خوشبختانه بعد از مدتی پیدامون کردن! والبته دو سه بار با عمار (شخصی در کاروانسرای مرنجاب که چندین سال هست که هیزم های سفر آقای امام رو تهیه میکنن صحبت کردند! بعد از دو ساعتی یه توقف کوتاهی داشتیم که یه استراحت کوتاه ی کردیم و ادامه سفر رو رفتیم! چون تعداد زیادی از دوستان نهار نخورده بودیم و گشنه به خاطر همین به نزدیک ترین غداخوری رسیدیم که اونجا دوستان خرید سفر رو انجام دادن و کسانی هم که گسنه بودن غذا( ساندویج سوسیس بلغاری و همبرگر با نوشابه و سس) خوردن و کم کم دیگه حرکت کردیم برای مرنجاب! همین طور رفتیم و رفتیم رسیدیم به کاشان و رفتیم به جاده خاکی مرنجاب(البته یه نکته هم بگم که سفرمون همراه باآهنگ و رقص نور بود!) و در هنگام غروب خورشید همه ناگهانی اومدیم بیرون و داشتیم صحنه ی زیبایی غروب خورشید رو عکاسی میکردیم! یه نکته کوتاه این که در هنگام سفر بازی پانتومیم رو انجام دادیم که بسیار عالی بود چون واژه های زیادی انتخاب میشد از جمله قازقولنگ، چی چیه حداکثری و ...! تعداد زیادی عکس توسط اکثر دوستان گرفته شد از جمله عکس های هنری،یادگاری و ... و بعد تا اینکه هوا تاریک نشه حرکت کردیم به سمت کاروانسرا مرنجاب و رسیدیم!!! فکر نمی کردم این همه شلوغ باشه ولی بود! تعداد خیلی زیادی سواری و اتوبوس و چادر و آهنگ و چراغانی و ... ( مطمئن باشید که کاروانسرا از دست رفت!) آقای امام و چند دوست اول اومدن بیرون که ببینن چه خبره و اینا که با دوستان محیط زیست و گشت های نظامی گفتگو کردن که این طوری که ما می خواهیم بریم تپه های شنی و ما یک گروه رصدی هستیم و ... که اول دوستان محیط زیست مشکلی ایجاد نکردن ولی مثله اینکه دوستان نظامی مانع شدن به دلیل اینکه میگفتند اطراف امنیت نداره و ... ولی گفتن که پشت بام کاروانسرا رو در اختیار شما قرار میدیم و ...(آقای امام توضیحات رو دادن!) و همه پیدا شدیم و آقای امام یه سخن رانی کوتاه ی داشتن و همه راضی شدیم که بریم پشت بام کاروانسرا!! هر کسی وسایلشو با خودش آورد اول رفتیم در محوصله داخلی کاروانسرا و اونجا جمع شدیم و چون تعداد پراکنده بود به خاطر همین آقای امام رو صحن مراسم رفتن و میکروفون رو گرفتن و سخنرانی کوتاه(البته برای همه ی دوستان نجومی و غیر نجومی) برای دوستان آوااستاری کردن و ... همه ی آوااستاری ها رفتیم بالا پشت بوم(البته با کمک آقای صادقیان و امام) و در پشت بام وسایل رو قرار دادیم و چادر هارو زدیم و ...! چون در پشت بام گنبد های قوسی و چاله های کوچک و حفره های بزگر قرار داشت از این رو اکثرا یه چراغ قوه همراه داشتن ولی چون حفره ها بزگر بود و اگه کسی خدای نکرده سقوت میکرد حتما یه صدمه جدی میدید(ارتفاع 6 متری میشد!) البته سطح باز حفره ها با چادرها و صندلی های مراسم به تعداد پر شد و بازم خطر کمی کمتر شد!! با اینکه فقط ما آوااستاری ها مجوز بالا رفتن و اقامت در پشت بوم رو داشتیم ولی تعداد زیادی از غریبه های(از هر نوع ادمی!) اونجا حضور داشتن! نمیدونم چی شد که دوستان نظامی اومدن بالا که می گفتن برید پایین که مراسم جشن هست و شما نباید بالا باشید .... اصلا فرصت نمیدادن و فقط میگفتن برید پایین! خلاصه تعدادی رفتیم پایین و تعداد از مسئول های جشن( با مسئولیت سرکرده) اومدن بالا که چرا پایین نمیرید و اینا که مثله اینکه بحث جدی بین آقای امام و اون ادم ها ایجاد شد که در نهایت با صحبت با مسئولان دیگه و ... بلاخره بعد از یکی دو ساعت معطلی همه وسایل رو جمع کردن و اومدیم پایین و رفتیم به سمت ماشین ها! همه وسایل رو در ماشین ها قرار دادیم و رفتیم سمت تپه های شنی و بعد از 15-20 دقیقه ای رسیدیم! راستی هنگامی که رسدیم به کاروانسرا تعداد از دوستان نجومی در کاروانسرا بودند که برای ماراتن مسیه آماده میشدن و گویا آقای امام رو میشناختن و اونها هم با ما به سمت تپه های شنی همراه شدند و رفتیم تا رسیدیم به جایی که باید از اول میرسیدیم! همه اومدیم پایین و خیلی ها از دیدن اسمون تاریک و پرستاره شگرف شده بودن(البته زیاد مشخص نبود چون چراغ ماشین ها روشن بود!) و هوای متعدل و صاف این شگرف رو شدت بخشیده بود! همه اومدیم پایین(فکر کنم ساعت 10:30 -11 بود که رسیدیم به تپه های شنی)!! همه وسایلشون رو اوردن پایین و چادر ها رو زدیم! آقای فروغی (مسئول تدارکات تور رصدی) زحمت آماده کردن غذاهارو کشیدن و تا وقتی که همه تقریبا مستقل شدن در مکان هاشون!! به کمک دوستان شام( اسم دقیق شام رو یکی بگه!) به دست همه رسید و همه مشغول خوردن شام بودیم!!! بعد از خوردن شام چراغ های ماشین ها خاموش شد و آموزش نجومی تور تسوط آقای امام شروع شد! بعد یه مدت نسبتا طولانی آقای امام آموزش دادن و بعد از اون تعدادی رفتن سمت ابزار ها و شروع به رصد اسمون و تعدادی هم به سمت عکاسی از اسمون!یه تعداد هم فکر کنم دور اتیش جمع شده بودن و در مورد دنیا و عالم و فلسفه و ... بحث خیلی خیلی خیلی داغی انجام دادن که در نوع خودش بی نظیر و عالی و پرهیجان بود!صداشون همه ی محوطه رو برداشته بود!خلاصه یه مدت طولانی شروع به رصد کردیم و یکی از اجرامی که دیدیم سیاره ی زیبای زحل با اون حلقه های قشنگش بود که همه خیلی خوشحال بودن که این سیاره زیبا رو میدیدن! خوشه ی ام 13 هم خیلی زیبا بود! البته با دوربین دو چشمی خیلی ها رصد کردن و جرم گرفتن ولی با تلسکوپ به انگشتان دو دست عمرا نمی رسید ولی اون تعداد هم خوب بود!! یه کم کار با مقر استوایی برای یافتن جرم سخته!! البته آقای امام زحمت کشدند و یه سری گردونه و برگه های رو به دوستان حاظر در رصد دادن که راهنمایی باشه برای پیدا کردن صورت فلکی ها و ...! بعد از یکی دو ساعت رصد آقای امام همه رو گرد اتشی که برپا شده بود رو جمع کردن و از آقای امام و در جهت پادساعتگرد شروع به معرفی کردند و آقای صادقیان هم زحمت گفتن " این ... یا شاه فنره" رو به گردن گرفتن! معرفی دوستان این گونه بود که اول اسم و فامیل و رشته تحصیلی و سن و چطوری به نجوم آشنا شدن و نام کاربری در فروم! البته آقای میرسلطانی(اگه اشتباه نکنم!) مستندساز قدیمی تلویزیون، همون دوستی که به جمع مون اضافه شدن البته با دختر هاشون پشنهاد دادن که یک فیلمی از معرفی دوستان گرفته بشه که بمونه ولی نور محیط خیلی کم بود و نشد! خلاصه معرفی انجام شد و اکثرا یه سری اشتراکاتی بین دوستان بود(همون چیزایی که در بالا گفته شد!) مثلا تعداد زیادیشون رشته کامپیوتر و گرایش برق بودن و تعدادی شون کریمی (حالا معرف کریمی یا خود کریمی) و مشتقات کریمی بودن! البته به صحبتی هم در مورد عقرب و کندن زمین توسط یه دوستی و خاک بازی توسط همون دوست( همون دوست اگه این متن رو میخونه خودشو معرفی کنه!) و زمین شناسی و اسمون شناسی شد البته کوتاه که باعث خنده ی خیلی ها شد! همه خودشون رو معرفی می کردن و یه تعداد هم در اطراف در حال رصد بودن! و تا وقتی همه خودشون رو معرفی کردن حدود 10-12 نفری به جمعمون اضافه شدن! بعد از معرفی که حدود ساعت 5 – 5:30 بود که تعدادی به سمت تپه های شنی رفتن که یه جورهای بعد از چند دقیقه ای همه راهی این سفر شدن! همه پشت سره هم شروع به بالا رفتن کردن(البته برای خیلی از دوستان سخت و نفس گیر بود!) و هوا دم دمای روشنی بود! ساعت حدود 6 یود که اکثر دوستان بالای تپه ها بودن و تعدادی پانتومیم بازی میکردن! تعدادی رفتن پایین تپه از اون ورش البته! تعدادی خودشون رو در شیب شن زارها توسط آقای صادقیان پرتاب میشد! تعدادی مشغول عکاسی از مقارنه ماه و ناهید بودندبعد از مدتی آقای امام و چند نفر از مسیر مستقیم سختی به جمعمون اضافه شدن و همه دوستان بودن جزء چند نفری! نزدیک طلوع خورشید بود که همه شروع به عکاسی و دیدن این طلوع زیبا شدن که عکس هاشم میبینید! با ایده ی قشنگ که همه در مسیر تپه ها بالا بپریم و در هوا ثبت بشیم آقای امام و آقای خداشناس این عکس ها رو گرفتن که حتما عکسش رو میبینید! البته این عکس گرفته شد ولی چند نفری پاشون زمین بود که آقای نوابی گفتن که با فتوشاب بالا میبریمشون! عکسای زیبادی گرفته شد در این مرحله از سفر که خیلی هیجان انگیز بود! بعد از طلوع خورشید آقای امام یه خاطر کوتاه تعریف کردن که قدیم ها با دوستاشون اینجا اومدن و یه نفر اینجارو در زیر شن ها دفن کردن(البته شوخی ها!) که آقای صادقیان این پیشنهاد رو دادن به آقای امام که دوباره اینکارو کنیم که این پیشنهاد پذیرفته شد و تعداد زیادی دوست رفتن مراسم خاکبرداری و ایجاد قبر برای آقای صادقیان رو انجام بدن که در نوع خودش بی نظیر بود! خاک ها برداشته شد و آقای صادقیان با رکابی واردش شدن و خاک ها توسط دوستان پر شد! البته قبلش ساعت و گردنبد صادقیان گرفته شد! آقای نوابی خیلی خیلی کارشون عالی بود چون هم خیلی خوب قبر رو کردن و خیلی خیلی خوب خاک رو ریختن! اگه در واقعیت هم قرار بود این کار انجام بشه ب همین شدت اینکار و میکرد! بنده خدا آقای صادقیان! خلاصه آقای صدقیان زنده زنده دفع شدن البته فقط پا و سر بیرون بود!با نقس کشیدن صادقیان یه کشاف در قبر ایجاد میشد ولی هر چه شن میریختن بازم این شکا ایجاد میشد که یکی گفت محمدرضا یه چند دقیقه نفس نکش!!!خیلی جالب بود!!! میتونم بگم این مراسم خیلی خیلی جذاب و خنده دار بود! تا حالا اینقدر نخندیده بودم!!! تعدا زیادی از دوستان دور سر بی تن آقای صادقیان حلقه زدیم و آقای امام عکسهارو گرفتن( یکی دوتای قرار دادن اون بالا!) و محمد رضا رو اوردیم بیرون!! بنده خدا یه کم سرشون بود و داشتن میلرزیدن!!! هر کسی خربزه میخوره دقیقا پای لرزشم میشنه!! خلاصه محمدرضا صادقیان پای لرزشم نشست و بع داز یه مدت همه در کویر شن زاره ا رفتیم و هر کسی شروع به عکاسی از این تپه های شنی شد! خیلی خیلی زیبا بود! البته در این هنگام یه تعداد افراد غریبه ای هم بودن که در حال گشت و گزار در شن زار بودند! فکر کنم دو ساعتی(شادیم بیشتر) در کویر بودیم (از لحظه ی بالا رفتن تا اونجا موندن) و همه اومدیم در بالای تپه ی اولیه که اول رفتیم بالا! به پیشنهاد آقای میرسلطانی(اگه اشتباه نکنم!) قرار شدن که همه از بالای تپه به پایین بدویم الته ائول قرا رشد خانم ها جدا و آقایون جدا! ولی یکی گفت که چرا فرق میزارید از این رو همه با هم آمده پایین اومدم شدیم!! 1...2...3 .. همه دویدیم پایین که در پایین تپه بودیم که آقای میرسلطانی خوردن زمین ولی بازم پاشن و دویدن! مقصد قرار گرفتن در آفتاب بود که ریا نباشه اول رسیدم! ولی واقعیت تعدادی از دوستان از جمله آقای میرسلطانی کوله و سه پایه و ... در دست داشتن که دویدن رو سخت کرده بود!!! راستی خانم تهورا امام(خواهر آقای امام) در هنگام پایین بودم پاشون در میره و میخورن زمین که خوشبختانه به خیر گذشت! این از جمله تجربه های اولیه خانم امام بود که خودشون در تاپیک "نصایحی اندرباب شب رصدی!" اعلام کردند! خلاصه همه در حال پایین اومدن بودن که در نهایت هم هرسیدیم پایین! در پایین هم آقای فروغی زحمت اماده کردن صبحانه رو کشیدن! صبحانه هم کره و مربا و عسل و نون و پنیر و چای و شیرینی بود! صبحانه هم خورده شد! یه چیزی میگم ولی باور نمیکنید! وقتی اومدیم پایین و اطراف رو نگاه کردیم دیدیم چندین اتوبوس، مینی بوس و سواری پره ادم دارن میرن کویر!!! دقیقا بیابان از حالت سکوت در اومده بود و دیدم میشد که همه دارن میرن بالای تپه ها! خیلی شلوغ شده بود! فکر کنم بعد از مدتی هم کویر دیگه جایی برای منجم ها نباشه! خلاصه همه صبحانه رو خوردن و اماده عکس های یادگاری اخر سفر شدیم که یکی دو عکس گرفته شد ولی یه خانمی یه مارمولکی گرفته بودن که همه شروع به دیدن این مارمولک کردن و آقای امام هم اون عکس رو گرفتن که بالا میبینید! عکسهای یادگاری هم گرفته شد و همه وسایلشون رو جمع کردن و اماده برگشت شدن! توی راه برگشت در مینی بوس همون اول یه اهنگ زیبا پخش شد که یه لحظه از خواب آلودگی بیرو ناومدن ولی قطع شد چون تعدادی از خانم ها میخواستن بخوابن!البته آقایون هم همین طور! همین طور در راه برگشت بودیم که اکثر دوستان در حال چرت زدن بودن از جمله خودم! نمیدونم اینو میشه چی گفت ولی یه چیزی در تورهای اواستار راه افتاده که این طوریه : نخوابید چون اگه بخوبید عکساتون در فروم پخش میشه! خلاصه خواب بر این منتشر شدن عکس غلبه کرد و تعدادی عکس در خوابیدن دوستان گرفته شد(ازجمله عکس خودم!) که آقای امام گفتن که در تالار اعضا پخش میشود!خدابخیر کند! ی هسری تهدید های هم صورت گرفته مثلا اگه عکسمو پخش کنی عکستو پخش میکنم و از این حرفا! خلاصه یه دو سه ساعتی همین طوری نیمه نیمه خوابیدیم و رسیدیم به کاشان و در یه مسجدی مینی بوس ایستاد که بپه ا برن صورتی اب بزنن و ... و اتوبوس که آقای امام در اتوبوس بودن هم هماهنگ کردیم که یه جا همدیگرو ببینیم! بعد از چند دقیقه مینی بوس به راه افتاد و اومیم در مکانی که اتوبوس بود! بعد یه پذیرایی صورت گرفت و دوستان چیزایی که گرفته بودن رو رو کردن و یه کم خوردیم!البته این خوردن در رفت هم بود ولی در بازگشت پررنگ تر! همین طور خوردیم و خوابیدیم تا رسیدیم به تهران و آوااستار و همه اومدیم پایین! همون ابتدا تعدادی از دوستان رفتن به سمت خونه هاشون و تعدادیم منتظر خانواده هاشون که بیان ببردشون و تعدادی هم با ماشین هاشون رفتن! یه نیم ساعتی طول کشید که همه رفتن ولی یه چند نفری موندیم از جمله من وآقای صادقیان و یوسف نژاد و کامکار و نیرومندی و شرفی و خانم امام و حدادی زاده و آقای امام هم که اونجا طبیعتا بودن و یه عصرانه ای در موسسه خوردیم و رفتیم در اتاق موسسه و یه کمی حرف زدیم و آقای یوسف نژاد و آقای امام و آقای نیرومندی یه کم موسیقی اجرا کردن و دیگه وقت خداحافظی ما بود!خداحافظی انجام شد و آقای یوسف نژاد باید میرفتن یه جایی که با آقا امام بودن و آقای کامکار هم فردا به قائن پرواز داشتن و فامیلهاشون اومدن دنبالشون و محمدرضا و من و ناصر و آقای شرفی راهی مترو شدیم که در نهایت محمدرضا و ناصر رقتن ترمینال جنوب و من و آقای شرفی هم بعد از دو سه ایستگاهی جدا شدیم! و منم رفتم ترمینال غرب سوال اتوبوس شدم و ساعت 11-11:30 رسیدم خونه...

یه توضیح : این داستان سفر اون روز بود! قرار شد مصور باشه ولی چون عکس ها به دستم نرسید این طوری فقط نوشته شد! عکس ها هم توسط دیگر دوستان قرار داده می شود! هر کسی میتواند عکس هاشو قرار بده و آزاد باشید!

[rezash]

همونطور که فکر میکردم خوش گذشته.خدا رو شکر.
پخش مجدد یادتون نره.فکر کنم اردیبهشت دو روز تعطیلی پشت سر هم داره.

[169]

اینم عکس هایی که گرفتم! اون عکسی که ماه بالای ناهید هستش برای صبح روزی هستش که تازه از خونه اومدم بیرون که بیام موسسه برای تور!برای جالب بود چون صحنه ی قشنگی بود!
بقیه اشم عکس طلوع و غروب و کویر و مقارنه هستش!

[169]

اینم عکس های کویر!

[169]

عکس از سایه من و Orion! نوازندگی و خواندن یاشار در موسسه که در گزارش گفتم براتون! بقیه اشم که توضیح نمیخواد!

[karimisss]

اون عکسای هنری که به خاطرش چندین دقیقه حرکت نکردیم پس چی شد؟

[Hojjat Zafarkhah]

سلام به همگي!!
همونطوري كه بعضي از دوستان ميدونن،اين شب كوير چهارمين روز شب زنده داري متوالي من بود!!
و طي صحبت هايي كه با آقاي نيرومندي داشتم خدا بهم يه خواب عظيمي داد كه توپ هم منو بيدار نمي كرد!!!
از ديروز ظهر خوابيدم تازه بيدار شدم!!!!

بطور كلي خيلي خوب بود چند مدتي بود آسمون به اين خوشگلي نديده بودم!!! آخرين باز جنگل ابر بود كه باز اون به قشنگي اينجا نميرسيد!!!

ديگه نميخوام گزارش طولاني بزارم چون اونقد خونديد كه حال اين يكي رو نداريد!!!! البته خودم هم حال نوشتنشو ندارم!!!

ايشالا فردا عكس هاشو ميذارم!!!


اين پيام صرفا جهت اطلاع رساني بود كه منم هستم و زنده رسيدم!!!!! و ارزش ديگري ندارد!!!!!