سلام به شما دوستان عزیز؛
این تاپیک اختصاص داده شده به خاطرات نجومی جالب و جذاب شما.
شما می تونید خاطرات قشنگتون رو بگید تا بقیه هم از خواندن اونها لذت ببرن و برای دوستانتون هم تجدید خاطره باشه.![]()
سلام به شما دوستان عزیز؛
این تاپیک اختصاص داده شده به خاطرات نجومی جالب و جذاب شما.
شما می تونید خاطرات قشنگتون رو بگید تا بقیه هم از خواندن اونها لذت ببرن و برای دوستانتون هم تجدید خاطره باشه.![]()
asemanih, aypara, e_moases, has_ansar, Hojjat Zafarkhah, Hooman, javadstar76, jawl mong, mahsa, melika-m, mobi, nakhodaye aseman, Navid MMM, pishzamine.com, pulsar, rezash, rostam, SAEED560, sasan20oo20, Setare KOchOlO, shazde, Sky_Watcher, stargazer, subaro, timytailor, محمدرضا صادقیان, امین, بهزاد, حسین زارعی, دختر ستاره, شهلا ناصریان, شادي شهراييني, شبنم مختاری, شعری
یادش بخیر بچگی داشتم ادایه منجمارو در میاوردم همینجور به ستاره ها نگاه میکردم افتادم پام شکست
یادم میاد اولین رصدم که فکر کنم اول راهنمایی بودم ( 12-13 ساله) با مدرسه رفتیم نیاسر کاشان...من خیلی روی کاغذ تمرین کرده بودم که بتونم صورت فلکی ها رو پیدا کنم... من ماه رو به سختی اون شب پیدا کردم!!!، چون تا حالا آسمون به این پرستارگی ندیده بودم و مات و مبهوت مونده بودم که باید چیکار کنم؟؟؟ این همه ستاره رو باید چجوری دسته بندی کنم؟؟؟
یادش بخیر...خیلی زود میگذره....![]()
یه چیزایی بعدا معلوم خواهد شد؛ صبر باید و همت!
در حال رانندگی بودم ...یادم افتاد سه شنبه است و ساعت هم 9 پس برنامه روی موج نجوم قرار بود پخش بشهرادیو رو روشن کردم رفتم رو موج AM1332 با صدای حافظ آهی دیگه فهمیدم برنامه شروع شده یک ساعتی گذشت نزدیک خونه بودم همچنان داشتم برنامه رو گوش میدادم و غرق در نجوم شده بودم پیچیدم تو یه کوچه از یه سرازیری داشتم پایین میومدم که با صدای مهیییییییییییی به خودم اومدم... و از تو آینه ماشین عقبو نگاه کردم یه گربه کوچولو رو دیدم که سه بار بالا و پایین پرید و متاسفانه بعدش هم جان به جان آفرین تسلیم کردمادرش اومد بالای سرش... من بهش زده بودم
دیگه نتونسستم تحمل کنم زدم زیر گریه
گربه کوچولو بخت برگشته به خاطر نجوم فدا شد از این بابت واقعا متاسف شدم و خودمو سرزنش کردم که چرا بیشتر حواسمو جمع نکردم
شاید همه شما هم منو سرزنش کنید که...
سلام دوست عزیز.هر چند نظرات شما صحیح و قابل تامل است اما صحبتهای آقای تره کار نیز بسیار به جاست.من نوجوانان وحتی پدر ومادرهای زیادی را دیده ام که پیشرفت در نجوم را در گرو داشتن تلسکوپ میدانند.اما حتی خیلی از اساتید ما هم تلسکوپی نداشتند.پس اگر کسی این "ابزار کمکی "را دارد باید بهترین استفاده را از آن ببردودر غیر این صورت بهتر است در استفاده از آن با دیگران شریک شده وهمچنین در شاخه های متعدد نجوم نیز مهارت خود را گستزش دهد وفعالیت خود را به رصد (آن هم با تلسکوپ)محدود نکند
خونه دانشجویی ماواسه پشت بام پله نداره...ولی بااین حال شبها،بازور وزحمت پایم رومیذارم روی دستگیره درومیرم بالا...دوستام هم همیشه به شوخی میگن که بازاین نجم62رفته ستاره بازی!
یه شب که شب شهابهای شب بودرفتم واسه دیدن شهابها.به دوستان نجومی خبردادم که هرشهابی عبورکردزودی واسه من دعاکنند...
حدودیک ساعت منتظربودم تاحداقل یه شهاب عبورکنه تامن دعاکنم...امامتاسفانه یکی هم عبورنکرد..
نمیدونم چراناراحت شدم وگریه کردم...وباعصبانیت دستمومشت کردم گفتم:خدااین هم آسمونت!ناگهان یکی باسرعت عبورکردومن هم باخوشحالی تمام جیغ زدم وآنقدرذوق زده شدم که حواسم نبودبلندبلنددعامو گفتم...
خلاصه اینکه همسایه ها اومدن اعتراض.بیچاره من!همه همسایه هاصدای دعاموشنیدن..وبه دلیل عجیبوغریب بودن دعایم فکرکردن دیوونه شدم.همان شب هم به دلیل سرمای زیادروانه بیمارستان شدم.![]()
خلاصه که چشمتون روز بد نبینه ان شاالله....!!!
دیروز، یه صحبتهایی توی تاپیک " رصد در شهر " در رابطه با اینکه اگر آسمون بعد از بارش صاف بشه، یه ذره آسمون شب بهتری رو میشه داشته باشیم ( توی شهرهای بزرگ ) کرده بودم...خلاصه اینکه دیشب رفتم بالا و البته یه حدود 20 -25 سانتی برف بود... سه پایه و دوربین و صندلی و لپ تاپ خودم رو به راه کردم و شروع کردم عکاسی رو...ولی خب یه ذره آلودگی نوری زیاد بود... دیدم ماه که تو آسمون هست و خوب برف روی کوه ها رو نوردهی میکنه... یه چند عکس به عنوان پاناروما گرفتم از رشته کوهه البرز... که ناگهان صدایی بلند شد!!!! چنان که گویی عرش به فرش آمده است...
برگشتم دیدم یه آقایی از برج رو به رویی داره داد و بیداد میکنه که آهااااای مرتیکه چرا داری از زندگی و ... ما عکس میگیری؟؟؟ نکته قابل توجه اونجا بود که من کامل پشت خونه ی اون آقا داشتم عکاسی میکردم... اون طرف خیلی چیزها گفت که نمیتونم اینجا بگم، و تمام سعی خودم رو
کردم که خودم رو کنترل کنم و تنها کاری که میکردم عذر خواهی بود... البته من به ایشون حق میدادم و میدم....
که ساعت 2 شب دیدم وااااای نور چراغ ماشین پلیس.... به سرایدار گفتن که ما رو راه بدید داخل ساختمون و اومدن بالا پشت بوم.... اولا که دوربینم رو ازم گرفتن و همه عکسهاش رو چک کردن و گفتن که این آقا از شما شکایت کرده - حالا جالب اونجا بود که اون فرد متعرض از پنجره و در
فاصله 10 متری از ما با داد و هوار داشت با پلیس صحبت میکرد؛ خب برادر من بیا ساختمون ما با صدای آروم صحبت کن ، تو که خودت بیشتر داری برای بقیه مزاحمت ایجاد میکنی و همین داد و هوار اون آقا من رو توی اون شرایط بد به خنده ناجوری وادار میکرد!!!!!- خلاصه اینکه با هزار بد بختی و عذر خواهی ما تونستیم شب رو به صبح برسونیم...
ویرایش توسط kh.maroufi : 11-10-2011 در ساعت 11:33 PM
یه چیزایی بعدا معلوم خواهد شد؛ صبر باید و همت!
چه جالب!دقیقاً این موضوع دیشب برای من اتفاق افتاد!!!البته من کارم به پلیس و ...نکشید خودم دوربین رو برداشتم رفتم خونمون!!البته بیشتر به خاطر سرما بود اصلاً حوصله ی بحث نداشتم...(آخه یکی نیست بگه من تو این سرما میام بیرون که از مردم عکس بگیرم!؟؟)
نتیجه ی اخلاقی این که کلاً در شهر نباید رصد یا عکاسی کرد!!
راستش من همچین اتفاقی تا حالا برام نیفتاده ولی همیشه این دغدغه رو دارم و پیش خودم میگم اگه در موقع رصد یکی بیاد و همچین تهمتهائی به آدم بزنه چی میشه؟
بالاخره هیچی هم نشه آبروی آدم جلوی در و همسایه میره.حالا بیا توضیح بده داشتم ستاره ها رو میدیدم کی قبول میکنه!!!؟
وقتی آرامش را در خود نیابید, جستجوی آن در جای دیگر, کار بیهوده ای است.
من کاملا آقای معروفی رو درک می کنم چون تقریبا یه همچین ماجرایی هم واسه من پیش اومد البته نه با این شدت ... دوربین و سه پایه رو برداشتم که از ماه عکس بگیرم ارتفاع ماه کم بود برای همین روی پشت بام نمی تونستم عکس بگیرم یه کوچه خلوت پیدا کردم تا اونجا عکس بگیرم البته از جهت دوربین من کاملا پیدا بود که دارم از ماه عکس می گیرم چون پشت من به ساختمونا بود و اونجایی که من عکس می گرفتم اصلا خونه نبود که ناگهان یه آقایی جلوی من ظاهر شد و دستشو وگذاشت رو لنز دوربین وگفت خانووووووووووووم از چی عکس می گیری من که رنگ صورتم مثل گچ دیوار شده بود گفتم از ماه باورش نشد تا تموم عکسا رو نشونش دادم اون وقت راهشو کج کرد و رفت البته یه دلیل دیگه هم داشت که بی خیالم شد اونم اینه خانم بودم اگه آقا بودم که کارمون به دادگاه می کشید ...هر وقتم با دوربین دوچشمی می خوام رصد کنم میمیرمو و زنده میشم ما تو یه مجتمع بزرگ زندگی می کنیم اگه یکی از اونا منو با دوربین ببینه چی میشه ؟ اون وقته که دیگه آبرو واسم نمیمونه میگن رفته با دوربین خونه های مردمو دید بزنه !!!
سلام
یه خاطه میگم که در عین حال که نجومه یه کوچولو خنده دار هم هست
یک بار که در یک جمع خانوادگی در همین شهرستان خودمان جمع شده بودیم تصمیم گرفتیم شب رو در خارج از شهر به صبح برسانیم .خلاصه به اونجا رسیدیم و منم بساط تلسکوپ رو به پا کردم .چون زمستون بود خوب بیشتر حیوانات هم شب ها ول بودن میگشتن.مشغول رصد و نشان دادن صورت های فلکی به خانواده بودم که صدای یک حیوان نظرم رو جلب کرد که نگو سگه میخواد بذاره دنبالم .خلاصه یه ده متری دنبالم گذاشت که برای من یک سال تموم شد .بعد از ده دوازده متر دیدم مسیرشو عوض کرد و رفت .یه نچند دقیقه ای گذشت و من هنوز ترسیده بودم یه آقایی اومد که والا سگ معدنمون در رفته شما ندیدینش .تازه فهمیدم که بابا این داشته از دست نگهبان معدن فرار میکرده نه این که بیاد منو گاز بگیره خلاصه اون شب تا صبح رصد و خنده با هم همراه بود .الان فکر میکنین که این خاطره برگرفته از یه فیلم سینماییه ولی باور کنین که برای خودم اتفا افتاده که میگم.
این سرا را سزا بیش از این است ....
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)