سلام...
اين تاپيك جهت اعلام آخرين اخبار مهم نجومي ايجاد شده
لطفآ اخباری که در این تاپیک قرار می دهید ،یا ترجمه خودتان باشد یا اگر از منبع دیگری خبر را استفاده کرده اید ، حتمآ منبع خبر را ذکر کنید
ممنون از تلاش و همراهی همه دوستان
سلام...
اين تاپيك جهت اعلام آخرين اخبار مهم نجومي ايجاد شده
لطفآ اخباری که در این تاپیک قرار می دهید ،یا ترجمه خودتان باشد یا اگر از منبع دیگری خبر را استفاده کرده اید ، حتمآ منبع خبر را ذکر کنید
ممنون از تلاش و همراهی همه دوستان
ویرایش توسط آسمون : 03-12-2013 در ساعت 11:57 PM
.mehrab., 169, 2215, 4512, @p@rs, Ahmad, aida88, Ali Mohamad Nesari, Amin Hejazi, Amin-Mehraji, amir adib, Amir Ali Sobati, Amirali, andromeda.s, Angie, Arian Soltani, Arta.kh, aseman zibast, Astronomer, Astronomy*, ata moradi, aypara, ᗩᖇ☂ᗰᓰᔕᔕ, banusara, behnambm, Behnaz sasani, Beyran99, COLDFIRE, darya-dr, delniya, elman, ESA Moon, e_moases, Fery.JWST, ghasedac, hadi soleimani, hamid reza, hermes, Hojjat Zafarkhah, Hooman, hopefullstar, javadstar76, Kianoosh.S, m.astronomer, m.bio7, Mahdieh. GH, maryam MP, marzieh, masi, Masoume falaki, mersad.tareqh, milad77, mobi, Mojtaba.M, mojtaba79, moonlight13, Mostafa, msalek, nakhodaye aseman, Navid MMM, neda vardast, Negar Najafi, Parnia Shokri, parvin, ramin50, reza fety, reza3000, rezash, rOOzbeh_kAkA, SaBa Ho0shmanD, Sadrieh fatoorchi, Saeed Jafari, SAEED560, sama.ara, saraaa, sasan20oo20, savoj, Setare KOchOlO, setareh sadeghi, shahab_s, shima1377, skynight, Sky_Watcher, SSgumS, star10, STAR4U, storm, subaro, Taha Nagahi, toraj1358, فائزه معتضدیان, منجم95, محمود قادری, محمد فتحی, محمد مهدی محمدی, محمد اسلامی سرای, محمد سروش, مداد رنگیهام, مسعود فرح بخش, هانیه امیری, گلناز, yperseusy, zahra H, Zahra Shakeeb, |Alireza|, آیو, آسمون, امیر حسین, امیر عباس, امیرعلی, اورانوس, حمیدرضا, حسین زارعی, خشایار زمانیان, ریحانه نوروزی, رخساره روشنی, رضا طامهری, زهرا- ساريخاني, سیاره ی ناهید, سپیده دم آسمان, ستاره آبي, سحر دین محمدی, شهلا ناصریان, شادي شهراييني, شبنم مختاری, شعری, علیرضا محمدی
پرجرمترین ستارهها چقدر از خورشید سنگینتر هستند؟
فایل پیوست 6613
خورشید نزدیکترین ستاره به ماست. این ستاره، چیزی در حدود ۲ میلیون تریلیون تریلیون کیلوگرم وزن دارد. اگر وزن زمین به اندازهی یک گیرهی کاغذ باشد، وزن خورشید چیزی در حد و اندازهی یک موتورسیکلت بزرگ است. خورشید از نظر اندازه و وزن یک ستارهی متوسط به حساب میآید. ولی میدانید بزرگترین ستارههای عالم چند برابر خورشید جرم دارند؟
پرجرمترین ستارهای که تا به حال کشف کردهایم، R136a1 نام دارد. البته این بزرگترین ستارهی عالم نیست، ولی با وزن ۲۶۵ برابر خورشید، سنگینترین آنهاست. این ستاره سال ۲۰۱۰ در یکی از کهکشانهای همدم راهشیری به نام ابر ماژلانی بزرگ کشف شد. این کشف به حدی مهم بود که تصورات قبلی دانشمندان دربارهی حد و مرز سنگین شدن یک ستاره را تغییر داد. دانشمندان میگویند احتمالا بعضی از ستارههایی که تا ۲۰۰ میلیون سال پس از مهبانگ بوجود آمدند، به اندازهی ۱۰۰ هزار برابر خورشید جرم داشتند. دانشمندان فقط به دلیل کنجکاوی در پی فهمیدن وزن ستارهها نیستند. دانستن وزن ستارهها میتواند به آنها اطلاعات مفیدی دربارهی نحوهی زندگی و مرگ این اجرام بدهد.
ستارهها گویهای بزرگی از گاز داغ هستند. آنقدر بزرگ و سنگین که گرانش زیادی دارند و این گرانش زیاد، حتی مواد خودشان را به شدت به سمت مرکز ستاره جذب میکند. این نیروی زیاد به درون، باعث شده دما و فشار در مرکز ستارهها آنقدر زیاد شود که در آنجا همجوشی هستهای رخ دهد. بدین معنی که اتمهای هیدروژن در مرکز ستاره به هم جوش میخورند و اتمهای هلیوم و دیگر عناصر سنگین بوجود میآید. بدین ترتیب مرکز ستاره تبدیل به یک رآکتور همجوشی هستهای بزرگ میشود که گرما و فشار خیلی زیادی تولید میکند. این فشار، عکس فشار گرانشی جرم ستاره عمل میکند و نیرویی رو به بیرون است. به دلیل برابر شدن دو نیروی درون و بیرون، وضعیت ستاره پایدار میشود.
سرنوشت شوم
با این حال این وضعیت همیشه پایدار نمیماند. زمانی که سوخت ستاره تمام میشود و همجوشی هستهای به پایان میرسد، نیروی رو به بیرون هم از بین میرود و ستاره تحت وزن خودش رمبش میکند. بسته به اینکه وزن اولیهی ستاره چقدر بوده، سرنوشت پس از مرگ ستاره رقم میخورد.
ستارههای بزرگی که چند ده برابر خورشید وزن دارند، معمولا خیلی سریع سوختشان را مصرف میکنند. آنها تنها چند صد میلیون سال عمر میکنند و سپس با انفجاری خیلی بزرگ نابود میشوند. به این انفجار بزرگ، ابرنواختر میگوییم. انفجاری که پس از آن بسته به وزن ستاره، اجرامی به نام ستارههای نوترونی یا سیاهچالهها بر جای میمانند. در عوض ستارههای کوچکتری مثل خورشید، با سرعت کمتری سوخت خود را مصرف میکنند و پس از میلیاردها سال زندگی، از آنها جرمهایی به نام کوتولهی سفید برجای میماند.
طبق محاسباتی که دانشمندان انجام دادهاند، حداقل جرم یک ستاره میتواند به اندازهی ۰٫۰۸ جرم خورشید باشد. این حداقل جرم مورد نیاز برای ایجاد همجوشی هستهای است. هر جرمی که سبکتر از این باشد، فقط یک توپ گازی است و نمیتواند گرما تولید کند. وضعیت سیارهی مشتری به همین ترتیب است و هرچند که یک سیارهی خیلی بزرگ گازی است، ولی آنقدر سنگین نیست که در مرکزش همجوشی هستهای رخ دهد.
فایل پیوست 6614
اگر مشتری چند برابر بزرگتر بود در مرکزش همجوشی هستهای رخ میداد و میتوانست یک ستاره باشد.
هرچند ستارهشناسان حداقل جرم مورد نیاز برای تبدیل شدن یک جرم گازی به ستاره را میدانند، ولی دقیقا نمیدانند که حداکثر جرم یک ستاره چقدر میتواند باشد. «ولکر بروم» (Volker Bromm) که اخترفیزیکدانی از دانشگاه تگزاس است ميگوید: «این یکی از پرسشهای بزرگ حل نشده در اخترفیزیک است.»
تا ۱۰ سال پیش، اخترشناسان فکر میکردند حداکثر وزنی که یک ستاره میتواند داشته باشد، ۱۵۰ برابر جرم خورشید است. «پال کروثر» (Paul Crowther) از دانشگاه شفیلد انگلستان میگوید: «هم از لحاظ نظری و هم رصدی، شواهد زیادی وجود داشت که میگفت این حد نهایی بزرگ شدن یک ستاره است.»
برای دیدن یک ستارهی ابرپرجرم باید خیلی خوششانس باشید چرا که طول عمر آنها بسیار کوتاه است. ستارههایی که چند صد برابر خورشید جرم دارند، در عرض چند میلیون سال میمیرند. این بازهی زمانی در مقیاس عمر کیهان مثل یک چشم به هم زدن است.
یکی از مکانهایی که میتوان این ستارههای پرجرم را پیدا کرد، «خوشهی کمانها» (Arches Cluster) نام دارد. این یکی از متراکمترین خوشههای ستارهای در کهکشان راه شیری و بسیار جوان است. با این حال دانشمندان در این خوشه هم ستارهای با جرم بیش از ۱۵۰ برابر خورشید پیدا نکردند. به همین دلیل آنها تصور کردند که ستارهها دیگر از این سنگینتر نمیشوند. اگر ستاره از حدی سنگینتر شود، تابش شدید آن، لایههای بیرونیاش را به خارج پرتاب میکند و باعث میشود بیشتر رشد نکند. به این مرز، مرز ادینگتون میگویند و محاسبات نشان میدهد که این حد به ۱۵۰ برابر جرم خورشید نزدیک است.
ولی در سال ۲۰۱۰ کروثر و تعدادی از ستارهشناسان، گروه سنگینتری از ستارهها به نام خوشهی R136 را مطالعه کردند. آنها توانستند در آنجا نه یکی، بلکه چند ستاره با وزن بیش از ۱۵۰ برابر خورشید بیابند. یکی از ستارههای این خوشه، R136a1 نام دارد که وزن آن ۲۶۵ برابر جرم خورشید است.
فایل پیوست 6615
خوشهی ستارهای R136 دارای ستارههایی است که بیش از ۱۵۰ برابر خورشید جرم دارند.
ستارهای از نوع «ولف-رایه» (Wolf-Rayet) است. بدین معنی که یک ستارهی پرجرم، روشن و داغ است. این ستاره تابش خیلی زیادی دارد و لایههای خارجی خود را به فضا پرتاب میکند. دمای این ستاره ۵۳ هزار درجهی سانتیگراد و ۱۰ میلیون بار درخشانتر از خورشید است. هرچند این ستاره خیلی جوان است و تنها کمی بیشتر از یک میلیون سال عمر دارد، تا به حال به اندازهی ۵۰ برابر جرم خورشید، مادهاش را از دست داده است. بدین ترتیب ميتوان نتیجه گرفت که ستارهی R136a1 زمانی بیش از ۳۰۰ برابر خورشید وزن داشته است. ستارهشناسان متوجه شدهاند خوشهی کمانها از آن چیزی که تصور میکردند قدیمیتر است و بنابراین بسیاری از ستارههای پرجرم آن از بین رفتهاند. با این حال R136 به اندازهی کافی جوان هست که بعضی ستارههای آن همچنان زنده باشند. ستارههای پرجرمی مثل R136a1 خیلی نادر هستند و احتمالا تعداد آنها در راه شیری خیلی زیاد نیست.
اتفاقات بزرگ
یک ستاره برای اینکه سنگین شود به زمان زیادی احتیاج دارد. ستارههایی به اندازهی خورشید چند میلیارد سال عمر میکنند. این ستارهها در حدود ۱۰ میلیون سال زمان نیاز دارند تا تشکیل شوند. ولی ستارههای پرجرمی مثل R136a1 فقط چند میلیون سال زندگی میکنند و بنابراین باید در عرض چند صد هزار سال بوجود آمده باشند.
کسی دقیقا نمیداند چگونه این ستارهها میتوانند چنین سریع تشکیل شوند. یک نظریه این است که این ستارهها زمانی شکل میگیرند که رشتههای گاز سرد و متراکم به یکدیگر برخورد میکنند. در دو سال گذشته رصدخانهی فضایی اروپایی هرشل، توانسته بعضی از این رشتهها را ببیند. هرکدام از رشتهها چند سال نوری طول دارند.
وقتی این رشتهها به یکدیگر برخورد میکنند، قسمتهایی از گاز چگال تشکیل و ستارهها درست میشوند. بدین ترتیب به یکباره یک خوشهی ستارهای بوجود میآید. بیشتر ستارهها کوچک هستند و بعضی از آنها میتوانند پرجرم باشند. برخی از آنها مثل R136a1 هم بسیار عظیم هستند.
ولی درک چگونگی رخ دادن این اتفاق سخت است. کروثر میگوید: «جزییاتی که من میگویم خیلی دقیق نیست.» این زایشگاههای پرجرم ستارهای معمولا توسط غبارهای میانستارهای از دید پنهان شدهاند. بنابراین حتی قویترین تلسکوپها هم مشکل میتوانند پشت این غبارها را ببینند.
در ضمن وقتی ستارههایی دوتایی که در مدار یکدیگر هستند به هم برخورد میکنند، ستارههای عظیم شکل میگیرند. بیشتر ستارههای سنگین به صورت دوتایی وجود دارند. بنابراین جفت ستارههایی که هرکدام چند ده برابر خورشید جرم دارند، در نهایت میتوانند با برخورد به یکدیگر، به یک ستارهی ابرپرجرم تبدیل شوند.
این که چگونه ستارهای مثل R136a1 اینقدر بزرگ شده، خیلی عجیب است ولی ستارگان اولیه باز هم عجیبتر و پرجرمتر بودند. نور تنها ۲۰۰ میلیون سال بعد از مهبانگ بوجود آمد، یعنی زمانی که ابرهای هیدروژن و هلیوم به ستارگان اولیه تبدیل شدند.
برخلاف ستارههای جدید، آنها خیلی پرجرمتر بودند. بیشتر ستارگان اولیه دهها برابر خورشید جرم داشتند و جرم بعضی از آنها به صد یا دویست برابر خورشید میرسید. این ستارگان بزرگ به دلیل شرایط محیطی متفاوت کیهان اولیه امکان شکل گرفتن داشتند؛ آن زمان عناصر سنگین وجود نداشت.
عناصر سنگین مهم هستند چرا که کمک میکنند ابرهای گازی سرد شوند. در یک گاز داغ، اتمها به شدت به این سو و آنسو میروند و به هم برخورد میکنند. عناصر سنگین میتوانند این برخوردها را به نور تبدیل کنند و نور نیز به نوبهی خود به بیرون پخش شود؛ بدین ترتیب گرما از دست میرود.
ولی عناصر سنگین همیشه وجود نداشتهاند. آنها بر اثر همجوشی هستهای در مرکز ستارگان بوجود میآیند و با انفجار ستارهها در عالم پخش میشوند. نسلهای مختلفی از ستارهها آمدهاند و رفتهاند تا اکنون بتوانیم این تنوع از عناصر سنگین را در کیهان ببینیم. زمانی که ستارهّهای اولیه بوجود آمدند در جهان فقط هیدروژن، هلیوم و اندکی لیتیوم وجود داشت.
بدون عناصر سنگین، ابرهای گازی نمیتوانستند اینقدر آسان خنک شوند و بدین ترتیب تبدیل آنها به ستارههای بزرگ مشکل بود. برای جبران، هر ابر گازی باید بزرگتر شود تا بتواند گرانش لازم برای رمبش و تبدیل شدن به ستاره را پیدا کند. بدین ترتیب ستارههای آن زمان سنگینتر از ستارههای کنونی بودند.
در واخر دههی ۱۹۵۰، ستارهشناسان اختروشها را یافتند. اختروشها اجرام به شدت پرنوری هستند که بر اثر حضور یک سیاهچالهی بسیار بزرگ در دل مقدار زیادی ماده بوجود میآیند. سیاهچاله از یک دیسک چرخان گاز و غبار تغذیه میکند و در نتیجه پرتوی انرژی بسیار قدرتمندی ارسال میشود.
راز بزرگ این است که چگونه سیاهچالههای ابرپرجرم آنجا قرار گرفتند. سیاهچالهها زمانی بوجود میآیند که ستارهها سوختشان را تمام و تحت وزن خود رمبش میکنند. برای اینکه یک سیاهچاله ابرپرجرم شود، باید مقدار خیلی زیادی گاز و غبار اطراف را ببلعد یا با یک سیاهچالهی دیگر ادغام شود.
مشکل این است که این اختروشها در ابتدای تاریخ کیهان وجود داشتند و بنابراین سیاهچالههای آن زمان باید در زمان خیلی کمی بزرگ میشدند. آن زمان باید ستارههایی با جرم ۱۰۰ هزار برابر جرم خورشید وجود میداشتند؛ R136a1 پیش این ستارهها کاملا کوچک است. مدلهای کامپیوتری نشان میدهند که ابری از گرد و غبار با وزن یک میلیون برابر جرم خورشید میتواند تبدیل به ستارهای به جرم ۱۰۰ هزار جرم خورشید شود. همهی شرایط باید در درستترین حالت ممکن قرار داشته باشند. یعنی هیچ عنصر سنگینی وجود نداشته باشد و تابش فرابنفش آنقدر زیاد باشد که از سرد شدن گاز جلوگیری کند. ستارهای به این بزرگی ناپایدار است و در نهایت میتواند به یک سیاهچاله تبدیل شود. این سیاهچاله بعدها میتواند با بلعیدن گاز و غبار یا تلفیق شدن با یک سیاهچالهی دیگر آنقدر پرجرم شود که بتواند یک اختروش را بوجود آورد.
وقتی دو سیاهچاله به هم برخورد میکنند. نوسانهایی در فضا-زمان به نام امواج گرانشی بوجود میآورند. رصدخانهی فضایی امواج گرانشی eLISA وقتی در سال ۲۰۲۸ به فضا پرتاب شود، ممکن است بتواند این امواج گرانشی را دریافت کند. (بهمن ماه ۹۴ رصدخانهی امواج گرانشی لایگو توانست امواج گرانشی حاصل از برخورد دو سیاهچاله را ثبت کند.) با دریافت امواج، ستارهشناسان میتوانند متوجه جرم سیاهچالههای برخورد کننده و اینکه آیا آنها توسط ستارههای خیلی پرجرم بوجود آمدهاند یا خیر بشوند. این یافتهها میتوانند بسیار مهم باشند. با درک اینکه چگونه نخستین ستارهها اینقدر بزرگ شدند، ستارهشناسان میتوانند بفهمند که نخستین کهکشانها به چه شکل بودهاند.
برترین خبرهای دنیای دانش در سال ۹۴: کشف آب جاری زیرسطحی در مریخ
فایل پیوست 6618
اوایل مهر ماه، ناسا در یک کنفرانس خبری وجود آبهای جاری زیر سطحی روی مریخ را تایید کرد.
دانشمندان ناسا سالها بود که در تصاویر گرفته شده با مداگردهای دور مریخ، رگههای تیرهرنگی را روی
سطح این سیاره مشاهده میکردند که به صورت فصلی شکل میگرفتند و ناپدید میشدند. آنها همان
زمان حدس زده بودند که احتمالا این رگهها نشانهای بر وجود آب مایع جاری روی مریخ هستند. با این حال تا
شواهد قوی و دلایل محکم برای آن ارائه نشد، از اعلام رسمی آن خودداری کردند. به هر صورت این اعلام
اول پاییز اتفاق افتاد و اکنون میدانیم که در فصلهای گرم مریخ، این آبها که بسیار شور هستند و املاح
خیلی زیادی دارند زیر سطح و نزدیک به آن جاری میشوند. به دلیل وجود نمک خیلی زیاد در این آب، دمای
انجماد آن خیلی پایین است و بدین ترتیب میتواند در دمای منفی ۲۳ درجهی سانتیگراد هم روان باشد.
دانشمندان میگویند که این آبها احتمالا زیر سطح و خیلی نزدیک به آن جریان دارند و مقداری از آنها روی
سطح میآید تا این رگهها را بوجود آورد. این کشف میتواند احتمال وجود حیات روی سیارهی سرخ را قوت
بخشد.
کشف سیاهچالهی بزرگی که ۱۷ میلیارد برابر خورشید جرم دارد
فایل پیوست 6626
ستارهشناسان اخیرا سیاهچالهای بسیار بزرگ پیدا کردهاند. آنقدر عظیم که دانشمندان را به تجدید نظر دربارهی چگونگی بوجود آمدن و محل تولد سیاهچالهها وا داشته است. سیاهچالهی کشف شده ۱۷ میلیارد برابر خورشید ما جرم دارد و در مرکز کهکشان NGC 1600 قرار گرفته است. این سیاهچاله حدود ۲ درصد وزن کهکشان میزبان را تشکیل داده است. بزرگترین سیاهچالههایی که تا به حال کشف شدهاند چیزی در حدود ۲۱ میلیارد برابر خورشید جرم دارند.
کهکشان NGC 1600 که در فاصلهي ۲۰۰ میلیون سال نوری از ما و در صورت فلکی نهر قرار گرفته متعلق به یک خوشهی کهکشانی متوسط است. سیاهچالههایی به این بزرگی عموما در خوشههای کهکشانی متراکمتر یافت میشوند. نویسنده این مقاله در نیچر چاپ شده چانگ پی ما نام دارد او و ستاره شناسی در کالافرنیاّّ،برکلی است. او میگوید: «این سیاهچاله خیلی بزرگتر از چیزی است که ما از کهکشان میزبانش یا منطقهای که کهکشان در آن قرار دارد انتظار داشتیم.» «ما» سرپرست گروه پژوهشی MASSIVE است. گروهی که از سال ۲۰۱۴ در تلاش برای کشف و کاتالوگ کردن پرجرمترین کهکشانها و سیاهچالههای نزدیک به زمین هستند.
بررسیهای اولیهای که روی کهکشان NGC 1600 انجام شد آنقدر دقیق نبودند که بتوان نور رسیده از مرکز کهکشان را خیلی دقیق بررسی کرد. ولی همچنان آنقدر دقیق بود که «ما» و همکارانش را به شگفتی واداشت. او میگوید: «مثل این بود که از فاصلهی خیلی دور به طوفان نگاه کنید.» او میافزاید که نمیتوانستهاند دقیقا بگویند این طوفان چقدر بزرگ است ولی میدانستند خیلی عظیم است و این نشانهای بر وجود یک سیاهچالهی ابرپرجرم در مرکز کهکشان است. آنها سپس با استفاده از تلسکوپهای «جمنای» (Gemini) و تلسکوپ هابل توانستند خیلی دقیق به ستارههای مرکز کهکشان نگاه کنند. سرعت گردش ستارهها آنقدر سریع بود که میتوانست وجود یک سیاهچالهی خیلی بزرگ با جرم معادل ۱۷ میلیارد خورشید را توجیه کند.
بزرگترین سیاهچالهای که تا به حال پیدا کردهایم ۲۱ میلیارد برابر خورشید جرم دارد و در مکانی قابل انتظار پیدا شده است. این سیاهچاله در خوشهی فوقالعاده متراکم گیسو قرار گرفته که دارای بیش ۱۰۰۰ کهکشان است. در ضمن سیاهچالهای که در قلب کهکشان راهشیری قرار دارد وزنش فقط به ۴ میلیون برابر خورشید میرسد.
سیاهچالهها زمانی بوجود میآیند که ستارههای بسیار پرجرم سوختشان را تمام میکنند و تحت وزن خود رمبش میکنند. انواع پرجرم آنها که در مرکز کهکشانها قرار دارند میتوانند با بلعیدن اجرام بیشتر یا ترکیب شدن با دیگر سیاهچالهها، بزرگتر شوند. بنابراین مکانهای شلوغی مثل خوشهی کما برای تشکیل سیاهچالههای ابرپرجرم مناسبتر هستند. مثلا کهکشان راهشیری و کهکشان اندرومدا میلیاردها سال دیگر با هم برخورد میکنند و سیاهچالههای مرکزی آنها با هم ترکیب میشود. بدین ترتیب یک سیاهچالهی فوقالعاده پرجرم بوجود میآید.
سازمان فضایی ناسا دوره آزمایشی اولین پیشرانه پروتونی با قابلیت تامین نیروی پیشران سفینه تا مرز منظومه شمسی را آغاز کرد.
پیشرانه پروتونی ناسا از 10 یا 20 سیم آلومینیوم با بار الکتریکی و با قطر یک میلیمتر و طول حداکثر 20 کیلومتر تشکیل شده است که در مجموع با دفع پروتون های موجود در بادهای خورشیدی نیروی پیشران سفینه را تامین می کند.
دانشمندان ناسا معتقدند که به کمک موتور پروتونی می توان تا 10 سال به لبه منظومه شمسی دست یافت. شایان ذکر است که کاوشگر وایوجر این مسافت را در 35 سال طی کرد.
موتور پروتونی ناسا به طور خلاصه فناوری Herts یا پیشرانه پرسرعت هیلیپوز الکترواستایک نامیده می شود که با چرخش سیم های آلومینیومی در حین حرکت نیروی پیشران قابل توجهی تولید می کند.
پروفسور بروس ویگمان، مهندس و طراح موتور پروتونی ناسا عنوان کرد: خورشید با تولید بادهای قدرتمند با سرعت 400 تا 700 کیلومتر در ثانیه، منبع مناسبی برای تولید انرژی پیشران بدون مصرف انرژی است. در واقع موتور پروتونی با دفع پروتون های موجود در بادهای خورشیدی نیروی پیشران سفینه را تامین می کند.
وی در ادامه افزود: مراحل اولیه آزمایش موتور پروتونی ناسا آغاز شده که طبق محاسبات انجام شده این دوره حداقل دو سال طول خواهد کشید.
!You open a window for a bird that it does not know what a window is
چرا جهانهای موازی باید وجود داشته باشند؟ (بخش اول)
فایل پیوست 6639
ایدهی جهانهای موازی قبلا به داستانهای علمی تخیلی تعلق داشت، اما حالا در میان دانشمندان طرفداران زیادی پیدا کرده است. حداقل فیزیکدانان به این ایده بهای زیادی میدهند چون آنها عادت دارند همیشه به فراتر از مرزهای قابل شهود و درک بنگرند.
در واقع طبق گفتهی دانشمندان تعداد جهانهای دیگر غیر از ما بسیار زیاد است. فیزیکدانان تاکنون به شکلهای مختلفی نشان دادهاند که فرضیهی چندجهانی (جهانهای موازی) میتواند ممکن باشد. به کمک جنبههای مختلف قوانین فیزیک میتوان امکان وجود جهانهای دیگر را نشان دهیم.
اما مشکل اینجاست که ما هیچوقت نمیتوانیم با «مشاهدهی» این جهانها ثابت کنیم که وجود دارند. بنابراین، این سوال پیش میآید که آیا میتوانیم راههای دیگری برای اثبات وجود جهانهای دیگر پیدا کنیم؟ آن هم جهانهایی که نمیتوانیم ببینیم.
جهانی درون جهان دیگر
عدهای این ایده را مطرح کردهاند که در بعضی از این جهانها کسانی هستند که شباهت زیادی به ما دارند و شبیه به ما زندگی میکنند. این ایده با روان ما بازی و خیالپردازی را در ما بیدار میکند. به همین دلیل است که نظریهی چندجهانی، علیرغم اینکه بسیار دور از دسترس به نظر میرسد، تا این حد محبوبیت دارد.
البته همانطور که «مری جین روبنستاین»، یک فیلسوف دین در کتابش به نام «جهان بی پایان» توضیح میدهد، فرضیهی چندجهانی اصلا ایدهی جدیدی نیست.
در اواسط قرن 16 میلادی، کوپرنیک اعلام کرد که زمین مرکز جهان نیست. چند دهه بعد، گالیله با تلسکوپش آسمان را رصد کرد و به عظمت کیهان پی برد.
در پایان قرن 16، «جوردانو برونو»، فیلسوف ایتالیایی این فرضیه را مطرح کرد که جهان بیانتها است و شاید تعداد بیشماری جهان وجود دارد که موجوداتی در آن زندگی میکنند.
در قرن هیجدهم، ایدهی جهانی با چندین منظومهی شمسی رواج یافته بود. حتی در اوایل قرن بیستم، «ادموند فورنیه دلب» معتقد بود که شاید تعداد نا محدودی جهان به شکل تو در تو وجود دارد که در اندازههای متفاوتی هستند؛ بعضی از آنها بسیار بزرگ و بعضی بسیار کوچک. بر اساس این دیدگاه یک اتم میتواند یک منظومهی شمسی واقعی باشد که در آن حیات وجود دارد.
البته امروز دانشمندان ایدهی چندجهانی از نوع «عروسک روسی» را (عروسکهایی که در هم فرو میروند) رد میکنند. اما آنها با روشهای مختلف نشان دادهاند که چگونه جهانهای موازی میتوانند وجود داشته باشند. در ادامهی این مقاله میتوانید دربارهی پنج فرضیه دربارهی امکان وجود جهانهای موازی بخوانید.
فایل پیوست 6640
(جهان ما از صدها میلیارد کهکشان تشکیل شده است. شاید جهان ما فقط یکی از جهانها باشد و عوالم ناپیدایی دیگر با میلیاردها کهکشان وجود داشته باشد.)
جهان وصلهدوزی ( The Patchwork Universe)
سادهترین نوع چندجهانی به این شکل است که همین جهان خودمان به دفعات نامحدودی تکرار شود. یعنی تعداد نامحدودی از جهان ما عینا وجود داشته باشد.
در واقع ما نمیدانیم که آیا جهان نامحدود است یا خیر. اما از طرف دیگر، راهی هم برای رد کردن این فرضیه نداریم. اگر نامحدود باشد پس باید از مناطق وصله پینه مانندی تشکیل شده باشد. این مناطق به یکدیگر دسترسی ندارند و نمیتوانند یکدیگر را ببینند. چون فاصلهی آنها از هم به حدی زیادی است که نور هنوز نتوانسته آن فاصله را طی کند. عمر جهان ما تنها 13.8 میلیارد سال است. بنابراین هر منطقهای که 13.8 میلیارد سال نوری با ما فاصله داشته باشد، بدون شک خارج از دیدرس ما است.
این مناطق جهانهایی جدا از هم هستند، اما همیشه به همین شکل باقی نمیمانند. در نهایت نور از مرز میان آنها عبور میکند و جهانها با هم آمیخته میشوند.
اگر واقعا در عالم تعداد بیشماری جهان کوچک، مثل جهان ما، وجود داشته باشد، بنابراین باید جایی در این جهان بزرگ سیارهای دقیقا شبیه به زمین پیدا شود.
شاید به نظر عجیب و غیرممکن برسد که اتمها تصادفی کنار هم قرار گیرند و سیارهای دقیقا شبیه به زمین را تشکیل دهند. اما اگر جهان واقعا نامحدود باشد، حتی چنین مکان غیرممکنی هم میتواند وجود داشته باشد. درواقع تعداد چنین سیارهای باید بینهایت باشد.
با همین منطق میتوانیم بگوییم که در فاصلهی بسیار دور، جهان کوچکی دقیقا شبیه به زمین ما وجود دارد که کاملا قابل لمس و مشاهده است. این فاصله ممکن است 10 به توان 10 به توان 118 متر باشد که عدد بسیار بسیار بزرگی است.
البته ممکن است اصلا اینطور نباشد. شاید عالم نامحدود نیست. یا حتی اگر باشد، همهی مادهی عالم در جایی که ما حضور داریم جمع شده است. در این صورت، شاید اکثر جهانهای دیگر خالی باشند. البته هیچ دلیلی وجود ندارد که نشان دهد این جهانها خالی از حیات هستند.
فایل پیوست 6641
(اگر عالم نامحدود باشد، باید تعداد بیشماری زمین وجود داشته باشد.)
نظریهی چندجهانی انبساطی (The Inflationary Multiverse)
دومین نظریه برای توضیح چندجهانی بر پایهی یکی بهترین نظریههای بشر دربارهی آغاز عالم قرار دارد.
براساس نظریهی مهبانگ (Big Bang)، عالم از یک نقطهی بسیار بسیار کوچک آغاز شد و سپس با سرعت بسیار زیادی انبساط پیدا کرد و به یک گوی آتشین بسیار داغ و پر انرژی تبدیل شد. در کسری از ثانیه پس از آغاز، سرعت فرایند انبساط با شتاب بسیار زیادی افزایش یافت، این سرعت بسیار بیشتر از سرعت نور بود. این انفجار «انبساط» (inflation) نام دارد.
نظریهی انبساطی توضیح میدهد که چرا به هر جای عالم که نگاه میکنیم نسبتا همگن و یکشکل است. انبساط، این گوی آتشین را «بلافاصله» در مقیاس بسیار بزرگ کیهانی منفجر کرد به همین دلیل فرصتی برای اینکه عالم، ناهمگن شود وجود نداشت. البته منطاق چگالتر متغیر کوچکی هم در این فضای همگن وجود داشت که تعادل را بر هم میزد. این چگالیهای متغیر در انبساط دائم عالم گم شدند. حالا این نوسانات را میتوانیم در قالب «تابش زمینهی کیهانی» (CMB) ببینیم. نور ناشی از این تابش، قدیمیترین نور عالم است و درواقع بازتاب ضعیفی است که از مهبانگ باقی مانده. این تابش بر عالم سایه افکنده، اما کاملا همگن نیست.
تاکنون تلسکوپهای فضایی مختلفی از این تابشها با جزییات زیاد نقشهبرداری کرده و آنها را با پیشبینیهای نظریهی انبساطی مقایسه کردند. در نتیجهی این مقایسه معلوم شد که این نقشهها با پیشبینیهای دانشمندان مطابقت دارد و نشان میدهد که انبساط واقعا اتفاق افتاده است.
فایل پیوست 6642
(بلافاصله پس از مهبانگ عالم به سرعت منبسط شد، این پدیده «انبساط» نام دارد.)
این نشان میدهد که ما میتوانیم بفهمیم مهبانگ چگونه اتفاق افتاد. در این صورت، منطقی است که بپرسیم آیا این اتفاق بیش از یک بار رخ داد یا خیر؟
در حال حاضر، دیدگاه غالب دربارهی نحوهی وقوع مهبانگ این است که یک فضای عادی و عاری از هر گونه ماده، اما پر از انرژی درون نوع دیگری از فضا به نام «خلاء کاذب» (false vacuum) ایجاد شد. سپس این فضا مثل یک حباب بزرگتر و بزرگتر شد.
اما براساس این نظریه، خلاء کاذب هم باید دچار نوعی انبساط شود. در این میان، جهانهای حبابی دیگری هم میتوانند به طور پیوسته درون آن به وجود بیایند.
این سناریو را «انبساط ابدی» (eternal inflation) نامیدهاند. این به بدین معنی است که شاید همواره تعداد بیشماری جهان پدید میآیند و رشد میکنند. اما هیچوقت نمیتوانیم به آنها برسیم. حتی اگر با سرعت نور سفر کنیم. چون قبل از اینکه به آنجا برسیم آنها تحلیل رفتهاند.
«رویال مارتین ریز»، ستارهشناس انگلیسی میگوید نظریهی چندجهانی انبساطی را میتوانیم «چهارمین انقلاب کپرنیکی» بدانیم. یعنی چهارمین باری که ما موقعیت و جایگاه خودمان را در عالم پایین آوردهایم. پس از این که کپرنیک گفت زمین ما سیارهای است مثل دیگر سیارهها، ما فهمیدیم که خورشید ما تنها یک ستاره از میان میلیاردها ستاره در کهکشان ما است و اینکه شاید ستارههای دیگر هم سیارههایی داشته باشند. سپس ما پی بردیم که کهکشان ما هم صرفا یک کهکشان در میان تعداد بیشماری کهکشان دیگر در عالم ما است. عالمی که همینطور بزرگتر میشود. و حالا شاید عالم ما هم تنها یکی در میان انبوهی از عالمها باشد.
البته فعلا هنوز از درستی نظریهی انبساطی مطمئن نیستیم. اما اگر انبساط ابدی از تعداد بیشماری مهبانگ، چند جهان موازی به وجود بیاورد، یکی از بزرگترین مشکلات فیزیک مدرن حل میشود.
بعضی از فیزیکدانان مدتهاست که در جست و جوی «نظریهی همهچیز» (Theory of everything) هستند. نظریهی همهچیز مجموعهای از قوانین بنیادی یا شاید یک معادله است که تمام قوانین دیگر فیزیک از آن ناشی میشوند؛ نظریهای که میتواند همهچیز را توضیح دهد. اما آنها پی بردند که تعداد گزینههای پیش رویشان از تعداد ذرات بنیادی شناخته شده در جهان بیشتر است.
بسیاری از فیزیکدانانی که در این زمینه تفکر میکنند، معتقدند که ایدهای به نام نظریهی ریسمان (string theory) بهترین گزینه برای یک نظریهی نهایی است. اما جدیدترین نسخهی این نظریه تعداد بسیار زیادی پاسخ پیش روی ما میگذارد: به اندازهی عدد 1 و 500 صفر در مقابل آن. هر پاسخ هم از قوانین فیزیکی خاصی پیروی میکند. ما هم هیچ دلیلی برای انتخاب یکی از آنها نداریم.
نظریهی چندجهانی انبساطی ما را از انتخاب کردن بینیاز میکند. اگر طی میلیاردها سال جهانهای موازی مختلفی به وجود آمده باشد، بنابراین هر یک از آنها قوانین فیزیکی متفاوتی خواهند داشت. این قوانین را هم یکی از پاسخهای نظریهی ریسمان تعیین میکند.
اگر این نظریه درست باشد، میتوانیم یکی از ویژگیهای عجیب جهانمان را با استفاده از آن توضیح دهیم.
فایل پیوست 6643
(انبساط ابدی به تشکیل جهانهای حبابی منجر میشود.)
قوانین بنیادی و ثابت فیزیک با تمام شرایط مورد نیاز برای پیدایش حیات مطابقت دارند و این موضوع بسیار عجیب است. مثلا اگر قدرت نیروی الکترومغناطیسی اندکی کمتر یا بیشتر بود، اتمها بیثبات میشدند. یک تغییر 4 درصدی در قدرت نیروی الکترومغناطیسی میتوانست از همجوشی هستهای در همهی ستارهها جلوگیری کند. اتمهای کربن در بدن ما عمدتا بر اثر همین فرایند همجوشی هستهای به وجود آمدهاند.
از طرف دیگر، بین جاذبه و انرژی تاریک یک تعادل ظریف وجود دارد. جاذبه ماده را به سمت خودش میکشد و انرژی تاریک هم دقیقا برعکس این کار را انجام میدهد. این باعث میشود عالم با سرعت بیشتری منبسط شود. این دقیقا همان شرایط لازم برای تشکیل ستارههاست.
به نظر میرسد این عالم به گونهای تنظیم شده که شرایط حیات ما در آن فراهم شود. همین موضوع باعث شده که بعضی از مردم خدا را منشا پیدایش عالم بدانند.
اما نظریهی چندجهانی انبساطی توضیح دیگری را در اختیار ما قرار میدهد. مطابق این نظریه تمام قوانین قابل درک فیزیک در جایی از عالم به کار میروند.
در هر جهانی که برای پیدایش حیات مساعد باشد، موجودات هوشمند هم مثل ما کنجکاو میشوند و سعی میکنند جهان پیرامونشان را درک کنند. اما جهانهای بسیاری هم وجود دارند که عاری از حیات هستند و در آنها کسی نیست این سوالها را بپرسد.
این یکی از مثالهای اصل انساننگر یا Anthropic Principle است. معتقدان به این نظریه میگویند همهچیز باید به همان شکلی باشد که ما آنها را کشف میکنیم. اگر اینطور نبود، ما اینجا نبودیم و این سوالها را نمیپرسیدیم.
از نظر بسیاری از فیزیکدانان و فیلسوفان این ایده به نوعی یک تقلب به حساب میآید، چون به این سوال پاسخ نمیدهد و معتقدان به آن در واقع میخواهند از جواب دادن به این سوال بنیادی طفره بروند.
این توضیحات و ادعاها را چگونه میتوانیم آزمایش کنیم؟ اینکه صرفا بگوییم هیچ دلیلی وجود ندارد که قوانین طبیعت این شکل باشند (یعنی مناسب برای پیدایش حیات) قابل قبول نیست. اینکه بگوییم در جهانهای دیگر قوانین متفاوتی وجود دارد منطقی و قانعکننده نیست.
اگر هیچ توجیه و دلیلی برای وجود قوانین طبیعی مناسب برای پیدایش حیات نداشته باشیم، گروهی میگویند که خدا باید عالم را به این شکل تنظیم کرده باشد.
ادامه دارد…
منبع: mag.digikala.com
ویرایش توسط محمود قادری : 04-16-2016 در ساعت 10:20 AM
از دیرباز فضا انسان را شگفت زده کرده است اما تعداد اندکی جسارت پایه گذاری برنامههای فضای میانستارهای را داشتهاند. اکنون ائتلافی از کارآفرینان و دانشمندان با هدف طراحی ناوگانی فضایی با انرژی لیزر دور هم جمع شدهاند تا تعدادی از ریزفضاپیماها را به سوی نزدیکترین منظومهی نزدیک به منظومهی شمسی، آلفا قنطورس، بفرستند. گفته میشود با استفاده از بهروزترین فناوریها این سفر فقط ۲۰ سال طول خواهد کشید. و این تنها زمانی ممکن خواهد شد که این فضاپیماها مسافت ۴/۳۷ سال نوری تا آلفا قنطورس را در سرعت حدود ۲۰ درصد سرعت نور طی کنند.
یوری میلنر، میلیارد روسی صنعت اینترنت و سرمایهگذار این پروژه در کنفرانس خبری در نیویورک گفت: «برای نخستین بار در تاریخ بشریت، ما میتوانیم کاری بیش از رصد صرف ستارهها انجام دهیم. ما میتوانیم به آنها برسیم.»
پروژهی استارشات بر اساس ایدهی بادبانهای خورشیدی شکل گرفته است که چندین دهه در مورد آن بحث و تحقیق شده بود. بر اساس این نظریه، یک بادبان خورشیدی سبکوزن میتواند تکانهی مورد نیاز خود را از فوتونهای خورشید حاصل کند و بدون سوخت در فضا حرکت کند.
اعضای پروژهی بر این باورند که تابش متمرکز لیزرهایی که از زمین شلیک میشوند میتواند سریعاً باعث ایجاد شتاب قابل توجهی در وسیلهای به اندازهی یک گوشی آیفون شود. البته این وسیله به ریزچیپهای الکترونیکی مجهز است و بادبانی کوچک هم دارد. انرژیای که از لیزرهای زمینی به این وسیله منتقل میشود بسیار بیشتر از انرژی حاصل از خورشید خواهد بود؛ برای مقایسه: ۹ سال طول کشید تا فضاپیمای «نیوهورایزن» با سوخت پلوتونیم خود به سیارهی کوتولهی پلوتو برسد اما ریزفضاپیمایی که در پروژهی استارشات پیشبینی شده فقط در عرض سه روز از کنار پلوتو عبور خواهد کرد و از منظومهی شمسی خارج خواهد شد.
بودجهی اولیهی این پروژه حدود ۱۰۰ میلیون دلار است که فقط تحقیقات و توسعه پروژههای مانند طراحی فضاپیما را پوشش میدهد. اما هدف نهایی گروه استارشات عملیاتی کردن این پروژه بینالمللی برای فرستاندن نخستین ناوگان ریزفضاپیماها به فضا است.
طرفداران این پروژه خوشبین هستند؛ بهخصوص آنکه این روزها بسیار صحبت از فناوری ریزالکترونیکها و فوتونیکهاست. آوی لیوب، فیزیکدان دانشگاه هاروارد و از مشاوران شرکت برکترو میگوید: « این پروژهای بلندپروازانه است. اما بر اساس علم فیزیک ما هیچ مانعی پیش روی طراحی و اجرای آن نداریم. در واقع، موفقیت این پروژه بستگی به ما دارد.»
فایل پیوست 6645
تصویری از نشست خبری پروژه استارشات، نیویورک/۲۴ فرودین
در مأموریت استارشات، ریزفضاپیماها سوار بر راکتی به فضا پرتاب و در مدار زمین رها خواهند شد. پس از آن بادبانهای خود را باز میکنند و آرایهای از لیزرهای قدرتمند به سوی آنها شلیک میشود و روزانه یک یا دو تا از آنها را به حرکت درمیآورد. هر یک از این فضاپیماها به سنسورهایی مجهزند که امکان مطالعهی سیارات و سیارکهایی که از کنارشان عبور میکنند را فراهم میکند. دادههای جمعآوری شده نیز با لیزرکوچک نصب شده روی فضاپیماها به زمین مخابره میشوند.
اما در این میان سوال مهمی وجود دارد: اسکات پیس، سرپرست موسسه سیاست فضا از دانشگاه جورج واشنگتن میگوید:«حتی اگر فرض هم کنیم که از میان لشکر ریزفضاپیماها تعدادی با موفقیت به منظومهی آلفا قنطورس برسند و دادهها را به زمین مخابره کنند، چقدر به دانش دانشمندان کمک خواهد کرد؟ آن هم در مقایسه با نسل جدید تلسکوپهای فضایی که به زودی در فضا قرار خواهند گرفت. اگر من واقعاً قصد کار علمی داشتم و پول هم به اندازهی کافی داشتم، آن را صرف ساخت یک تلسکوپ فراخورشیدی میکردم.»
با این وجود پروژه استارشات برکترو Breakthrough Starshot موفق شده حمایت چهرههای شاخصی از جمله مارک زاکربرگ، موسس فیسبوک و استیون هاوکینگ، فیزیکدان مشهور بریتانیایی را جلب کند. استیون هاوکینگ که خود در نشست خبری در نیویورک حضور داشت گفت: « آنچه که سبب انسان بودن ما میشود عبورکردن مان از محدودیتهاست. چگونه از این محدودیتها فراتر رویم؟ با ذهن و ابزارهایمان.»
رهبری پروژهی استارشات را پیت وردن، سرپرست بازنشستهی سازمان تحقیقات ایمز ناسا به عهده دارد. وردن در نشست خبری گفت که این گروه با سازمانهای فضایی از جمله ناسا و اسا (اروپا) برای حمایت و حتی همکاریهای دوجانبه گفتوگوهایی کرده است. رسیدن به اهداف پروژهی استارشات، از نقطه نظر مقیاس و هزینه با ساخت و اجرای پروژهی عظیم «برخورد دهندهی هادرونی بزرگ» سرن قابل مقایسه است.
این برنامه به روی همکاریهای خارجی باز خواهد بود و تمامی دادههای آن آزادانه منتشر خواهند شد. لیوب معتقد است که موفقیت این پروژه در گرو همکاری جامعه علمی وسیعتری خواهد بود. او میگوید: « هدف ما این است که افراد گوناگونی را از تمامی نقاط جهان درگیر این پروژه کنیم؛ به خصوص آن عده از جوانان که وقتی ما به آن ها نیاز داریم، آن ها آمادهاند.»
!You open a window for a bird that it does not know what a window is
فایل پیوست 6648
سازمان فضایی ناسا تصویری زیبا از ستاره آلفا قنطورس یا ظلمان به نمایش گذاشت.
این ستاره درخشان در صورت فلکی قنطورس قرار دارد و یک ستاره دوتایی است که به همراه کوتوله سرخ بروکسیما که بسیار کمنورتر است یک سامانه 3 گانه را تشکیل میدهد.
این سامانه از همه ستارهها به منظومه شمسی ما نزدیکتر است و با چشم غیرمسلح به صورت چهارمین ستاره درخشان در آسمان شب دیده میشود. فاصله آلفا از خورشید 37/4 سال نوری است.
میلنر از ستارهشناسان ناسا میگوید: آلفا قنطورس ستارهای همسایه ما است. ما قصد داریم با استفاده از فناوریهای جدید فضاپیمای کوچکی به سمت این ستاره ارسال کنیم. اما این سفر میتواند بسیار طولانی باشد.
فاصله این ستاره تا زمین حدود 270 هزار برابر فاصله زمین تا خورشید است. با ارسال موشک فیوژنی میتوانیم طی 50 سال به این ستاره برسیم اما این فناوری نیز 20 سال زمان خواهد برد. هدف از این کار یافتن شرایط مناسب برای حیات و زندگی در سیارهای نزدیک به این ستاره است که شاید بتواند جایگزین برای زمین باشد.
!You open a window for a bird that it does not know what a window is
فایل پیوست 6649
مطالعه ی جدید نشان می دهد که رئا قمر زحل و بقیه ی قمر ها و حلقه هایی که به زحل نزدیک ترند، ممکن است فقط 100 میلیون ساله باشند. قمر های خارجی (که در این شکل نشان داده نشده اند) شامل بزرگترین قمر زحل، تیتان، ممکن است همسن خود زحل باشند.
تحقیقات جدید نشان می دهد که بعضی از قمر های یخی زحل درست مانند حلقه های مشهور آن ممکن است تزیینات جدید باشند. تولد دراماتیک آن ها ممکن است فقط 100 میلیون سال پیش اتفاق افتاده باشد، جدیدتر از حکمرانی بسیاری از دایناسور ها!
ماتیجا کوک از موسسه ی SETI در مونتین ویو کالفرنیا می گوید:" قمر ها همواره در حال تغییر مدار هایشان هستند که این اجتناب ناپذیر است. اما این حقیقت به ما این اجازه را می دهد که از شبیه سازی کامپیوتری برای به دست آوردن تاریخچه ی قمرهای داخلی زحل استفاده کنیم. با انجام این کار ما متوجه شدیم که به احتمال زیاد آن ها در %2 اخیر عمر این سیاره متولد شده اند."
حلقه های زحل از سال 1600 شناخته شده اند و از آن روز تا به حال درباره قدمت آن ها بحث هایی وجود دارد.ساده ترین فرض این است که آن ها به اندازه ی خود سیاره که عمر آن بیش از 4 میلیارد است قدمت داشته باشند. هر چند در سال 2012 منجمان فرانسوی دریافتند که اثرات کشندی (کنش و واکنش گرانشی قمرهای داخلی با سیالاتی که در اعماق زحل هستند.) نسبتا سریع منجر به مارپیچی شدن شعاع های مداری بزرگتر می شود. مفهوم وضعیت کنونی آن ها این است که قمر ها و احتمالا حلقه ها پدیده هایی نو هستند.
کوک به همراه لوک دانز و دیوید نسورنی از موسسه ی تحقیقاتی سوث وست در سنت آنتونیوی تگزاس برای پی بردن به رفتار حرکتی قمرهای یخی داخل زحل از مدل سازی کامپیوتری استفاده کردند. در حالی که ماه خود ما مدار خودش را به دور زمین دارد، انبوه قمر های زحل مجبور به تقسیم فضای یکدیگر هستند. مدار های آن ها به دلیل اثرات کشندی به آرامی و با میزان های متفاوت بزرگ می شوند. در قمر های دوتایی این پدیده را به اصطلاح قرار گرفتن در رزونانس مداری می گویند. این اتفاق وقتی رخ می دهد که دوره ی مداری یک قمر یک کسر ساده( به طور مثال یک دوم یا دو سوم) از دوره ی قمر دیگر باشد. در این وضعیت خاص حتی قمر های کوچک با گرانش ضعیف هم می توانند روی مدار های یکدیگر به شدت تاثیر بگذارند، و آن ها را خارج از سطح مداریشان کج تر و کشیده تر می کنند.
با مقایسه ی کجی مداری کنونی و پیش بینی هایی که به وسیله ی شبیه سازی کامپوتری انجام شده است، این تحقیقات می توانند میزان کشیدگی مدار های قمر های زحل را به دست آورند. این محاسبات برای مهم ترین قمرها یعنی تیس، دیونه و ریا نشان داده است که مدارها به طور چشمگیری کمتر نسبت به تصورات قبلی تغییر شکل یافته اند. کجی های مداری کوچک نشان می دهند که آن ها نسبتا با رزونانس های اوربیتالی تلاقی نداشته اند، پس بنابرین شکل آن ها نباید تفاوت زیادی با آنچه که الان هستند داشته باشند.
اما زمان تولد آن ها چند سال پیش بوده است؟ کوک و تیمش از نتایج عملیات کاسینی ناسا برای جواب دادن به این سوال کمک گرفتند. فضاپیمای کاسینی فوران های یخ را بر روی قمر انسلادوس زحل مشاهده کرده است. با فرض اینکه قدرت انرژی این فوران ها مستقیما از واکنش های کشندی تامین شود و میزان فعالیت حرارت مرکزی انسلادوس کم یا بیش ثابت باشد، بنابرین کشند ها در داخل زحل کاملا قوی هستند که بر اساس آنالیز تیم، این نیرو قمر را با مقدار کمی که در شبیه سازی نشان داده شده است تنها در نزدیک 100 میلیون سال جابه جا می کند. این محاسبات تاریخ تشکیل بزرگترین قمر های زحل را به استثنای قمرهای (تیتان و یاپتوس) تعیین خواهد کرد. که نسبتا جدید تر از زمان کرتاسه، عصر دایناسور هاست. کوک:" بنابرین این سوال به وجود می آید که چه چیزی باعث به وجود آمدن قمرهای داخلی جدید است؟ بهترین حدس ما این است که زحل قبلا مجموعه ی مشابهی از قمرها را داشته، اما مدارهای آن ها با یک نوع مشخص از رزونانس مداری شامل حرکت زحل به دور خورشید به هم خورده است. در آخر مدارهای قمرهای همسایه تلاقی پیدا کرده و این اجرام با هم تصادف کردند. از این خرده سنگ ها، سری جدید قمرها و حلقه ها شکل گرفتند.
اگر این نتیجه درست باشد، حلقه های درخشان زحل ممکن است جوانتر از عصر سلطنت دایناسور ها باشد، و ما خوش شانس هستیم که شاهدی بر آن ها هستیم.
لینک تصویر مربوطه : http://up.avastarco.com/images/ckzs5t795r3g67prawy7.jpg
- مترجم : سرکار خانم فاطمه شریعتی
!You open a window for a bird that it does not know what a window is
فایل پیوست 6654
سازمان فضایی ناسا تصویری زیبا از حمله عنکبوت بوسیله تلسکوپ فضایی اسپیتزر ناسا تحت بررسی قرار دارد.
تحقیقات انجام شده نشان میدهد که این سحابی در فاصله 10 هزار سال نوری از زمین قرار دارد و تحت تأثیر رادیواکتیو، رنگی سبز به خود گرفته است.
در اطراف ستارگان ابرهای غولپیکر سبزرنگی دیده میشود. نور در طول این سحابی با طول موج 2/1 میکرون در حال حرکت است.
این سحابی برای نخستینبار در سال 1997 میلادی رؤیت و شناخته شد و در سال 2001 میلادی با استفاده از تلسکوپ آریزونا و شیلی مورد بررسی قرار رگفت.
هنگامی که در سال 2003 میلادی تلسکوپ اسپیتزر راهاندازی شد این سحابی زیر ذرهبین بهتری برای ستارهشناسان قرار گرفت.
در بررسیهای انجام شده حرکت گاز و گرد و غبار درون سحابی به صورتی به نظر میرسد که گویی در حال حمله به ستارگان درون سحابی است و رشد آنها را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
لینک تصویر با سایز و کیفیت اصلی : http://www.jpl.nasa.gov/images/spitz...ia20357-16.jpg
!You open a window for a bird that it does not know what a window is
چرا جهانهای موازی باید وجود داشته باشند؟ (بخش دوم)
فایل پیوست 6657
در بخش قبلی مقاله با دو نظریه پیرامون وجود جهانهای موازی آشنا شدیم: یکی نظریهی چندجهانی وصلهدوزی و دیگری نظریهی چندجهانی انبساطی. در ادامهی این بحث میتوانید سه نظریهی مهم دیگر را در این باب مطالعه کنید.
انتخاب طبیعی کیهانی (cosmic natural selection)
نوع دیگری از نظریهی چندجهانی پاسخی برای مسئلهی «شرایط مساعد برای پیدایش حیات» ارایه میدهد؛ و در استدلال آن به اصل انساننگر استناد نمیشود.
یک فیزیکدان نظری به نام «لی اسمولین» در سال 1992 این ایده را مطرح کرد که جهان هم مثل موجودات زنده تولید مثل میکند و دستخوش تکامل میشود.
روی زمین ما، انتخاب طبیعی به اشاعه و دوام ویژگیهای مفید مثل سریع دویدن یا این قابلیت که بتوانیم انگشت شستمان را به دیگر انگشتانمان برسانیم کمک میکند. اسمولین میگوید احتمالا در عالم هم نیرویی وجود دارد که به پیدایش سیارههایی مثل سیارهی ما کمک میکند. او این پدیده را انتخاب طبیعی کیهانی مینامد.
ایدهی اسمولین این است که یک جهان مادر میتواند درون خودش جهانهای نوزادی را تولید کند. البته اگر جهان مادر سیاهچاله داشته باشد، میتواند این کار را انجام دهد.
فایل پیوست 6658
(یک سیاهچاله)
سیاهچاله وقتی تشکیل میشود که یک ستارهی بسیار بزرگ تحت فشار جاذبهی خودش از هم میپاشد. در نتیجهی این فروپاشی همهی ذرات اتم آنقدر فشرده میشوند که تراکم آنها به بی نهایت میرسد.
در دههی 60 میلادی استیون هاوکینگ و «راجر پنروز» عنوان کردند که این انفجار در واقع نوعی مهبانگ کوچک است که به طور وارونه اتفاق افتاده. بنابراین این فکر به ذهن اسمولین رسید که سیاهچالهها میتوانند به یک مهبانگ تبدیل شوند و یک جهان کاملا جدید به وجود بیاورند.
اگر این طور باشد، ویژگیهای جهان جدید کمی با جهان قبلی متفاوت خواهد بود (یعنی جهانی که در آن سیاهچاله به وجود آمده بود). این روند مثل جهش ژنتیکی تصادفی است که در نتیجهی آن فرزندان با والدینشان در عین اینکه شباهتهایی دارند، تفاوتهایی هم دارند.
اگر جهان متولد شده قوانینی فیزیکی داشته باشد که بر پایهی آنها اتمها، ستارهها و حیات شکل میگیرند، پس قطعا سیاهچالههایی هم باید در آن وجود داشته باشد. این بدین معنی است این جهان جدید هم به نوبهی خود میتواند فرزندانی از خودش داشته باشد. با گذر زمان، تعداد جهانهایی به این شکل از تعداد جهانهایی که سیاهچاله ندارند، بیشتر خواهد بود. چرا که جهانهای بدون سیاهچاله نمیتوانند بازتولید کنند.
فایل پیوست 6659
(آیا یک جهان میتواند جهانهای دیگری به وجود بیاورد؟)
این ایده، ایدهی جالبی است. چون نشان میدهد که عالم ما به طور کاملا تصادفی به وجود نیامده. فرض کنید جهانی با قوانین فیزیکی مناسب برای پیدایش حیات به طور تصادفی به وجود آمده است. بعلاوه این جهان با جهانهای دیگری که برای پیدایش ستارهها و حیات مناسب نیستند، احاطه شده است. در این صورت انتخاب طبیعی در مقیاس کیهانی حکم میکند که تعداد جهانهای دارای حیات بیشتر باشد.
البته جزییات این ایده چندان دقیق و مفهوم نیست، اما اسمولین معتقد است که یک مزیت بزرگ دارد و آن اینکه میتوانیم آن را آزمایش کنیم. به عنوان مثال، اگر اسمولین درست گفته باشد، ما میتوانیم انتظار داشته باشیم که عالم ما طوری طراحی شده که برای تشکیل سیاهچالهها مناسب باشد.
اما تاکنون هیچ مدرکی وجود نداشته که نشان بدهد این ایده درست است. چه برسد به اینکه ثابت شود سیاهچالهها میتوانند یک جهان جدید تشکیل دهند.
نظریهی چندجهانی غشایی (The brane multiverse)
وقتی نظریهی نسبیت عام آلبرت اینشتین در دههی 20 میلادی در مرکز توجه عموم قرار گرفت، بسیاری از افراد دربارهی بعد چهارمی که اینشتین مطرح کرده بود ، فرضیههای مختلفی داشتند. چه چیزی ممکن است در آنجا باشد؟ آیا ممکن است در بعد چهارم یک جهان پنهان وجود داشته باشد؟
این افکار مهمل بودند. اینشتین ایدهی یک بعد جدید را مطرح نکرده بود. بلکه او صرفا میگفت مثل سه بعد فضایی، زمان هم یک بعد است. همهی این چهار بعد در یک ساختار یگانه به نام فضا-زمان با هم ترکیب شدهاند.
با این حال، دیگر فیزیکدانان شروع به گمانهزنی دربارهی ابعاد جدید در فضا کردند.
اولین بار در مقالهی یک فیزیکدان نظری به نام «تئودور کالوزا» به ابعاد پنهان اشاره شد. کالوزا در مقالهای که سال 1921 منتشر شده بود نشان داد که او با افزودن یک بعد دیگر به معادلات نظریهی نسبیت عام اینشتین میتواند به معادلهی دیگری برسد که وجود نور را پیشبینی میکند.
این ایده امیدوارکننده به نظر میرسید. اما این بعد اضافه کجا بود؟
فایل پیوست 6660
(نظریهی ریسمان این پتانسیل را دارد که نظریهی همهچیز باشد.)
«اسکار کلاین»، فیزیکدان سوئدی در سال 1926 پاسخی را برای این سوال پیشنهاد داد. او گفت که شاید بعد پنجم در فاصلهای بسیار بسیار کم از ما چنبره زده باشد: چیزی حدود کسری از یک میلیارد تریلیون تریلیون یک سانتیمتر.
این مفهوم که یک بعد چنبره بزند عجیب به نظر میرسد، اما در واقع یک پدیدهی آشنا است. مثلا شیلنگ باغبانی یک شی سه بعدی است، اما اگر به اندازهی کافی از آن فاصله بگیریم، مثل یک خط یک بعدی به نظر میرسد. چون در این صورت، دو بعد دیگر بسیار کوچک به نظر میرسند. عبور از کنار بعد دیگری که کلاین معرفی کرده، آنقدر سریع اتفاق میافتد که ما متوجه آن نمیشویم.
از آن زمان، فیزیکدانان ایدههای کالوزا و کلاین را در نظریهی ریسمان به کار بستند. براساس نظریهی ریسمان، ذرات بنیادی در واقع لرزشها و نوسانات هستیهای کوچکتری هستند که ریسمان نام دارند.
وقتی نظریهی ریسمان در دههی 80 میلادی مطرح شده بود، به نظر میرسید که فقط در صورت وجود یک بعد دیگر جواب میدهد. در نسخهی مدرن نظریهی ریسمان که نظریهی M نام دارد، هفت بعد مخفی وجود دارد.
فایل پیوست 6661
(جهانهای موازی غشایی: انباشتهای از جهانها)
علاوه بر این، لزومی ندارد که این ابعاد فشرده باشند. بلکه میتوانند بر سطح مناطق وسیعی گسترده شده باشند که فیزیکدانان به آن «غشاء» (brane) میگویند؛ و ممکن هم هست که این غشاها چند بعدی باشند.
یک غشا بهتنهایی میتواند مکانی برای پنهان شدن یک جهان کامل باشد. براساس نظریهی M، جهانهایچندگانه متشکل از غشاهایی با ابعاد مختلف است که مثل انباشتهای از کاغذ با هم همزیستی میکنند.
اگر این فرضیه درست باشد، باید دستهی جدیدی از ذرات به نام ذرات کالوزا-کلاین وجود داشته باشد. به صورت نظری، ما میتوانیم آن ذرات را در یک دستگاه شتابدهندهی ذرات مثل «برخورددهندهی هادرونی بزرگ» (Large Hadron Collider) بسازیم. این ذرات ویژگیهای متمایزی خواهند داشت، چون بعضی از گشتاورهای آنها در ابعاد پنهان انجام میشود.
این جهانهای غشایی باید کاملا متمایز و جدا از هم باشند چون نیرویهایی مثل گرانش از میان آنها عبور نمیکند. اما اگر غشاها با هم برخورد کنند، پیامد آن بسیار عظیم و سرنوشتساز خواهد بود. همین مهبانگ خودمان میتواند نتیجهی این برخورد باشد.
فایل پیوست 6662
(گفته میشود جهان ما حاصل برخورد دو غشا است.)
علاوه بر این، یک فرضیهی دیگر هم که مطرح شده این است که نیروی گرانش میتواند بین غشاها نشت کند. این نشتی میتواند توضیح دهد که چرا نیروی گرانش، به عنوان یک از نیروهای بنیادی در مقایسه با دیگر نیروهای بنیادی تا این حد ضعیف است.
همانطور که «لیسا رندال» از دانشگاه هاروارد میگوید: «اگر گرانش در پهنای ابعاد بزرگتری به جز چهار بعدی که میشناسیم گسترده شده باشد، طبیعتا نیروی آن کمتر میشود.»
در سال 1999، رندال و همکارش عنوان کردند که غشاها صرفا دارای گرانش نیستند، بلکه آنها با خم کردن فضا آن را ایجاد میکنند. در واقع، این بدین معنی است که یک غشا گرانش را متمرکز میکند. به همین دلیل نیروی آن در یک غشای دیگر نزدیک به آن ضعیف به نظر میرسد.
این گفته همچنین توضیح میدهد که چرا ما میتوانیم روی غشایی با تعداد نامحدودی از ابعاد زندگی کنیم، بدون اینکه متوجه ابعاد دیگر بشویم. اگر ایدهی آنها درست باشد، برای جهانهای دیگر هم حجم بسیار زیادی از فضا وجود دارد.
نظریهی چندجهانی کوانتومی
نظریهی مکانیک کوانتومی یکی از موفقترین نظریهها در تمام حوزههای علمی است. این نظریه رفتار اجرام بسیار کوچک مثل اتم و ذرات بنیادی تشکیلدهندهی آنها را توضیح میدهد. مکانیک کوانتومی میتواند انواع پدیدههای مختلف را از شکل مولکولها گرفته تا نحوهی تعامل میان نور و ماده با دقت اعجابانگیزی پیشبینی کند.
مکانیک کوانتومی با ذرات مثل امواج رفتار میکند و آنها را با عبارت ریاضی به نام «تابع موج» (wave function) توصیف میکند.
شاید عجیبترین ویژگی تابع موج این باشد که به موجب آن یک ذرهی کوانتومی میتواند همزمان در چند وضعیت قرار داشته باشد. به این پدیده میگوییم «برهمنهی» (superposition).
فایل پیوست 6663
(برهمنهی یعنی شیئی در یک لحظه در دو یا چند وضعیت متفاوت قرار دارد. مثلا یک گربه میتواند در آن واحد هم زنده باشد هم مرده.)
اما اغلب اوقات همین که میخواهیم این اجرام را در هر حالتی مشاهده کنیم، این برهمنهی از بین میرود. در واقع، مشاهدهی ما آن جرم را مجبور میکند که یک وضعیت خاص را انتخاب کند و مطابق همان رفتار کند.
این گذار از برهمنهی به یک وضعیت واحد که در صورت مشاهده و اندازهگیری اتفاق میافتد، «فروریزش تابع موج» (collapse of wave function) نام دارد. مشکل اینجاست که نظریهی مکانیک کوانتومی روشی برای توضیح این پدیده ندارد، بنابراین هیچکس نمیداند که چرا و چگونه این اتفاق میافتد.
یک فیزیکدان آمریکایی به نام «هیو اورت» در تز دکترایش در سال 1957 گفت که شاید ما باید طبیعت عجیب فروریزش تابع موج را فراموش کنیم و آن را کنار بگذاریم.
اورت عنوان کرد که اجرام هنگام مشاهده و اندازهگیری از یک وضعیت چندگانه به یک وضعیت واحد تغییر حالت نمیدهند. بلکه تمام احتمالاتی که در تابع موج کدگذاری شدهاند به یک اندازه واقعی هستند. یعنی وقتی که ما اندازهگیری میکنیم، فقط یکی از آن واقعیتها را میبینیم، اما واقعیتهای دیگر هم وجود دارد که ما به آنها دسترسی نداریم.
این نظریه هم با عنوان «دنیاهای چندگانهی» (many worlds interpretation) مکانیک کوانتومی شناخته میشود. البته اورت به طور مشخص نگفت که این وضعیتهای دیگر دقیقا کجا وجود دارند. اما در دههی 70، فیزیکدانی به نام «برایس دیویت» گفت که احتمالا هر وضعیت دیگری باید در یک واقعیت موازی یعنی جهانی دیگر وجود داشته باشد.
فرض کنید که شما میخواهید در آزمایشی مسیر یک الکترون را پیشبینی کنید. این الکترون در این جهان به یک سمت و در جهان دیگر به سمت دیگری میرود. برای مشاهدهی مسیر این الکترون باید ابزاری موازی وجود داشته باشد تا الکترون از میان آن عبور کند. همچنین باید یک مشاهدهکنندهی موازی باشد تا آن را اندازهگیری کند. در واقع، شما باید جهانهایی موازی به دور آن یک الکترون بسازید که از هر نظر شبیه به هم هستند به غیر از مسیری که الکترون در آن حرکت می کند. به طور خلاصه، برای جلوگیری از فروریزش تابع موج باید جهان دیگری بسازیم.
براساس دیدگاه دیویت، هر گونه تعامل بین دو وجود کوانتومی، مثلا بیرون جهیدن یک فوتون از یک اتم، میتواند خروجیهای گوناگون و در نتیجه جهانهای موازی را تولید کند. طبق گفتهی دیویت: «هر گذار کوانتومی که در ستارهها، کهکشانها یا هر گوشهای از جهان شکل میگیرد، هزاران کپی از دنیای روی زمین ما میسازد.
البته همه دیدگاه اورت نسبت به دنیای چندگانه را قبول ندارند. عدهای معقتدند بانیان این نظریه صرفا با قواعد ریاضی کار خودشان را راحت میکنند. علاوه بر این، دربارهی محتویات آن جهانهای دیگر هم نمیتوانیم صحبت معناداری داشته باشیم.
اما گروهی دیگر به این ایده که تعداد بیشماری از «ما» وجود دارد، نگاهی جدی دارند. هر بار که یک اندازهگیری کوانتوم انجام میشود، یک نفر دقیقا شبیه به ما تولید میشود. نظریهی چندجهانی کوانتومی باید واقعیت داشته باشد، چون براساس نظریهی کوانتوم باید همینطور باشد و اینکه نظریهی کوانتوم همیشه جواب میدهد.
شما این استدلال را یا قبول دارید یا قبول ندارید. اما اگر آن را میپذیرید باید یک واقعیت نسبتا ناخوشایند را هم بپذیرید.
انواع دیگر جهانهای موازی، مثل آنهایی که در نتیجهی انبساط ابدی به وجود آمدهاند، به معنی واقعی کلمه جهانهای دیگری هستند. شاید جایی در فضا و زمان یا در بعد دیگری این جهانها وجود داشته باشند. شاید افرادی دقیقا شبیه به شما در آن جهانها زندگی کنند، اما آن کپیها جدا از شما هستند، مثل یک بدل که در قارهی دیگری زندگی میکند.
اما جهانهای دیگر دنیای چندگانه در ابعاد دیگری یا مناطق دیگری از فضا وجود ندارند. این جهانها همین جا هستند و بر عالم ما نهاده شدهاند، اما نامرئی و غیرقابل دسترس هستند. این افراد دیگری که در این جهانها زندگی میکنند، دقیقا خود “ما” هستند.
در واقع، اصلا هیچ «ما»ی هدفمندی وجود ندارد. در هر ثانیه با دفعات بسیار زیادی «ما» به موجودات متمایزی تبدیل میشویم. به تمام آن اتفاقات کوانتومی فکر کنید که در هر لحظه با عبور یک سیگنال الکتریکی در طول نورونهای مغز شما رخ میدهد. «ما» به عنوان یک فرد در انبوهی از «ما» گم شدهایم.
به عبارت دیگر، ایدهای که با یک سری معادلات ریاضی مطرح شد، در نهایت به این رسید که چیزی به نام فردیت وجود ندارد.
فایل پیوست 6664
(بخشی از برخورددهندهی هادرونی بزرگ)
آزمایش جهانهای موازی
با توجه به این که دلالتها و پسایندهای نظریههای مختلف جهانهای موازی عجیب به نظر میرسند، بنابراین اگر بخواهید دربارهی وجود آنها شک کنید، حق دارید.
اما آیا واقعا ما در جایگاهی هستیم که دربارهی عجیب بودن یا نبودن پدیدهای قضاوت کنیم؟ ایدههای علمی یا رد میشوند یا ثابت. اما این احساس ما نسبت به آنها نیست که سرنوشت آنها را تعیین میکند، بلکه با انجام آزمایشهای مختلف اعتبار و ارزش یک نظریهی علمی مشخص میشود.
و البته مشکل هم همینجاست. یک جهان دیگر از جهان ما جداست و درنتیجه فراتر از دسترس و دیدرس ما قرار دارد. روی هم رفته نمیتوانیم نظریههای چندجهانی را با نگاه کردن به جهانهای دیگر آزمایش کنیم.
اما اگر هم نتوانیم این جهانهای دیگر را مستقیما تجربه کنیم، شاید بتوانیم شواهدی برای دفاع از دلایل وجود آنها پیدا کنیم.
به عنوان مثال، شاید بتوانیم شواهد مستند و استواری برای نظریهی انبساطی مهبانگ پیدا کنیم. البته چنین مدرکی به این نظریه قوت میدهد، اما آن را ثابت نمیکند.
بعضی از کیهانشناسان عنوان کردهاند که احتمال آزمایش مستقیم چندجهانی انبساطی بیشتر است. یک برخورد میان جهان حبابی ما و جهانی دیگر در تابش زمینهی کیهانی ردپایی قابل تشخیص برجای میگذارد که اگر ما به اندازهی کافی به آنها نزدیک باشیم میتوانیم آنها را ببینیم.
البته عدهای هم معتقد هستند که به اثبات نظریه از طریق آزمایش زیادی بها داده میشود. آنها میگویند که ما میتوانیم اعتبار یک ایدهی علمی را با روشهای دیگری هم بسنجیم مثلا میتوانیم ببینیم که آیا آن نظریه بنیان منطقی دارد یا خیر.
در هر صورت، به نظر عجیب میرسد که به هر سمتی که نگاه میکنیم، جهانهای موازی ظاهر میشوند. فیزیکدانی به نام «مکس تگمارک» میگوید: «نوشتن نظریهای که بتواند جهانی دقیقا شبیه به جهان ما را تولید کند، بسیار سخت است.»
با این حال، به نظر نمیرسد که به این زودیها کشف یک جهان جدید از سر تیتر روزنامهها سر در بیاورد. در حال حاضر، این ایدهها در محدودهی فیزیک و متافیزیک هستند.
بنابراین، در غیاب هرگونه مدرکی برای جهانهای موازی، حداقل کاری که میتوانیم بکنیم این است که نظریههای چندجهانی را براساس میزان محتمل بودنشان دستهبندی کنیم؛ به این صورت که اولین نظریه محتملترین آنهاست.
چندجهانی وصلهدوزی: اگر عالم ما نامحدود و همگن باشد، بنابراین این نظریه به واقعیت نزدیک میشود.
چندجهانی انبساطی: اگر نظریهی انبساطی درست باشد، احتمال وجود جهانهای موازی هم افزایش مییابد. در حال حاضر انبساط جهان بهترین استدلال ما برای مهبانگ است.
انتخاب طبیعی کیهانی ایدهی هوشمندانهای است اما به فیزیک نظری مربوط میشود و تعداد زیادی سوال بیپاسخ در این نظریه وجود دارد.
نظریهی جهانهای غشایی تا حد بسیاری بر پایهی فرضیات بنا شده چرا که فقط در صورت وجود ابعاد دیگر، جهانهای غشایی وجود خواهند داشت و در این مرحله هم هیچ مدرکی برای ابعاد دیگر وجود ندارد.
جهانهای موازی کوانتومی: میتوان گفت سادهترین برداشت از نظریهی کوانتوم است، اما مفاهیم آن بسیار گنگ هستند و علاوه بر این به دیدگاههای نامنسجمی از فردیت منجر میشود.
پایان.
منبع:mag.digikala.com
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)