alireza9830, Amirali, arefe jafarzadegan, Astronomy, avanab, BehzadQ, boxfire618, Ehsan, farshad, Hamid (@_@) Reza, hz361, iman.shiasi, karimisss, Kianoosh.S, lagharsho, Maral-km, Maryam_kiomarsi, mobi, mohsen4465, mona hodaei, MSFA, Negar Najafi, noori, ramin50, rezash, r_ejtemaee@hotmail.com, SAEED560, samanziv, sasan20oo20, sayehsazan1, sesto1112, shahrahan, shariatzadeh, م.ح.اربابی فر, مداد رنگیهام, مدادرنگيهام, yperseusy, آسمون, رضا طامهری, سارا21
سلام
یلدای همه مبارک
یاد آقای امام نازنین گرامی باد
دو سال پیش شب یلدا دور هم کنار چهار طاقی نیاسر در کنار دوستان و آقای امام شبی رو گذاراندیم.
حافظ خوندیم و کلی کیف کردیم.
آقای امام، آدمی که درست سر جای خودش بود و به هدف و رسالتش اشراف داشت و به شدت در اطرافیانش تأثیرگذار بود.
یلدای تو ای مرد بزرگ مبارک باشه!
فکر کنم این اولین پست من باشه
یادمه بهم گفتی اگه عاشق کسی بشی باید براش حافظ بخونی
باید با حافظ عشقتو بهش منتقل کنی
میشه دوباره بریم چهار طاقی برامون حافظ بخونی
فقط یه بیت شاید حالمون خوب شد
دلمون تنگته :tt tt:
سلام دوستان عزیز اوایی
مقدمه بلد نیستم،گفتنی ها رو دوستان گفتن...
این فال رو به نیت اوا گرفتم:
وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
کام بخشی گردون عمر در عوض دارد
جهد کن که از دولت داد عیش بستانی
باغبان چو من زین جا بگذرم حرامت باد
گر به جای من سروی غیر دوست بنشانی
زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت
عاقلا مکن کاری کآورد پشیمانی
محتسب نمی داند این قدر که صوفی را
جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی
با دعای شبخیزان ای شکردهان مستیز
در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی
پند عاشقان بشنو و از در طرب بازآ
کاین همه نمی ارزد شغل عالم فانی
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی
پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت
با طبیب نامحرم حال درد پنهانی
می روی و مژگانت خون خلق می ریزد
تیز می روی جانا ترسمت فرومانی
دل ز ناوک چشمت گوش داشتم لیکن
ابروی کماندارت می برد به پیشانی
جمع کن به احسانی حافظ پریشان را
ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی
گر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دل
حال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانی
به یاد استاد عزیزم...
آبی باش مثل آسمان تا عمری به هوای تو "سر به هوا" باشم
سلام به همگی . این اولین پست من در فروم آوااستاره . حدود سه ساله که جسته گریخته میام اینجا و از مطالب استفاده میکنم ولی فروم فعالیت چندانی نداشت . کمتر از بقیه ی دوستان در کنار آقای امام بودم شاید خاطرات کمتری هم داشته باشم . اما اسم آقای امام همیشه با چند تا موضوع همراه بود . یکیشون حافظ خوانی . یه شب خیلی سرد اسفند که با بچه های کلاس رفته بودیم نیاسر آقای امام از یک کافه ای تو راه یک دیوان حافظ به امانت گرفت و اون شب سرد ما رو با حافظ خوانی گرم کرد . دلم برای لحظه لحظه هایی که ازش در خاطرم ثبت شده خیلی تنگه . خواستم غزل غم گرفته ای از حافظ بنویسم که به حال و روزم بخوره ولی یادم افتاد آقای امام زیاد اهل غمگین بودن و غمگین موندن نبود . غزلی که خیلی دوست دارم رو مینویسم که به همیشه به هر حال که بودم زمزمه کردمش .
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست میگزم و آه میکشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می سرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تندخوی
بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش
گر موج خیز حادثه سر بر فلک زند
عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخن های سخت خویش
ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام
جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
امشب برای من خاطرهی دو سال پیش زنده شد که همین وقتها بود که با آقای امام و دوستان رفتیم نیاسر، تمام صحنههای اون شب و مراسم حافظخوانی کوچیکی که داشتیم یادم اومد. در عین حال که این خاطرات غمگینم میکنه این اطمینان رو هم در قلبم ایجاد میکنه که تاثیر ایشون بر دوستان، شاگردان و سایر اطرافیانشون انقدر تاثیر بزرگ و مثبتی بوده که با وجود اینکه دیگه حضور فیزیکی ندارند، یاد ایشون در ذهن هر کسی که حتی یک بار ایشون رو دیده، زنده و جاوید باقی میمونه. امیدوارم ما بتونیم راه ایشون رو در کنار هم ادامه بدیم.
با سعدی شروع کردم و با حافظ تمام میکنم:
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
اینم که چرا با وجود اینکه چند دقیقه پیش اولین پست رو گذاشتم کاربر فعالم هم از عجایب آقای امام بود . از بدو ورود این عنوان رو داشتم (عجیبا و غریبا) و گفت اگه عضو شید این عنوان و بهتون میدم و اینچنین من ره صدساله رو یک شبه پیمودم.
استیکر بود
هر کجا هستم باشم آسمان مال من است.
سلام سلام
یلدای همگی مبارک ،
یلدای استادی که هرگز از یاد و وجودم فراموش نمیشه مبارک...
امیدوارم جمعمون همیشه برقرار باشه و شاهد اتحاد بیشتر جامعه ی نجوم باشیم که راه آقای امام عزیزمان را ادامه بدیم***
سلام
يلدا مبارك
گفتني ها رو گفتيد ولي فقط درد هجران مي ماند و بس ما كسي و از دست داديم كه شايد تا سالها شبيه اين مرد و نمي بينيم
من ازش سخت تلاش كردن و خم به ابرو نياوردن و ياد گرفتم و فهميدم كه براي رسيدن به خواسته هات بايد تلاش كني
روحت شاد مصطفي عزيز
اهل ابادی عشقم ز همین ویرانم
همه رفتند ولی با دل خود میمانم
همسفر باشم اگر با تپش شب بوها
دست اخر به گلستان تو سرگردانم
هر چه کردم که نگویم دل ما هم تنگ است
خیره شد یاد تو بر ما که خودم میدانم
تقدیم به روان پاک سیدمصطفی امام
مردان حقیقت که به حق پیوستند/ از قید تعلقات دنیا رستند
چشمی به تماشای جهان بگشودند/ دیدند که دیدنی ندارد، بستند
---------------------------------------------------------------------------
حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
من لاف عقل میزنم این کار کی کنم
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم
کی بود در زمانه وفا جام می بیار
تا من حکایت جم و کاووس کی کنم
از نامه سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم
کو پیک صبح تا گلههای شب فراق
با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)