من گفته بودم كه خيلي جاها مباحثه ايجاد كردم و اكثرا آغاز اون از خدآ بوده. حالا ميبينم اينجا هم داره بحث هاي ما به اين قضيه پيوند ميخوره. در ادامه متني رو ميگذارم كه در اون نتيجه يكي از مباحثات اومده و من ازش در خيلي جاها استفاده ميكنم. منظور من از اين كه مباحثه را ميندازم اينه كه به چنين نتايجي برسه كه هركس هرجايي خواست به چيزي اشاره كنه كه خيلي از سؤالات در ذهن رو جواب بده به اون اشاره كنه! متن زير را بخوانيد! و از اصل بحث خارج نشيد لطفا!
((
از دوران طفولیت به یاد داریم که "چون جهان وجود دارد،حتما چیزی باید عامل به وجود آمدنش باشد، پس خدایی وجود دارد." اما عجیب نیست که در برابر چنین استدلالی کسی به سادگی بگوید:"پس خدا را چه کسی به وجود آورده است؟" اکنون می خواهیم نگاهی دقیق تر به این سوالات داشته باشیم. و موضوع را تا حد ممکن روشن کنیم. یک کیهان شناس که می خواهد به جهان عظیم فکر کند باید ابتدا شهود زمینی اش را کنار بگذارد، حالا که ما می خواهیم به چیزی فراتر از جهان فکر کنیم باید شهود کیهانی مان را هم کنار بگذاریم. این است که ابتدا یک تقسیم بندی دقیق می کنیم.
هر موجودی بودنش از دو حال خارج نیست:
1) وجود داشتنش ضرورت دارد. یعنی حتما باید باشد.
2) وجود داشتنش ضرورت ندارد. یعنی می توانست باشد یا نباشد.
دو سطر بالا تاحدودی نارسا هستند. یعنی نیاز به توضیح است تا منظور را به درستی متوجه شوید.
1) یعنی خود به خود باید باشد. و مستقل از اینکه سایر موجودات چه وضعیتی دارند، الزام هست که این موجود باشد. اسمش را می گذاریم "واجب الوجود" یعنی واجب است که باشد. چون بودنش گریز ناپذیر است و مستقل از وضعیت یا بود و نبود سایر موجودات هست، به آن "خدا" یعنی "خود آی" هم می گوییم.
2) این موجود هر چیزی است که واجب الوجود نباشد. یعنی بود و نبودش به بود و نبود یا وضعیت سایر موجودات وابسته است. بنابراین می گوییم ممکن بود باشد و ممکن بود نباشد. اسمش را می گذاریم "ممکن الوجود".
ممکن الوجود اگر علت وجودی اش فراهم باشد، موجود است و اگر علت وجودی اش فراهم نباشد موجود نیست. اما واجب الوجود علتِ وجودی ندارد. خود به خود باید و باید باشد.
حالا می خواهیم قضیه ی زیر را اثبات کنیم:
"اگر دست کم یک موجود داشته باشیم، حتما واجب الوجود هم وجود دارد."
اثبات شماره ی 1 (اثبات بهمنیار، برهان خلف ):
اصل این اثبات از بهمنیار یکی از شاگردان ابوعلی سینا می باشد.
عدم را در ذهن تان تصور کنید. فرض می کنیم هیچ واجب الوجودی نباشد. از آنجا که ممکن الوجود ها، وجود داشتن شان وابسته به وضعیت موجودات دیگر است، پس نمی توانند به وجود بیایند. پس نه واجب الوجودی خواهیم داشت و نه ممکن الوجودی بنابراین موجودی نخواهیم داشت، که با فرض در تناقض است. (فرض این بود که دست کم یک موجود داشته باشیم.)
اثبات شماره ی 2 (اثبات خواجه نصیرالدین طوسی):
اصل این اثبات از خواجه نصیر الدین طوسی است.
یک موجود داریم. دو حالت دارد یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود. اگر واجب الوجود باشد قضیه اثبات شده است. اگر ممکن الوجود باشد باز دو حالت داریم و ... برای سهولت کار، تمام ممکن الوجودها را با هم در نظر می گیریم. این مجموعه از ممکن الوجود ها حتما خودش ممکن الوجود است، پس وجود این مجموعه حتما وابسته به وضعیت موجودی دیگر است. آن موجود دیگر قطعا باید واجب الوجود باشد، چون خارج از این مجموعه دیگر ممکن الوجودی نیست.
اثبات شماره ی 3 :
یک موجود داریم. دو حالت دارد یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود. اگر واجب الوجود باشد قضیه اثبات شده است. اگر ممکن الوجود باشد باز دو حالت داریم و ...بنابراین در ادامه ی این سلسله بالاخره به واجب الوجودی می رسیم. می توان دو نوع تسلسل ارائه کرد: دوری و غیر دوری. که هر دو عملا غیر ممکن هستند. چند روز پیش دوستی پیامک زد که "چرا تسلسل عقلا محال است؟" پاسخ دادم که: "من این حرف را نمی زنم، من می گویم تسلسل عملا محال است." فلاسفه اثبات هایی برای محال بودن عقلی تسلسل علل ارائه می دهند. شخصا درست، صغری و کبری شان را درک نمی کنم. اما چیزی که واضح است اینست که عملا تسلسل محال است. توضیحش شاید کمی سخت باشد اما مثالی می زنم: فرض کنید ده نفر در یک اتاق حلقه ای تشکیل داده اند و نشسته اند. هر یک می گوید در صورتی از جایم بلند می شوم که بغل دستی ام بلند شود. آیا ممکن است مدتی بعد هر ده نفر را برخاسته ببینید؟! یک مثال دیگر: فرض کنید بر روی زمین ربات هایی باشند که هیچ حرکتی نمی کنند مگر اینکه دکمه ی روشن شدن شان فشار داده شود. حالا شما ربات های روشن شده ای را می بینید. همسفر تان تئوری های تسلسل گونه ای برای نحوه ی روشن شدن ربات ها عنوان می کند.(مثلا هر رباتی را رباتی دیگر روشن کرده است.) آیا باور می کنید؟ تصدیق کنید به همین دلیل که تسلسل عملا محال است، خواهید گفت دست کم انسانی وجود داشته که اولین ربات را روشن کرده است.
اثبات های بالا شاید نیاز به تفکر و تامل بسیاری داشته باشند، شاید نیاز باشد چند بار بخوانید و چند روز درباره ی شان فکر کنید.
واجب الوجود در واقعیت
اثبات کردیم که : "اگر دست کم یک موجود داشته باشیم، حتما واجب الوجود هم وجود دارد."جهان اطراف ما شامل موجودات بسیاری است، دست کم از وجود خودمان مطمئن هستیم. بنابراین چه دل مان بخواهد، چه نخواهد، واقعا واجب الوجودی هست. توصیفی که از واجب الوجود کردم را، یک بار دیگر بخوانید:
((یعنی خود به خود باید باشد. و مستقل از اینکه سایر موجودات چه وضعیتی دارند، الزام هست که این موجود باشد. اسمش را می گذاریم "واجب الوجود" یعنی واجب است که باشد. چون بودنش گریز ناپذیر است و مستقل از وضعیت یا بود و نبود سایر موجودات هست، به آن "خدا" یعنی "خود آی" هم می گوییم.))
خوشبختانه بشر قرن ها وقت خود را صرف شناختن مواد موجود در این جهان کرده است و نکات شاخصی در کارنامه ی آن که نشانگر واجب الوجودی آن باشد، ندیده است. دست کم واضح است که ما انسان ها هیچ یک واجب الوجود نیستیم. بود و نبود مان وابسته به وضع سایر موجودات بوده است. تمام تغییرو تحولات جهان مان پر از وابستگی به سایر موجودات است. بنابراین همگی ممکن الوجود هستیم. ممکن بود باشیم و ممکن بود نباشیم. مهندس بازرگان می گوید:"...ماده ای که مشمول قانون ثبات انرژی بعلاوه ی ماده است و از خودش رای و تصمیم و اراده ای ندارد، وقتی قادر بر این نباشد که حتی کوچکترین تغییری در خودش بدهد و همه ی این ها اجباری و الزامی باشد، آن وقت چطور می تواند خودش را به وجود بیاورد؟!"
بنابراین آن واجب الوجود، مواد موجود در عالم ما نیست. البته ما فعلا این واجب الوجود را تنها با واجب الوجودی اش می شناسیم و هنوز در خصوص صفاتش بحثی نکرده ایم.
يكتايي واجب الوجود
تا حالا گفتیم که حداقل یک واجب الوجود وجود داره. حال اگر چند مبدا و چند خالق برای جهان تصور کنیم، هرکدام از آنها را محدود و ناقص فرض نموده ایم، زیرا هریک از خدایان کمالاتی را باید داشته باشد که دیگری آن کمالات را ندارد وگرنه همگی عین همدیگر میشوند و دیگر، چند خدا نیستند.
چنین خدایان ناقصی، نیازمند هستند و هریک به خالق کامل و بی نیازی احتیاج دارد (حداقل در رفع آن چه يكي دارد و ديگري ندارد) که نیاز او را برطرف نماید. در حالی که خدا آن موجودی است که نیازمند نباشد."
))