با سلام
امام صادق (ع) در طی گفتگویی با یکی از یارانش به نام مفضل بیشتر افرینش خدا را از چگونه به وجود امدن و فوایدش توضیح داده است که به نام توحید مفضل در کتاب مرحوم کافی اورده شده است بنده مقداری از ان را که مربوط به این موضوع می باشد را برای شما دوستان نق ل قول کرده ام .
شناخت زمانها و فصول از طريق حركت خورشيد
اينك در حركت خورشيد در برجهاى دوازده گانه براى گردش سال و تدابير نهفته در آن بينديش . اين گشتن خورشيد باعث پديدار شدن فصول ((زمستان ، تابستان ، بهار و پاييز))مى گردد. با اين گردش خورشيد، غلات و ميوه ها مى رسند (و مصرف مى شوند) و به پايان خود مى رسند و بايد از نو، رشد و نمو كنند. نمى نگرى كه يك سال به قدر حركت و سير خورشيد از ((حَمَل ))تا ((حَمَل ))است ؟ و از هنگام آفرينش جهان هستى تا كنون همين سال و ماه و... وسيله سنجش زمان است و مردم با آن ، عمر و گذشت زمان ، وقت پرداخت و دريافت ديون و ديگر اجازات و معاملات و امور ديگر را تنظيم و حساب مى كنند و با حركت دورانى خورشيد سال كامل مى شود و محاسبه زمان درست مى گردد.
بنگر كه چه تدبيرى در طلوع و شروق آن بر جهان نهفته است ؟ اگر مشرق و مطلع خورشيد در يك جا بود، شعاع و منفعت آن به ديگر جهات نمى رسيد؛ زيرا كوهها و ديواره ها باعث پوشش نور آن مى شدند. پس تقدير چنان گشت كه در آغاز روز از مشرق طلوع كند و بر هرچه از جانب مغرب با آن رو به رو شود بتابد. آنگاه (نور آن ) در گردش باشد و همه جهات را بپوشاند و مغرب شود. و بر آنچه كه در آغاز روز نتابيده بتابد تا هيچ بخشى از زمين از نصيب و فايده نور خورشيد محروم نماند و نيازش بر آورده گردد. راستى اگر خورشيد، سال يا بخشى از سال را از فرمان سر بپيچد و نتابد حال مردم چگونه مى شود؟ و اصلا چگونه قادر به بقا خواهند بود؟ نمى بينى كه چسان براى مردم چنين تدابير سترگى ديده شده كه چاره اى از آنها ندارند و بى آنكه زوال و خستگى پذيرند و در كار خود راه نافرمانى پيش گيرند، به خاطر فايدت بخشيدن به جهان و پايدارى آن در كارند و در مسير خود در حركتند.
ماه ، عامل پديدار گشتن ماههاى قمرى
به ماه بنگر. ماه دليلى واضح و روشن است كه مردم از آن براى شناخت ماهها (ى قمرى ) بهره مى جويند و حساب سال بر آن تنظيم نيافته ؛ زيرا گردش آن براى پديد آمدن چهار فصل و رشد و رسيدن ميوه ها كافى نيست . از اين رو ماهها و سالهاى قمرى با ماهها و سالهاى خورشيدى ناهمگون و متفاوت گشت و تقدير چنان شد كه هر ماه قمرى بگردد و گاه به زمستان و گاه در تابستان افتد.
شمارى از فوايد نور ماه
در تابش مهتاب در تاريكى شب و نياز به آن انديشه كن . اگر چه به خاطر آرامش جانداران و كاهش حرارت هوا براى رويندگان به تاريكى نياز افتاد، اما مصلحت نبود كه شبانگاه تاريكى مطلق حاكم باشد و هيچ كارى در آن انجام نپذيرد؛ زيرا گاه مردم نيازمند مى گردند كه شبانه كار كنند؛ زيرا در روز وقت كم مى آيد و چه بسا به برخى از كارهايشان نرسند. نيز گاه در روز گرماى هوا از حد افزون مى گردد. در شب مى شود به كارهاى چندى ؛ چون : شخم كردن زمين ، ماليدن خشت ، چوب بريدن و جز آنها رسيد. پس نور ماه براى مردم كمكى است كه اگر نياز افتاد در كارهاى خود از آن بهره گيرند. نيز مسافران و شبروان از آن بهره و انس مى گيرند.
ماه در برخى از شبها طالع مى شود و در شمارى از ليالى طلوع نمى كند. با اين همه ، نور آن به نور خورشيد نمى رسد تا مردم در آن جنب و جوش روزانه نيفتند و از آرامش و قرار محروم نگردند و عمل شبانه روزى هلاكشان نسازد. اينكه خداى جل علا چنان تدبير كرده كه ماه گاه پيداست و گاه ناپيدا، گاه بسيار و گاه اندك است و گاه در كسوف ، تا اين همه دليلى بر قدرت آفرينشگر والا مرتبه باشد كه به خاطر سود جهان و جهانيان اين حالات را پديدار نموده است . شايد اهل عبرت درس عبرت گيرند.
ستارگان و اختلاف حركت آنها و اينكه برخى جملگى و برخى بتنهايى در حركتاند
اى مفضل ! در ستارگان و اختلاف سير آنها بنگر. برخى از مدار فلك خود بيرون نمى روند و تنها با شمارى از ستارگان در حركت اند و برخى ديگر هيچ قيد و بندى ندارد، مطلق العنانند و در بروج مى گردند و راه جدايى را مى پيمايند. هر كدام از ستارگان دو سير و حركت متفاوت دارند: يكى عام و با فلك به سوى مغرب است و ديگرى خود به خود و به جانب مشرق ؛ مانند مورچه اى كه بر سنگ آسياب مى چرخد در اين صورت ، سنگ آسياب به جانب راست مى گردد، و مورچه به جانب چپ . مورچه در اين حالت دو حركت مختلف دارد: يكى خود به خود است كه به جلو خود متوجه است و ديگرى حركت اجبارى است كه سنگ آسياب او را بر خلاف آنچه مى چرخد، از پشت مى چرخاند.
از اهل پندار باطل بپرس كه آيا اين حركات و هماهنگى (شگفت آور) ستارگان تصادفى ، از سر خود، با اهمال ، بى هدف و بى آفرينشگر پديد آمده اند؟ اگر چنين بود چرا همه آنها در دايره بسته اى و گروهى حركت نكردند و يا چرا همه مطلق العنان نبودند و در برجها به حركت در نيامدند؟ اهمال يك معنى دارد (و آن بى شعورى و ناهماهنگى و بى حكمتى است ) پس چگونه دو حركت دقيق و حساب شده و حكيمانه پديد آورد؟ اينها دليل آن است كه سير و حركت هر دو گروه هدفمند، با تدبير، حكيمانه و با حساب و كتاب و اندازه گيرى است نه خود به خود، بى هدف و با اهمال چنانكه فرقه معطله و منكران پنداشته اند.
اگر كسى بپرسد: چرا برخى از ستارگان آنگونه گروهى حركت مى كنند و شمارى اينگونه انتقالى حركت مى كنند و تا حدى آزادند؟ پاسخ مى دهيم : اگر همه آنها در يك جا حركت مى كردند ديگر نمى شد كه از حركت انتقالى ستارگان و انتقال از برجى به برج ديگر بهره و راهنمايى جست ؛ زيرا مى توان از انتقال خورشيد و ديگر ستارگان به منازلشان به وقايع جهان و آنچه واقع مى شود پى برد. نيز اگر همه در انتقال بودند منازلى نداشتند كه شناخته شوند؛ زيرا هنگامى مى توان به انتقال پى برد كه ثوابتى در ميان باشد چنانكه يك مسافر كه در حركت است (و از منزلى به منزل ديگر منتقل مى شود) با همان منازل راه مسيرش شناخته مى شود. پس اگر در يك حال مى بود، اين نظم و نظام نبود و بهره ها فوايد اين حركات از ميان مى رفت و در اين صورت كس تواند كه بگويد از آن جهت كه ذكر شد در كار آنها اهمالى و تصادف و ناهماهنگى است ؟
پس اين ناهمگونى حركات و مصالح و منافعى كه در آنها نهفته ، خود بزرگترين رهنما و دليل هدفمندى ، مدبرانه و حكيمانه بودن كار آنهاست .
فوايد برخى از ستارگان
در اين ستاره ها كه چندى از سال را پيدا و چند ديگر را پوشيده اند؛ مانند: ثريا، جوزاء، دو ستاره شعرى و سهيل بنگر. اگر جملگى در يك زمان پيدا بودند مردم از هيچ كدام در راهنمايى استفاده نمى كردند و اين بهره اى كه الان از طلوع ثور و جوزاء و يا هنگام غروب آنها مى برند و در كارهاى خود از آنها استفاده مى كنند، وجود نداشت . پس هر كدام ظهور و غروبى دارند و اين پيدايى و نهان بودن آنها همگون نيست تا مردم از هر كدام على حده سود برند. نيز تدبير در ظهور و مخفى بودن ثريا و جز آن تنها براى مصلحت است . و اينكه ((هفت ستاره )) (يا دب اكبر) هميشه پيداست براى مصلحتى ديگر است ؛ زيرا اين مجموعه به منزله نشانه هايى است كه مردم در راههاى ناشناخته در دشت و دريا از آن راهنمايى مى جويند. هيچ گاه از ديده غايب نمى شوند تا مردم شبانگاهان هرگاه كه خواهند و هر جا كه روند از آنها استفاده كنند. پس هر دو امر براى نوعى مصالح ويژه است . نيز به وسيله آنها نيازهاى ديگرى رفع مى گردد و اوقات خاص اعمالى ؛ چون : زراعت ، درختكارى ، سفر در دشت و دريا و آنچه كه پديد مى آيد؛ چون ، باد، گرما و سرما شناخته مى شود.
مردم در تاريكى شب براى گذر از دشتهاى مخوف و وحشت زا و امواج هولناك دريا از اين ستارگان راهنمايى مى جويند.
وانگهى در اينكه در دل آسمان گاه روى مى آورند و گاه پشت مى كنند، گاه طلوع مى كنند و گاه فرو مى روند عبرتهاى فراوان نهفته است . اين اجرام آسمانى با سرعتى فوق تصور و بيرون از حد در حركتند.
اگر خورشيد و ماه و ستارگان در نزديك ما حركت مى كردند تا به سرعت سير آنها پى ببريم آيا برافروختگى و درخشش آنها مانند پى در پى بودن نورهاى قوى و رعدهاى پياپى در هوا ديدگان را نمى ربود و بينايى را از چشم نمى گرفت ؟ چنانكه اگر گروهى در ميان قبه اى احاطه شده باشند و چراغهاى پر نورى يكسره پيرامون آنان بچرخد ديدن را از ديدگانشان مى ربايد، حيران مى گردند و بر رو مى افتند.
بنگر كه چگونه تقدير چنان شد كه سير و حركت آنها در دورترين نقاط باشد تا ديدگان را آسيب ندهد و آنها را از كار نيندازد. نيز با بيشترين سرعت و شتاب در حركتند تا از آن مقدارى كه بايد بگردند و حركت كنند باز نمانند. نيز اندكى از نورشان به ما مى رسد تا اگر شبانگاه ماه نبود ديده ببيند و اگر ضرورتى پيش آمد بتوان حركت كرد. چنانچه گاه حادثه اى رخ مى دهد و لازم است كه انسان در دل شب آرام ننشيند. اگر اين حالت تاريكى مطلق باشد از او حركتى برنمى آيد و بايد همواره بر جايش بماند.
در لطف و تدبير و حكمت و كار با اندازه و حساب الهى انديشه كن . براى تاريكى زمانى نهاد؛ زيرا به تاريكى نياز است و در ميان اين تاريكى باز به خاطر نيازهايى كه شرح كرديم قدرى نور پديد آورد.
خورشيد، ماه ، ستارگان و بروج ، براهين وجود آفرينشگر
در اين (منظومه و) فلك با خورشيد و ماه و ستارگان و بروجش بنگر كه چگونه به طور مستمر و دائم بر جهان مى گردد تا از اين حكمت و تدبير استوار، شب و روز در پى هم آيند و فصول چهارگانه در زمين پديد بيايند و زمين و جانداران بر روى آن اعم از حيوان و رويندگان (و انسان ) آنگونه كه شرح و توضيح دادم از فوايد و منافع آنها بهره مند گردند.
آيا بر هيچ خردمند و عاقلى پوشيده است كه اين تقدير و اندازه گيرى و تدبير دقيق و حكيمانه و استوار، تنها كار يك اندازه گير، حكيم و مدبر است ؟
اگر كسى بگويد چه مى شود كه تمام اين حالات و حركات ، اتفاقى و از روى تصادف باشد؟ بايد در پاسخ گفت : چرا همين سخن را درباره چرخى كه از چند قطعه حساب شده ساخته شده و به صلاح باغ و گياه و درخت مى گردد و آنها را آبيارى مى كند نمى گويد؟
اگر درباره اين دستگاه با حكمت چنين عقيده اى داشته باشد و مردم از او بشنود درباره اش چه مى انديشند و چه مى گويند؟ آيا درباره اين دولاب و چرخ چوبى كه با حكمتى اندك و براى استفاده در قطعه اى از زمين ساخته شده نمى گويد كه بى سازنده و تدبيرگر است ، ولى درباره اين چرخ اعظم كه به صلاح و سود تمام زمين و زمينيان است و با حكمت و تدبير و نظمى محير العقول پديد آمده قائل به بى تدبيرى ، بى حكمتى و بى آفرينندگى است ؟ اگر اين چرخ (عظيم و هماهنگ و شگفت ) چونان ابزارى عادى و كوچك از كار بيفتد و نارسايى در آن پديد آيد مردم چه چاره اى توانند كه بينديشند؟
اندازه هاى شب و روز
اى مفضل ! در اندازه شب و روز و اينكه به مصلحت مردم چنين تدبير شده نيك بينديش . (غالبا) ساعات شب و يا روز به بيش از پانزده ساعت نمى رسد...
براستى اگر طول روز صد يا دويست ساعت بود چه مى شد؟ آيا در اين صورت ، تمام جانداران از انسان تا گياه و حيوان نابود و بى جان نمى گشتند؟ اينكه حيوان و انسان نابود مى گشتند به خاطر آن است كه در طول اين مدت نه حيوان از چريدن و حركت دست برمى داشت و نه آدمى از كار و كوشش كنار مى گرفت و اين كار به هلاكتشان ختم مى گشت . و اينكه گياه و رويندگان خشك مى شدند به خاطر آن است كه نور مستمر و مداوم خورشيد و حرارت يكسره آن آنها را خشك و نابود مى كرد و مى سوزانيد.
شب نيز چنين است : اگر يكسره ادامه داشت و يا از اين زمان مى گذشت حيوانات از حركت و تلاش و طلب معاش و روزى باز مى ماندند تا از گرسنگى بميرند. گياهان نيز حرارت طبيعى خود را از دست مى دادند و فاسد و گنديده مى شدند. و تو برخى از گياهان را ديده اى كه به دور از خورشيدند و چنين نابود مى شوند.