فال حافظ بنده : درد عشقی کشیده ام که مپرس ... زهر هجری چشیده ام که مپرس گشته ام در جهان و آخر کار ... دلبری برگزیده ام که مپرس آنچنان در هوای خاک درش ... می رود آب دیده ام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوش ... سخنانی شنیده ام که مپرس سوی من لب چه میگزی که مگوی ... لب لعلی گزیده ام که مپرس بی تو در کلبه گدایی خویش ... رنج هایی کشیده ام که مپرس همچو حافظ غریب در ره عشق ... به مقامی رسیده ام که مپرس ( به مناسبت شب یلدا : 30 / 9 / 1390 )
فالمو توی مجله موفقیت خوندم (به صورت نثر بود نه نظم) فقط 1 بیت اخرش نوشته بود : روزی برسی به وصل حافظ / گر طاقت انتظار داری ........
فال من به مناسبت شب انتخاب واحدمه استرس داشتم...گفتم یه تفالی بزنم بلکه انرژی مثبت بگیرم درآ که در دل خسته توان درآید باز....بیا که در تن مرده روان در آید باز بیا که فرقت تو چشم من چنان دربست....که فتح باب وصالت مگر گشاید باز غمی که چون سپه زنگ ملک دل بگرفت....زخیل شادی روم رخت زداید باز به پیش آینه ی دل هر آنچه میدارم....به جز خیال جمالت نمی نماید باز بدان مثال که شب آبستن است روز از تو....ستاره می شمرم تا که شب چه زاید باز بیا که بلبل مطبوع خاطر حافظ....ببوی گلبن وصل تو می سراید باز (16/11/90)
فال حافظم به مناسبت آغاز سال 1391 : به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد ... تو را در این سخن انکار کار ما نرسد اگر چه حسن فروشان به جلوه در آمده اند ... کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز ... به یار یک جهت حق گزار ما نرسد هزار نقش بر آید ز کلک صنع و یکی ... به دلپذیری نقش نگار ما نرسد هزار نقد به بازار کائنات آرند ... یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد دریغ قافله عمر کانچنان رفتند ... که گردشان به هوای دیار ما نرسد دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش ... که بد به خاطر امیدوار ما نرسد چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را ... غبار خاطری از رهگذار ما نرسد بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او ... به سمع پادشه کامکار ما نرسد
خنک نسیم معنبر شمامه ای دلخواه / که در هوای تو برخاست بامداد پگاه دلیل راه شو ای طایر خجسته لقا / که دیده آب شد از شوق خاک آن درگاه به یاد شخص نزارم که غرق خون دل است / هلال را ز کنار افق کنید نگاه منم که بی تو نفس می کشم زهی خجالت / مگر تو عفو کنی ور نه چیست عذر گناه ز دوستان تو آموخت در طریقت مهر / به سپیده دم که صبا چاک زد شعار سیاه به عشق روی تو روزی از جهان روم / ز تربتم بدمد سرخ گل به جای گیاه مده به خاطر نازک ملالت از من زود / که حافظ تو خود این لحظه گفت بسم الله