مکالمه بین mohsen4465 و rezash

33 پیغام بازدید کنندگان

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
  1. من هم پیوستنتون به جمع مدیران رو تبریک میگم و براتون آرزوی موفقیت میکنم

    امیدوارم در این حیطه و در همه مراحل زندگی موفق باشید
  2. سلام آقای شعبانی
    خیلی ممنونم. البته این ما هستیم که باید از شما تشکر کنیم.
    تاپیکی که ایجاد کردید باعث شد خود من هم بدنبال پدیده های مربوط به اقمار برم و خیلی چیزهای تازه یاد بگیرم. خودم بشخصه تازه کارم و تابحال گذر سایه های اقمار مشتری رو ندیده بودم که پدیده هایی واقعاً زیبا هستن. بنظر میاد دوستان هم خیلی از این تاپیک خوششون اومده و استقبالشون از تشکرهاشون مشخصه. قصد دارم در ادامه یکم توضیحات در مورد گذر سایه اقمار در سیارات دیگه بدم هر چند که برای بعضی هاشون مثل اورانوس خیلی باید انتظار کشید.
  3. سلام آقا محسن عزیز

    انشا... که حالتون خوب باشد

    ماشا.. شما نبض کار در تایپیک ماه رو بدست گرفتید و من هم مثل همه از مطالبتون استفاده میکنم

    همین جا از شما تشکر ویژه میکنم و براتون آرزوی موفقیت دارم
  4. سلام آقا رضا
    خیلی ممنونم بخاطر پیام تبریکتون. اون قضیه تعداد کاراکترهای مجاز رو حتماً تو تاپیک مشکلات فنی اعضا که گفتید مطرح میکنم. همش 9 خط بیشتر نمیتونیم تایپ کنیم. خیلی کمه.
  5. سلام آقا محسن

    ضمن تبریک به مناسبت انتخاب شایسته تون به عنوان کاربر منتخب تابستان, براتون آرزوی موفقیت روزافزون دارم.

    در ضمن اگر تونستید مشکل تعداد کاراکترهای نوشته شده در پروفایل ها را در تایپیک مشکلات و پیشنهادات فنی اعضا عنوان کنید

    ممنون و موفق باشید
  6. (ادامه از پست قبل)
    در کل بنظر من قبل از رصد باید مایعات زیاد بنوشیم. فکرشو بکنین از شب تا صبح حداقل 6 ساعت و اگه از غروب شروع کنیم حتی بیشتر هم میشه. و تو کل این مدت ما انقدر مات و مبهوت عالم ستاره هاییم که کلاً یادمون میره که یه لیوان آب تو این مدت طولانی بنوشیم. همین خودش بنظر من باعث شروع خیالپردازی ذهن میشه (خیالپردازی در اثر بی آبی کاملاً علمیه). یه کار دیگه هم که باید بکنیم یه دستگاه پخش موسیقی کوچیکه اونم بدون هدفون و با بلنگو روی صدای کم و ملایم. چون به مغز ریتم میده و اون سکوت توهم آور رو از بین میبره.
    -------------------------------------------
    ضمناً ایکاش این تعداد کاراکترهای مجاز پیغام بازدید کنندگان بیشتر بود. زود پر میشه.
  7. درسته. بیشتر بخاطر تاریکی شبه و اینکه آدم یا هی داره به بالا نگاه میکنه یا داخل چشمی و کلاً از اطرافش بی خبر میشه. یکبار همینطوری که مشغول رصد بود یه صدایی از زیر تلسکوپم بدجوری منو ترسوند. ولی بعد فهمیدم گربه ست (گربه ولگرده اما بعضی موقع ها بهش غذا میدم هر موقع منو میبینه میاد دور و ورم). خیلی وقت ها هم از اینور و اونور صدا میاد از تو تاریکی آدم یجورایی میترسه. البته من آدمی هستم که زیاد از تاریکی نمیترسم و با نگاه کردن به ستاره ها کلاً میرم تو یه عالم دیگه. اما در کل مغز انسان خیلی پیچیده ست و خیلی مواقع خیال پردازی های غیرارادی انجام میده که البته ما باید سعی کنیم با توجیهات علمی کنترلش کنیم (هر چند که خیالپردازی ذهن خیلی قویتره). تا اونجایی که من میدونم کم آبی منجر به خیالپردازی مغز میشه. این کسایی که تو بیابون گم میشن خیلی هاشون در اثر توهمات مغز خودشون جونشونو از دست میدن که اونهم دلیلش کم آبی بدنه. بیخوابی هم این وسط عامل تشدید کنندشه. (ادامه تو پست بعد)
  8. خیلی جالب بود

    در شبهای رصدی مسائل عجیب غریب زیاد پیش میاد

    دلایل زیادی هم داره- به خصوص اینکه خیلی مواقع تنها هستیم و هنگام رصد از دور و برمون غافل میشیم

    خدا کنه سنکوب نکنیم

    یه وقتائی هم که تغییراتی در اسمون یا اطرافمون پیش بیاد به دلیل سکوت و تاریکی شب این تغییرات خیلی به چشم میاد و ادم غافلگیر میشه.

    این شی ناشناخته که چند وقت پیش دیدیم هم از این نمونه ها بود که اولش ما حسابی رو ترسوند.
  9. (ادامه از پست قبل)
    یه ذره دور و برم رو نگاه کردم... انگاری یه چیزایی عوض شده بود... بازم که خوب نگاه کردم...دیدم نه انگاری یه چیزایی عوض شده... بازم بیشتر دقت کردم... اینجا بود که یهو خندم گرفت! حدس بزن قضیه چی بود؟ برق شهر قطع شده بود. لامپ های در و همسایه و تیرچراق برق های خیابون همه خاموش شده بودن. اونم دقیقاً موقعی که من سرم تو تلسکوپم بود و چشم چپم رو هم بسته بودم.
  10. الان که فکر میکنم میبینم من هم یکبار همینطور ترسیده بودم. (یادم میاد خندم میگیره) اون شب با تلسکوپ تازم از تو حیاط خونمون داشتم به ماه نگاه میکردم. ماه نزدیک به بدر بود و خیلی زیبا بود. مدت زمان نسبتاً طولانی از داخل چشمی بهش نگاه کردم و بعد... همچین که سرم رو آوردم بالا وحشت زده شدم. همجا تاریک و کم نور شده بود. دور و برم رو دیگه خوب نمیدیدم. چشمام رو مالیدم. دیدم نه هنوز همونطوریه. گفتم حتماً نور زیاد ماه چشمم رو کور کرده آخه تلسکوپم 12 اینچیه و همون قبلش هم احساس کرده بودم که نورش خیلی زیاده و یه فیلتر زرد اضافه کرده بودم تا کمتر چشمو اذیت کنه. چشمام رو یکی یکی باز و بسته کردم تا ببینم چشم راستم که باهاش داشتم نگاه میکردم چقدر با چشم چپم که سالمه فرق کرده. دیدم چشم راستم همچی رو زرد میبینه ولی چشم چپم اینطوری نیست. خیلی وحشت ورم داشته بود. ولی بعد به خودم گفتم که باید به خودم مسلط باشم. یواش یواش که بخودم اومدم گفتم خب پس چرا هر دوتا چشمام همه جا رو تاریک میبینن. البته چشم چپم یه کوچولو روشنتر میدید ولی با اینحال نسبت به قبل تاریکتر بود. (ادامه تو پست بعد)
نمایش پیغامهای بازدید کننده 21 از 30 تا 33
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
© تمامی حقوق برای آوا استار محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد