الحق که برای ِ دیدن ِ «طلوع ِ خورشید» ِ آوا باید سحرخیز بود می گم چند مدتیه نیستید؟ نگو کم سعادتی از ما بوده صبحا که نبودیم نمی دیدیمتون
خواهش می کنم! البته بنده منتظرِ طلوع ِ ماه بودم (این اسکچ هم قضیه ای شده هاااااا! کلی خندیدیم اون شب سرش! )
هیچ وقت این شعر شهریار رو ندیده بودم/ عاااااالی بود/ مررررررررسی/ در ضمن طلوع/ سانرایز / هر صبح تکرار میشه به شرط سحرخیزی ( اسکیچتون هم به شدت ما را خنداند و یاد اون شب پر از خوراکی و خنده انداخت مرسی دوباره )
حالا یه دونه ویرایش کردمااااااااا! جو میدید!
مرسی پشتکار یعنی قراره دوربین بعدی به شما اهدا بشه ؟
عکستون فوق العاده است گاهی سایه ها واقعیت اند !
علیکِ سلاااااااام ممنون! بله به یاد ِ همه بودیم علی الخصوص شما باز هم ممنون.
به به/ سلام/ یه شعرایی این طور وقتا ملتی که میان استقبال میخونن ها از همونا حالا ولی امروز داشتم بهتون فکر میکردم/ که کی میاید/ که کاش ما رو یادتون مونده باشه/ که کاش باز منم برم و یه عالمه کاش های دیگه زیارت قبول. الهی که مقیم حرمشون باشید از این به بعد
بله از این عکستون هم پیداس من که فکر کنم خواب میمونید ولی من اونموقع نتنها خواب نیستم بلکه در حال انجام یک کار دیگه هستم که بنابراین نمیونم برم
با این دیگه! دیگه ما اینیم! راستی فردا پخش ِ زنده رو میرید؟ من اگر خواب نباشم هستم!
