PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نجوم و ادبیات



بهزاد
08-19-2010, 03:10 PM
سلام
بعد از عمری سرو کله زدن در انجمن های مجازی امروز پیامی دریافت کردم مبنی بر افتتاح انجمن نجوم آوا استار. ضمن تبریک به دوستان آوا استار با اجازتون اولین تاپیکم رو تو این انجمن میزارم.

اگر کسی شعری در ارتباط با نجوم میدونه اینجا بزاره. یه مقاله خیلی جالب میخوندم چند وقت پیش که توی کامپیوترم سیو کرده بودم. منبعش رو یادم نیست چه سایتی بود اما اسم نویسنده در انتهای مقاله هست. بسیار جالبه. در پست بعدی این مقاله رو برای شروع در این تاپیک قرار میدم.

--------------------

نام قبلی این تاپیک اشعار نجومی بود، ضمن تشکر از ایجاد کننده این تاپیک، از این پس میتوانید آثار ادبی و یا نقد آثار ادبی نجومی و.... را در این تاپیک قرار دهید.

با تشکر
آسمون

بهزاد
08-19-2010, 03:15 PM
در ميان شرقيان هماره عشق به نيكي و زيبايي جايگاه ويژه اي داشته و تجليگاه اين عشق و علاقه ذاتي در هنر بوده است .حب زيبايي در انسانهاي با احساسي چون شرقيان به صورت نورهاي تاباني از خط ،نقاشي ،شعر و موسيقي خود را نمايانده است ، بگونه اي كه هنر شرق و به خصوص ايراني شهره آفاق گرديد.


يكي از بارزترين افرادي كه به ياري قرآن هنر را متعالي نمود حافظ است. لطف شعر او به اين است كه بين عشق و عرفانش نمي توان فرقي قائل شد به قولي :
خدا داند كه حافظ را غرض چيست ***** و علــم الله حسبـــي مـن سـؤالـــــي

خواجه شيراز باآن شخصيت عرفاني و ادبي اش يار پريچهره اي دارد و در توصيف او مي گويد:
عارضش را به مثل ماه فلك نتوان گفت ***** نسبت دوست به هر بي سر و پا نتوان كرد

اگر سيري در ديوان او داشته باشيم ،خواهيم ديد كه يار حافظ در نظرش از تمام افلاك برتر است و در كمتر جايي تلألو ستارگان درخشان با آن يار پريچهر برابري دارد.
يارب آن شاهوش ماهرخ زهره جبين ***** در يكتـــاي كـه و گوهـر يكدانه كيست

بهزاد
08-19-2010, 03:16 PM
حافظ و راز و رمز آسمان:
اما حافظ فقط آسمان را با يارش در مقايسه نيست بلكه خوشبختي و شوربختي خود را در راز و رمز حركات آسماني ميداند:

حافظـــا سر ز كـــله گوشه خورشــــيد برآر ***** بختــــت ار قرعـه بـدان ماه تمـــام انـــدازد

شــبي كــه مــاه مـــراد از افــق شـود ***** طالـــع بـــود كـــه پرتــو نــوري به بـــام مـا افتــد

آن شب قدري كه گويند اهل خلوت امشبست ***** يارب اين تأثير دولت در كدامين كوكبست

ز مشـــرق سـر كــو آفــتاب طـلـعت تــــو ***** اگــر طلـــوع كنـد طالعـــم همايون است

زجور كــوكب طالـــع سحرگـهان چشــمم ***** چنــان گريست كه ناهـيد ديد و مـه دانـست

(يعني از جفاي روزگار و گردش نابكام زمانه آنقدر گريستم كه در سحر گاه ناهيد طلوع كرد و من آن را ماه پنداشتم.)

بهزاد
08-19-2010, 03:18 PM
جبر و اختيار
گاه بين جبر و اختيار ، اجبار را به افلاك نسبت داده است ؛ البته اين جبر در برابر آن اختيارات نجومي است كه منجمان احكامي در آن بيشتر به احوال قمر توجه داشته اند تا ساير كواكب ؛ زيرا حركت ماه در منازل خود احكام فراوان دارد و به دلايلي بسيار مناسبتر از ديگر اجرام در امر اختيار بوده است .

سيرسپـهر و دور قمـر را چه اختيــار ***** در گردشند بر حسب اختيــار دوست

از چشم خود بپرس كه مـا را ميكشد ***** جا نا گناه طـالع و جـرم ستــاره نيست

ليكن حافظ شيرازي در جايي سعد و نحس بودن زهره و زحل را «قصه » يعني داستاني خيالي و باورهاي عاميانه ميداند:

بگير طره مه چهره اي و قصه مخوان ***** كه سعد و نحس زتأثير زهره و زحل است

يعني اين قصه و افسانه بي پايه را كه مي گويند سعد و نحس از تأثيرات فلكي و ستارگان در زندگي آدمي است باور نداشته باش و درباره منسوبات آنها خطاب به حكيم كه منجم احكامي است مي گويد:

گر رنج پيش آيد و گر راحت اي حكيم ***** نسبت مكن به غير كه اينـها خــــــداكند

بهزاد
08-19-2010, 03:20 PM
آسمان حافظ
اين انتساب ها و نوع تفكر بيانگر آن است كه حافظ نيز همچون ديگر مردم هم عصر خود با آسمان غريبه نبوده است.سيري در اشعار حافظ زيبايي آسمان را برايمان دو چندان مي كند.

عجب علمي است علم هيئت عشق ******* كه چرخ هشتـمـش هفتـم زمين است

او دليل آگاهي اش از آسمان و اوضاع فلكي را شب بيداري تا روز مي داند .

ز چشــم من بپرس اوضاع گردون ******* كه شب تـا روز اخــتر مـي شمـــارم

بهزاد
08-19-2010, 03:22 PM
منظومه شمسي
در اشعار او بارها خورشيد ،ماه،عطارد ،ناهيد ،مريخ ،مشتري ،زحل با نامهاي مختلف به كار گرفته شده اند .با توجه به سالهاي زندگي حافظ مي توان گمان برد كه تا آن زمان سه سياره ديگر منظومه شمسي هنوز شناخته نشده بودند.

ماه خورشيد نمايش ز پس پرده زلف ******* آفتابي است كه در پيش سحابي دارد

اي كه إنشاءعطارد صفت شوكت توست****** عقل كل چاكر طغراكش ديوان تو باد

بياور مي كه نتوان شد ز مكر آسمان ايمن ******* به لعب زهره چنگي و مريخ سلحشورش

بگيـر طــرة چهــره اي و قـصـه مــخوان******* كه سعد و نحس ز تأثير زهره و زحل است

بــه آهـوان نظــر شـــير آفــتاب بگــــير ******** به ابــروان دو تــا قـوس مشتـــري بشــكن

در اشعار حافظ از خورشيد با نامهايي چون مهروخور نيز ياد شده است و زهره را با نام ديگر ناهيد مي توان يافت .اما ديگر سيارات را با همان اسامي آشنا و متعارف مي يابيم .او خورشيد را جايگاه بلند و رفيع ، عطارد را پيك آسماني و اديب، زهره چنگي را مايه طرب و شور شادي آسمان ،مريخ را جنگجو و زحل را نحس مي داند.



منظومه شمسي دراسطوره ها:

در شعر فارسي خورشيد مظهر قدرت و عظمت و زيبايي و درخشندگي و بلندي و قهر و تصميم و سود بخشي و سرعت است و در نظم شاعران به بسياري از تصورات و اعتقادات انسانها اشاره رفته است .

عطارد ميان مردم تمامي ملل مختلف جهان پيك خدايان بوده و فرامين ايشان را حمل مي كرده است و خداي فصاحت و دبيري و تجارت و يار مسافران و دزدان است و ارواح مردگان را در دوزخ هدايت ميكند ، عطارد را با كفشهاي بالدار با لبه بلند در حالي كه عصايي بدست گرفته تصوير مي كنند.

زهره يا ناهيد يا آناهيتا فارسي وپهلوي به معني پاك و بي عيب و از فرشتگان نگهبان آب بوده است و در اساطير يونان آفروديت و نزد روميان ونوس ، اله عشق بوده؛ اما پاكي و معصوميت آناهيتاي ايراني را نداشته است «بهر حال با توجه به تمام باورهاي كهن در خصوص زهره يا ناهيد يا بيدخت منجمان احكامي اين سياره را كوكب زنان و مردان و مخنثان و اهل زينت و تجمل و لهو و شادي و طرب و عشق و ظرافت و سخريه و سوگند دروغ »نام داده اند . زهره سعد است و به آن سعد اصغر يا كوچك گويند .

مريخ در تصورات ايراني و يونان و روم ، ايزد يا خداي جنگ بوده و با نام «مارس» يا «آرس »فرزند «ساتورن» (زحل )و برادر «ژوپيتر» يا «زئوس »يا مشتري است .منجمان احكامي مريخ را «كوكب لشكريان و امراء ظالم و اتراك و دزدان و فاسدان و آتشكاران و بياعان و ستور شمرده ،قهر و شجاعت و جسارت و سفاهت و لجاج و دروغ و تهمت و ايزاءمردمان و خيانت را بدو نسبت داده اند» . مريخ نحس است .

مشتري در اسطوره ها و نزد شاعران كهن خداي خدايان محسوب شده است ؛در نجوم احكامي«مشتري كوكب قضات و علماء و اشراف و اصحاب مناسب و ارباب نواميس و ترسايان است» مشتري نيز سعد است و به آن سعد اكبر يا كوكب سعادت گويند .

در اساطير يوناني زحل فرزند زمين و آسمان و پدر مشتري و مريخ و نپتون آفروديت است. سر انجام به دست فرزند ارشد خود زئوس يا مشتري از سلطنت بر جهان خلع شد وعزلت گزيد . اساطير روم زحل يا ساتورن شوهر «ابس» و پدر «هريكوس» و خداي بذر افشاني و خرمن بود . با توجه به سابقه اساطيري زحل تصادفي نيست كه منجمان احكامي او را «كوكب پيران و دهقانان و ارباب قلاع و خاندانهاي قديم و غلامان سياه و صحرانشينان و مردم سفله وخسيس و زهدان بي علم و موصوف به صفات مكر و كينه وحمق وجهل وبخل و وقار وستيزه و كاهلي )) مي شمردند . زحل نيز نحس است.

بهزاد
08-19-2010, 03:25 PM
ستارگان ديگر
غير از خورشيد ستارگان ديگري نيز در نزد حافظ جايگاهي براي خود داشته اند . ستارگاني چون ستارةتنها
( قطبي) ، سه ستارةكمربند صورت فلكي جبار، عيوق ( سروش ) وسماك رامح .

در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود******* از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت

چه گويت كه به ميخانه دوش مست و خراب ****** سروش عالم غيبم چه مژده ها داده است

مدام در پس طعن است بر حسود و عدوت *******سماك نيزه از آن روز و شب عنان گيرد

شكر خـــــدا كه باز دريـــن اوج بارگــاه******* طــاووس عــرش مي شنـود صيــت شهپرم

طاوس كنايه از خورشيد است .

بهزاد
08-19-2010, 03:27 PM
رويت هلال حافظ
رويت هلال ماه در اشعار حافظ نيز موضوع ديگري است كه جلب توجه مي كند . او رويت هلال را كاري دشوار ولي شيرين مي داند و بيننده هلال را شيفته و واله اين كار :

چـو مـاه نــــو ره بيچـــارگـــان ********* نـظــــاره زنـــد به گوشــــه ابـــرو و در نقـاب رود

در گــوشـه اميــــد چو نظارگـــــان مــاه ******** چشـم طلـب بر آن خــم ابـــرو نـهاده ايم

شكل هلال هــر سرمــــه ميدهــد *******نشــان از افـــسر ســــيامك و تـرك كـــلاه زو

حتي او ديدن ماه نو را بسيار اعتقادي ميداند و معتقد است كه فقط پاكان مي توانند آن را ببينند:

آن را به چشم پاك مي توان ديد چون هلال ******** هر ديـده جـاي جـلوه آن مـاهپــاره نـيست

و گاه ضعف و ناتواني خويش را به هلال باريك تشبيه كرده است .

رحم آر بر دل من كز مهر روي خوبت******* شد شخص ناتوانم باريك چون هلالي

بهزاد
08-19-2010, 03:28 PM
اصطلاحات نجومي
اينطور كه قرائن نشان مي دهند او با مفاهيم نجومي چون قران ، مقابله ، ارتفاع و... نيز آشنايي داشته است :

گفتم كه خواجه كي به سر حجله مي رود****** گفت آنزمان كه مشتـري و مه قـران كننـد

در فرهنگ اصطلاحات نجومي قران مشتري و ماه قراني سعد بوده و خصوصاً تزويج در آن جايز است.

ز اختــرم نظري سعـــد هست كه دوش ****** ميان مـــاه و رخ يــار من مقــــابلــه بـود

ز آفتاب قــــدح ارتفـــاع عيــش بگيـر ****** چرا كــه طالــــع وقت آنچـنان نمي بينم

بهزاد
08-19-2010, 03:35 PM
صور فلكي
در اشعار حافظ از صورتهاي فلكي هم سخن به ميان رفته است ، صوري چون خوشه پروين ، ارغنون ( چنگ رومي ) ، جوزا يا جبار ، سهم (تير) و ... .

صور فلكي
در اشعار حافظ از صورتهاي فلكي هم سخن به ميان رفته است ، صوري چون خوشه پروين ، ارغنون ( چنگ رومي ) ، جوزا يا جبار ، سهم (تير) و ... .

ارغنون ساز فلك رهزن اهل هنر است****** چون از غصه ننـاليم و چــرا نخروشــــيم

در زواياي طربخـــانه جمشــــيد فلـك****** ارغنون ساز كند زهره به آهنـگ سمــاع

آسمان گومفروش اين عظمت كاندرعشق *******خرمن مه بجوي خوشه پروين به دوجــو

در شعر حافظ به ايهام از صورت فلكي سهم (تير) نامبرده شده است .

به اوج ماه رسد موج خون چون تيغ كشد *******به تير چرخ برد حملـه چون كمان گيـرد

خورده ام تيـــر فلـك باده بده تا سرمست ********عقــد در بند كـمر تركــش جوزا فكـنم

خواجه شيرازي دو بار در ستايش شعر خويش و مانند بودن نظم خود به عقد يا نظم ثريا گفته است :

غزل گفتي و در سفتي بيا و خوش بخوان حافظ******** كه بر نظم تو افشــاند فلك عقـد ثريا را

مجموعه پروين نمودار جمعيت و همبستگي و اتحاد است و بدين جهت در شعر گاهي با نظم در مقابل نثر همراه شده است:

گردون چو كرد نظــم ثريـــا به نام شــاه *******من نظـــم در چرا نكنـــم از كه كمـــترم

رموز مستي و رندي زمن بشنو نه از واعظ ********كه با جام و قدح هردم نديم ماه و پروينم

بهزاد
08-19-2010, 03:36 PM
خواجه شيرازي و جبار

موضو عي كه خيلي جلب توجه مي كند در اشعار حافظ دو بيت در باره صورت فلكي جبار است :

جــــــوزا نهـاد حمايـــل بـــــــرابـرم ******يعني غلام شاهـم و سوگند همي خورم

خورده ام تير فلك باده بده تاسرمست******* عقـده در بند كمر تركــش جوزا فكنم

در فرهنگ اصطلاحات نجومي در شرح جبار يا اريون مشهورترين ستارگان آن را اين گونه ياد ميكند :منكب الجوزاء، يدالجوزاء‌ ، مرزم الجوزاء ، نطاق الجوزاء و سيف الجوزاء .

در كتاب ياد شده علت همراهي نام جوزا با نام ستارگان اين صورت آنست كه نام مشهور ديگر جبار ، جوزاست ولي اين اشتراك نبايد سبب يكي دانستن صورت جبار با جوزاي اصلي كه صورت دو پيكر يا توأمان و برج سوم است بشود.به همين علت گاهي از روي مجامله جبار را توأمان هم گفته اند.

در شعر فارسي جوزا و توأمان و دوپيكر نامهاي مشتركي است هم براي صورت جبار هم براي دو پيكر و تشخيص ميان آن دو مشكل است مگر با وجود قرينه اي مانند كمربند و كمر تركش به معني نطاق الجوزا يا منطقه الجوزا كه مخصوص صورت جبار است .

بهزاد
08-19-2010, 03:39 PM
حافظ و عظمت آسمان
خواجه شيراز در ديوان خود بسيار در بيان عظمت آسمان ها سخن رانده است و در افلاك در پي جستجوي معرفتي است كه در نهايت آن را يافته ، ميگويد:

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت******* من چرا ملك جهان را به جوي نفروشم

یعنی اگر ملك جهان با اين عظمت به جوي نيرزد روضه رضوان چيست كه با دو گندم بتوان آن را معاوضه كرد؟

او بهترين راه براي رسيدن به درجات عاليه را مهرورزي مي داند:

كمتر از ذره نه اي پست مشو مهر بورز****** تا بخلوتگه خورشيدرسي چرخ زنان

او عالم را به زيبايي آيه و نشانه خداوند مي داند و معتقد است ما انسانها هرگز نمي توانيم نور انور الهي را آن طور كه هست ببينيم همانطور كه هرگز نمي توانيم مستقيم به خورشيد بنگريم ولي ماه كه نورش را از آن مي گيرد و به تعبير او سايه اي از آفتاب است را به راحتي مي توان ديد :

اي كه بر ماه از خط مشكين نقاب انداختي******** لطف كردي سايه اي بر آفتاب انداختي

كه البته اشاره اي به وجود مقدس حضرت ختمي مرتبت دارد كه نور الله در سايه او زيبا جلوه مي كند و ما را رهنمون مي شود.

و در اشعار پاياني ديوان گذري به يوم الحساب ميزند ، روزي كه بايد به حساب اعمالش رسيده شود و براي آن روز مي انديشد.

مزرع سبز فلـــك ديدم و داس مه نـــــو

يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو

گفتم اي بخت بخفتيدي و خورشيد دميد

گفت با اين همه از سابقه نومــــيد مشو

گر روي پاك و مجرد چو مسيحا به فلك

از چراغ تو به خورشيد رسد صد پرتو

تكــــيه بر اختر شــب دزد مكن كين عيار

تاج كاووس بــبرد و كمر كيــــخسرو

گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش

دور خوبي گذرانســــت نصيحت بشنو

چشم بد دور زخال تو كه در عرصه حسن

بيدقي راند كه برد از مه و خورشيد گرو

آسمان گو مفروش اين عظمت كاندر عشق

خرمن مه بجوي خوشه پروين به دو جو

آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت

حافظ اين خرقه پشميـــــنه بينداز و برو

شادی حدادی زاده
08-19-2010, 03:43 PM
بیاور می که نتوان شد زمکر آسمان ایمن به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش

حافظ

Panahandeh
08-19-2010, 06:37 PM
سلام؛
از پست خیلی زیباتون تشکر می کنم، البته به نظر من بد نیست از اشعار دیگر شاعران هم استفاده کنیم.
اجالتاً از این شعر زیبای حافظ لذت ببرید:
غزل گفتی و دُر سُفتی بیا و خوش بخوان حافظ/که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

پیام بهرام پور
08-19-2010, 09:25 PM
احتمالاً شما هم از کسانی که فرق طالع بینی و نجوم را نمی دانند کمی خسته شده اید.
این شعر از ناصر خسرو قبادیانی شاید کمی شما را تسکین دهد.

چو تو خود کنی اختر خویش را بد#########مدار از فلک چشم نیک اختری را

Panahandeh
08-19-2010, 09:31 PM
دوستان پیشنهاد می کنم به این شعر زیبای آقای فردوسی در مورد ماه توجه کنید :
چراغست مرتیره شب را بسیج/به بد تا توانی تو هرگز مپیچ
چو سی روز گردش بپیمادا/شود تیره گیتی بدو روشنا
پدید آید آنگاه باریک و زرد/چو پشت کسی کو غم عشق خورد
چو بیننده دیدارش از دور دید/هم اندر زمان او شود ناپدید
...
به علت طولانی بودن این شعر قسمت دوم آن را بعداً حظورتون عرض می کنم.

شايان سليم شهشهانى
08-21-2010, 04:14 AM
حقيقتا يكي از قشنگ ترين قسمت هاي اين كلوپ اينجاس!
مخصوصا اونايي كه ادبيات را دوست دارند

بهزاد
08-21-2010, 09:00 AM
زهره ستاره اهل طرب و ستاره مخصوص زنان و اهل زینت و تجمل است و لهو و طرب و عشق و ظرافت به او اختصاص دارد. می‌گویند كه وقتی هاروت و ماروت، دو فرشتة خدا، به زمین آمدند، زنی از فرزندان نوح به نام زهره پیش آنها رفت و از شوهرش شكایت كرد. آنها بر وی فتنه شدند و او را از شوهرش جدا كردند و شوهر را كشتند. اما او، كه از آنها اسم اعظم خدا را آموخته بود، آنان را فرو گذاشت و خود به آسمان‌ها رفت. برخی می‌گویند كه خداوند او را به صورت ستاره‌ای مسخ كرد.

چون زنی از كار بد شد روی زرد ******** مسخ كرد او را خدای و زهره كرد (مثنوی معنوی)

از شرحی كه ابوریحان بیرونی در التفهیم در باب خواص و مظاهر زهره آورده چنین برمی‌آید كه رابطه زهره با آب و سپیدی و رویش و زایش و تولیدمثل و طرب و زیبایی و عشق و مسائلی از این دست انكارناپذیر است و قراین نشان می‌دهد كه زهره همان ناهید، ایزدبانوی آب، است.

Panahandeh
08-21-2010, 10:17 AM
دوستان همون طور که گفتم قسمت دوم شعر آقای فردوسی اندر پیدایش ماه رو براتون می نویسم:
چراغست مرتیره شب را بسیج/به بد تا توانی تو هرگز مپیچ
چو سی روز گردش بپیمادا/شود تیره گیتی بدو روشنا
پدید آید آنگاه باریک و زرد/چو پشت کسی کو غم عشق خورد
چو بیننده دیدارش از دور دید/هم اندر زمان او شود ناپدید
...
قسمت دوم :
دگر شب نمایش دهد بیشتر/تورا روشنایی دهد بیشتر
به دو هفته گردد تمام و درست/بدان بازگردد کهه بود از نخست
بود هر شبانگاه باریک تر/به خورشید تابنده نزدیک تر
بدینسان نهادش خداوند داد/بود تا بود هم بدین یک نهاد

بهزاد
08-21-2010, 12:16 PM
خوب میبینم که گزینه تشکر هم فعال شد.
تشکر کن تشکرکن تشکر ******** تا داد خود از مهتر و کهتر بستانی

شادی حدادی زاده
08-21-2010, 12:41 PM
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید / بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید

"خیام"

آقای پناهده لطفا از شعرهای زیبای خودتون هم در این تاپیک استفاده کنین

Esmaeilpour
08-21-2010, 08:28 PM
پلاسين معجر و قيرينه گرزن شبي گيسو فروهشته به دامن
بزايد کودکي بلغاري آن زن بکردار زني زنگي که هرشب
از آن فرزند زادن شد سترون کنون شويش بمرد و گشت فرتوت
چو بيژن در ميان چاه او من شبي چون چاه بيژن تنگ و تاريک
دو چشم من بدو چون چشم بيژن ثريا چون منيژه بر سر چاه
چو گرد بابزن مرغ مسمن همي‌برگشت گرد قطب جدي
چو اندر دست مرد چپ فلاخن بنات النعش گرد او همي‌گشت
چنانچون چشم شاهين از نشيمن دم عقرب بتابيد از سر کوه
زده گردش نقط از آب روين يکي پيلستگين منبر مجره
به پيش چار خاطب چار مذن نعايم پيش او چون چار خاطب
کشنده ني و سرکش ني و توسن مرا در زير ران اندر کميتي
چو دو مار سيه بر شاخ چندن عنان بر گردن سرخش فکنده
سمش چون ز آهن پولاد هاون دمش چون تافته بند بريشم
چو انگشتان مرد ارغنون زن همي‌راندم فرس را من به تقريب
چو خون‌آلوده دزدي سر ز مکمن سر از البرز برزد قرص خورشيد
که هر ساعت فزون گرددش روغن به کردار چراغ نيم مرده
هبوبش خاره در و باره افکن برآمد بادي از اقصاي بابل
فرود آرد همي احجار صد من تو گفتي کز ستيغ کوه سيلي
که گيتي کرد همچون خز ادکن ز روي باديه برخاست گردي
بخار آب خيزد ماه بهمن چنان کز روي دريا بامدادان
يکي ميغ از ستيغ کوه قارن برآمد زاغ رنگ و ماغ پيکر
که عمدا در زني آتش به خرمن چنانچون صدهزاران خرمن تر
که کردي گيتي تاريک روشن بجستي هر زمان زان ميغ برقي
به شب بيرون کشد تفسيده آهن چنان آهنگري کز کوره‌ي تنگ
که موي مردمان کردي چو سوزن خروشي برکشيدي تند تندر
به گوش اندر دميدي يک دميدن تو گفتي ناي رويين هر زماني
که کوه اندر فتادي زو به گردن بلرزيدي زمين لرزيدني سخت
بلرزاند ز رنج پشگان تن تو گفتي هر زماني ژنده پيلي
چنانچون برگ گل بارد به گلشن فرو باريد باراني ز گردون
جراد منتشر بر بام و برزن و يا اندر تموزي مه ببارد
دراز آهنگ و پيچان و زمين کن ز صحرا سيلها برخاست هر سو
به تک خيزند ثعبانان ريمن چو هنگام عزايم زي معزم
ز روي آسمان ابر معکن نماز شامگاهي گشت صافي
حجاب ماردي دست برهمن چو بردارد ز پيش روي اوثان
بسان زعفران آلوده محجن پديد آمد هلال از جانب کوه
ز زر مغربي دستاورنجن چنانچون دو سر از هم باز کرده
ز شعر زرد نيمي زه به دامن و يا پيراهن نيلي که دارد
ازو خيزد، چو رماني ز معدن رسيدم من به درگاهي که دولت
سوار نيزه‌باز خنجر اوژن به درگاه سپهسالار مشرق
رفيع‌البينات صادق‌الظن علي‌بن محمد مير فاضل
مبارک سايه‌ي ذوالطول والمن جمال ملکت ايران و توران
که درهر فن بود چون مرد يکفن خجسته ذوفنوني رهنموني
زليفن بستنش بهتر زليفن سياست کردنش بهتر سياست
به الفاظ متين و راي متقن يگانه گشته از اهل زمانه
کند سوراخ در گوش تهمتن تهمتن کارزاري کو به نيزه
چنان ديباي بوقلمون ملون فروزان تيغ او هنگام هيجا
چو خورشيدي که در تابد ز روزن به طول و عرض و رنگ و گوهر و حد
بدانسو در زمين بشمارد ارزن که گر زين سو بدو در بنگرد مرد
به يک زخمش کند دو نيمه جوشن اگر بر جوشن دشمن زند تيغ
ز هم باز اوفتد اندام دشمن چوپرگاري که از هم باز دري
هنرور يارجوي حاسد افکن الا يا آفتاب جاودان تاب
رسيدي تا به زانو دست بهمن شنيدم من که برپاي ايستاده
ز اقصاي مداين تا به مدين رسد دست تو از مشرق به مغرب
بياموزند الحانهاي شيون زنان دشمنان از پيش ضربت
بياموزند ابجد را و کلمن چنانچون کودکان از پيش الحمد
ازيرا نسبتت پاکست و مسکن نسب داري حسب داري فراوان
الا تا هندوان گيرند لکهن الا تا ممنان گيرند روزه
به کوه اندر، بود کان خماهن به دريابار، باشد عنبر تر
نخيزد از ميان لاد لادن نريزد از درخت ارس کافور
ميان مجلس شمشاد و سوسن زيادي خرم و خرم زيادي
درم ده، دوست خوان دشمن پراکن انوشه خور، طرب کن، جاودان زي
به دست سعد پاي نحس بشکن به چشم بخت روي ملک بنگر
به نعمت خانه‌ي همت بياکن به دولت چهره‌ي نعمت بياراي
همه ماهه به گرد دن همي‌دن همه ساله به دلبر دل همي‌ده
همه وقته دو گوشت سوي ارغن همه روزه دو چشمت سوي معشوق
منوچهری

Green Dream
08-21-2010, 08:44 PM
سلام به همه

من تازه به جمع دوستان نجومي اينجا پيوستم و اميدوارم من رو در جمع صميمي تون بپذيريد .

اين اولين پست منه و دوست داشتم اوليش رو در اين تاپيك بزنم :)

با اجازه فقط ميخوام شعري رو كه شادي خانم نوشتند ؛ تكميل كنم :

تا زهره و مه در آسمان گشت پدید / بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید

من در عجبم زمي فروشان كه ايشان/ به زانچه فروشند چه خواهند خريد

بهزاد
08-21-2010, 10:11 PM
رویای سبز به جمع ما خوش اومدی
عکس آواتارت بسیار زیباست. فکر میکنم بچه های عکسا به این آواتار نمره بیست بدن.

بهزاد
08-24-2010, 10:25 AM
در صورت فلكي دب اكبر ستاره اي است بنام عناًق كه در كنار آن ستاره كم نوري بنام ُسها وجود دارد كه در قديم شكارچيان براي امتحان ميزان تيز بيني خود از آن استفاده مي كردند كه حافظ كم نوري آن رادربرابر با ستاره" شهاب ثاقب" مانند ما وخدا مي داند.

ز رقيب ديو سيرت به خداي پناه خواهم ******** مگر آن شهاب ثاقب مددي كند ُسها را

Tahereh Ramezani
08-25-2010, 06:22 PM
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت

( ابوعلی سینا )

Panahandeh
08-26-2010, 01:45 PM
به این شعر نسبتاً نجومی هم توجه کنید که البته دارای مضامین دیگی هم هست :
یا من دارد شکفته گل ستان بر مشتری/مشتری بر سرو و سور اندر میان ششتری

Tahereh Ramezani
08-26-2010, 01:48 PM
جناب پناهنده نام شاعر این شعر را می دانید ؟

ستاره بنیادی
08-27-2010, 03:02 AM
یه سری اشعار آموزشی نجومی در کتاب نصاب الصبیان ابو نصر فراهی که قرن ها کتاب آموزشی مکتب خانه ها بوده است.

نام سیاره شد چو شهد عسل

بزبان عرب چنین منحل

.
.
.
در فلک هفت کوکب سیار

آفریده خدای عرومجل

قمر است و عطارد و زهره

شمس و مریخ و مشتری و زحل

.
.
حمل و عقرب است با بهرام

قوس و حوت است مشتری را رام

ثور و میزان چه خانه زهره است

مر زحل را است جدی و دلو مقام

تیر جوزا و خوشه منه سرطان

خانه ی آفتاب شیر مدام

Tahereh Ramezani
08-29-2010, 12:14 PM
دیروز کودکی 8 ساله به نام فاطمه برنجی در غرفه ما شعری که خودش گفته بود خواند که براتون بیان می کنم :

من کره زمینم
بزرگ و نازنینم
کار من دویدن
دور خورشید چرخیدن
هم کوه دارم
هم دریا
هم جنگل های زیبا
به چهار فصلم می نازم

Hojjat Zafarkhah
08-29-2010, 12:26 PM
اول يه شعر از مولانا بگم تا يه دعوت كوچولويي باشه كه همه بيان و اشعاري رو كه بلدن بگن:
بيا بيا كه پشيمان شوي از اين دوري******بيا به محفل ما چه مي شوري
حياط موج زنان گشته اندر اين منزل******خداي ناصر و هر سو شراب منصوري



حالا دو تا شعر از شيخ محمود شبستري كه هم مضامين عرفاني داره و هم نجومي:
1_ ستاره را با مه و خورشيد اكبر******بود حس و خيال و عقل انور
2_تو خورشيدي و يا زهره و يا ماهي نمي دانم******وزين سرگشته مجنون چه مي خواهي نمي دانم
به خرمنگاه گردوني كه راه كهكشان دارد******چو تركان گرد تو اختر چه خرگاهي نمي دانم






.............آسمانتان پر از ابرهاي نجومي.............

No.1
08-29-2010, 06:32 PM
دوست عزیز عجب شعری گفتی!!!
واقعاً مجذوب قافیه و ردیفش شدم!
خب یا تاپیک جدید باز کن به عنوان حدیث نجومی نه این که توی قسمت شعر حدیث بزنی!

Tahereh Ramezani
08-30-2010, 12:40 PM
(برای نخستین پرواز انسان به فضا) دفتر بهار را باور کن- شعر غبار آبی :

چندین هزار قرن
از سر گذشت عالم و آدم گذشته است
وین کهنه آسیای گران سنگ آسمان،
بی اعتنا به ناله ی قربانیان خویش
آسوده گشته است .
در طول قرنها
فریاد دردناک اسیران خسته جان
بر می شد از زمین
شاید که از دریچه زرین آفتاب
یا از میان غرفه سیمین ماهتاب
آید به روی سری
اما
هرگز نشد گشوده از این آسمان دری !

در پیش چشم خسته زندانیان خاک
غیر از غبار آبی این آسمان نبود
در پشت این غبار
جز ظلمت و سکوت"فضا" و "زمان" نبود

زندان زندگانی انسان دری نداشت،
هر در، که ره به سوی خدا داشت بسته بود!
تنها دری که راه، به دهلیز مرگ داشت،
همواره باز بود.
دروازه بان پیر در آنجا نشسته بود.
در پیش پای او،
در آن سیاهچال،
پرها گسسته بود و قفس ها شکسته بود!

امروز، این اسیر،
انسان رنجدیده و محکوم قرن ها
از ژرف این غبار،
تا اوج آسمان خدا پر گشوده است!
انگشت بر دریچه خورشید برده است!
تاج از سر فضا و زمان درربوده است!
تا واکند دری به جهان های دیگری

( فریدون مشیری )

javadstar76
09-01-2010, 12:17 PM
دوست عزیز عجب شعری گفتی!!!
واقعاً مجذوب قافیه و ردیفش شدم!
خب یا تاپیک جدید باز کن به عنوان حدیث نجومی نه این که توی قسمت شعر حدیث بزنی!

منظورت یه تاپیک جدیده ، نه ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!.

Green Dream
09-02-2010, 01:37 AM
دو چشم باز نهاده نشسته ام همه شب

چو فرقدان كه نگه می کند ثریا را

Green Dream
09-02-2010, 01:45 AM
و اين هم يك شعر نجومي بينهايت زيبا

اون طور كه متوجه شدم شاعر اون هنرمندي به نام آقاي شهرام زماني است

لذت ببريد :



شب چو فرا رسد بسی جلوه ی حق نگر در آن
یا به قراولان نگر یا که به سوی فرقدان

بین تو به کرسی آن زمان ذات سپهر را چنان
آنکه ز بهر او بود لیل و نهار یسجدان

هیبت حق درون شکافت روح به آسمان شتافت
صورت جبار نگر در پی ممسک العنان

صورت زانوزده بین در بر اوست بر زمین
خاک بساید به جبین جاثیه اندر آسمان

این همه نقش بر فلک از چه نموده کرده حک
حوت و حمل دلو و اسد سنبله جوزا سرطان

رب ثریا بود او خدای شعرا بود او
باز نتابد سر از او گردش دوره و زمان

خوشتر از آن دم نبود کاین دل و جان پر بکشد
تا برسد به کوی حق یک شود این دو توامان

بیش نگر ز بهر رب گاه به روز و گه به شب
گه به سجود کائنات گه به سکوت کهکشان

javadstar76
09-03-2010, 01:17 PM
در میان آسمان ایستاده ام

تا سحر بر بام عرش ایستاده ام

هستند مال من

ستاره ها

ماه

آسمان

و هر چه هست مال من است

دارم سوال های بیشمار از آسمان

از ماه و ستاره و سیاره و کهکشان

اگر آسمان گرد است، پس آن هشت تایی بعدش کجاست؟

با وجود هزاران ستاره، پس چرا تیره و تار رنگ فضاست؟

بگذریم از این سوال های بی جواب

که این سوال های بی جواب کار خداست

هر شب از جنوب، مشتری بر بام خانه ام پیداست

زهره و عطارد، گهگاهی خودنمایی می کند

ماه من در در این میان زیباتر از عرش الله است

خوشه ی پروین ،مال من است

چون در فالم، صور ثور، مال من است

دب ها که دیگر زیباییشان درعرش بی نظیر است

در بین آن ها اژدها دلگیر است

آسمان من زیباترین کار خداست

پیدا درمیان آن ها جای دستان خداست...

شاعر: زهرا امامی زاده

javadstar76
09-04-2010, 11:51 PM
شعری از حافظ و معنی آن:
گوهر جام جم از کان جهانی دگر است تو تمنا ز گل کوزه‌گران می‌داری

جام جم، یعنی اسطرلاب.

یعنی با گلی که از آن کوزه می‌سازند نمی‌شود اسطرلاب ساخت؛ اسطرلاب گِل مخصوصی می‌خواهد که معدن آن با معدن گِل کوزه فرق دارد !

مباحثی از این دست می‌پردازه که مثلا کسی که با اسطرلاب کار می‌کند باید خصوصیات ویژه‌ای داشته باشد و توانایی‌های جسمی خاص، مثلا باید چشمش خوب ببیند، و حافظ به این نکته توجه داشته ، آنجا که می‌گوید :

به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد که خاک میکده کُحل بصر توانی کرد

یعنی؛ باید سرمه به چشمت بکشی تا قوی شود و بتوانی اسطرلاب کار کنی !
در طب قدیم برای آنکه چشم خوب ببیند سرمه تجویز می‌کرده‌اند !

در تلمیحات نجومی حافظ، مثل سایر تلمیحات او حرفی و بحثی نیست، اما نتیجه‌ی این تلمیحات، نتیجه‌ای هنرمندانه و شاعرانه است، مثلا در بیت :

بگیر طُره‌ی مه‌چهره‌ای و قصه مخوان که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است

هم یک سلسله اصطلاحات نجومی به کار رفته است مثل ِسعد و نحس و زهره و زحل، هم به نظریات نجومی مبنی بر اینکه زهره، سعد است و اثر سعد می‌بخشد و زحل، نحس است و اثر نحس برجا می‌گذارد اشاره شده، اما در نهایت خواجه حرف خود را زده است : «اغتنام فرصت» و دعوت به خوشباشی و توصیه بدین امر که این سخنان یاوه را - که سعد، نتیجه‌ی تاثیر زهره است و نحس، نتیجه‌ی تاثیر زحل.

javadstar76
09-04-2010, 11:52 PM
شب چو فرا رسد بسی جلوه ی حق نگر در آن
یا به قراولان نگر یا که به سوی فرقدان

بین تو به کرسی آن زمان ذات سپهر را چنان
آنکه ز بهر او بود لیل و نهار یسجدان

هیبت حق درون شکافت روح به آسمان شتافت
صورت جبار نگر در پی ممسک العنان

صورت زانوزده بین در بر اوست بر زمین
خاک بساید به جبین جاثیه اندر آسمان

این همه نقش بر فلک از چه نموده کرده حک
حوت و حمل دلو و اسد سنبله جوزا سرطان

رب ثریا بود او خدای شعرا بود او
باز نتابد سر از او گردش دوره و زمان

خوشتر از آن دم نبود کاین دل و جان پر بکشد
تا برسد به کوی حق یک شود این دو توامان

بیش نگر ز بهر رب گاه به روز و گه به شب
گه به سجود کائنات گه به سکوت کهکشان



شاعر: شهرام زمانی

javadstar76
09-04-2010, 11:54 PM
لبخند مي زنم به تو،توي سفينه ام

از پشت گريه هاي گم ماهواره ها

تا در ميان بستر سياره ات زمين

لبريز خواب من بشوي تا دوباره ها



انگار غصه اي وسط چشم هاي توست

انگار پشت پنجره دلواپسي هنوز

لبخند مي زنم به تو پشت تلسكوپم

اما نشسته اي به خيال كسي هنوز



بايد به جان اين همه سياره هاي كور

امشب مدارچشم چپت را رصد كنم

توي گزارشم به كمينگاه مركزي

غم هاي ذهن گنگ تو را مستند كنم



هر شب زميني كوچولو!فكر مي كنم

اينجا براي از تو نوشتن فضا كم است

بر خاك هاي خسته ي منظومه هاي دور

جاي حضور خيس دوتا رد پا كم است



«فردا زمين ضميمه ي مريخ است»

با چشم هاي خسته نوشت و سكوت كرد

«بدرود مو بلند زميني كه عاشقت

در يك سياهچال فضايي سقوط كرد»



شاعر:حمید سهرابی

javadstar76
09-04-2010, 11:57 PM
گر فلک این گنبد مینا نداشت
خوشه ی پروین و ثریا نداشت
بام جهان اینهمه زیبا نبود
نور فشان اختر شعرا نداشت
مهر فروزنده و خورشید روز
ماه شب افروز و دل آرا نداشت
اختر عیوق درخشان نبود
صورت اکلیل و چلیپا نداشت
همدم کم نور عناق و سها
در دل شب بهر تماشا نداشت
اینهمه قندیل نگین چون بلور
در شب دیجور چو یلدا نداشت
بام منقش شده با اختران
طاق مقرنس شده بالا نداشت
اینهمه را لطف خدا آفرید
بی بصر آن کو دل بینا نداشت




شهرام زمانی

javadstar76
09-05-2010, 12:10 AM
حافظـــا سر ز كـــله گوشه خورشــــيد برآر بختــــت ار قرعـه بـدان ماه تمـــام انـــدازد

شــبي كــه مــاه مـــراد از افــق شـود طالـــع بـــود كـــه پرتــو نــوري به بـــام مـا افتــد

آن شب قدري كه گويند اهل خلوت امشبست يارب اين تأثير دولت در كدامين كوكبست

ز مشـــرق سـر كــو آفــتاب طـلـعت تــــو اگــر طلـــوع كنـد طالعـــم همايون است

زجور كــوكب طالـــع سحرگـهان چشــمم چنــان گريست كه ناهـيد ديد و مـه دانـست حافظ

يعني از جفاي روزگار و گردش نابكام زمانه آنقدر گريستم كه در سحر گاه ناهيد طلوع كرد و من آن را ماه پنداشتم.

javadstar76
09-05-2010, 12:11 AM
ماه خورشيد نمايش ز پس پرده زلف آفتابي است كه در پيش سحابي دارد

اي كه إنشاءعطارد صفت شوكت توست عقل كل چاكر طغراكش ديوان تو باد

بياور مي كه نتوان شد ز مكر آسمان ايمن به لعب زهره چنگي و مريخ سلحشورش

بگيـر طــرة چهــره اي و قـصـه مــخوان كه سعد و نحس ز تأثير زهره و زحل است

بــه آهـوان نظــر شـــير آفــتاب بگــــير به ابــروان دو تــا قـوس مشتـــري بشــكن حافظ

در اشعار حافظ از خورشيد با نامهايي چون مهروخور نيز ياد شده است و زهره را با نام ديگر ناهيد مي توان يافت .اما ديگر سيارات را با همان اسامي آشنا و متعارف مي يابيم .او خورشيد را جايگاه بلند و رفيع ، عطارد را پيك آسماني و اديب، زهره چنگي را مايه طرب و شور شادي آسمان ،مريخ را جنگجو و زحل را نحس مي داند.

javadstar76
09-05-2010, 12:11 AM
در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت

چه گويت كه به ميخانه دوش مست و خراب سروش عالم غيبم چه مژده ها داده است

مدام در پس طعن است بر حسود و عدوت سماك نيزه از آن روز و شب عنان گيرد

شكر خـــــدا كه باز دريـــن اوج بارگــاه طــاووس عــرش مي شنـود صيــت شهپرم



طاوس كنايه از خورشيد است .

javadstar76
09-05-2010, 12:12 AM
رويت هلال ماه در اشعار حافظ نيز موضوع ديگري است كه جلب توجه مي كند . او رويت هلال را كاري دشوار ولي شيرين مي داند و بيننده هلال را شيفته و واله اين كار :

چـو مـاه نــــو ره بيچـــارگـــان نـظــــاره زنـــد به گوشــــه ابـــرو و در نقـاب رود

در گــوشـه اميــــد چو نظارگـــــان مــاه چشـم طلـب بر آن خــم ابـــرو نـهاده ايم

شكل هلال هــر سرمــــه ميدهــد نشــان از افـــسر ســــيامك و تـرك كـــلاه زو

حتي او ديدن ماه نو را بسيار اعتقادي ميداند و معتقد است كه فقط پاكان مي توانند آن را ببينند:

آن را به چشم پاك مي توان ديد چون هلال هر ديـده جـاي جـلوه آن مـاهپــاره نـيست

و گاه ضعف و ناتواني خويش را به هلال باريك تشبيه كرده است .

رحم آر بر دل من كز مهر روي خوبت شد شخص ناتوانم باريك چون هلالي

javadstar76
09-05-2010, 12:13 AM
اينطور كه قرائن نشان مي دهند حافظ با مفاهيم نجومي چون قران ، مقابله ، ارتفاع و... نيز آشنايي داشته است :

گفتم كه خواجه كي به سر حجله مي رود گفت آنزمان كه مشتـري و مه قـران كننـد

در فرهنگ اصطلاحات نجومي قران مشتري و ماه قراني سعد بوده و خصوصاً تزويج در آن جايز است.

ز اختــرم نظري سعـــد هست كه دوش ميان مـــاه و رخ يــار من مقــــابلــه بـود

ز آفتاب قــــدح ارتفـــاع عيــش بگيـر چرا كــه طالــــع وقت آنچـنان نمي بينم

javadstar76
09-05-2010, 12:14 AM
در اشعار حافظ از صورتهاي فلكي هم سخن به ميان رفته است ، صوري چون خوشه پروين ، ارغنون ( چنگ رومي ) ، جوزا يا جبار ، سهم (تير) و ... .

ارغنون ساز فلك رهزن اهل هنر است چون از غصه ننـاليم و چــرا نخروشــــيم

در زواياي طربخـــانه جمشــــيد فلـك ارغنون ساز كند زهره به آهنـگ سمــاع

آسمان گومفروش اين عظمت كاندرعشق خرمن مه بجوي خوشه پروين به دوجــو

در شعر حافظ به ايهام از صورت فلكي سهم (تير) نامبرده شده است .

به اوج ماه رسد موج خون چون تيغ كشد به تير چرخ برد حملـه چون كمان گيـرد

خورده ام تيـــر فلـك باده بده تا سرمست عقــد در بند كـمر تركــش جوزا فكـنم

خواجه شيرازي دو بار در ستايش شعر خويش و مانند بودن نظم خود به عقد يا نظم ثريا گفته است :

غزل گفتي و در سفتي بيا و خوش بخوان حافظ كه بر نظم تو افشــاند فلك عقـد ثريا را

مجموعه پروين نمودار جمعيت و همبستگي و اتحاد است و بدين جهت در شعر گاهي با نظم در مقابل نثر همراه شده است:

گردون چو كرد نظــم ثريـــا به نام شــاه من نظـــم در چرا نكنـــم از كه كمـــترم

رموز مستي و رندي زمن بشنو نه از واعظ كه با جام و قدح هردم نديم ماه و پروينم

javadstar76
09-05-2010, 12:15 AM
موضو عي كه خيلي جلب توجه مي كند در اشعار حافظ دو بيت در باره صورت فلكي جبار است :

جــــــوزا نهـاد حمايـــل بـــــــرابـرم يعني غلام شاهـم و سوگند همي خورم

خورده ام تير فلك باده بده تاسرمست عقـده در بند كمر تركــش جوزا فكنم

در فرهنگ اصطلاحات نجومي در شرح جبار يا اريون مشهورترين ستارگان آن را اين گونه ياد ميكند :منكب الجوزاء، يدالجوزاء‌ ، مرزم الجوزاء ، نطاق الجوزاء و سيف الجوزاء .

در كتاب ياد شده علت همراهي نام جوزا با نام ستارگان اين صورت آنست كه نام مشهور ديگر جبار ، جوزاست ولي اين اشتراك نبايد سبب يكي دانستن صورت جبار با جوزاي اصلي كه صورت دو پيكر يا توأمان و برج سوم است بشود.به همين علت گاهي از روي مجامله جبار را توأمان هم گفته اند.

در شعر فارسي جوزا و توأمان و دوپيكر نامهاي مشتركي است هم براي صورت جبار هم براي دو پيكر و تشخيص ميان آن دو مشكل است مگر با وجود قرينه اي مانند كمربند و كمر تركش به معني نطاق الجوزا يا منطقه الجوزا كه مخصوص صورت جبار است .

javadstar76
09-05-2010, 12:16 AM
خواجه شيراز در ديوان خود بسيار در بيان عظمت آسمان ها سخن رانده است و در افلاك در پي جستجوي معرفتي است كه در نهايت آن را يافته ، ميگويد:

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت من چرا ملك جهان را به جوي نفروشم

اگر ملك جهان با اين عظمت به جوي نيرزد روضه رضوان چيست كه با دو گندم بتوان آن را معاوضه كرد؟

او بهترين راه براي رسيدن به درجات عاليه را مهرورزي مي داند:

كمتر از ذره نه اي پست مشو مهر بورز تا بخلوتگه خورشيدرسي چرخ زنان

او عالم را به زيبايي آيه و نشانه خداوند مي داند و معتقد است ما انسانها هرگز نمي توانيم نور انور الهي را آن طور كه هست ببينيم همانطور كه هرگز نمي توانيم مستقيم به خورشيد بنگريم ولي ماه كه نورش را از آن مي گيرد و به تعبير او سايه اي از آفتاب است را به راحتي مي توان ديد :

اي كه بر ماه از خط مشكين نقاب انداختي لطف كردي سايه اي بر آفتاب انداختي

كه البته اشاره اي به وجود مقدس حضرت ختمي مرتبت دارد كه نور الله در سايه او زيبا جلوه مي كند و ما را رهنمون مي شود.

و در اشعار پاياني ديوان گذري به يوم الحساب ميزند ، روزي كه بايد به حساب اعمالش رسيده شود و براي آن روز مي انديشد.

مزرع سبز فلـــك ديدم و داس مه نـــــو

يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو

گفتم اي بخت بخفتيدي و خورشيد دميد

گفت با اين همه از سابقه نومــــيد مشو

گر روي پاك و مجرد چو مسيحا به فلك

از چراغ تو به خورشيد رسد صد پرتو

تكــــيه بر اختر شــب دزد مكن كين عيار

تاج كاووس بــبرد و كمر كيــــخسرو

گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش

دور خوبي گذرانســــت نصيحت بشنو

چشم بد دور زخال تو كه در عرصه حسن

بيدقي راند كه برد از مه و خورشيد گرو

آسمان گو مفروش اين عظمت كاندر عشق

خرمن مه بجوي خوشه پروين به دو جو

آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت

حافظ اين خرقه پشميـــــنه بينداز و برو

javadstar76
09-05-2010, 12:18 AM
ارتفاع گرفتن خورشید که نشان از اقبال بلند بوده و با اسطرلاب انجام می شده:

ز آفتاب قدح ارتفاع عیش مگیر . . . . . چرا که طالع وقت آنچنان نمی بینم

javadstar76
09-05-2010, 12:18 AM
کوکب هدایت که به احتمال قریب به یقین همان ستاره قطبی می باشد:

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود . . . . . از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت

javadstar76
09-05-2010, 12:19 AM
مقارنه ی ماه و مشتری که تصور میشد اگر در اقبال کسی این رویداد باشد دارای بهترین موقعییت در آسمان ورمل و اسطرلاب می باشد:

گفتم که خواجه کی به سر حجله می رود . . . . . گفت آن زمان که مشتری و مه قران کنند

javadstar76
09-05-2010, 12:19 AM
ستاره های هفت گانه یا خوشه پروین که در گذشته به آن عقد ثریا هم می گفتند:

غزل گفتی و ‌در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ . . . . . که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

javadstar76
09-05-2010, 12:20 AM
در زمان حیاط حافظ رویداد نجومی ویژه ای روی داد که آن را در شعری گنجانده که مشتری در صورت فلکی قوس و خورشید در اسد واقع شده بوده:

به آهوان نظر، شیر آفتاب گیر . . . . . به ابروان دو تا قوس مشتری بشکن

javadstar76
09-05-2010, 12:20 AM
در قدیم مرسوم بوده برای ثبت رویدادهای ویژه، مکان خورشید و ستاره ها را در صور هفت گانه ثبت می کردند و یا سال آن را با حروف ابجد رمز می کردند که حافظ هم در گذشت خواجه قوام الدین را که خورشید در جوزا و ماه در سنبله یا خوشه پروین بوده در شعر آورده است:

هفتصد و پنجاه از هجرت خیر البشر . . . . . مهر را جوزا مکان و ماه را خوشه وطن

ماه و سیاره زهره در سحرگاهان با نور توصیف ناپذیرشان نظر هر سحر خیز دلسوخته را چنان مجذوب خود می کند که اشک عبادت و دیدن آنها از نظر حافظ بهترین شاهد عبادت هستند:

ز جور کوکب طالع سحر گهان چشمم . . . . . چنان گریست که ناهید دید و مه دانست

مکان ماه در هر یک دور ماهانه را که بیست و هشت روز است و در هر روز در همان ساعت در مکان خاصی دیده می شود را منازل ماه می گویند و منازل خورشید هم همان دوازده ماه است که در شعر گفته شده، خداوند این ها را دائما به منزل می رساند:

ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند . . . . . یار مه روی مرا نیز به من باز رسان

در صورت فلکی دب اکبر ستاره ای است بنام عناق که در کنار آن ستاره کم نوری بنام سُها وجود دارد که در قدیم شکارچیان برای امتحان میزان تیز بینی خود از آن استفاده می کردند که حافظ کم نوری آن را در برابر با ستاره شهاب ثاقب مانند ما و خدا می داند:

ز رقیب دیو سیرت به خدای پناه خواهم . . . . . مگر آن شهاب ثاقب مددی کند سُها را

Lilac
09-06-2010, 12:47 PM
ای ستاره ها

ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابرها
بر جهان ما نظاره گر نشسته اید

آری این منم که در دل سکوت شب
نامه های عاشقانه پاره می کنم
ای ستاره ها اگر به من مدد کنید
دامن از غمش پر از ستاره می کنم

با دلی که بویی از وفا نبرده است
جور بیکرانه و بهانه خوش تر است
در کنار این مصاحبان خودپسند
ناز و عشوه های زیرکانه خوش تر است

ای ستاره ها چه شد که در نگاه من
دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد؟
ای ستاره ها چه شد که بر لبان او
آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد؟

جام باده سر نگون و بسترم تهی
سر نهاده ام به روی نامه های او
سر نهاده ام که در میان این سطور
جستجو کنم نشانی از وفای او

ای ستاره ها مگر شما هم آگهید
از دو رویی و جفای ساکنان خاک
کاینچنین به قلب آسمان نهان شدید
ای ستاره ها، ستاره های خوب و پاک

من که پشت پا زدم به هر چه که هست و نیست
تا که کام او ز عشق خود روا کنم
لعنت خدا به من اگر به جز جفا
زین سپس به عاشقان با وفا کنم

ای ستاره ها که همچو قطره های اشک
سر به دامن سیاه شب نهاده اید
ای ستاره ها کز آن جهان جاودان
روزنی بسوی این جهان گشاده اید

رفته است و مهرش از دلم نمی رود
ای ستاره ها، چه شد که او مرا نخواست؟
ای ستاره ها، ستاره ها، ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست؟

فروغ فرخزاد

Lilac
09-06-2010, 07:17 PM
دست ها... و دست ها (برای یک فضانورد)

به دست های او نگاه می کنم
که می تواند از زمین
هزار ریشه گیاه هرزه را بر آورد
و می تواند از فضا
هزارها ستاره را به زیر پر در آورد

به دست های خود نگاه می کنم
که از سپیده تا غروب
هزار کاغذ سپید را سیاه می کند
هزار لحظه عزیز را تباه می کند
مرا فریب می دهد
گناه می کند!

چرا سپید را سیاه می کند؟
چرا گناه می کند؟

فریدون مشیری

سرگردان

دلم سوزد به سرگردانی ماه
که شب تا روز پوید این همه راه
سحر خواهد در آمیزد به خورشید
نداند چون کند با بخت کوتاه!

فریدون مشیری

Lilac
09-06-2010, 07:26 PM
از خدا صدا نمی رسد!

ای ستاره ها که از جهان دور
چشمتان به چشم بی فروغ ماست
نامی از زمین و از بشر شنیده اید؟
درمیان آبی زلال آسمان
موج دود و خون و آتشی ندیده اید؟

این غبار محنتی که در دل فضاست
این دیار وحشتی که در فضا رهاست
این سرای ظلمتی که آشیان ماست
در پی تباهی شماست.
گوشتان اگر به ناله من آشناست
از سفینه ای که می رود به سوی ماه
از مسافری که میرسد ز گرد راه
از زمین فتنه گر حذر کنید.
پای این بشر اگر به آسمان رسد
روزگارتان چو روزگار ما سیاست.

ای ستاره ای که پیش دیده منی
باورت نمیشود که در زمین
هرکجا به هر که میرسی
خنجری میان پشت خود نهفته است.
پشت هر شکوفه تبسمی
خار جانگزای حیله ای شکفته است.
آنکه با تو میزند صلای مهر
جز به فکر غارت دل تو نیست.
گر چراغ روشنی به راه توست
چشم گرگ جاودان گرسنه ای است.

ای ستاره ما سلام مان بهانه است
عشقمان دروغ جاودانه است
در زمین زبان حق بریده اند
حق زبان تازیانه است
وانکه با تو صادقانه درد دل کند
های های گریه شبانه است.
ای ستاره باورت نمی شود
درمیان باغ بی ترانه زمین
ساقه های سبز آشتی شکسته است.
لاله های سرخ دوستی فسرده است.
غنچه های نورس امید
لب به خنده وانکرده مرده است.
پرچم بلند سرو راستی
سر به خاک غم سپرده است.
ای ستاره باورت نمیشود
آن سپیده دم که با صفا و ناز
در فضای بی کرانه می دمید
دیگر از زمین رمیده است.
این سپیده ها سپیده نیست.
رنگ چهره زمین پریده است.
آن شقایق شفق که میشکفت
عصر ها میان موج نور
دامن از زمین کشیده است.
سرخی و کبودی افق
قلب مردم به خاک و خون تپیده است.
دود و آتش به آسمان رسیده است.
ابرهای روشنی که چون حریر
بستر عروس ماه بود
پنبه های داغ های کهنه است.

ای ستاره ای ستاره غریب
از بشر مگوی و از زمین مپرس
زیر نعره گلوله های آتشین
از صفای گونه های آتشین مپرس
زیر سیلی شکنجه های دردناک
از زوال چهره های نازنین مپرس
پیش چشم کودکان بی پناه
از نگاه مادران شرمگین مپرس
در جهنمی که از جهان جداست
در جهنمی که پیش دیده خداست
از لهیب کوره ها و کوه نعش ها
از غریو زنده ها میان شعله ها
بیش از این مپرس
بیش از این مپرس

ای ستاره ای ستاره غریب
ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم
پس چرا به داد ما نمیرسد؟
ما صدای گریه مان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمیرسد؟
بگذریم ازین ترانه های درد
بگذریم ازین فسانه های تلخ
بگذر از من ای ستاره
شب گذشت
قصه سیاه مردم زمین
بسته راه خواب ناز تو
میگریزد از فغان سرد من
گوش از ترانه بی نیاز تو
ای که دست من به دامنت نمی رسد
اشک من به دامن تو میچکد
با نسیم دلکش سحر
چشم خسته تو بسته میشود
بی تو در حصار این شب سیاه
عقده های گریه شبانه ام
بر گلو شکسته میشود
شب به خیر!

فریدون مشیری

Lilac
09-06-2010, 07:30 PM
اشک زهره
(دست یابی بشر به ماه در عالم شعر مرگ ماه تلقی شد)

با مرگ ماه روشني از آفتاب رفت
چشمم و چراغ عالم هستي به خواب رفت

الهام مرد و كاخ بلند خيال ريخت
نور از حيات گم شد و شور از شراب رفت

اين تابناك تاج خدايان عشق بود
در تندباد حادثه همچون حباب رفت

اين قوي نازپرور درياي شعر بود
در موج خيز علم به اعماق آب رفت

اين مه كه چون منيژه لب چاه مينشست
گريان به تازيانه افراسياب رفت

بگذار عمر دهر سرآيد كه عمر ما
چون آفتاب آمد و چون ماهتاب رفت

اي دل بيا سياهي شب را نگاه كن
در اشك گرم زهره ببين ياد ماه كن

فریدون مشیری

Tahereh Ramezani
09-14-2010, 02:29 PM
زمین
حیات
انسان
بیاین به زمین فرصت بدیم
چشمامون رو ببندیم
ضربان زندگی رو احساس کنیم
جاده زندگی رو احداث کنیم
به دنبال نشانه های آغاز حیات بگردیم
3.5میلیارد سال به پیش بریم
لحظه آفرینش رو جشن بگیریم
جاده رو همچنان امتداد بدیم
2میلیون سال به عقب گام برداریم
همه چیز مهیا می شود
تکامل آخرین دستاوردش را نمایان می کند
موجودی شگرف متولد می شود
اندکی می گذرد
او زمین رافتح می کند
و بی رقیب می ماند
و همچنان به جست و جو در فضایی بی انتها ادامه می دهد

( فریدون مشیری )

Tahereh Ramezani
09-19-2010, 06:02 PM
آسمان نظاره گرست
در مسابقه زندگی از نور پیشی گرفت
سفر آغاز کرد
15میلیارد سال به عقب باز می گردیم
انفجار بزرگ
شمارش معکوس آغاز می شود
زمان به حرکت در می آید
ماده متولد می شود
اجرام یکی پس از دیگری نمایان می گردد
دگرگونی ادامه می یابد
ما همچنان در زمان حرکت می کنیم
10میلیارد سال می گذر د
پادشاه عزیز ما
خورشید متولد می شود ...
جاذبه پیروز می گردد
شگفتی به کمال می رسد
در این لحظه زمین متولد می شود
و همچون ندیمی مهربان به گرد قلب آفرینش می گردد
اما ما همچنان باید منتظر بمانیم


( فریدون مشیریه )

Tahereh Ramezani
09-22-2010, 11:15 AM
باید قدری از آسمان فاصله بگیریم
خاطرات زمین را ورق بزنیم و نشانه ها را
یکی پس از دیگری دنبال کنیم
به برگی زرین از دفتر خاطرات زمین می رسیم
سفر انسان به ماه
همچنان خط طلایی نبوغ بشری را دنبال می کنیم
نقطه های طلایی بی شماری در کنار هم خط تاریخ را ترسیم کرده اند
که حضور انسان هایی بزرگ را فریاد می زنند
یادشان را گرامی بداریم


( فریدون مشیری )

Panahandeh
11-11-2010, 11:33 PM
جوزا سحر نهاد حمايل برابرم
يعنی غلام شاهم و سوگند می خورم
ساقی بیا که از مدد بخت کارساز
کامی که خواستم ز خدا شد میسرم
حافظ

مراد از جوزا در این شعر همان جبار است. در گذشته صورت فلکی جبار، جوزا نام داشته و نام قبلی جوزا هم دوپیکر یا توأمان بوده است.
بهترین گواه هم بر تأیید این ماجرا این است که هنوز هم نام یکی از ستاره های جبار ابط الجوزا نام دارد.

Panahandeh
11-15-2010, 09:49 PM
حتماً به خودتون لطف کنید این شعر آقای مشیری رو تا انتها مطالعه کنید و عمیقاً بهش فکر کنید، به امتحانش میارزه:
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم

در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد

يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشاي نگاهت

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

يادم آيد : تو به من گفتي :
از اين عشق حذر كن!
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب ، آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا ،‌ كه دلت با دگران است!
تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!

با تو گفتم :‌
"حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پيش تو؟‌
هرگز نتوانم!
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم"
باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!

اشكي ازشاخه فرو ريخت
مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت!
اشك در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد،
يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم
نگسستم ، نرميدم

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم
نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم!
بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!

فریدون مشیری

Tahereh Ramezani
11-21-2010, 01:55 PM
شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که فکر کنم همه خوندن یا شنیدن :

تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت


بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داد :

من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك
لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت : برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد
گريه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت


و از اونا جالب تر واسه من جوابیه که یه شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده :


دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست ،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

Sunrise
11-21-2010, 09:13 PM
با هر چه روزگار به من داد؛
با هر چه روزگار گرفت از من؛
مثل شبي دراز،
در شط پاك زمزمه خويش مي روم.
با من، ستاره ها،
نجواگران زمزمه اي عاشقانه اند
و مثل ماهيان طلايي شهاب ها،
در بركه هاي ساكت چشمم
سرگرم پرفشاني تا هر كرانه اند.
همراه با تپيدن قلبم، پرنده ها
از بوته هاي شب زده پرواز مي كنند
گل اسب هاي وحشي گندمزار
از مرگ عارفانه يك هدهد غريب
با آه دردناكي لب باز مي كنند.
با هر چه روزگار به من داد، هيچ و هيچ؛
با هر چه روزگار گرفت از من؛
با كولبار يك شب بي ياد و خاطره
با كولبار يك شب پر سنگ اختران
تنها، ميان جاده نمناك مي روم؛
مثل شبي دراز
مثل شبي كه گمشده در او چراغ صبح
تا ساحل اذان خروسان
تا بوي ميش ها
...تا سنگلاخ مشرق بي باك مي روم

--------
شاعر:مرحوم منوچهر آتشی

Sunrise
11-24-2010, 10:09 AM
...راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست

کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

روز و شــب از تــــو قضـا، از تـــــو قــدر می گوید

«هــا علــــیٌ بشـــرٌ کیــفَ بَشـــر» می گویــد...

(برای دیدن تمام مثنوی فوق به لینک زیر مراجعه نمایید.

http://parsedarkhial.blogfa.com/post-28.aspx)

Hojjat Zafarkhah
12-05-2010, 06:18 PM
گاويست بر آسمان قرين پروين
گاويست دگر نهفته در زير زمين

گر بینايي،چشم حقيقت بگشا
زير و زبر دو گاو مشتي خر ببين

حكيم عمرخيام

Mostafa
12-05-2010, 09:05 PM
سلام جناب Orion

در تاپيك " جهان ازلي و ابدي " شعري نوشته بوديد كه كمي نياز به اصلاح داشت . چون نخواستم بحث را منحرف كنم تصحيح شده شعر را اينجا تقديم ميكنم :

اسرار ازل را نه تو داني و نه من

وين خط مقرمط* نه تو خواني و نه من

هست از پس پرده گفتگوي من و تو

چون پرده بر افتد نه تو ماني و نه من

حكيم عمر خيام

* مُقَرمَط : نوعي خط است كه به صورت فشرده و در هم نوشته ميشود و خواندن آن فقط براي اهل فن ميسر است .

Hojjat Zafarkhah
12-07-2010, 03:29 PM
سلام جناب orion

در تاپيك " جهان ازلي و ابدي " شعري نوشته بوديد كه كمي نياز به اصلاح داشت . چون نخواستم بحث را منحرف كنم تصحيح شده شعر را اينجا تقديم ميكنم :

اسرار ازل را نه تو داني و نه من

وين خط مقرمط* نه تو خواني و نه من

هست از پس پرده گفتگوي من و تو

چون پرده بر افتد نه تو ماني و نه من

حكيم عمر خيام

* مُقَرمَط : نوعي خط است كه به صورت فشرده و در هم نوشته ميشود و خواندن آن فقط براي اهل فن ميسر است .


ممنون آقای امام

من این شعر رو از برنامه ای که توی گوشیم بود نوشتم!!!بله اشتباهات زیادی داره!!!!

Sunrise
12-08-2010, 11:46 PM
نمازم را قضا کرده تماشـــا کردنت ای مـــاه

بماند بیـــن ما این رازهــا بیـنی و بیـن الله!

من اســــتغفار کردم از نگــاه تو نمی دانـم

اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه


-------
سید حمید رضا برقعی

aflatoon
12-16-2010, 04:09 PM
...راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست

کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

روز و شــب از تــــو قضـا، از تـــــو قــدر می گوید

«هــا علــــیٌ بشـــرٌ کیــفَ بَشـــر» می گویــد...

(برای دیدن تمام مثنوی فوق به لینک زیر مراجعه نمایید.

http://parsedarkhial.blogfa.com/post-28.aspx)

*
*
*
*
*
*
*
با سلام خدمت همه دوستان علی دوست خودم.
وقتی این مطلب را دیدم کمی احساس ناراحتی کردم .بخاطر ناقص بودن شعر آقای برقعی....
وقتی که شعر را کامل میخوانیم اشتباهاتی میبینیم که شاید قابل بیان باشند.
اول که شعر حافظ در (ناکهان پرده برانداخته ای ...)فقط در وصف خداوند و در بیان ایجاد کثرت میباشد.نه در بیان وصف مولی علی!!!علاقمندان میتوانند به سخنرانی الهی قمشه ای در باب (وحدت و کثرت ) مراجعه کنند.

دوم اگر از عزیزان کسی طالب شنیدن وصف واقعی مولی است میتواند به کتاب بحر الحقایق نوشته صفی علیشاه مراجعه نماید.
ولی مطلب اصلی که بخاطر آن مزاحم شدم اینست که شعری دیدم در بیان آرزوهای آسمانی...
چون خودم هم اینکاره ام!!!!
فایل شعر را در پایین قرار داده ام.
در صورت استقبال دوستان میتوانم فایل صوتی این شعر را نیز در این تاپیک قرار بدهم.

Sunrise
12-16-2010, 04:37 PM
عرض سلام و ادب خدمت جناب افلاطون؛

قطعا التفاط فرد فرهیخته ای چون شما به پست ارسالی بنده سبب مباهات است؛ لکن منظور از نقل آن شعر، فقط همان دو بیت بود و ذکر آدرس منبع هم که رسم پسندیده این فروم!

تا آنجا که اطلاع دارم جناب برقعی به کامنتهای وبلاگشان توجه دارند و شما میتوانید نظر خود را ذیل پست مذکور بیان فرمایید؛

از فایل پیوستی زیبای شما هم متشکرم.
موید باشید.

tahoo
12-17-2010, 02:03 PM
چو شبنم اوفتاده بدم پیش افتاب***** مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم


(سعدی)

tahoo
12-18-2010, 03:11 AM
تیره شب و ستاره درو، گوئی **** در ظلمت است لشکر اسکندر

پروین چو هفت خواهر چون دایم **** بنشسته‌اند پهلوی یک دیگر؟

چون است زهره چون رخ ترسنده **** مریخ همچو دیدهٔ شیر نر؟

شعری چو سیم خود شد، یا خود شد **** عیوق چون عقیق چنان احمر؟

بر مبرم کبود چنین هر شب **** چندین هزار چون شکفد عبهر؟

(ناصر خسرو)

tahoo
12-18-2010, 10:55 AM
از زمین نالهٔ عشاق به گردون بر شد****وز ثری نعرهٔ مستان به ثریا برخاست

عارف امروز به ذوقی بر شاهد بنشست****که دل زاهد از اندیشهٔ فردا برخاست

هر دلی را هوس روی گلی در سر شد****که نه این مشغله از بلبل تنها برخاست

گوییا پردهٔ معشوق برافتاد از پیش****قلم عافیت از عاشق شیدا برخاست

هر کجا طلعت خورشید رخی سایه فکند****بیدلی خسته کمر بسته چو جوزا برخاست

(سعدی -مواعظ -قصاید)

-----------------------------------------
خشت اول گر نهد معمار کج **** تا ثریا رود دیوار کج

(اسم شاعر رو نمی دونم...)

Sunrise
12-18-2010, 09:05 PM
تمام صدای توست

همهمه ی چشمهای من

که این گونه هر شب

در نگاه سنگین ستاره ها

فرو می ریزد
. . . . . . . . . . .

ولی امشب

ستاره ها از همیشه تُردترند

می ترسم که پلکی بزنم

ندانسته _

ستاره ای بشکند

......................
شاعر: دوستم!

tahoo
12-18-2010, 09:38 PM
...به نرمی گفت او را گوهر ناب **** جوابی خوبتر از در خوشاب

کزان معنی مرا گرم است بازار **** که دیدم گرمی خورشید، بسیار

از آنرو، چهره‌ام را سرخ شد رنگ**** که بس خونابه خوردم در دل سنگ

از آن ره، بخت با من کرد یاری **** که در سختی نمودم استواری

به اختر، زنگی شب راز میگفت **** سپهر، آن راز با من باز میگفت

ثریا کرد با من تیغ ‌بازی **** عطارد تا سحر، افسانه‌سازی

زحل، با آنهمه خونخواری و خشم**** مرا میدید و خون میریخت از چشم

فلک، بر نیت من خنده میکرد **** مرا زین آرزو شرمنده می‌کرد

سهیلم رنجها میداد پنهان **** بفکرم رشکها میبرد کیهان...


(پروین اعتصامی)

sepideh
12-18-2010, 10:40 PM
این شعر کامل باز باران چهارم ابتدایی هستش که فکر میکنم همه ی ما از این شعر زیبا و تاثیر گذار خاطرات خوبی داریم...


باز باران،
با ترانه،
با گهر های فراوان
می خورد بر بام خانه.
من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها،
رودها راه اوفتاده.
شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پر گو،
باز هر دم
می پرند، این سو و آن سو
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی،
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی.
یادم آرد روز باران:
گردش یک روز دیرین؛
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان.
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده،
از خزنده،
از چرنده،
بود جنگل گرم و زنده.
آسمان آبی، چو دریا
یک دو ابر، اینجا و آنجا
چون دل من،
روز روشن.
بوی جنگل،
تازه و تر
همچو می مستی دهنده.
بر درختان میزدی پر،
هر کجا زیبا پرنده.
برکه ها آرام و آبی؛
برگ و گل هر جا نمایان،
چتر نیلوفر درخشان؛
آفتابی.
سنگ ها از آب جسته،
از خزه پوشیده تن را؛
بس وزغ آنجا نشسته،
دم به دم در شور و غوغا.
رودخانه،
با دو صد زیبا ترانه؛
زیر پاهای درختان
چرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.
چشمه ها چون شیشه های آفتابی،
نرم و خوش در جوش و لرزه؛
توی آنها سنگ ریزه،
سرخ و سبز و زرد و آبی.
با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو،
می پریدم از لب جو،
دور میگشتم ز خانه.
می کشانیدم به پایین،
شاخه های بید مشکی
دست من می گشت رنگین،
از تمشک سرخ و مشکی.
می شندیم از پرنده،
داستانهای نهانی،
از لب باد وزنده،
رازهای زندگانی
هر چه می دیدم در آنجا
بود دلکش، بود زیبا؛
شاد بودم
می سرودم
“روز، ای روز دلارا!
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا؛
ورنه بودی زشت و بیجان.
این درختان،
با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان؟
روز، ای روز دلارا!
گر دلارایی ست، از خورشید باشد.
ای درخت سبز و زیبا!
هر چه زیبایی ست از خورشید باشد.”
اندک اندک، رفته رفته، ابر ها گشتند چیره.
آسمان گردید تیره،
بسته شد رخساره ی خورشید رخشان
ریخت باران، ریخت باران.
جنگل از باد گریزان
چرخ ها می زد چو دریا
دانه ها ی [ گرد] باران
پهن میگشتند هر جا.
برق چون شمشیر بران
پاره میکرد ابر ها را
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابر ها را.
روی برکه مرغ آبی،
از میانه، از کرانه،
با شتابی چرخ میزد بی شماره.
گیسوی سیمین مه را
شانه میزد دست باران
باد ها، با فوت، خوانا
می نمودندش پریشان.
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا.
بس دلارا بود جنگل،
به، چه زیبا بود جنگل!
بس فسانه، بس ترانه،
بس ترانه، بس فسانه.
بس گوارا بود باران
به، چه زیبا بود باران!
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پند های آسمانی؛
“بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا،
زندگانی – خواه تیره، خواه روشن -
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا.”
*مجد الدین میرفخرایی.(معروف به گلچین گیلانی)

tahoo
12-19-2010, 01:28 PM
این شعر یکی از شعرای مورد علاقه ی منه... داستانش جالب و نجومیه ....
یه توضیح مختصر در مورد داستانش اینه که در مورد خورشید میگه که وقتی غروب داشته میکرده صحبت میکنه و ستاره ها میان بیرون و هر کی میگه من بهترم .... (خیلی خلاصه گفتم بهتره خودتون بخونینش)...:grin:

سوی بیماران خود شد شاه مه رویان من * * * * * گفت ای رخ‌های زرد و زعفرانستان من

زعفرانستان خود را آب خواهم داد آب * * * * * * زعفران را گل کنم از چشمه حیوان من

زرد و سرخ و خار و گل در حکم و در فرمان ماست * * * سر منه جز بر خط فرمان من فرمان من

ماه رویان جهان از حسن ما دزدند حسن * * * * * * * ذره‌ای دزدیده‌اند از حسن و از احسان من

عاقبت آن ماه رویان کاه رویان می شوند * * * * * * حال دزدان این بود در حضرت سلطان من

روز شد ای خاکیان دزدیده‌ها را رد کنید * * * * * * خاک را ملک از کجا حسن از کجا ای جان من

شب چو شد خورشید غایب اختران لافی زنند * * * زهره گوید آنِ من دان ماه گوید آنِ من

مشتری از کیسه زر جعفری بیرون کند * * * * * * با زحل مریخ گوید خنجر بران من

وان عطارد صدر گیرد که منم صدرالصدور * * * * * چرخ‌ها ملک من است و برج‌ها ارکان من

آفتاب از سوی مشرق صبحدم لشکر کشد * * * گوید ای دزدان کجا رفتید اینک آنِ من

زَهره زُهره درید و ماه را گردن شکست * * * * * شد عطارد خشک و بارد با رخ رخشان من

کار مریخ و زحل از نور ماهم درشکست * * * * * مشتری مفلس برآمد کاه شد همیان من

چون یکی میدان دوانید آفتاب آمد ندا * * * * * * هان و هان ای بی‌ادب بیرون شو از میدان من

آفتاب آفتابم آفتابا تو برو * * * * * * * * * * * * در چه مغرب فرورو باش در زندان من

وقت صبح از گور مشرق سر برآر و زنده شو * * * منکران حشر را آگه کن از برهان من

عید هر کس آن مهی باشد که او قربان او است * * عید تو ماه من آمد ای شده قربان من

شمس تبریزی چو تافت از برج لاشرقیه * * * * * * تاب ذات او برون شد از حد و امکان من


(مولوی- دیوان شمس -غزلیات)

gandom
01-02-2011, 04:32 PM
این یه مقاله ای که توی یکی از پروژه هام ازش استفاده کردم.
سروده‌های زرتشت
با نگاهی به سروده‌های زرتشت در گانها روشن می‌گردد که او تا چه حد برای شناسایی چگونگی افلاک در تلاش و جستجو بوده است. زرتشت در گانها اهورامزدا را به کرات مورد خطاب قرار داده و از او درباره چونی و چندی جهان ، زمین و آسمان و نظم و ترتیب آنها و چگونگی استواریشان ، پرسش می‌کند. پرسشهای او نشانگر توجه عمیق مردم زمان و کنکاش آنها درباره وضع آسمان و افلاک نشانگر آنست که جامعه زمان با کنجکاوی هر چه بیشتر در صدد شناسائی جهان عظیم خود بوده و می‌کوشیده است تا به (مکانیزم) آن پی ببرد. به عنوان نمونه چند بند از سروده‌های زرتشت را در اینجا نقل می‌کنیم:

"از تو می‌پرسم اهورا به راستی مرا از آن آگاه فرما. کیست آن کسی که در روز نخست از آفرینش خویش پدر راستی گردید؟ کیست آن کسی که به خورشید و ستاره راه سیر بنمود؟ کیست آن کسی که از ماه گهی پر است و گهی تهی. این مزدا این و بسا چیزهای دیگر را می‌خواهم بدانم." از تو می‌پرسم ای اهورا به راستی مرا از آن آگاه فرما. کیست نگهدار این زمین در پائین و سپهر (در بالا) که بسی نشیب فرد نیاید؟ کیست آفریننده آب و گیاه؟ کیست که به ابر و باد تند روی آموخت؟ کیست ای مزدا آفریننده منش پاک. از تو می‌پرسم ای اهورا به راستی مرا از آن آگاه فرما. کیست آفریننده روشنایی سودبخش و تاریکی؟ کیست آفریننده خواب خوشی بخش و بیداری؟ کیست آفریننده بامداد و نیمروز و شب که مردم را برای بجای آوردن نماز می‌خواند.
تقویم ایرانیان
ایرانیان از دیرباز دارای تقویم خورشیدی و سال 365 روزه بودند. می‌گویند که در زمان زرتشت تقویم آنها بر اثر مرور زمان دچار اختلال می‌گردد و آغاز سال به علت کسر روز مازاد بر 365 روز با آغاز فصول طبیعی میزان نبوده ، از این رو زرتشت کبیسه جدیدی معمول می‌دارد که هر 120 سال ، یک ماه به سال خورشیدی اضافه می‌شده است تا نظم لازم برقرار گردد.

شناخت و چگونگی افلاک در اساطیر زرتشتی
در اساطیر نشانه‌های فراوانی در زمینه برخورد و توجیه چگونگی افلاک و ستارگان و ماه و خورشید و نحوه گردش آنها و پیوند و رابطه شان باهم وجود دارد. در آثار بجا مانده از آن دوران شاهد نوعی دسته بندس علمی درباره ستارگان هستیم که در ارتباط با بینش مذهبی صورت گرفته است. چنانکه ستارگانی را که دارای گردش منظم هستند از جمله (هرمزد آفریده‌ها) بشمار آورده و آنهائی که دارای حرکت نامنظم تشخیص داده شده‌اند، به عنوان ستارگان اهریمنی طبقه بندی شده‌اند. در اساطیر مزبور به گونه‌ای قابل توجه به مسئله خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی اشاره رفته و چگونگی این پدیده شرح داده شده است. درباره مسائل نجومی و نقش آن در اساطیر زرتشتی در کتاب اساطیر ایران چنین آمده است: در اساطیر زرتشتی سیارات، یا "ابااختران" ستارگانی اهریمنی به شمار می‌آیند. زیرا ، حرکت آنان در آسمان به نظر مردم کج و معوج است. در برابر اباختران ، روشنان یا اختران ستارگانی هرمز آفریده‌اند، زیرا ، حرکت ایشان منظم و به قاعده است. هر یک از اختران در میان اباختران دشمنی دارد.

نام هفت اباختر ، که سپاهبدان سیارات هستند، چنین است: هرمزد (مشتری) ، کیوان (زحل (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D9%87+%D8% B2%D8%AD%D9%84)) ، بهرام (مریخ (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D9%87+%D9% 85%D8%B1%DB%8C%D8%AE)) ، ناهید (زهره (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D9%87+%D8% B2%D9%87%D8%B1%D9%87)) ، تیر (عطارد (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D9%87+%D8% B9%D8%B7%D8%A7%D8%B1%D8%AF)) ، ماه سیاه یا ماه اباختری ، خورشید سیاه یا مهر اباختری.
ماه سیاه آن است که در برابر ماه قرار می‌گیرد و آن را سیاه می‌کند و خورشید سیاه آن است که در برابر خورشید قرار می‌گیرد و آن را سیاه می‌کند. طبیعی است که این تعبیری کهن برای گرفتن ماه و خورشید بوده است، عملی نجومی که علت آن را نمی‌دانسته‌اند. از جمله هفت اباختر ، دو ستاره دنباله دار را نیز می‌شناخته‌اند. یکی گوزهر (جوزهر) بوده است که چون ماری در آسمان بوده است و سرود نبی داشته است و دیگری موش پری که ذودوابه است. در برابر سپاهبدان اباختران ، هفت اخترانند که اینان نیز سپاهبدان اختران هستند. این هفت عبارتند از:

هفت اورنگ (=بنات النعش) در برابر هرمزد ، میخ میان آسمان (= جدی) در برابر کیوان ، و ننه (= نسر واقع) در برابر بهرام ، سدویس (= الدبران) در برابر ناهید ، تیشتر (= شعرای یمانی) در برابر تیر ، خورشید و ماه روشن در برابر خورشید و ماه سیاه.

در دنباله این سخن جا دارد یادآور شویم که از بخشهای متأخر اوستا که اطلاعات مربوط به ستاره شناسی جابجا در آن یافت می‌شود، چنین دریافت می‌گردد که سپاهبدان هفتگانه که در حکم دستیاران اورمزد هستند، همانند هفت سیاره قلمداد شده‌اند. نکته دیگری که نباید از یاد ببریم آنکه آسمان مهمترین نماد اهورامزدا بوده تا جائی که هرودوت می‌نویسد، "اهورا مزدا" نامی است که ایرانیان به فلک الافلاک یا به عبارت دیگر به تمامی آسمان می‌دهند.
++++++++++++++++++++++++++++++
مشاهده در وبلاگ خودم:www.gandom023.blogfa.com

sepideh
01-03-2011, 01:49 AM
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت

یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم



حافظ

tahoo
01-18-2011, 02:43 PM
... بر هفت فلک بگذر افسون زحل مشنو

بگذار منجم را در اختر و در فالک...

(مولوی- دیوان شمس - غزلیات)

behnum
01-19-2011, 06:28 AM
آهوی آتشین را چون بره دربرافتد کافور خشک گردد با مشک تر برابر
با نگاهی کلی به این تک بیت ارتباط خاصی بین آن و علم ستاره شناسی نمی یابیم مگر اینکه کمی وارد وادی بی پایان علوم ادبی شده و این بیت را از لحاظ آرایه شناسی برسی کنیم .
آهوی آتشین در واقع استعاره از خورشید سوزان و داغ می باشد
بره یا حمل نیز نام نخستین صورت فلکی قدیمی است که خورشید در گذشته فروردین ماهخ را در این شکل آسمانی سپری می کرده است
آهوی اتشین چون را چون بره در افتد یعنی زمانی که خورشید وارد صورت فلکی حمل شود
و اینکه کافور خشک با مشک تر برابر شوند کنایه از برابری طول زمان روز و شب است که به صورتی نمادین مطرح شده است
کافور خشک:نماد سپیدی-روشنی-روز
مشک تر:نماد سیاهی-تاریکی-شب
نکته ی جالبی که شاعر محترم و البته گمنام این بیت از آن غافل مانده اینست که در واقع روز سپید نیست بلکه روشن است و شب نیز سیاه نیست بلکه تاریک است
توضیح علمی:همانطور که می دانید کره ی خورشید ضمن حرکت ظاهری خود به دور زمین در کره ی آسمان در طول سال دو بار در نقاط تلاقی دایره البروج و استوای آسمان قرار می گیرد(حدودا در نخستین روز بهار و پاییز)که در این زمانها طول زمان روز و شب با هم برابر می شود و به همین علت به این دو نقطه از مسیر حرکت ظاهری خورشید نقاط اعتدالین(شامل اعتدال پاییزی و بهاری)گفته می شود!
اما به هر حال می توان نوعی تشبیه را بین سپیدی با روشنی و سیاهی با تاریکی در نظر گرفت

saiede
01-20-2011, 10:27 PM
قفسی بايد ساخت
هرچه در دنيا گنجشك وقناری هست
با پرستوها
و كبوترها
همه را بايد يكجا به قفس انداخت
روزگاری است كه پرواز كبوترها
در فضا ممنوع است
كه چرا
به حريم حرم جت ها خصمانه تجاوز شده است
روزگاری است كه خوبی خفته است
و بدی بيدار است
و هياهوی قناری ها
خواب جت ها را آشفته است
غزل حافظ را می خواندم
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو
تا به آنجا كه وصيت می كرد
گر روی پاك و مجرد چو مسيحا به فلك
از فروغ تو به خورشيد رسد صد پرتو
دلم از نام مسيحا لرزيد
از پس پرده اشك
من مسيحا را بالای صليبش ديدم
با سرخم شده برسينه كه باز
به نكو كاری پاكی خوبی
عشق می ورزيد
و پسر هايش را
كه چه سان پاك و مجرد به فلك تاخته اند
و چه آتش ها هر گوشه به پا ساخته اند
وبرادرها را خانه برانداخته اند
دود در مزرعه سبز فلك جاری است
تيغه نقره داس مه نو زنگاری است
و آنچه هنگام درو حاصل ماست
لعنت و نفرت و بيزاری است
روزگاری است كه خوبی خفته است
و بدی بيدار است
و غزل های قناری ها
خواب جت ها را آشفته است
غزل حافظ را می بندم
از پس پرده اشك
خيره در مزرعه خشك فلك می نگرم
می بينم:
در دل شعله و دود
می شود خوشه پروين خاموش
پيش خود می گويم
عهد خودرايی و خود كامی است
عصر خون آشامی است
كه درخشنده تر از خوشه پروين سپهر
خوشه اشك يتيمان ويتنامیاست


"فريدون مشيري"

tahoo
01-21-2011, 07:34 PM
...شها شهریارا جهان داورا **** فلک پایگه مشتری پیکرا

کجا بزم کیخسرو و رخت او **** سکندر که شد بر سر تخت او

چو آن کوکب از برج خود شد روان **** توئی کوکبه دار آن خسروان...

(نظامی - خمسه - شرف نامه)

----------------------------
میان صد کس عاشق چنان بدید بود **** که بر فلک مه تابان میان کوکب‌ها

(مولوی - غزلیات)

tahoo
01-22-2011, 07:04 PM
دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم **** که بی تو عیش میسر نمی‌شود ما را

دو چشم باز نهاده نشسته‌ام همه شب **** چو فرقدین و نگه می‌کنم ثریا را

(سعدی- غزلیات)

ستاره بنیادی
01-22-2011, 08:04 PM
حضرت حافظ:

عجب علمی است علم هیئت عشق ********* که چرخ هشتمش هفتم زمین استhttp://www.freesmileys.org/emoticons/tuzki-bunnys/tuzki-bunny-emoticon-040.gif (http://blog.sina.com.cn/wangmomo)

tahoo
03-09-2011, 01:33 AM
با هر ستاره‌ای سر و کار است هر شبم****از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو

(حافظ-غزلیات)

p.i.w
03-09-2011, 03:20 PM
گاویست در آسمان قرین پروین گاویست دگر نهفته در زیر زمین
گر بینایی چشم حقیقت بگشا زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین

"خیام"

Astronomer
03-12-2011, 11:02 PM
ابوالمجد مجدود بن آدم متخلص به سنايي شاعر و عارف بزرگ و نامدار قرن 5و6
چنانچه از شعر سنايي برمي آيد او به تمام دانش هاي زمان خود آگاهي و آشنايي و در برخي تبحر و استادي داشته است!!!

شعر زير كه از مجموعه قصايد وي منتخب شده است، در واقع در مدح امير اسماعيل بن ابراهيم است!
ولي با توجه به ابيات آن متوجه استفاده بيش از حد از وقايع نجومي ميشويم!

به طور مثال در بيت اول به قرارداد سال نو و نوروز اشازه دارد!!!



قصيده44سنايي

خورشید چو از حوت به برج حمل آمد / گویند ز سر باز جهان در عمل آمد
در باغ خلل یافته و گلبن خالی / اکنون به بدل باز حلی و حلل آمد
فردوس شد امروز جهانی که ازین پیش / در چشم همه کس چو رسوم و طلل آمد
خورشید ثنای تو همی کرد بر آن دل / چون از دم ماهی به سروی حمل آمد
گفتی نظر مشتری از مرکز تقدیس / ناگاه ز تسدیس به جرم زحل آمد
چه جای مه از زینت ماه فلک آمد / چه جای محل آلت جاه و محل آمد
ای میر اسماعیل که مانند براهیم / جود تو نه از مال زعون ازل آمد
هم در دم اول که ترا دیدم گفتم / کین چون دم آخر به هنر بی‌بدل آمد
آراستهٔ تیر اجل بود مرا جان/ ور چه ز طرب معده برقص جمل آمد
صفرای من از خلق تو شد پیر و عجب نیست / زیرا عسل خلق تو خالی زخل آمد
در افسر تو نیست سخن لیک چه سودست / کز اصل مرا خود سر بی مغز کل آمد
خالی ز خلل باد جلال تو ازیراک/خود عمر تو چون جود کفت بی خلل آمد
تو تازه و نو باش که فرزند حسودت / نزد غربا بار نوند وابل آمد

--------------------------------------------------------------------------------------------
پي نوشت:

اشاره دارد به عبور خورشيد از صورت فلكي حوت به حمل
(البته به همين بسنده نشده و مسير حركت با دقت بالاتري بيان شده، پايين حوت بالاي حمل)

فكر ميكنم: مشتري در مركز تقديس واقع است يعني قمرهاش رو ديدند و زحل ميشه 6امين
(تسديس) سياره حول خورشيد!!

زيبايي ماه از مكان فلك آن است (فكر كنم اشاره به اندازه زاويه اي داره كه چون ماه به زمين
نزديكتره، بزرگتر و درخشانتر از ديگر اجرام به نظر ميرسه!!!

خوشحال ميشم نظرتون رو بدونم!!!

parvaneh shams
07-27-2011, 12:14 PM
در میان آسمان ایستاده ام



تا سحر بر بام عرش ایستاده ام

هستند مال من

ستاره ها

ماه

آسمان

و هر چه هست مال من است

دارم سوال های بیشمار از آسمان

از ماه و ستاره و سیاره و کهکشان

اگر آسمان گرد است، پس آن هشت تایی بعدش کجاست؟

با وجود هزاران ستاره، پس چرا تیره و تار رنگ فضاست؟

بگذریم از این سوال های بی جواب

که این سوال های بی جواب کار خداست

هر شب از جنوب، مشتری بر بام خانه ام پیداست

زهره و عطارد، گهگاهی خودنمایی می کند

ماه من در در این میان زیباتر از عرش الله است

خوشه ی پروین ،مال من است

چون در فالم، صور ثور، مال من است

دب ها که دیگر زیباییشان درعرش بی نظیر است

در بین آن ها اژدها دلگیر است

آسمان من زیباترین کار خداست

پیدا درمیان آن ها جای دستان خداست...

*sh
09-09-2011, 10:24 PM
یادش بخیر .. این شعرو پاییز سال 86 بعد از دیدن یک رویای زیبا همون شبانه تو تاریکی نوشتم ..بعدها هم دلم نیومد اصلاحات لازمو روش انجام بدم... امیدوارم دوست داشته باشین:have%20a%20nice%20d



دیر آمدی روی زمین .... دیر آمدی ای بهترین

در آسمان همسایه ام .... در کهکشان همخانه ام

همراه من،همدوش من .... همپای من، تن پوش من

ای جان بازیگوش من .... همروح و هم آغوش من

همبازی من با شهاب .... هم قایق من در سحاب

در ماه آویزان شدیم .... سرلوحه ی خوبان شدیم

خورشید را آتش زدیم .... منظومه را بر هم زدیم

در حلقه های کائنات .... یک حلقه از کیوان شدیم

تنها رها کردی مرا .... بر خاک ناپاک زمین

من زودتر خاکی شدم .... دیر آمدی ای نازنین

حالا که ماه من شدی .... فانوس راه من شدی

راهم که دور از راه توست .... سنگم ولی در چاه توست.

saeedmozah
09-12-2011, 12:01 PM
به نام آنکه هستی نام ازو یافت
فلک، جنبش، زمین آرام ازو یافت

به نام روشنایی بخش بینش
که روشن چشم ازو گشت آفرینش


در فراق آفتاب جان ببین
از شفق پر خون شده سیمای چرخ
****
تجربه به من ثابت کرده همه نجومیا ادبیاتشون خوبه

Flare star
09-13-2011, 02:51 PM
به نظاره آسمان رفته بودم ؛

گرم تماشا و غرق در اين دريای سبز معلقی که بر آن ،

مرغان الماس پر

ستارگان زيبا و خاموش ،

تک تک از غيب سر می زنند و دسته دسته

به بازی افسون کاری شنا می کنند .

آن شب نيز ماه با تلالؤ پر شکوهش

که تنها لبخند نوازشی است

که طبيعت بر چهره ی نفرين شدگان کوير می نوازد ،

از راه رسيد و گل های الماس شکفتند

و قنديل زيبای پروين - که هر شب ،

دست ناپيدای الهه ای آن را از گوشه ی آسمان ،

آرام آرام به گوشه ای ديگر می برد - سر زد .

و آن جاده ی روشن و خيال انگيزی که

گويي يک راست به ابديت می پيوندد !

دکتر علی شريعتی
http://mostafa-ahmadnia.blogfa.com/8804.aspx

Flare star
09-13-2011, 04:25 PM
آسمان پر از ستاره است
لحظه ، لحظه ی نظاره است
شب، زمان کاوشی دوباره است
کهکشان سکوت خویش را
شکسته است
ماه روی بام قیرگون شب
نشسته است
دیده را به دورها بدوز
چشمک ستارگان
تو را به اوج می برد
نور ها تو را عروج می دهد
تا خدا
تا به اوج آسمان
تا کرانه های دور لامکان
تا جزیره های دور کهکشان
تا سپیده دم که روشنی
صبح پاک را
نوید می دهد
تا طلوع مهربان مهر

شهرام زمانی از لارستان

Fowad
09-13-2011, 08:38 PM
دور می شوی ز من٬ در مدار سهموی
جی چقدر کوچک است٬می روی و می روی...!
شعر از سید امیر سادات موسوی

sara shahabi
09-13-2011, 10:51 PM
اشعار آقای موسوی در نوع خودش خیلی جالب هست.مخصوصا اون شعر برو بیرون!(البته به نجوم ربطی نداره)

این هم شعر بنده(البته اوزانش درست نیست زیاد!)فی البداهه!

در شبی تاریک و سرد--- من بدم خسته و زرد
خسته از این زندگی----رنج های بی بدیل مردگی
من نظر انداختم:
بر زمین سرد خشک---- بوته ای نازک و خرد
بر درختان،سبزه ها،گلزارها؟-- ور نبود آنجا به جز بس خارها
من ندیدم:
آن چه را می خواستم -- وان چه می پنداشتم
ناگهان:
شهابی،جلوه افروخت--- فروزان شد سپس سوخت
نزادش آسمان بود---- فروزان از همان بود
بشد رودی سرازیر---- - سما را کرده بد سیر
دجاجه،قوس و عیوق--- بدند چون ماهی در رود
چو پروین رخ انمود----- جهانم پرده بگشود
شدم آزاد و فارغ----- ز محنت،درد سابق
آسمان آرام بنشست---- و عهد جالبی بست
هر آن دم که تو در رنجی،غمینی--- به من بنگر که دردی تو نبینی!

Flare star
09-14-2011, 10:53 AM
در رد يا نفي اختر گوئي كه در بين عامه جايگاه خاصي پيدا كرده بود وبعضي از دانشمندان نيز ناخواسته براي گذران امور به اين مسائل دامن زده اند.




از چشم خود بپرس كه مارا كه مي كُشد/جانا گناه طالع وجرم ستاره نيست

بگير طره مه چهراي وقصه مخوان / كه سعد ونحس زتاثير زهره و زحل است




حافظ

Flare star
09-14-2011, 11:06 AM
1.كوكب هدايت كه به احتمال قريب به يقين همان ستاره قطبي نام برده مي شود.


در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود/ از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت



2.مقارنه ي ماه ومشتري كه تصور ميشد اگر در اقبال كسي اين رويداد باشد داراي بهترين موقعييت در آسمان ورمل و اسطرلاب باشد.



گفتم كه خواجه كي به سر حجله مي رود؟/ گفت آن زمان كه مشتري و مه قران كنند



حافظ
http://www.parssky.com/view/2051.aspx

Night*
09-18-2011, 02:17 PM
شكر و بادام به هم نكته ساز زهره و مريخ به هم عشقباز «نظامي»

------------------
همان تير و كيوان برابر شدست عطارد به برج دو پيكر شده است «فردوسي»

mbs
09-18-2011, 02:55 PM
ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز

چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند

نای ما خاموش ولی این زهره شیطان هنوز

با همان شور و نوا دارد شبانی می کند

Flare star
09-18-2011, 03:07 PM
می شه شاعرش رو هم بگین؟;)

Night*
09-18-2011, 04:32 PM
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد ساحت کن و مکان عرصه میدان تو باد
زلف خاتون ظفر شیفته پرچم توست دیده فتح ابد عاشق جولان تو باد
ای که انشا عطارد صفت شوکت توست عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد
طیره جلوه طوبی قد چون سرو تو شد غیرت خلد برین ساحت بستان تو باد
نه به تنها حیوانات و نباتات و جماد هرچه در عالم امر است به فرمان تو باد
حافظ خسته به اخلاص ثناخوان تو شد
لطف عام تو شفابخش ثناخون تو باد

mahdad_haghighi
09-18-2011, 05:21 PM
نمی دونم دوستان قبلا این شعرو گذاشتن یا نه ولی اگه قبلا کسی گذاشته و اطلاع دارین لطفا پیام بدین این پست رو بردارم .

نخستین آن چه پیدا شد ملک بود / وز آن پس جوهر گردان فلک بود

وز ایشان آمد این اجرام روشن / بسان گل میان سبز گلشن

...اگر بی اخترستی چرخ گردان / نگشتی مختلف اوقات کیهان

نبودی این عللهای زمانی / کز او آید نباتی زندگانی

چو این مایه نبودی رستنی را / نبودی جانور روی زمی را

و گر بی آسمان بودی ستاره / جهان پر نور بودی هامواره

منظومه ویس و رامین ، فخرالدین اسعد گرگانی

mbs
09-18-2011, 06:37 PM
می شه شاعرش رو هم بگین؟;)

شاعرش شهریار، شهریار شیرین سخن

البته این دو بیت قسمتی از شعر

"پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند

بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند"


هستش که دیدم یکم میشه به نجوم ربطش داد، اینجا نوشتم. :))

saeedmozah
09-18-2011, 07:12 PM
بامدادان که زخلوتگه کاخ ابداع
شمع خاور فکند بر همه اطراف شعاع
***
برکشد آینه از جیب افق چرخ و در آن
بنماید رخ گیتی به هزاران انواع
***
در زوایای طربخانه جمشید فلک
ارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع
***
چنگ در غلغله آید که کجا شد منکر
جام در قهقهه آید که کجا شد مناع
***
وضع دوران بنگر ساغر عشرت برگیر
که بهر حالتی این است بهین اوضاع
***
طره شاهد دینی همه بند است و فریب
عارفان بر سر این رشته نجویند نزاع
***
عمر خسرو طلب ار نفع جهان میخواهی
که وجودیست عطابخش کریم نفاع
***
مظهر لطف ازل روشنی چشم امل
جامع علم و عمل جان جهان شاه شجاع

Tara
09-25-2011, 11:10 PM
کوکبِ بختِ مرا هیچ منجّم نشناخت یا رب از مادر گیتی‌ به چه طالع زادم

sara shahabi
10-01-2011, 12:07 AM
درد و دل های نجومی من-پارت 2
(پارت 1 در 2 صفحه قبل)
تصمیم گرفتم که اشعار دنباله داری بگویم البته نه از نظر اوزان بلکه از نظر مضمون!و این شد که شد......

مناظره ی من و دل!

دل من باز شُدَش دیوانه!/گفتَمَش باز،کدامین اثر است؟
ریخته تو را به هم،وَر شاید/عقربی در پی ِیک،تَک قمر است؟*

****************
گفت:عقربی،که تو ،می گویی!/دلِ من در پی ِاو بس،بند است
یادت است او را که ما می دیدیم؟/خوشه ای در دل او خرسند است**

***************
گفتم:آخر چه کنم،من!؟شهر است/شهر یعنی،آسمان تعطیل است!
شهر یعنی من و تو ،اینجا،ما/پایمان همه،زمین را بند است

****************
گفت: آخر تو بدادی یادم / آسمان، همیشه دَربَش باز است
هر وقت شدم غمین،از این وانفسا/آسمان است که مرهم ساز است***

****************
سال ها می گُذَرَد از من و دل!/دلِ من،در پی ِیک دم،نظر است
دل من شیر همی،می ریزد/کَه کشان نیست،پی ِیک اثر است****

****************
دل من رفته و خاموش منم/رفته آن جا که همیشه میخو است
منِ بی دل،چه کنم حالا وای!/درد ِمن آه،چه طاقت فرسا است*****

*قمر در عقرب!
**اشاره به m4(خوشه کروی)
***به شعر قبل(پارت 1 رجوع کنید)!!!
****اشاره به کهکشان راه شیری(این بیت رو خیلی دوست دارم!دقت کنید که شیر در خیال ریخته می شه)
*****شما فرساست بخونید
____________________________________
بیشترین هدفم از گفتن و از اون مهمتر نوشتنش همین تیکه بود:شهر یعنی،آسمان تعطیل است!
خوش به حال اونایی که آلودگی نوری ندارند؟؟!!
منتظر پارت بعدی باشید.......

Sunrise
10-01-2011, 12:12 AM
درد و دل های نجومی من-پارت 2
(پارت 1 در صفحه قبل)
تصمیم گرفتم که اشعار دنباله داری بگویم البته نه از نظر اوزان بلکه از نظر مضمون!و این شد که شد......


منتظر پارت بعدی باشید.......

سارا جان شما ماشاء الله از هر انگشتتون یه هنر میباره- مصداق انسانی بارش شهابی هستید - سارا شهابی هم هستید! ;)

پارت اول رو در صفحه قبل پیدا نکردم! میشه لطفا لینک پست رو بدید؟ ممنون

sara shahabi
10-01-2011, 12:17 AM
خیلی ممنونم سانرایز عزیز.نظر لطف شماست.
پارت 1!دو صفحه قبل بود پست آخر

http://forum.avastarco.com/forum/showthread.php?24-%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D8%AC%D9%88%D9%85%DB%8C/page11

امین
10-01-2011, 01:37 PM
من از فراغ تو هرشب به ماه می نگرم // که گمان کنند خلائق من عاشق قمرم

شاعرش نمی دونم کیه. اینو روی یه دیوار قدیمی دیده بودم که خیلی قشنگ نوشته شده بود. منم حفظش کردم.

gandom
10-01-2011, 06:10 PM
این شعر مو تو تاپیک شب نوشته گذاشته بودم...ولی دیدم به فضای اینجا بیش تر می خوره.
http://78.159.100.42/~forumavas/forum/images/icons/icon1.png خورشید کهکشان


بیایید تا به هندسه ی ستارگان
که با خورشید می میرند
و هیچ گاه معنی خورشید را نخواهند فهمید
در غرق کهکشان ها می مانند
بدون آن که بسازند
فقط می سوزند.
بیاموزیم بسازیم

اگرچه ما از جنس آنانیم (گندم)

sara shahabi
10-05-2011, 07:54 PM
درد دل های نجومی من(پارت 3)

بالاخره پارت 3 رسید!!این قسمت به طور ویژه آوا استاری هست...


آوا استار


من بُدم خسته و نالان بی تو/دلِ من!آخَر کجا رفتی تو؟*

داشتم زمزمه ای مثل این/می گُذشت بهمن کَما فروردین**

من بودم خسته و نالان و خُرد/در آن واهمه من،خوابم بُرد

مرشدی بود در آن خوابِ ناز/گِره ها از دل ما می کرد باز

گفت:کوهی ست در این نزدیکی/کوه،نوری ست در این تاریکی

کوه را یافتم،بس زیبا بود/قامتش چون سروی،رعنا بود

گفتم ای کوه بگو راهی هست؟/مژده ای داد که آوایی هست ***

وندران جمع همه،خرسندند/غایت علم و ادب،فرهنگند

وندران،علم همه می دانند/نجم را بر همه کس می خوانند

حولِ آوا ،سخنان بسیار است/کلمه در وصفِ آن،بس خوار است

من فقط احساس خود می جویم/جمله ای را با خودم می گویم:

من در این دامگه تنهایی/مرده بودم،تو حیاتم دادی!


--------------------------------------------------------------------
*همون طور که می دونید بی دل شدن کنایه از عاشق شدن هست(البته نجوم!)برای اطلاعات بیشتر به پارت قبل رجوع کنید!
**کما=مانند/راکد شدن امور
***علت این که کوه رو به عنوان بشارت دهنده به کار بردم خاصیت انعکاس صداش هست که هیچ کس رو ناامید نمی کنه!

Tahereh Ramezani
10-12-2011, 11:14 AM
تو جویا و ناجویا چو اسطرلاب ای مولا ... تو گویایی و ناگویا چو اسطرلاب و میزانی

( مولانا ، دیوان شمس ، غزل 24 )


به که مانم ؟ به که مانم ؟ که سطرلاب جهانم ... چو قضا حکم روانم نه امیرم نه وزیرم

( مولانا ، دیوان شمس ، غزل 2 )


تا همیشه یافتن بتوان زعلم نجوم ... مکان سیر کواکب به حکم اسطرلاب

( فرخی سیستانی )

smhm
10-12-2011, 01:59 PM
دل هر ذره که بشکافی - آفتابش در میان بینی
به نظر میاد این قطعه شعر با اینکه سه قرن پیش هاتف اصفهانی سروده اما ارتباطی با فیزیک هسته ای داره!!

Mahtabe kavir
10-23-2011, 04:15 PM
ميخواستم بدونم ميشه اشعار طنز رو هم تو اين تاپيك گذاشت؟

Sunrise
10-24-2011, 09:51 PM
ميخواستم بدونم ميشه اشعار طنز رو هم تو اين تاپيك گذاشت؟

اشعار طنز و نجومی رو! چرا که نه :)

Night*
10-28-2011, 04:35 PM
شب چو فرا رسد بسی جلوه ی حق نگر در آن
یا به قراولان نگر یا که به سوی فرقدان

بین تو به کرسی آن زمان ذات سپهر را چنان
آنکه ز بهر او بود لیل و نهار یسجدان

هیبت حق درون شکافت روح به آسمان شتافت
صورت جبار نگر در پی ممسک العنان

صورت زانوزده بین در بر اوست بر زمین
خاک بساید به جبین جاثیه اندر آسمان

این همه نقش بر فلک از چه نموده کرده حک
حوت و حمل دلو و اسد سنبله جوزا سرطان

رب ثریا بود او خدای شعرا بود او
باز نتابد سر از او گردش دوره و زمان

خوشتر از آن دم نبود کاین دل و جان پر بکشد
تا برسد به کوی حق یک شود این دو توامان

بیش نگر ز بهر رب گاه به روز و گه به شب
گه به سجود کائنات گه به سکوت کهکشان

شاعر جناب آقای شهرام زمانی

alove
12-03-2011, 11:45 AM
تو قرص ماهی و من کودکی که می خواهد
به قدر کاسه ای از حوض ماه بردارد

roset
12-04-2011, 08:59 PM
خدا یعنی که والشمس وضحیها
خدایعنی قسم بر آسمان ها
خدا یعنی که یک عالم ستاره
چکیده روی دست کهکشان ها
بخشی از شعر خدا یعنی... سروده ی عرفان نظر آهاری
(بقیه اشم فوق العاده است! اما غیر نجومی!)

*artemis
12-04-2011, 10:34 PM
سلام دوستان میخوام براتون تاثیر نجوم در اشعار حافظ رو بنویسم :
1- در رد يا نفي اختر گوئي كه در بين عامه جايگاه خاصي پيدا كرده بود وبعضي از دانشمندان نيز ناخواسته براي گذران امور به اين مسائل دامن زده اند.
از چشم خود بپرس كه مارا كه مي كُشد .... جانا گناه طالع وجرم ستاره نيست

بگير طره مه چهراي وقصه مخوان ..... كه سعد ونحس زتاثير زهره و زحل است
2- ارنفاع گرفتن خورشيد كه نشان از اقبال بلند بوده و با اسطرلاب انجام مي شده.

ز آفتاب قدح ارتفاع عيش مگير..... چرا كه طالع وقت آنچنان نمي بينم

نام برده مي شود.Pole star-كوكب هدايت كه به احتمال قريب به يقين همان ستاره قطبي يا 3

در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود.... از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت
4 - مقارنه ي ماه ومشتري كه تصور ميشد اگر در اقبال كسي اين رويداد باشد داراي بهترين موقعييت در آسمان ورمل و اسطرلاب باشد.


گفتم كه خواجه كي به سر حجله مي رود؟ .....گفت آن زمان كه مشتري و مه قران كنند

5 - ستارههاي هفت گانه يا خوشه پروين كه در گذشته به آن عقد ثريا هم مي گفتند

غزل گفتي و‌در سفتي بيا وخوش بخوان.... حافظ كه بر نظم تو افشاندفلك عقد ثريارا

6- در زمان حياط حافظ رويداد نجومي ويژه اي روي داد كه آن را در شعري گنجانده كه مشتري در صورت فلكي قوس و خورشيد در اسد واقع شده بوده.

به آهوان نظر،شير آفتاب گير ... به ابروان دوتا قوس مشتري بشكن

7- در قديم مرسوم بوده براي ثبت رويدادهاي ويژه، مكان خورشيد و ستاره ها را در صور هفت گانه ثبت مي كردند ويا سال آن را با حروف ابجد رمز مي كردند كه حافظ هم در گذشت خواجه قوام الدين را كه خورشيد در جوزا وماه در سنبله يا خوشه بوده در شعر آورده است0

هفتصدوپنجاه از هجرت خير البشر ....مهر را جوزا مكان و ماه را خوشه وطن

8- ماه و سياره زهره در سحر گاهان با نور توصيف ناپذيرش نظر هر سحر خيز دلسوخته را چنان مجذوب خود مي كند كه اشك عبادت و ديدن آنها از نظر حافظ بهترين شاهد عبادت هستند.

زجور كوكب طالع سحر گهان چشمم.... چنان گريست كه ناهيد ديد ومه دانست
9- مكان ماه در هر يك دور ماهانه را كه بيست وهشت روز است ودر هر روز در همان ساعت در مكان خاصي ديده مي شود منازل ماه ميگويند ومنازل خورشيد هم همان دوازده ماه است كه در

شعر گفته شده خداوند اينها را دائما به منزل ميرساند.

ماه وخورشيد به منزل چو به امر تو رسند .... يار مه روي مرا نيز به من باز رسان

10- در صورت فلكي دب اكبر ستاره اي است بنام عناًق كه در كنار آن ستاره كم نوري بنام ُسها وجود دارد كه در قديم شكارچيان براي امتحان ميزان تيز بيني خود از آن استفاده مي كردند كه حافظ كم نوري آن رادربرابر با ستاره" شهاب ثاقب" مانند ما وخدا مي داند.

ز رقيب ديو سيرت به خداي خود پناهم.... مگر آن شهاب ثاقب مددي دهد سها (خدا ) را
منبع :pars sky

alove
12-27-2011, 10:35 PM
چیست این سقف بلند ساده ی بسیار نقش...

من غلامقمرم، غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو...
(مولانا)

alove
12-27-2011, 11:00 PM
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو هم درد من مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من میدانم
که تو از دوری خورشید چها می بینی
تو هم ای بادیه پیمای محبت، چون من
سر راحت ننهادی به سر بالینی
هرشب از حسرت ماهی من و یکدامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی
همه در چشمه ی مهتاب غم از دل شویند
امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
من مگر طالع خود در تو توانم دیدن
که توام آینه ی بخت غبار آگینی
باغبان خار ندامت به جگر می شکند
برو ای گل که سزاوار همه گلچینی
نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید
که کند شکوه ز هجران لب شیرینی
تو چنین خانه کن و دل شکن ای باد خزان
گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی
کی براین کلبه ی طوفان زده سرخواهی زد
ای پرستو که پیام آور فروردینی
شهریارا اگر آیین محبت باشد
چه حیاتی و چه دنیای بهشت آیینی
"شهریار"

از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست
آری قمر امشب بخدا تا سحر اینجاست...!
"شهریار"

yasiii
02-08-2012, 02:56 PM
در زمان حياط حافظ رويداد نجومي ويژه اي روي داد كه آن را در شعري گنجانده كه مشتري در صورت فلكي قوس و خورشيد در اسد واقع شده بوده.


به آهوان نظـــــر،شير آفتاب گير..... به ابروان دوتا قوس مشتري بشكن

رخساره روشنی
02-08-2012, 03:30 PM
شعری از سهراب سپهری :




صندلی را بیاور میان سخن های سبز نجومی
ای دهانی پر از منظره !


گوش احساس مشتاق ترسیم یک باغ پیش از خسو ف است .
برگ انجیر ظلمت
عفت سنگ را منتشر می کند.

وزن اعداد از روی بازوی وارسته آب می افتد .
رو به سمت چه وهمی نشستم که پیشانیم خیس شد

آه ؛ ای الکل ترس مبداء!
در خطاب تو انگشتهای من از هوش رفتند

دستم امشب از اینجاست تا میوه ای از سر باغ ما قبل تاریخ

دستم امشب نهایت ندارد.

این درختان با ندازه ی ترس من برگ دارند

ای پدر های ممتد که در متن اندازه های فضا هستید !
خط کش من در ابعاد قطعیت شب

دقت پاک موروثی اش راهدر داد

جسم تدبیر روزانه در یاًس ادراک حس شد .

سردی هوش مثل عرق از مسامات تن می تراود

ای سر آغاز های ملون !
دستهای مرا روی وجدان جادو حرارت دهید !
من هنوز

لا له گوش خود را به سمت صدای قدیم عناصر جلا می دهم

من هنوز

تشنه آبهای مشبک هستم

و هنوز از تماشای شمش طلا دشنه ام را صدا می زنم

دکمه های قبای من از جنس اوراد فیرو زه ای رنگ اعصار جادوست .
در علفزار پیش از شیوع گل سرخ در ذهن

آخرین جشن جسمانی ما به پا بود .
من در این جشن آواز انگشت ها را میان ظروف گلی می شنیدم .
و نگاهی پر از کوچ شمشاد ها بود .

ای قدیمی ترین سطح یک باغ در سطح یک حزن !

جذبه تو مرا همچنان برد تا به این دستگاه ظرافت رسانید

روی پیشانی من چه دستی رقم می زند : انحراف خوشایند ؟
شاید

چشم در ماسه کهکشان جای پای چه پیمانه ای را صدا می زند ؟

کاسه از خضوع گوارای مقیاس پر شد

روی شن های انسانی امشب عزای الفباست

شرم گفتار دست مرا مر تعش میکنند

yasiii
02-08-2012, 04:37 PM
در صورت فلكي دب اكبر ستاره اي است بنام عناًق كه در كنار آن ستاره كم نوري بنام ُسها وجود دارد كه در قديم شكارچيان براي امتحان ميزان تيز بيني خود از آن استفاده مي كردند كه حافظ كم نوري آن رادربرابر با ستاره" شهاب ثاقب" مانند ما وخدا مي داند.

ز رقيب ديو سيرت به خداي پناه خواهم
مگر آن شهاب ثاقب مـددي كند ُسها را

behnum
02-10-2012, 10:12 PM
سفري بي آغاز

سفري بي پايان

سفري بي مقصد

سفري بي برگشت

سفري تا كابوس

سفري تا رويا

سفري تا بودا

شبنم تاج محل

هق هق پارسيان

تكه ناني در خاك

بوي گندم در مشت

مشت كودك در خاك

كفش مادر در برف

چرخ يك كالسكه

گوشه ي گندم زار

بند رختي پاره


چمداني بي شكل

جعبه ي يك دوربين

عكس يك بازيگر

جمعه هاي بي مشق

تلي از ته سيگار

دشنه اي زنگ زده

چشم گاوي در ديس

سفره اي پوسيده


برج لندن در مه

جان لنون در باران

سوهو در بي حرفي

رود سن در يك قاب

متروي سان ژقمن

قهوه ي سن ميشل

پرسه اي در پيگل

كافه ها بی لبخند



خانه اي در آتش

بوف كوري در نور

گل ياسي در زخم

حرمت لالايي

بركه اي از فانوس

انفجاري در ماه ...


كو چه اي خيس از عشق

شعر سبز لوركا

ساعت پنج عصر

مستي بي وحشت

گريه هاي ژكوند

خط خوب سهراب

نامه اي آب شده

ونگوگ گوش به دست!

با حریق یادها همسفرم

وقتی دورم به تو نزدیک ترم

I Have A Dream ...


امیدوارم دوستان متوجه ارتباط مد نظر ترانه رو با آسمون بالای سرمون باشن :have a nice day:

http://www.astroupload.com/uploads/13288987051.jpg (http://www.astroupload.com/)

* حریق یادها / ترانه ی شهیار قنبری / از مجموعه ی سفر نامه

cosmologist
02-10-2012, 10:34 PM
آفرین جان آفرین پاک را
آن که جان بخشید و ایمان خاک را
آسمان چون خیمه ای بر پای کرد
بی ستون کرد و زمینش جای کرد

yasiii
02-11-2012, 10:46 AM
آن روز که نــور بر ثـــــریا بســــــتند
وین منطقه بر میـــان جوزا بســـتند
در کتم عدم بســـــان آتش بر شمع
عشقت به هزار رشته برما بســتند
ابوسعیدابوالخیر

mobi
02-11-2012, 11:34 AM
زندگی‌ رسم خوشایندیست/زندگی‌ بال و پری دارد با وسعت مرگ/

پرشی دارد اندازهٔ عشق/زندگی‌ تجزیهٔ شبپره در تاریکیست/

زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد/خبر رفتن موشک به فضا/
لمس تنهائی‌ ماه/زندگی‌ فکر بودن گٔل در کری دیگر است/
سهراب سپهری

yasiii
02-11-2012, 11:46 AM
<TABLE><TBODY><TR><TD class=b>یکی در نجوم اندکی دست داشت</TD><TD style="WIDTH: 2em"></TD><TD class=b>ولی از تکبر سری مست داشت</TD></TR><TR><TD class=b>بر گوش یـــــــار آمــــــــد از راه دور</TD><TD style="WIDTH: 2em"></TD><TD class=b>دلی پر ارادت، سری پر غــــــرور</TD></TR><TR><TD class=b>خردمنــــد از او دیــــــــده بردوختی</TD><TD style="WIDTH: 2em"></TD><TD class=b>یکی حـــــــرف در وی نیاموختی</TD></TR><TR><TD class=b>چو بی بهره عزم ســــــــفر کرد باز</TD><TD style="WIDTH: 2em"></TD><TD class=b>بدو گفت دانای گـــــــــــردن فراز</TD></TR><TR><TD class=b>تو خود را گمان برده‌ای پر خــــــــرد</TD><TD style="WIDTH: 2em"></TD><TD class=b>انایی که پر شـــد دگر چون برد؟</TD></TR><TR><TD class=b>ز دعوی پـــــــری زان تهی می‌روی</TD><TD style="WIDTH: 2em"></TD><TD class=b>تهی آی تا پر معنــــــــای شوی</TD></TR><TR><TD class=b>ز هستی در آفاق ســـــعدی صفت</TD><TD style="WIDTH: 2em"></TD><TD class=b>تهی گرد و باز آی پر معـــــــرفت</TD></TR></TBODY></TABLE>


(امیدوارم دوستان به خودشون نگیرن!؟یکی از حکایتای پر مغز استاد سخنه دیگه:wink:)

yasiii
02-12-2012, 09:05 PM
جرم خورشيد دوش گه شام.....سر به مغرب فرو كشــيد تمام
بـه تعجب همی نظر كرديم.....من و معشوق من ز گـوشه بام
تير در پيش چهره ي زهره.....از خجالت مي شـكســـت اقلام
تيغ مريخ در دم عقــــــرب.....تخت خورشيد بر سر ضرغام
دلو كيوان دراوفتاده به چاه.....ماهي مشــــــتري رميده ز دام
جدی مفتون خوشه ي گندم.....بره مذبـــوح خنـــجر بـــــهرام
اسد اندر تحــير از پي ثور.....گام بگشـــــاده تا بيـــايد كــــام
(انوری)

-----------------------------
بیا ای دوست با من هم صدا شو...بیا ای دوست با من بینوا شو
در این مهتاب پر نـــور دل من...بیا ای دوست با من شبنما شو
(محمد حسین حمیدیان)

yasiii
02-13-2012, 02:50 PM
عطار-الهی نامه-بخش نهم

نجومی نیک می‌دانست آن شاه..........شد آگه کو فلان ساعت فلان ماه
شود بیچاره در دست بلائی.......... بکرد القصّه او از سنگ جائی
چو کرد از سنگ خارا خانهٔ راست.........نگه دارندهٔ بسیار درخواست
چو در خانه شد آن را روزنی دید......ز روزن خانه را چون روشنی دید
بدست خویش روزن کرد مدروس.........که تا در خانه تنها ماند محبوس
نبودش هیچ ره سرگشته آمد............بآخر تا که دم زد کُشته آمد
اگر خواهی که پیش افتی بهرگام........بترک خود بباید گفت ناکام
تو گر ترک خود و عالم نگوئی......چو مرگ آید بگوئی هم نگوئی
چو باقی نیست خفت و خورد آخر.........چو مرگ آید چه خواهی کرد آخر

yasiii
02-14-2012, 07:44 PM
چیست این سقف بلند ساده ی بسیار نقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

حضرت حافظ

yasiii
02-18-2012, 10:27 AM
در رد یا نفی اختر گویی که در بین عامه جایگاه خاصی پیدا کرده بود و بعضی از دانشمندان نیز ناخواسته برای گذران امور به این مسائل دامن زده اند:<?xml:namespace prefix = o /><o:p></o:p>


از چشم خود بپرس که مارا که می کُشد . . . . . جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست<o:p></o:p>


بگیر طره مه چهرای و قصه مخوان . . . . . که سعد و نحس ز تأثیر زهره و زحل است<o:p></o:p>


ارتفاع گرفتن خورشید که نشان از اقبال بلند بوده و با اسطرلاب انجام می شده:<o:p></o:p>


ز آفتاب قدح ارتفاع عیش مگیر . . . . . چرا که طالع وقت آنچنان نمی بینم<o:p></o:p>


کوکب هدایت که به احتمال قریب به یقین همان ستاره قطبی می باشد:<o:p></o:p>


در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود . . . . . از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت<o:p></o:p>


مقارنه ی ماه و مشتری که تصور میشد اگر در اقبال کسی این رویداد باشد دارای بهترین موقعییت در آسمان ورمل و اسطرلاب می باشد:<o:p></o:p>


گفتم که خواجه کی به سر حجله می رود . . . . . گفت آن زمان که مشتری و مه قران کنند<o:p></o:p>

Scorpius
02-21-2012, 10:17 PM
هين شبي خوش باشد از بهر رصد........ثور و جبار و شباهنگ و اسد

گر چه انجم بي کرانند در شمار...........هست اجرام مسيه ده و صد

اين قطعه رباعي رو در عوالم روحاني و البته نجومي سرودم (دقيقا يادم نمياد چند سال نوري بالا بودم )!!!:yaeh am not durnk:

new astronomer
02-22-2012, 06:38 PM
این زبان حال خودمون نجومیا بعضی از این شبهاست که میری بیرون که رصد کنی اما میبینی آسمون سیاهه و پر ابره وهیچی دیده نمیشه
شبی چون شبه روی شسته به قیر نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر

mamdoo
02-25-2012, 08:37 PM
منوچهری
سم اسب در دشت مانند ماهی....شده ماه بر چرخ مانند نعلی


مهین دختر نعش چون صولجانی.....کهین دختر نعش مانند قفلی


جدی هم بکرداره ی چشم رنگی........سها هم بکرداره ی چشم نملی
---------------------------------------------
دختر نعش:هفتورنگ/صولجان:چوگان/نمل:مورچه

نظامی
گرفته آسمان شب را در آغوش.......شده خورشید را مشرق فراموش


به در دزدی ستاره کرده تدبیر.......فرو افتاده ناگه در خم تیر


مجره بر فلک چون کاه بر راه.......فلک در زیر او چون آب در چاه
.............................
مجره:ایرانیان راه کاهکشان/هندوان راه بهشت/و برخی راه مکه میگویند.

منوچهری
مه صبحگاهی چنان قرن ثوری.........مه منکسف همچنان سم بغلی



شده زهره مانند یاقوت سرخی.........شده مشتری همچو بیجاده لعلی



دوپیکر چو تختی ، و اکلیل تاجی.........ز نثره نثاری و طرفه چو حملی
--------------------------------------------
قرن:شاخ/ثور:گاو/مه منکسف:ماه گرفتگی/بغل:استر(قاطر)/بیجاده:کهربا/نثره:نام منزل هشتم ماه/طرفه:نام منزل نهم ماه/حمل:برج بره(ماه فروردین)

امیر عباس
03-03-2012, 11:22 PM
یه سوال : یه جا تو دیوان صائب خوندم
" نظر کن در ترازو داری آن خورشید تابان را * * * اگر در پله ی میزان ندیدی ماه کنعان را " :advise:
حالا اصل سوال : مگه وضعیت خورشید و ماه در برج ترازو یا همون میزان فرقی داره ؟:help:

امیر عباس
03-06-2012, 02:40 PM
یه سوال : یه جا تو دیوان صائب خوندم
" نظر کن در ترازو داری آن خورشید تابان را * * * اگر در پله ی میزان ندیدی ماه کنعان را " :advise:
حالا اصل سوال : مگه وضعیت خورشید و ماه در برج ترازو یا همون میزان فرقی داره ؟:help:

از بس که جواب ندادید عصبانی شدم .:banghead: بابا جواب بدید کار ما لنگه دیگه ؟ یعنی تو این فروم هیچ کی نمیتونی جواب منو بده ؟ :sFun_bangdesk:

yasiii
03-09-2012, 01:50 PM
شعر و ادب فارسي زبان خاصي است كه براي درك آن نيازمند آگاهي از دانش‌هاي گوناگوني اعم از لغت، صرف، نحو، معاني، بيان، اصطلاحات علوم و فنون مختلف، داستان‌هاي ديني، تاريخي و اساطيري و همچنين نجومي هستيم و اين نياز گاهي به حدي است كه مانع از درك معاني و مفاهيم شعر و نثر فارسي مي‌شود. بنابراين بر آن شديم، در اين نوشتار دوستداران و علاقه مندان را با معاني و كاربرد برخي از اصلاحات نجومي كه در زبان و ادب فارسي كاربرد وسيعي دارند،آشنا سازيم.
با تعمق در متون نظم و نثر فارسي، به اصطلاحاتي نجومي بر مي‌خوريم كه شاعران و نويسندگان دوره‌هاي گذشته هر يك با هدف خاصي آن‌ها را در شعر و نثر خود وارد كرده‌اند، مثلاً گاهي هدف آن‌ها نشان دادن آگاهي و دانش خود از اين علم است و گاهي چيزهاي خرافي و اساطيري و ستارگان و باورهاي عاميانه در خصوص آسمان و موجودات آسماني سبب تأثير اين علم در ادب فارسي شده وباعث به وجود آوردن توصيفات يا كنايات، تشبيهات و استعارات گوناگوني در شعر و حتي نثر فارسي گشته است. البته اين تأثير در هر دوره‌اي متفاوت بوده است به طوري كه اين تأثير را در شعر دوره‌ي سلجوقي و در نظم نويسندگاني چون منوچهري، انوري، سنايي، خاقاني و نظامي به وفور مي‌بينيم و گاهي شاعراني را مي‌بينيم كه با آگاهي از علوم فلكي و احكامي زمان خود با بخش خرافي و عاميانه‌ي اين علم به مبارزه برخاستند.
اسطرلاب: يا اصطرلاب در اصل از دو كلمه‌ي يوناني و« استرو» به معني ستاره و لامبانين به معني آينه تركيب شده است و معني آن «آينه‌ي نجوم» يا « ترازوي نجوم » يا « مقياس نجوم » است و آن ابزاري بوده است كه براي اندازه‌گيري موقع و ارتفاع ستارگان و ديگر امور فلكي به كار مي‌رفته است.
سخن با اسطرلاب گفتن: اصطلاحي كنايي بوده به معني عالمانه و حساب شده و با احتياط و تفكر و بينش علمي سخن گفتن. از اسطرلاب به كنايه، « جام جهان بين » ياد شده است و « جام جهان بين » در شعر حافظ معني عرفاني خود « جام مي » و به معني « اسطرلاب حقيقت » آمده است.
همچنين « جام جم » ، « جام جهان نما » ، « جام عالم بين » ، «جام كيخسرو » ، « جام گيتي نما » در غزليات حافظ « اسطرلاب حقيقت در سلوك » يا جام عرفاني است كه از غلبه‌هاي عشق صوفيانه لبالب مي‌گردد.
اسطرلاب چهارم، كنايه از قرآن است كه چهارمين كتاب آسماني بعد از زبور، تورات و انجيل مي‌باشد.
ارباب ايام: به گفته‌ي اهل احكام و كساني كه براي پيشگويي در كارها و امور جهان و انسان از حركت ستارگان و مواضع آن‌ها استفاده مي‌كرده‌اند. براي هر روز از ايام هفته رب يا صاحبي است و به فارسي خداوند ساعت گويند. به اين ترتيب: رب يا خداوند روز شنبه و صاحب آن زحل است. رب يا خداوند روز يكشنبه و صاحب آن خورشيد است. رب يا خداوند روز دوشنبه و صاحب آن ماه است.
رب يا خداوند روز سه شنبه و صاحب آن مريخ است.
رب يا خداوند روز چهارشنبه و صاحب آن عطارد است.
رب يا خداوند روز پنج شنبه و صاحب آن مشتري است.
رب يا خداوند روز جمعه و صاحب آن زهره است.
برج:در اصطلاح نجومي، عبارت از قوسي است در منطقه البروج كه به سي درجه تقسيم شده است كه يك دوازدهم 360 درجه دور دايره‌ي بزرگي در آن منطقه است و هر قسمت به نام يكي از صور فلكي يا ماه‌هاي شمسي است و خواجه نصرالدين طوسي ترتيب برج‌ها را به شعر چنين آورده است:
حمل و ثور بعد از آن جوزا
سرطان و اسد دگر عذرا
عقرب و قوس دان پس از ميزان
جدي و دلو است و حوت از پس آن
عذرا نام ديگر سنبله و خوشه است و خرچنگ همان برج سرطان است.
خانه:در كتاب‌هاي نجومي به معني برج و خانه‌هاي سيارات در منطقه البروج است و دوازده برج يا دوازده منزل است كه بين هفت سياره طبق نجوم تقسيم شده است به ترتيب زير:
خانه‌ي آفتاب برج اسد
خانه‌ي ماه برج سرطان
خانه‌ي گيسوان برج جـدي و دلو
خانه‌ي مشتري برج قوس و حوت
خانه‌ي مريخ برج حمل و عقرب
خانه‌ي زهره برج ثور و ميزان
خانه‌ي عطارد برج جوزا و سنبله
اختصاص خانه‌ها به سيارات در ابيات زير از ابونصر فراهي آمده است:
حمل و عقرب است يا بهـرام
قوس و حوت است مشتري را رام
ثور و ميزان چو خانه‌ي زهره است
مـر زحل راست جدي و دلو مقام
تير جوزا و خوشــه، ماه سرطــان
خانــه‌ي آفتــاب شيــر مــدام
اين خانه‌ها در معرفت طوالع و تعيين كميت عمر مولود در احكام نجومي مورد استفاده بوده است.
مثلث يا مثلثه: هر سه برج كه داراي يك طبع باشند، اهل احكام، مثلث يا مثلثه گويند و طبع مشترك هر مثلث را با آن ياد كند؛ بنا براين:
حمل، اسد، قوس: مثلث آتشي ثور، سنـبله، جدي: مثلث خاكي
جوزا، ميزان، دلو: مثلث بـادي سرطان، عقرب، حوت: مثلث آبي
هر يك از اين سه مثلث را به سه سياره نسبت داده‌اند كه دو تا را صاحب مثلثه يكي در شب و ديگري در روز و سومي شريك آن دو به روز و شب است.
مثلاً حمل و اسد و قوس يك مثلثه است كه گرم و خشك است و ارباب آن‌ها در روز شمس و پس از آن مشتري و درشب اول مشتري و پس از آن شمس است و شريك آن دو در روز و شب زحل است.
صور فلكي:صور جمع صورت است. صور فلكي و صور كواكب، هر صورت مجموعه‌اي مشخص از ستارگان است.
ستاره شناسان قديم، اين صورت‌ها را با نام خدايان و حيوانات ناميده‌اند.
بطلميوس فهرستي از چهل و هفت صورت فلكي تنظيم كرده كه بيشتر آن‌ها در نيمكره شمالي و استواي آسماني قرار دارند.
بعدها در اثر مسافرت به نيمكر‌ه جنوبي زمين، ستارگان جديدي ديده شد كه بيشتر به نام ابزار و وسايل مربوط به كشتيراني و نام جانوران دريايي دارند. از زمان بطلميوس به بعد چهل صورت فلكي ديگر ديده شد كه بيشتر آن‌ها مربوط به بعد از قرن هشتم ميلادي است. در حال حاضر آسمان به 88 صورت تقسيم شده كه سي و سه صورت شمالي و بقيه تقريباً جنوبي مي‌باشند. تقسيم بندي ستارگان آسمان به صور مختلف كار شناختن و بررسي آن‌ها را آسان مي‌كند.
صورت‌هاي جنوبي مثل: ارنب، كلب الحنار، كلب اصغر، غراب و . . .
صورت‌هاي شمالي مثل: دب اصغر، دب اكبر، نسرطاير و دلفين و . . . منطقه البروج مثل:حمل، ثور، جوزا سرطان، اسد، سنبله و ميزان و.
« كره‌ي آسماني يا كره‌ي سماوي كره‌اي فرضي است به شعاع بسيار زياد كه به نظر مي‌آيد همه‌ي ستارگان بر سطح داخلي آن واقع هستند. تصور يك چنين كره (اگر چه ظاهري است) براي تعيين و بررسي حركت ستارگان بسيار مفيد است. بيننده چنين مي‌پندارد كه اجرام آسماني بر روي سطح و روي كره حركت مي‌كنند و مركز اين كره با محل شخص ناظر يا مركز زمين، يكي است.»
« استواي آسماني دايره‌اي بزرگ از كره آسماني كه فصل مشترك صفحه‌ي استواي زمين با كره آسماني است. »
اسد: اسد به معني شير صورت شمالي منطقه البروج است. در نجوم احكامي، اسد بروج است ثابت ونر، ربيعي، شمالي، آتشي، گرم و خشك و روزي، خانه‌ي خورشيد و شريك زحل و وبال زحل است، رب (صاحب) روز اسد، خورشيد و رب شب او، مشتري است. در خرافات يونان، برج اسد همان شيري است كه هركول در كودكي آن را در كوه المپ به قتل رسانيد، ژوپيتر آن شير را به احترام هركول به آسمان برد. در احكام و منسوبات برج‌ها، دليري، سخت دلي، جفاكاري، غرور و فراموشي به برج اسد نسبت داده مي‌شود. اسد خداوند سواران، ضرابان و عياران است.
كره‌ها بناهاي بلند، متصدي‌هاي شاهان و بيابان‌ها به وي نسبت داد. زره، جامه‌هاي فاخر، رز و سيم، زبرجد و ياقوت به او نسبت داده مي‌شود.
برج اسد نماينده‌ي آسمان و شيران دست آموز و وحشي و هر حيواني كه داراي پنجه است مي‌باشد.
مزارع پراكنده و گياهان و رودخانه‌هاي تند و آتش‌هايي كه در زمين نهان است و همچنين تاريكي‌ها به وي نسبت داد.
شير، شيرگردون، شيدا نجم، شيره رخ، شيرفلك، شيرآسمان، شير سپهر، شيرسما، شير مرغزار فلك و نظاير آن در شعر فارسي همگي كنايه از برج اسد است.
« احكام نجومي: علمي كهن و خرافي كه براي پيشگويي در كارها و امور جهان و انسان وسيله‌ي مطالعه در آثار ستارگان بوده است. گويا نخستين بار، بابلي‌ها در سه هزار سال پيش از ميلاد از اين علم استفاده مي‌برده‌اند پس ايرانيان و يونانيان و مردم روم و ديگر جاها احكام نجومي را مورد استفاده قرار داده‌اند و به اين ترتيب احكامي‌ها سبب تكامل و گسترش علم ستاره شناسي شده‌اند.»
نر و ماده: نر و ماده صفت يا طبيعت برج‌هاست،
برج‌هاي نر در نجوم احكامي: حمل، سرطان، اسد، توس و برج‌هاي ماده: ميزان، جدي، دلو و جوزا مي‌باشند.
برج‌هاي نر را روزي و برج‌هاي ماده را شبي و نيز نرها را نحس و ماده‌ها را سعد مي‌دانستند.
وبال: وبال موقع سياره است در برجي كه مقابل خانه‌ي اوست. وبال برجي است كه مقابل بيت (خانه) است.
اختر سعد و اختر نحس: ستاره شناسان معتقدند مشتري و زهره هميشه سعدند و مشتري را سعد اكبر و زهره را سعد اصغر مي‌دانند.
زحل و مريخ را در همه حال نحس مي‌دانند در زحل را نحس اكبر و مريخ را نحس اصغر دانسته‌اند.
البته سيارات ديگر متغيرند، يعني اوقات نحس و بعضي مواقع سعد هستند.
منابع و مآخذ:
فرهنگ اصطلاحات نجومي دكتر مصفا فرهنگ تلميحات دكتر شميسا

yasiii
03-09-2012, 02:14 PM
از بس که جواب ندادید عصبانی شدم .:banghead: بابا جواب بدید کار ما لنگه دیگه ؟ یعنی تو این فروم هیچ کی نمیتونی جواب منو بده ؟ :sFun_bangdesk:
سلام امیر جان
به نظرم اگه سوالتو اینجا (http://forum.avastarco.com/forum/showthread.php?23-پرسش-و-پاسخ-نجومي&p=30645#post30645) بپرسی زودتر به جوابت برسی.

mamdoo
03-09-2012, 08:09 PM
ثریا چنان دسته ی تیر بسته.......که پیکانها پیش و پنهانش نبلی

شهب همچو افکنده از نور نیزه.......و یا چون ز چرخی فروهشته حبلی



قمر بسان چشم دردگین شود.......سپیده دم شود چو توتیای او
(منوچهری دامغانی)
---------------------------------------------------------------------------
نبل:تیر/توتیا:سرمه

farimah sh
03-17-2012, 02:09 PM
حافظ در برخي آثار خود از افكار و خرافات نجومي مردم بهره برده و آن ها را در آثار خود نمايان ساخته.

1.مقارنه ي ماه ومشتري كه تصور ميشد اگر در اقبال كسي اين رويداد باشد داراي بهترين موقعييت در آسمان ورمل و اسطرلاب باشد.



گفتم كه خواجه كي به سر حجله مي رود؟ /گفت آن زمان كه مشتري و مه قران كنند



2.ستاره هاي هفت گانه يا خوشه پروين كه در گذشته به آن عقد ثريا هم مي گفتند

غزل گفتي و‌در سفتي بيا وخوش بخوان حافظ/ كه بر نظم تو افشاندفلك عقد ثريارا


3.در زمان حياط حافظ رويداد نجومي ويژه اي روي داد كه آن را در شعري گنجانده كه مشتري در صورت فلكي قوس و خورشيد در اسد واقع شده بوده.

به آهوان نظر،شير آفتاب گير / به ابروان دوتا قوس مشتري بشكن


4.ارتفاع گرفتن خورشيد كه نشان از اقبال بلند بوده و با اسطرلاب انجام مي شده.

ز آفتاب قدح ارتفاع عيش مگير/ چرا كه طالع وقت آنچنان نمي بينم

smhm
03-18-2012, 11:58 AM
در زمان حياط حافظ رويداد نجومي ويژه اي روي داد كه آن را در شعري گنجانده كه مشتري در صورت فلكي قوس و خورشيد در اسد واقع شده بوده.[/FONT]

به آهوان نظر،شير آفتاب گير / به ابروان دوتا قوس مشتري بشكن[/FONT]
ممنون
در کتب نجوم احکامی آمده که اسد خانه خورشید و قوس خانه مشتری است و بهترین طالع زمانی است که کواکب در خانه خود باشند.

farimah sh
03-18-2012, 12:53 PM
در اشعار زيادي نام سيارات منظومه شمسي به چشم مي خورد. در شعر فارسي هر سياره نمادي از صفت هاي نيك يا بد است .
در شعر پارسي خورشيد مظهر قدرت و عظمت و زيبايي و درخشندگي و بلندي و تصميم و سود بخشي و سرعت است

عطارد ميان مردم تمامي ملل مختلف جهان پيك خدايان بوده و خداي دبيري و تجارت و يار مسافران و دزدان است و ارواح مردگان را در دوزخ هدايت ميكند

زهره يا ناهيد يا آناهيتا فارسي وپهلوي به معني پاك و بي عيب و از فرشتگان نگهبان آب بوده است و در اساطير يونان آفروديت و نزد روميان ونوس ، اله عشق بوده؛ اما پاكي و معصوميت آناهيتاي ايراني را نداشته است
مريخ در تصورات ايراني و يونان و روم ، ايزد يا خداي جنگ بوده و با نام «مارس» يا «آرس »فرزند «ساتورن» (زحل )و برادر «ژوپيتر» يا «زئوس »يا مشتري است .منجمان احكامي مريخ را «كوكب لشكريان و امراء ظالم و اتراك و دزدان و فاسدان و آتشكاران و بياعان و ستور شمرده ،قهر و شجاعت و جسارت و سفاهت و لجاج و دروغ و تهمت و ايزاءمردمان و خيانت را بدو نسبت داده اند» . مريخ نحس است .

مشتري در اسطوره ها و نزد شاعران كهن خداي خدايان محسوب شده است ؛در نجوم احكامي«مشتري كوكب قضات و علماء و اشراف و اصحاب مناسب و ارباب نواميس و ترسايان است» مشتري نيز سعد است و به آن سعد اكبر يا كوكب سعادت گويند .

در اساطير يوناني زحل فرزند زمين و آسمان و پدر مشتري و مريخ و نپتون آفروديت است. سر انجام به دست فرزند ارشد خود زئوس يا مشتري از سلطنت بر جهان خلع شد وعزلت گزيد . اساطير روم زحل يا ساتورن شوهر «ابس» و پدر «هريكوس» و خداي بذر افشاني و خرمن بود . با توجه به سابقه اساطيري زحل تصادفي نيست كه منجمان احكامي او را «كوكب پيران و دهقانان و ارباب قلاع و خاندانهاي قديم و غلامان سياه و صحرانشينان و مردم سفله وخسيس و زهدان بي علم و موصوف به صفات مكر و كينه و
جهل وبخل و وقار وستيزه و كاهلي )) مي شمردند .
زحل نيز نحس است.

:yaeh am not durnk:

smhm
03-18-2012, 03:39 PM
زحل در برخی باورها نماد عمر و زمان است. او خدایی است که فرزندش را می خورد. (یعنی گذشت روزگار بتدریج موجب تباهی مخلوقات می شود.)
از این رو در بیشتر باورها زحل ستاره سیاه یا ستاره نحس است.
ولی من چند وقت پیش یک حدیثی در مورد زحل دیدم که دقیقا بر خلاف این مطلب است.
فقط در صورتی که دوستان مایل باشند این حدیث را در تایپیک آیات و روایات می آورم. چون بنده در مورد اینگونه احادیث حساسیت خاصی دارم و تا بشه نمی خوام بحثش را باز کنم.

farimah sh
03-19-2012, 02:47 PM
در ادبيات پارسي و به ويژه در ادبيات اسطوره اي بعضي از كشورها سيارات منظومه شمسي و خورشيد از جايگاه هاي وي‍ژه اي در دايره البروج برخوردارند كه به اين جايگاه ها خانه يا منزل سيارات مي گويند:


خانه ی آفتاب : برج اسد
خانه ی ماه : برج سرطان
خانه ی زحل : برج جدی و دلو
خانه ی مشتری : برج قوس و حوت
خانه ی مریخ : برج حمل و عقرب
خانه ی زهره : برج ثور و میزان
خانه ی عطارد : برج جوزا و سنبله
اختصاص خانه ها به سیارات در ابیات زیر از ابونصر فراهی آمده است :
حمل و عقرب است یا بهرام
قوس و حوت است مشتری ورا رام
ثور و میزان چو خانه ی زهره است
مر زحل راست جدی و دلو مقام
تیر چوزا و خوشه ، ماه سرطان
خانه ی آفتاب شیر مدام

marzieh
03-20-2012, 08:41 PM
در میان آسمان ایستاده ام



تا سحر بر بام عرش ایستاده ام

هستند مال من

ستاره ها

ماه

آسمان

و هر چه هست مال من است

دارم سوال های بیشمار از آسمان

از ماه و ستاره و سیاره و کهکشان

اگر آسمان گرد است، پس آن هشت تایی بعدش کجاست؟

با وجود هزاران ستاره، پس چرا تیره و تار رنگ فضاست؟

بگذریم از این سوال های بی جواب

که این سوال های بی جواب کار خداست

هر شب از جنوب، مشتری بر بام خانه ام پیداست

زهره و عطارد، گهگاهی خودنمایی می کند

ماه من در در این میان زیباتر از عرش الله است

خوشه ی پروین ،مال من است

چون در فالم، صور ثور، مال من است

دب ها که دیگر زیباییشان درعرش بی نظیر است

در بین آن ها اژدها دلگیر است

آسمان من زیباترین کار خداست

پیدا درمیان آن ها جای دستان خداست...

Hamed Mirzakhalil
03-21-2012, 09:29 PM
اين شعرو خانم دلارام جعفرزاده، با اقتباس از سهراب سپهري سروده. ازدوستان با استعداد و به يادماندني ام كه در جريان كار آلودگي نوري با ايشان آشنا شدم. ايشا اله هر جا هستند موفق باشند و موفق بمونند.

هر كجا هستم باشم آسمان مال من است،
آسمان پر ستاره حق من است.
چه اهميت دارد صبح و شب در گذرند من و تو مي مانيم
آرزوي شب تاريك در دل ما جاودان است.
-------------------
سال ها پيش در طول دوران دانشجويي ام،‌و در جواب اونهايي كه بهم مي گفتند اين همه هزينه براي اكتشاف آسمان براي چيست:

پرسيدند كه نجوم ديگر چيست؟
گفتيم كه آدمي به مثال آب است، كه اگر بماند مي گندد.
نجوم،‌جنبش آدمي است.

yasiii
04-06-2012, 08:05 PM
چو خواندی مشــتری را درس حکمت ....عُــطـارد ثــبت میکرش امالی

«ادیب الممالک فراهانی»

شاعر در این بیت سیاره مشتری را که بزرگترین سیاره منظومه خورشیدی است به منبع حکمت و فلسفه تشبیه کرده و سیاره عُطارد را که کوچکترین سیاره است، به عنوان شاگرد او لقب می دهد.
واژه "امالی" در لغت به معنای "نوشتن" و در اصطلاح به مفهوم "مطالبی که استاد بیان کره و شاگردان می نگارند"، است. در این بیت مشتری استاد و عُطارد شاگرد بیان شده که مشتری را به رشته نگارش درآورده است.

yasiii
05-10-2012, 07:22 PM
ماه و سياره زهره در سحر گاهان با نور توصيف ناپذيرش نظر هر سحر خيز دلسوخته را چنان مجذوب خود مي كند كه اشك عبادت و ديدن آنها از نظر حافظ بهترين شاهد عبادت هستند.


زجور كوكب طالع سحر گهان چشمم..... چنان گريست كه ناهيد ديد ومه دانست

حافظ

lllll l lll lll l l ll
06-03-2012, 04:21 PM
من یه پیشنهاد دارم :) البته اگر باز حذف نشه :دی

اسم این تاپیک رو به نجوم در ادب فارسی تغییر بدید و بعد هم ببریدش در بخش نجوم و سایر رشته ها( البته جسارت نباشه- فقط پیشنهاده :) ) تا بشه راجع به مسائل اینچنینی هم صحبت کرد :

بنات النّعش یا ستارگان هفت گانه ی ملاقه ی دب اکبر، در ادب فارسی بیشتر در تشبیه و توصیف پراکندگی و گسستگی به کار رفته است ، همچنانکه خوشه ی پروین در تشبیه تجمّع و به هم پیوستگی ؛

از جمله فرخی سیستانی در مدح امیر یوسف ، برادر محمود غزنوی، گفته است : او سپاهی را که مانند پروین انبوه و به هم پیوسته است ، با تیر خود مانند بنات النعش پراکنده می کند؛

و باز در قصیده ای دیگر در مدح همو گفته است : از بس که عطا می کند، خزینه هایی را که مانند پروین پُر است ، همچون هفت اورنگ (= بنات النعش ) می پراکند.

امیر معزّی در مدح ملکشاه سلجوقی گفته است : قومی که در مخالفت تو مانند ثریّا (= پروین ) با هم پیوسته بودند، اکنون همچون بنات نعش از هم گسسته اند : همچون بنات نعشند از هم گسسته اکنون / قومی که بر خلافت بودند چون ثریا، که ظاهراً اشاره است به بیت مشهور ابونُواس که از امثال عرب محسوب می شود : فَکُنّا فِی اجْتماعٍ کَالثریّا - فَصِرنا فُرقَةً کَبَناتِ نعش .

خاقانی شروانی هنگامی که خود را برتر از عنصری می شمارد، نثر خود را به نعش و نظم خود را به پروین تشبیه می کند : به نظم چو پروین و نثر چو نعش - نبُود آفتاب جهان عنصری که البته در این تشبیهات پراکندگیِ بنات النعش حُسن محسوب شده است .

در شعر فارسی از مناسبت بنات النعش با جوزا نیز یاد شده است .

سنائی غزنوی در بهاریة خود، با عنایت به شکل جوزا و اینکه نام دیگر آن «دو پیکر» است ، گفته است : عاشقانی که مانند بنات النعش از هم جدا بودند، در زیر گلبنهای پروین پاشِ باغ به شکل جوزائی در آمدند، یعنی در کنار یکدیگر قرار گرفتند.

نظامی گنجوی در ذکر معراج پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از بنات النعش به صورت «دختران نعش » یاد کرده است : دارای سپهر و اخترانش / دارندة نعش و دخترانش .

در شعر فارسی از گردش بنات النعش در آسمان نیز سخن رفته است ؛

منوچهری گردش آن را به گرد قطب ، به چرخش فَلاخن در دست «مردِ چپ »، و انوری به گردش زیور گوهرین گردِ حقّة فیروزه تشبیه کرده است . نظامی از آن در لیلی و مجنون به عنوان «پرگارِ بنات نعش » یاد کرده ، و خاقانی در بیتی زیبا کعبه را به قطب و مردمی را که گرد آن طواف می کنند، به بنات النعش تشبیه کرده است .

خلاصه در قدیم ادبا هم دستی بر آتش نجوم داشتند و دور قطبی ها رو هم میشناختند :) آها تا یادم نرفته من این ها رو در دائره المعارف جهان اسلام وقتی در حال مطالعه بر روی موضوع دیگه ای بودم پیدا کردم ...

آسمون
06-04-2012, 11:37 AM
من یه پیشنهاد دارم :) البته اگر باز حذف نشه :دی

اسم این تاپیک رو به نجوم در ادب فارسی تغییر بدید و بعد هم ببریدش در بخش نجوم و سایر رشته ها( البته جسارت نباشه- فقط پیشنهاده :) ) تا بشه راجع به مسائل اینچنینی هم صحبت کرد :

بنات النّعش یا ستارگان هفت گانه ی ملاقه ی دب اکبر، در ادب فارسی بیشتر در تشبیه و توصیف پراکندگی و گسستگی به کار رفته است ، همچنانکه خوشه ی پروین در تشبیه تجمّع و به هم پیوستگی ؛

از جمله فرخی سیستانی در مدح امیر یوسف ، برادر محمود غزنوی، گفته است : او سپاهی را که مانند پروین انبوه و به هم پیوسته است ، با تیر خود مانند بنات النعش پراکنده می کند؛

و باز در قصیده ای دیگر در مدح همو گفته است : از بس که عطا می کند، خزینه هایی را که مانند پروین پُر است ، همچون هفت اورنگ (= بنات النعش ) می پراکند.

امیر معزّی در مدح ملکشاه سلجوقی گفته است : قومی که در مخالفت تو مانند ثریّا (= پروین ) با هم پیوسته بودند، اکنون همچون بنات نعش از هم گسسته اند : همچون بنات نعشند از هم گسسته اکنون / قومی که بر خلافت بودند چون ثریا، که ظاهراً اشاره است به بیت مشهور ابونُواس که از امثال عرب محسوب می شود : فَکُنّا فِی اجْتماعٍ کَالثریّا - فَصِرنا فُرقَةً کَبَناتِ نعش .

خاقانی شروانی هنگامی که خود را برتر از عنصری می شمارد، نثر خود را به نعش و نظم خود را به پروین تشبیه می کند : به نظم چو پروین و نثر چو نعش - نبُود آفتاب جهان عنصری که البته در این تشبیهات پراکندگیِ بنات النعش حُسن محسوب شده است .

در شعر فارسی از مناسبت بنات النعش با جوزا نیز یاد شده است .

سنائی غزنوی در بهاریة خود، با عنایت به شکل جوزا و اینکه نام دیگر آن «دو پیکر» است ، گفته است : عاشقانی که مانند بنات النعش از هم جدا بودند، در زیر گلبنهای پروین پاشِ باغ به شکل جوزائی در آمدند، یعنی در کنار یکدیگر قرار گرفتند.

نظامی گنجوی در ذکر معراج پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از بنات النعش به صورت «دختران نعش » یاد کرده است : دارای سپهر و اخترانش / دارندة نعش و دخترانش .

در شعر فارسی از گردش بنات النعش در آسمان نیز سخن رفته است ؛

منوچهری گردش آن را به گرد قطب ، به چرخش فَلاخن در دست «مردِ چپ »، و انوری به گردش زیور گوهرین گردِ حقّة فیروزه تشبیه کرده است . نظامی از آن در لیلی و مجنون به عنوان «پرگارِ بنات نعش » یاد کرده ، و خاقانی در بیتی زیبا کعبه را به قطب و مردمی را که گرد آن طواف می کنند، به بنات النعش تشبیه کرده است .

خلاصه در قدیم ادبا هم دستی بر آتش نجوم داشتند و دور قطبی ها رو هم میشناختند :) آها تا یادم نرفته من این ها رو در دائره المعارف جهان اسلام وقتی در حال مطالعه بر روی موضوع دیگه ای بودم پیدا کردم ...

ضمن تشکر از شما جهت پیشنهادتون،بهتر بود این پیشنهاد توسط پیام خصوصی اطلاع داده میشد تا بررسی انجام و اقدام شود.
به منظور مطالبی که مد نظر شماست فکر میکنم تاپیک های زیر مناسب باشند.

متون نجومی در کتب تاریخی (http://forum.avastarco.com/forum/showthread.php?887-%D9%85%D8%AA%D9%88%D9%86-%D9%86%D8%AC%D9%88%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%AA%D8%A8-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C)

صور فلكي و اسطوره هاي آن (http://forum.avastarco.com/forum/showthread.php?143-%D8%B5%D9%88%D8%B1-%D9%81%D9%84%D9%83%D9%8A-%D9%88-%D8%A7%D8%B3%D8%B7%D9%88%D8%B1%D9%87-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A2%D9%86)

اگر پیشنهاد دیگری دارید از طریق پیام خصوصی به بنده اطلاع دهید.

ممنون و موفق باشید:)

Astro_M111
09-06-2012, 11:07 PM
سلام
علاوه بر شاعر های خودمون شعرای سرزمین های دیگه هم بودند که در مورد ستاره ها و پدیده های نجومی شعر میگفتند با اجازتون میخوام یک چند بیتی از دانته (کمدی الهی)که در گفتن شعر(حماسی) با حکیم فردوسی وهومر جزء3 شاعر بزرگ دنیامحسوب میشند بنویسم: (البته چون ترجمه شدست قافیه وردیف نداره شما ببخشین)

و پشت کشتیمان را به سوی بامداد گرداندیم ودماغه انرا به سوی شامگاه
ما به سوی جنوب غرب دور از جهان ادمیان پیش رفتیم
و بلاهایمان پاروهایمان بود در ان پرواز احمقانه

امشب ستون قطب را به همراهی همه
ستارگانش بالا بردیم.اما ستارگان خودمان را
حتی از بستر اقیانوس نیز بالاتر نتوانستیم*

از هنگامیکه که در این سفر پارو هایمان را در اب زدیم
تازمانی که به ان جهان رسیدیم نور خمیده ماه
پنج بار به سوی بدر رفت وخاموش شد

*منظور شاعر در این بیت این بود که انها با گذشتن از خط استوا به سمت جنوب رفتند وبا دیدن ستارگان نیمکره جنوبی متوجه شدند که ستاره قطبی زیر خط افق بوده است.

دختر ستاره
09-07-2012, 08:43 AM
اینم چند تا اشعار نجومی:)

هفت کوکب که هست عالم را *** گاه از ایشان نظام و گاه خلل
قمر است و عطارد و زهره *** شمس و مریخ و مشتری و زحل
ابو نصر فراهی
هر ماه که مه شود به عقرب***مسهل خور اوست چرخ و کوکب
خاقانی
شمس نزد اسد رود مادام***روح سوی جسد رود هموار
خاقانی
(در نجوم احکامی تحویل خورشید به برج اسد که خانه اوست دلالت دارد بر حال ملوک و عدل ایشان و فراوانی غله)
بیاورد ید و دل ابر و باد شل و سرما***چنانکه هخ مطر و لر سحاب و یخ و گرما
ابو نصر فراهی
(ید=مشتری و عطارد ، دل =عطارد و زحل ،شل =شمس و زحل ،هخ =زهره و مریخ)

گرم شو از مهر و ز کین سرد باش ***چون مه و خورشید جوانمرد باش
نظامی
بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن***به لعب زهره چنگی و مریخ لحشورش
حافظ
(منجمان احکامی مریخ را کوکب لشکریان و امرا ظالم -دزدان و مفسدان می دانستند و فرزند زحل و برادر مشتری)
دفتر افلاک شناسان بسوز***دیده خورشید پرستان به دوز
نظامی
ای زهره روشن شب افروز ***ای طالع دوست از تو پیروز
ای مشتری ای ستاره سعد***ای در همه وقت صادق الوعد
نظامی
چه گفت آن خردمند با رای و هوش ***که با اختر بد، به مردی مکوش
فردوسی
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را ***برون کن ز سر باد خیره سری را
چو تو اختر خویش را بد کنی مدار***از فلک چشم نیک اختری را
ناصر خسرو
طالع بخت مرا هیچ منجم نشناخت***یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم
حافظ
طالع اگر مدد کند دامنش آورم به کف ***گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
حافظ

Astro_M111
09-09-2012, 08:32 PM
دادگرا تورا فلک جرعه کش پیاله باد...........دشمن دلسیاه تو غرقه خون چو لاله باد

ای مه چرخ معدلت چشم و چراغ عالمی............باده صاف دایمت در قدح و پیاله باد

چون به نوای مدحتت زهره شود ترانه ساز...........حاسدت از سماع ان محرم اه وناله باد

نه طبق سپهر و ان قرصه سیم و زر که هست..............از لب خوان حشمتت سهلترین نواله باد

حافظ

BigBang
12-06-2012, 08:36 PM
مه زنور عاریت گر لاغر و گر فربه است / ایمن از تشویش و فارغ زانقلاب است آفتاب

این بیت از صائب تبریزیه!

************************

پی نوشت: امیدوارم تکراری نباشه!
اگه تکراری بود اول ببخشید چون من در جریان همه شعرایی که تو این تاپیک هست نیستم!دوم زحمت حذفشو بکشید لطفا!

Mahdieh. GH
01-10-2013, 06:46 PM
ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابر ها
بر جهان ما نظاره گر نشسته اید

بخشی از شعر ای ستاره های فروغ فرخزاد!

اگه تکراری بود شرمنده!

moonlight13
02-12-2013, 03:44 PM
شب چو شد خورشید غایب اختران لافی زنند

زهره گوید آن من دان ماه گوید آن من

مشتری از کیسه زر جعفری بیرون کند

با زحل مریــخ گوید خنجر بران من

وان عطارد صدر گیرد که منم صدرالصدور

چرخ‌ها ملک من است و برج‌ها ارکان من

آفتاب از سوی مشرق صبحدم لشکر کشد

گوید ای دزدان کجا رفتید اینک آن من

زهره زهره درید و ماه را گردن شکست

شد عطارد خشک و بارد با رخ رخشان من

کار مریخ و زحل از نور ما هم درشکست

مشتری مفلس برآمد کاه شد همیان من

چون یکی میدان دوانید آفتاب آمد ندا

هان و هان ای بی‌ادب بیرون شو از میدان من

آفتـــاب آفتــــابم آفتـــابــا تــو بـــرو

در چه مغرب فرو رو باش در زندان من

وقت صبح از گور مشرق سر برآر و زنده شو

منکران حشر را آگه کن از برهان من

عید هر کس آن مهی باشد که او قربان او است

عید تو ماه من آمد ای شده قربان من

شمس تبریزی چو تافت از برج لاشرقیه تاب

ذات او برون شد از حد و امکان من


دیوان شمس، مولوی

آسمون
04-29-2013, 10:23 PM
اگر دانی زبان اختران را

شبانه بشنوی راز جهان را


سکوت شب به صد آهنگ خواند

به گوشت قصه های آسمان را


خلیل الله خلیلی

الیزابت
05-15-2013, 10:00 AM
نجوم در ادبیات (http://nojoom-farsi.blogfa.com/post-3.aspx)

این چرخ و فلک که ما در او حیرانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغدان و عالم فانوس ما چو صوریم کاندرو حیرانیم
( خیام نیشابوری)




به نام خداوند جان و خرد كزين برتر انديشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جاي خداوند روزي ده رهنماي
خداوند كيهان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهيد و مهر
(فردوسي)

قدرت ستارگان و اجرام آسماني را حتي در اشعار هستي بخش ادبيات فارسي ميتوان جست و جو كرد و البته شيوايي و زيبايي قلم فردوسي جايگاه تحسين بر انگيز خود را دارد.ستارگان و سيارات در ادبيات و فرهنگ ايرانيان معنا و مفهوم خاص خود را داشته و دارند.
به عنوان مثال:
1-عطارد(تير): كه كوچكترين سياره منظومه شمسي است و در ادبيات پيشينيان آنرا دبير ملك ميپنداشتند.
2-ناهيد(زهره = ونوس):دومين سياره منظومه شمسي و همچنين نزديكترين سياره به زمين است كه پيشينيان آن را نوازنده فلك ميدانستند.

بر خيزيم و زندگي ز سر گيريم وين رنج دل از ميانه بر گيريم
ناهيد به زخمه تيز تر گردد چون من سر خامه تيز تر گيرم
كلك از كف تير سرنگون گردد چون من ز خدنگ خامه سر گيرم
(محمد تقي بهار)

۳- بهرام (مریخ): اين سياره را به دليل سرخ رنگي اش ستاره جنگ و جنگ جويان ميدانستند و ظهورش در آسمان نداي جنگ را سر ميداد. البته اين پيشگويي ها را افراد مجرب و حازق آن دوران كه در دربار شاهان بودند انجام ميدادند.
نکته: در قديم چون تفاوت سياره و ستاره را نميدانستند سيارات را ستاره ميخواندند.
۴- زحل (کیوان):سياره زحل با حلقه هاي شگفت انگيزش به زيبايي شهرت دارد اما در قديم آن را نماد بد شگوني ميدانستند.

شبگير كنم به صفهُ بهرام وان دشنهُ سرخش از كمر گيرم
زان نحس كه بر تراود از كيوان بال و پر و پويه و اثر گيرم
(محمد تقي بهار)

جرم خورشيد دوش گه شام سر به مغرب فرو كشيد تمام
بـه تعجب همی نظر كرديم من و معشوق من ز گوشه بام
تير در پيش چهره ي زهره از خجالت مي شكست اقلام
تيغ مريخ در دم عقرب تخت خورشيد بر سر ضرغام
دلو كيوان در اوفتاده به چاه ماهي مشتري رميده ز دام
جدی مفتون خوشه ي گندم بره مذبوح خنجر بهرام
اسد اندر تحير از پي ثور گام بگشاده تا بيايد كام
(انوری)

این که خاک سیهش بالین است اختر شعر و ادب پروین است
(پروین اعتصامی)


زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کره ی دیگر
(سهراب سپهری)

منبع: باشگاه نجوم زاوش (http://www.zavoshclub.com)

sama.ara
05-25-2013, 11:57 PM
<!--><xml> <o:OfficeDocumentSettings> <o:RelyOnVML/> <o:AllowPNG/> </o:OfficeDocumentSettings> </xml><![endif]--> [I]با سلام به دوستان عزیز


هفت پیکر یا بهرام نامۀ نظامی
هفت پیکر چهارمین منظومه نظامی از نظر ترتیب زمانی و یکی از دو شاهکار وی از لحاظ کیفیت است.
نظامی در این اثر مانند بسیاری از شاعران کهن، به باورهای نجومی زمان خود اشاره دارد که بر پایۀ اعتقادات زمین مرکزی بنا شده اند.
در هفت پیکر، نظامی هفت داستان از زبان زنان بهرام نقل می کند .هر یک از داستان ها به یک روز هفته، یک رنگ و یک ستاره یا سیاره اختصاص دارد. هر شب در یکی از گنبدها بانوی آن گنبد حکایتی را برای بهرام نقل می کند که جنبۀ پند دارند.
در پست های بعدی،‌ هر روز به بررسی اجمالی باورهای نجومی هفت پیکر و ارتباط آن با رنگ خاص و روز خاص خود می پردازیم.
<!--[if gte mso 9]><xml> <w:WordDocument> <w:View>Normal</w:View> <w:Zoom>0</w:Zoom> <w:TrackMoves/> <w:TrackFormatting/> <w:PunctuationKerning/> <w:ValidateAgainstSchemas/> <w:SaveIfXMLInvalid>false</w:SaveIfXMLInvalid> <w:IgnoreMixedContent>false</w:IgnoreMixedContent> <w:AlwaysShowPlaceholderText>false</w:AlwaysShowPlaceholderText> <w:DoNotPromoteQF/> <w:LidThemeOther>EN-US</w:LidThemeOther> <w:LidThemeAsian>X-NONE</w:LidThemeAsian> <w:LidThemeComplexScript>AR-SA</w:LidThemeComplexScript> <w:Compatibility> <w:BreakWrappedTables/> <w:SnapToGridInCell/> <w:WrapTextWithPunct/> <w:UseAsianBreakRules/> <w:DontGrowAutofit/> <w:SplitPgBreakAndParaMark/> <w:EnableOpenTypeKerning/> <w:DontFlipMirrorIndents/> <w:OverrideTableStyleHps/> </w:Compatibility> <m:mathPr> <m:mathFont m:val="Cambria Math"/> <m:brkBin m:val="before"/> <m:brkBinSub m:val="&#45;-"/> <m:smallFrac m:val="off"/> <m:dispDef/> <m:lMargin m:val="0"/> <m:rMargin m:val="0"/> <m:defJc m:val="centerGroup"/> <m:wrapIndent m:val="1440"/> <m:intLim m:val="subSup"/> <m:naryLim m:val="undOvr"/> </m:mathPr></w:WordDocument> </xml><![endif]--><!--[if gte mso 9]><xml> <w:LatentStyles DefLockedState="false" DefUnhideWhenUsed="true" DefSemiHidden="true" DefQFormat="false" DefPriority="99" LatentStyleCount="267"> <w:LsdException Locked="false" Priority="0" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Normal"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="9" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="heading 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="9" QFormat="true" Name="heading 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="9" QFormat="true" Name="heading 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="9" QFormat="true" Name="heading 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="9" QFormat="true" Name="heading 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="9" QFormat="true" Name="heading 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="9" QFormat="true" Name="heading 7"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="9" QFormat="true" Name="heading 8"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="9" QFormat="true" Name="heading 9"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="39" Name="toc 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="39" Name="toc 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="39" Name="toc 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="39" Name="toc 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="39" Name="toc 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="39" Name="toc 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="39" Name="toc 7"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="39" Name="toc 8"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="39" Name="toc 9"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="35" QFormat="true" Name="caption"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="10" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Title"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="1" Name="Default Paragraph Font"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="11" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Subtitle"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="22" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Strong"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="20" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Emphasis"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="59" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Table Grid"/> <w:LsdException Locked="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Placeholder Text"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="1" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="No Spacing"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="60" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light Shading"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="61" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light List"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="62" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light Grid"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="63" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="64" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="65" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="66" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="67" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="68" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="69" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="70" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Dark List"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="71" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Shading"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="72" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful List"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="73" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Grid"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="60" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light Shading Accent 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="61" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light List Accent 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="62" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light Grid Accent 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="63" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 1 Accent 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="64" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 2 Accent 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="65" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 1 Accent 1"/> <w:LsdException Locked="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Revision"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="34" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="List Paragraph"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="29" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Quote"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="30" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Intense Quote"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="66" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 2 Accent 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="67" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 1 Accent 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="68" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 2 Accent 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="69" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 3 Accent 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="70" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Dark List Accent 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="71" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Shading Accent 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="72" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful List Accent 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="73" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Grid Accent 1"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="60" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light Shading Accent 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="61" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light List Accent 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="62" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light Grid Accent 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="63" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 1 Accent 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="64" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 2 Accent 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="65" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 1 Accent 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="66" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 2 Accent 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="67" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 1 Accent 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="68" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 2 Accent 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="69" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 3 Accent 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="70" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Dark List Accent 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="71" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Shading Accent 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="72" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful List Accent 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="73" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Grid Accent 2"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="60" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light Shading Accent 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="61" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light List Accent 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="62" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light Grid Accent 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="63" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 1 Accent 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="64" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 2 Accent 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="65" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 1 Accent 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="66" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 2 Accent 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="67" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 1 Accent 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="68" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 2 Accent 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="69" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 3 Accent 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="70" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Dark List Accent 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="71" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Shading Accent 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="72" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful List Accent 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="73" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Grid Accent 3"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="60" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light Shading Accent 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="61" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light List Accent 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="62" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light Grid Accent 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="63" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 1 Accent 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="64" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 2 Accent 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="65" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 1 Accent 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="66" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 2 Accent 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="67" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 1 Accent 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="68" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 2 Accent 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="69" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 3 Accent 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="70" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Dark List Accent 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="71" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Shading Accent 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="72" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful List Accent 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="73" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Grid Accent 4"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="60" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light Shading Accent 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="61" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light List Accent 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="62" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light Grid Accent 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="63" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 1 Accent 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="64" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 2 Accent 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="65" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 1 Accent 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="66" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 2 Accent 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="67" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 1 Accent 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="68" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 2 Accent 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="69" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 3 Accent 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="70" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Dark List Accent 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="71" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Shading Accent 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="72" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful List Accent 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="73" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Grid Accent 5"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="60" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light Shading Accent 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="61" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light List Accent 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="62" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Light Grid Accent 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="63" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 1 Accent 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="64" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 2 Accent 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="65" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 1 Accent 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="66" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 2 Accent 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="67" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 1 Accent 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="68" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 2 Accent 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="69" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 3 Accent 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="70" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Dark List Accent 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="71" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Shading Accent 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="72" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful List Accent 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="73" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Grid Accent 6"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="19" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Subtle Emphasis"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="21" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Intense Emphasis"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="31" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Subtle Reference"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="32" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Intense Reference"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="33" SemiHidden="false" UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Book Title"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="37" Name="Bibliography"/> <w:LsdException Locked="false" Priority="39" QFormat="true" Name="TOC Heading"/> </w:LatentStyles> </xml><![endif]--><!--[if gte mso 10]> <style> /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;} </style> <![endif]-->

sama.ara
05-26-2013, 10:28 PM
چونکه بهرام کیقباد کلاه تاج کیخسروی رساند به ماه<!--?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /--><o:p></o:p>




بیستونی زناف ملک انگیخت کانچه فرهاد کرد، ازو بگریخت...<o:p></o:p>




...هفت گنبد درون آن باره کرده بر طبع هفت سیاره<o:p></o:p>




رنگ هر گنبدی ستاره شناس بر مزاج ستاره کرده قیاس<o:p></o:p>




گنبدی کو ز قسم کیوان بود در سیاهی چو مشک پنهان بود<o:p></o:p>




وان که بودش ز مشتری مایه صندلی داشت رنگ و پیرایه<o:p></o:p>




وان که مرّیخ بست پرگارش گوهر سرخ بود در کارش<o:p></o:p>




وان که از آفتاب داشت خبر زرد بود از چه؟ از حمایل زر<o:p></o:p>




وان که از زیب زهرهی افت امید بود رویش چو روی زهره سپید<o:p></o:p>




وان که بود از عطاردش روزی بود پیروزه­گون ز پیروزی<o:p></o:p>




وان که مه کرده سوی برچش راه داشت سرسبزیی ز طلعت ماه<o:p></o:p>




برکشیده برین صفت پیکر هفت گنبد به طبع هفت اختر<o:p></o:p>



قبل از بررسی ارتباط سیارات و رنگ هاو روزها بهتر است به چند نکته اشاره شود:<o:p></o:p>


ا)عدد هفت: نظامی در نام کتاب آن رابه کار برده است. هفت در باورهای کهن عددی است مقدس که از دیرباز مورد توجه خاص اقوام و ملل بوده است. هفت مرحلۀ سیر و سلوک، هفت فلک،هفت هنر، هفت دریا، هفتآتشکده، هفت اختر و ... .<o:p></o:p>


قدیمی ترین قومی که به عدد هفت توجه کرده سومر است. آنان اولین بار متوجه سیارات شدند و آنها را به صورت ارباب انواع می پرستیدند. ایرانیان در روزگار بسیار قدیم معتقد بودند آسمان دارای 4 طبقه است:<o:p></o:p>


پایگاه ستارگان،پایگاه ماه، پایگاه خورشید و بالاخره پایگاه روشنی بی پایان(= بهشت). از دورۀساسانیان مسألۀ هفت طبقه بودن آسمان مطرح می شود.<o:p></o:p>



ای هفت فلک فکندۀ تو ای هر که به جز تو بندۀ تو<o:p></o:p>




بر هفت فلک دو حلقه بستند نظارۀتوست هرچه هستند<o:p></o:p>



هفت اختر در باورکهن عبارتند از قمر،عطارد، زهره، شمس، مریخ، مشتری و زحل که هر کدام در یک طبقه از آسمان قرار دارند.<o:p></o:p>


<o:p></o:p>


نکتۀدیگر اینکه: <o:p></o:p>


نظامی داستان بهرام گور را در در این منظومه سرود، زیرا می‌دانست بهرام یک ویژگی خاص خود دارد. نزدنظامی، بهرام فقط نام یک شاه یا نام یک ستارهنیست؛ بلکه نام بزرگترین و مهم‌ترین آتشکده‌ی ایران باستان است. این آتشکده را«آتشکده‌ی ورهرام»می‌نامیدند که نزد ایرانیان بسیار مقدس است. آنان هرگز آتش ورهرام را خاموش نمی‌کردندو آن را از ۱۶آتش دیگر فراهم می‌کردند. <o:p></o:p>


تمام گنبدهای آیین مهری را به گونه‌ای می‌ساختندکه در هر ساعت از روز به یک رنگ درمی‌آمد.. همه‌ی مهرابه‌های مهری اینگونه رنگارنگ بوده‌اند. نظامی با توجه به دانسته‌ها و تجربه‌های خود درباره‌ یمهرابه‌های مهری از ایده‌ی هفت رنگ استفاده می‌کند. جالب این است که تمام آتشکده‌های زرتشتیان نیز گنبد داشت. به همین دلیل است که نظامی بخش‌های بسیاری از رویدادهای داستان بهرام گور را در گنبدها می‌گذراند. ضمن آن که به هفت آتشکده‌ی بزرگ ایران،که بزرگترین آنها آتشکده‌ی بهرام بود، اشاره می‌کند.<o:p></o:p>

<o:p></o:p>-----


منابع: 1)تحلیل آثار نظامی، کامل احدنژاد. 2) هفت پیکر نظامی، تصحیح حسن وحید دستگردی 3) ویکی پدیا 4) باورهای نجومی در شعر نظامی، فاطمه الهامی 5) بررسی رنگ در حکایت های هفت پیکر، زرین تاج واردی- آزاده مختاری. 6) معناشناسی نمادین هفت گنبد در هفت پیکر نظامی ، علیرضا خواجه گیر، لیلا اتابکی7)نجوم در هفت پیکر

skynight
05-27-2013, 10:22 AM
جرم خورشيد دوش گه شام **** سر به مغرب فرو كشيد تمام<!--?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /--><o:p></o:p>

به تعجب همی نظر كرديم **** من و معشوق من زگوشه بام<o:p></o:p>

تير در پيش چهره ي زهره **** از خجالت مي شكست اقلام<o:p></o:p>

تيغ مريخ در دم عقرب **** تخت خورشيد بر سرضرغام<o:p></o:p>

دلو كيوان در اوفتاده به چاه **** ماهي مشتري رميده ز دام<o:p></o:p>

جدی مفتون خوشه ي گندم **** بره مذبوح خنجر بهرام<o:p></o:p>

اسد اندر تحير از پي ثور **** گام بگشاده تا بيايد كام

<o:p>انوری</o:p>

sama.ara
05-27-2013, 03:06 PM
روز دوشنبه/ رنگ سبز/ کرۀ ماه<!--?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /--><o:p></o:p>

سبز در روانشناسی رنگ معنویت و آرامش است که در آداب و رسوم و عقاید و مذهب اهمیت فراوان دارد. رنگ سبز رنگ توکل و ایمان است. :77:<!--?xml:namespace prefix = v ns = "urn:schemas-microsoft-com:vml" /--><v:shapetype id="_x0000_t75" stroked="f" filled="f" path="m@4@5l@4@11@9@11@9@5xe" o:preferrelative="t" o:spt="75" coordsize="21600,21600"> <v:stroke joinstyle="miter"> <v:formulas> <v:f eqn="if lineDrawn pixelLineWidth 0"> <v:f eqn="sum @0 1 0"> <v:f eqn="sum 0 0 @1"> <v:f eqn="prod @2 1 2"> <v:f eqn="prod @3 21600 pixelWidth"> <v:f eqn="prod @3 21600 pixelHeight"> <v:f eqn="sum @0 0 1"> <v:f eqn="prod @6 1 2"> <v:f eqn="prod @7 21600 pixelWidth"> <v:f eqn="sum @8 21600 0"> <v:f eqn="prod @7 21600 pixelHeight"> <v:f eqn="sum @10 21600 0"> </v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:formulas> <v:path o:connecttype="rect" gradientshapeok="t" o:extrusionok="f"> <o:lock aspectratio="t" v:ext="edit"></o:lock></v:path></v:stroke></v:shapetype><v:shape style="width: 24pt; height: 13.5pt; visibility: visible; mso-wrap-style: square;" id="Picture_x0020_1" type="#_x0000_t75" alt="http://forum.avastarco.com/forum/images/smilies/77.gif" o:spid="_x0000_i1026"> <v:imagedata o:title="77" src="file:///C:\Users\ARABZA~1\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\ 01\clip_image001.gif"></v:imagedata></v:shape><o:p></o:p>

در این روز بهرام به گنبد سبز می­رود و نازپری، شاهدخت خوارزم و بانوی گنبد سبز داستان بشر و ملیخا را برای وی بیان می­کند. بشر که نمادروح پاک است به خدا توکل می کند و ملیخا که مدعی دانش است گرفتار نادانی خود میشود و در چاهی عمیق سقوط می کند. بشر نشانۀ زندگی دوباره است و ملیخا نماد مرگ.<o:p></o:p>

چون که روز دوشنبه آمد، شاه / چتر سرسبز برکشید به ماه<o:p></o:p>

شد بر افروخته چو سبز چراغ / سبز در سبز چون فرشتۀ باغ<o:p></o:p>

رخت را سوی سبز گنبد برد / دل به شادی و خرمی سپرد<o:p></o:p>

چون برین سبزۀ زمرد وار / باغ انجم فشاند برگ بهار<o:p></o:p>

زان خردمند سروسبز آرنگ / خواست تا شکر گشاید تنگ <o:p></o:p>

در این ابیات سبز نشانۀ فردی خردمند و آگاه و بصیر است. :advise:<v:shape style="width: 24pt; height: 21pt; visibility: visible; mso-wrap-style: square;" id="Picture_x0020_4" type="#_x0000_t75" alt="http://forum.avastarco.com/forum/images/smilies/advise.gif" o:spid="_x0000_i1025"> <v:imagedata o:title="advise" src="file:///C:\Users\ARABZA~1\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\ 01\clip_image002.gif"></v:imagedata></v:shape><o:p></o:p>

همانگونه که گفته شد رنگ قمر به عقیده قدما، سبز است<o:p></o:p>

ماه را در خط حمایل خویش / داد سرسبزی از شمایل خویش<o:p></o:p>

این بیت اشاره به معراج پیامبر(ص) و رنگ بخشیدن به سیارات دارد. سمنانی عارف سدۀ 4 تناسبی بین هفت مرحلۀ روح، هفت رنگ و هفت پیامبر قائل شده که تا اندازه ای به رنگ های نظامی نزدیک است. در این تقسیم بندی هر رنگ مرحله ای ازتعالی روح را نشان می دهد. در این مراحل "محمدِ وجود انسان" سبز زمردین است.<o:p></o:p>
درایران باستان نام این روز(دوشنبه) مهشید بوده، مه بر گرفته شده از ماه است که از آیین میترایی کهن ایرانی آمده.خورشید و ماه از تندیس های آئین میترایی هستند که نشان از قدرت و پویایی جهانآفرینش داشته اند. سومین روز هفته در ایران باستان به نام این نماد خداوند نامگذاری شد و آن را مهشید به معنی ماه روشن و نورانی نام گذاشتند. نام میلادی این روز(monday) نیز برگرفته از این باور کهن ایرانی (آیین مهرپرستی) است.

------
منابع: 1)تحلیل آثار نظامی، کامل احدنژاد. 2) هفت پیکر نظامی، تصحیح حسن وحید دستگردی 3) ویکی پدیا 4) باورهای نجومی در شعر نظامی، فاطمه الهامی 5) بررسی رنگ در حکایت های هفت پیکر، زرین تاج واردی- آزاده مختاری. 6) معناشناسی نمادین هفت گنبد در هفت پیکر نظامی ، علیرضا خواجه گیر، لیلا اتابکی7)نجوم در هفت پیکر (دوشنبه)

رضا طامهری
05-27-2013, 11:06 PM
روز دوشنبه/ رنگ سبز/ کرۀ ماه<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /><o:p></o:p>

سبز در روانشناسی رنگ معنویت و آرامش است که در آداب و رسوم و عقاید و مذهب اهمیت فراوان دارد. رنگ سبز رنگ توکل و ایمان است. :77:<?xml:namespace prefix = v ns = "urn:schemas-microsoft-com:vml" /><v:shapetype id="_x0000_t75" stroked="f" filled="f" path="m@4@5l@4@11@9@11@9@5xe" o:preferrelative="t" o:spt="75" coordsize="21600,21600"> <v:stroke joinstyle="miter"> <v:formulas> <v:f eqn="if lineDrawn pixelLineWidth 0"> <v:f eqn="sum @0 1 0"> <v:f eqn="sum 0 0 @1"> <v:f eqn="prod @2 1 2"> <v:f eqn="prod @3 21600 pixelWidth"> <v:f eqn="prod @3 21600 pixelHeight"> <v:f eqn="sum @0 0 1"> <v:f eqn="prod @6 1 2"> <v:f eqn="prod @7 21600 pixelWidth"> <v:f eqn="sum @8 21600 0"> <v:f eqn="prod @7 21600 pixelHeight"> <v:f eqn="sum @10 21600 0"> </v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:f></v:formulas> <v:path o:connecttype="rect" gradientshapeok="t" o:extrusionok="f"> <o:lock aspectratio="t" v:ext="edit"></o:lock></v:path></v:stroke></v:shapetype><v:shape style="width: 24pt; height: 13.5pt; visibility: visible; mso-wrap-style: square;" id="Picture_x0020_1" type="#_x0000_t75" alt="http://forum.avastarco.com/forum/images/smilies/77.gif" o:spid="_x0000_i1026"> <v:imagedata o:title="77" src="file:///C:\Users\ARABZA~1\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\ 01\clip_image001.gif"></v:imagedata></v:shape><o:p></o:p>

در این روز بهرام به گنبد سبز می­رود و نازپری، شاهدخت خوارزم و بانوی گنبد سبز داستان بشر و ملیخا را برای وی بیان می­کند. بشر که نمادروح پاک است به خدا توکل می کند و ملیخا که مدعی دانش است گرفتار نادانی خود میشود و در چاهی عمیق سقوط می کند. بشر نشانۀ زندگی دوباره است و ملیخا نماد مرگ.<o:p></o:p>
.[/FONT][/B]

با تشکر شما بخاطر این بحث جذاب و شیرین و نجومی :)

میگم یه سوال... ایا دلیلی هم بر قرار دادن رنگ سبز برای ماه بوده؟ ایا این مطلب برگرفته از اعتقادی خاص برای مردم بوده؟

اخه تقریبا همه جا رسمه که میگن وقتی ماه شب چهارده رو دیدی چشاتو ببند و ارزو کن و بعد چشماتو روی یک سبزی مثل درخت یا مزرعه یا... باز کن!! ایا میشه که این نام نهادن هم ربطی به اینگونه باورها داشته باشه؟

-----------
پی نوشت:
یه نکته جالب، اغلب فیلترهای اماتوری رصد ماه هم، ماه رو سبز رنگ نشون میدن .... :)
اینم ارایه ی تلسکوپی شعرهای بالا :دی

sama.ara
05-28-2013, 06:11 PM
سپاس آقای طامهری :)




در قدیم منجم ها معتقد بودند که ماه سبز رنگه و این باور در جایی هم که به معراج پیامبر و رنگ بخشیدن به سیارات اشاره شده، وجود داره.

در عرفان ایرانی سبز به عنوان رنگ اصلی و خالق رنگهای دیگه اس. رنگ سبز جزء رنگهای فرعی به حساب میاد ولی در قدیم کنار سه رنگ اصلی معرفی شده. امروزه در استانداردهای ماشینی مثل کامپیوتر هم رنگ های اصلی کهمعرفی میشن قرمز و سبز و آبی هستن. در اصل رنگ های اصلی در طیف نوری این سه رنگ هستند.
یه جایی قبلا خوندم که ماه خالق گیاهانه(در باورقدیم)، اما این که مردم میگن به ماه نو یا کامل که نگاه میکنین به سبزی و گیاهنگاه کنین فکر نکنم از این باور سرچشمه بگیره چون فقط گیاه نیست که مردم خوش یمنمی دونن... طلا ، روشنی و آب هم جزو چیزاییه که میگن تو این زمان بهش نگاه کنین میمونه:))

sama.ara
05-28-2013, 09:45 PM
سیارۀ بهرام / رنگ سرخ





ازدگر روز هفته آن به بود / ناف هفته سه شنبه بود<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /><o:p></o:p>


روزبهرام و رنگ بهرامی / شاه با هر دو کرده همنامی<o:p></o:p>


سرخ درسرخ زیوری برساخت / صبحگه سوی سرخ گنبد تاخت<o:p></o:p>


قرمزرنگ عشق است و نمایانگر قدرت ابتکار و هیجان است که موجب ترقی می­شود. <o:p></o:p>


درداستان گنبد سرخ، شاهزادۀ زیبا خواستگاران خود را دچار طلسم می­کند و همگی بر سرعشق او جان می­بازند. رنگ سرخ در اینجا مفهوم مرگ و عشق است. در این داستان شاهدعشق و خونریزی بسیار هستیم.<o:p></o:p>


درگذشته صائبیان حران معبد مریخ را چهارگوشه و قرمز رنگ می­ساختند و در جشن مریخ لباس و تزئینات سرخ برتن می­کردند. <o:p></o:p>


بهرام در تصورات یونان، روم و ایران ایزد خدای جنگ و خونریزی است. همچنین در ایران باستان آن را ایزد پیروزی می­دانستند. <o:p></o:p>


دردهم ماه و در ششم بهرام/ مجلس آراسته به تیغ و به جام<o:p></o:p>


***<o:p></o:p>


درشب عنبرین بدین خامی/ کرد بهرام جنگ بهرامی<o:p></o:p>


<o:p></o:p>


پیامبردر عروج ملکوتی خود رنگ سرخ را به سیارۀ بهرام می دهد:


سبز پوشید چون خلیفه شام / سرخ‏پوشی گذاشت بر بهرام<o:p></o:p>


<o:p></o:p>


نام روز چهارم هفته در قدیم بهرام شید، برگرفته از روز سیارۀ بهرام بوده.


نام این روز در دیگر زبان­ها نیز برگرفته از باور ایرانیان است. در انگلیسی Tuesday است که tues نام یکی از خدایان یونانیست، معادل مارس یا مریخ و به رنگ آن قرمز است.<o:p></o:p>


درفرانسه mardiدرایتالیا martediودر اسپانیا martesاست که همگی برگرفته از مارس به معنی روز بهرام هستند.<o:p></o:p>
_____________


<o:p>منابع: 1)تحلیل آثار نظامی، کامل احدنژاد. 2) هفت پیکر نظامی، تصحیح حسن وحید دستگردی 3) ویکی پدیا 4) باورهای نجومی در شعر نظامی، فاطمه الهامی 5) بررسی رنگ در حکایت های هفت پیکر، زرین تاج واردی- آزاده مختاری. 6) معناشناسی نمادین هفت گنبد در هفت پیکر نظامی ، علیرضا خواجه گیر، لیلا اتابکی</o:p>

sama.ara
05-29-2013, 10:33 PM
رنگ پیروزه / سیاره عطارد

تیریا عطارد ستارۀ فلک دوم به معنی نافذ در امور که در عالم احکام نجوم خداوندگار روزچهارشنبه است. به موجب افسانه های یونانی تیر، پیامبر سخنوری یا قاصد خدایان وحامی بازرگانان تلقی می­شود. عطارد کوکب حکما، طبیبان، منجمان، نقاشان و علم وپاکی است. در باور قدیم دبیر انجم و کاتب گردون بوده است و از روزها به چهارشنبه اختصاص دارد.<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /><o:p></o:p>

وانکه بود از عطاردش روزی / بود پیروزه گون ز پیروزی<o:p></o:p>

درهفت پیکر داستانی که در این روز بیان می­شود مربوط به گنبد پیروزه و رنگ آبی (فیروزه ای) است. در این داستان ماهان که انسانی پاک است اسیر وسوسه های شیطانی دوستان می­شودولی در پایان با راهنمایی خضر نجات می­یابد و به نقطۀ تعادل می­رسد که رنگ آبی نشانگر آن است. در قدیم رنگ آبی را به این دلیل که همرنگ آسمان است و آسمان جایگاه خدا و فرشتگان، مقدس می دانستند:<o:p></o:p>

هرکه همرنگ آسمان گردد / آفتابش قرص خوان گردد<o:p></o:p>

ازرنگ ها پیروزه به این روز منسوب است:<o:p></o:p>

چهارشنبه از شکوفۀ مهر / گشت پیروزه گون سواد سپهر<o:p></o:p>

چهارشنبه در ایران باستان به نام تیرشید (تیر + شید) برگرفته از روز سیاره تیر است. همچنین تیر برگرفته شده از تیشتر پهلوی است .نیاکان ما تیر را ایزدان و نگهبان باران نامگذاری نموده اند و اینگونه می پنداشتند که اهورامزدا برای یاری رسانی به کشاورزان و جلوگیری از خشکسالی وباروری زمین و سبز و سالم و پاکیزه ماندن جهان به ایزد باران فرمان میداده است که به یاری مردمان برسد. در کل این روز به نام روز روشنایی باران و خواست پروردگاربرای حفظ طبیعت نامگذاری شده است.
نام<sup> </sup>این روز در فرهنگ های دیگر (ایتالیا، انگلیس، فرانسه و...) نیز برگرفته از ایران است. در ایتالیا این روز Mercoledì در فرانسه Mercredi و در انگلیس Wednesday به معنی روز تیراست.
__________
منابع: 1) تحلیل آثار نظامی، کامل احمد نژاد 2) هفت پیکر نظامی، تصحیح حسن وحید دستگردی 3) ویکی پدیا 4) باورهای نجومی در شعر نظامی، فاطمه الهامی 5) بررسی رنگ در حکایت های هفت پیکر، زرین تاج واردی- آزاده مختاری 6) معنا شناسی نمادین هفت گنبد در هفت پیکر نظامی، علیرضا خواجه گیر، لیلا اتابکی.

sama.ara
05-30-2013, 10:26 PM
رنگ صندل/ سیارۀ مشتری<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /><o:p></o:p>

برجیس که در زبان عربی به آن مشتری گویند، نزد قدما به سعداکبر معروف بوده است.<o:p></o:p>

داده هر کوکبی شهادت خویش / همچو برجیس بر سعادت خویش<o:p></o:p>

"اورمزد" و "زاوش" دو نام فارسی آن است و نام یونانی آن زئوس. <o:p></o:p>

درفرهنگ ایران باستان روز پنج شنبه و رنگ صندل به این مشتری منسوب است:<o:p></o:p>

روزپنج شنبه است روزی خوب / وز سعادت به مشتری منسوب<o:p></o:p>

درقدیم مشتری را بلندترین ستاره می دانستند که نظامی این باور را اینگونه به تصویر می­کشد:<o:p></o:p>

مشتری وار بر سپهر بلند / گور کیوان کند به سم سمند<o:p></o:p>

درهفت پیکر نظامی، بانوی سرزمین چین و گنبد صندل رنگ حکایت خیر و شر را برای بهرام بازگو می­کند و در پایانِ داستان وقتی خیر پیروز می­شود به دلیل سعادتِ پادشاهی وبینایی که درخت صندل به وی داده است جامۀ صندل رنگ به تن می­کند. در این داستان نیز به ارتباط بین بانوی چین و باور مردم این سرزمین که درختان را مقدس و شفابخش می­دانند توجه شده است:<o:p></o:p>

صندل آسایش روان ببرد / بوی صندل نشان جان ببرد<o:p></o:p>

صندل سوده دردسر ببرد / تب ز دل، تابش از جگر ببرد<o:p></o:p>

درایران باستان اورمزد شید (اورمزد +شید) برگرفته از روز سیاره اورمزد است. ششمین روز هفته به نام روز روشنایی خداوند نام گذاری شده است. از این رو این واژه هنوز به گونه ای دیگر در شب های آدینه برقراراست و هنوز تصور مردمان ما بر این است که شب های آدینه (جمعه) روز پیوند با خداوند و درگذشتگان است.<o:p></o:p>







<o:p></o:p>
___________
منابع: 1) تحلیل آثار نظامی، کامل احمد نژاد 2) هفت پیکر نظامی، تصحیح حسن وحید دستگردی 3) ویکی پدیا 4) باورهای نجومی در شعر نظامی، فاطمه الهامی 5) بررسی رنگ در حکایت های هفت پیکر، زرین تاج واردی- آزاده مختاری 6) معنا شناسی نمادین هفت گنبد در هفت پیکر نظامی، علیرضا خواجه گیر، لیلا اتابکی.

skynight
05-31-2013, 06:45 PM
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد ساحت کن و مکان عرصه میدان تو باد
زلف خاتون ظفر شیفته پرچم توست دیده فتح ابد عاشق جولان تو باد
ای که انشا عطارد صفت شوکت توست عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد
طیره جلوه طوبی قد چون سرو تو شد غیرت خلد برین ساحت بستان تو باد
نه به تنها حیوانات و نباتات و جماد هرچه در عالم امر است به فرمان تو باد
"حافظ شیرازی"


این چرخ و فلک که ما در او حیرانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغدان و عالم فانوس ما چو صوریم کاندرو حیرانیم
( خیام نیشابوری)




به نام خداوند جان و خرد كزين برتر انديشه بر نگذرد



خداوند نام و خداوند جاي خداوند روزي ده رهنماي


خداوند كيهان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهيد و مهر




(فردوسي)

آسمون
06-14-2013, 09:28 PM
درسته یک مقدار طولانیه ولی زیباست.وقت گذاشتم تایپ کردم بخونید دیگه:دی


...آن شب نیز من خود را بر روی بام خانه گذاشته بودم و به نظاره آسمان رفته بودم. گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن ، مرغان الماس پر، ستارگان زیبا و خاموش، تک تک از غیب سر می زنند.آن شب نیز ماه با تلالو پرشکوهش از راه رسید و گل های الماس شکفتند و قندیل زیبای پروین سر زد و آن جاده روشن و خیال انگیزی که گویی، یک راست به ابدیت می پیوندد:"شاهراه علی" ، "راه مکه" ! که بعد ها دبیرانم خندیدند که : نه جانم "کهکشان"! و حال می فهمم که چه اسم زشتی! کهکشان یعنی از آنجا کاه می کشیده اند و اینها هم کاه هاییست که بر راه ریخته است ! شگفتا که نگاه های لوکس مردم آسفالت نشین شهر، آن را کهکشان می بینند و دهاتی های کاه کش کویر، شاهراه علی، راه کعبه! راهی که علی از آن به کعبه می رود. کلمات را کنار زنید و در زیر آن، روحی را که در این تلقی و تعبیر پنهان است تماشا کنید! و آن تیرهای نورانی که گاه گاه، بر جان سیاه شب فرو می رود، تیر فرشتگان نگهبان ملکوت خداوند در بارگاه آسمانی اش که هر گاه شیطان و دیوان هم دستش می کوشند به حیله، گوشه ای از شب را بشکافند و به آنجا که قداست اهورایی اش را گام هیچ پلیدی نباید بیالاید و نا محرم را در آن خلوت انس راه نیست، سرکشند تا رازی را که عصمت عظیمش نباید در کاسه این فهم های پلید ریزد، دزدانه بشنوند. پرده داران حرم ستر عفاف ملکوت، آن ها را با این شهاب های آتشین می زنند و به سوی کویر می رانند. بعدا معلمان و دانایان شهر خندیدند که: نه، جانم! اینها سنگ هایی اند بازمانده کراتی خرابه و در هم ریخته که چون با سرعت به طرف زمین می افتند، از تماس با جو آتش می گیرند و نابود می گردند و چنین بود که هر سال که یک کلاس بالاتر می رفتم و به کویر برمی گشتم، از آن همه زیبایی ها و لذت ها و نشئه های سرشار از شعر و خیال و عظمت و شکوه و ابدیت پر از قدس و چهره های پر از ماورا محروم تر می شدم، تا امسال که رفتم دیگر سر به آسمان بر نکردم و همه چشم در زمین که اینجا می توان چند حلقه چاه عمیق زد و آنجا می شود چغندر کاری کرد! و دیدارها همه بر خاک و سخن ها همه از خاک! که آن عالم پر شگفتی و راز، سرایی سرد و بی روح شد ساخته چند عنصر و آن باغ پر از گل های رنگین و معطر شعر و خیال و الهام و احساس- که قلب پاک کودکانه ام همچون پروانه شوق در آن می پرید- در سموم سرد این عقل بی درد و بی دل پژمرد و صفای اهورایی آن همه زیبایی ها – که درونم را پر از خدا می کرد- به این علم عدد بین مصلحت اندیش آلود؛ و آسمان فریبی آبی رنگ شد و الماس های چشمک زن و بازیگر ستارگان، نه دیگر روزنه هایی بر سقف شب به فضای ابدیت، پنجره هایی بر حصار عبوس غربت من، چشم در چشم آن خویشاوند تنهای من که کراتی همانند و هم نژاد کویر و همجنس و همزاد زمین و بدتر از زمین و بدتر از کویر و ماه، نه دیگر میعاد گاه هر شب دل های اسیر و چشمه سار زیبایی و رهایی و دوست داشتن، که کلوخ تیپا خورده ای سوت و کور و مرگبار و مهتاب کویر دیگر نه بارش وحی، تابش الهام، دامان حریر الهه عشق، گسترده در زیر سرهایی در گرو دردی، انتظاری، لبخند نرم و مهربان نوازشی بر چهره نیازمندی زندانی خاک، دردمندی افتاده کویر، که نوری بدلی بود و سایه همان خورشید جهنمی و بی رحم روزهای کویر! دروغ گو، ریاکار، ظاهر فریب... دیگر نه آن لبخند سرشار از امید و مهربانی و تسلیت بود، که سپیدی دندان های مرده ای شده بود که لب هایش وا افتاده است!

شکوه و تقوا و شگفتی و زیبایی شورانگیز طلوع خورشید را باید از دور دید، اگر نزدیکش رویم از دستش داده ایم! لطافت زیبای گل در زیر انگشت های تشریح می پژمرد! آه که عقل اینها را نمی فهمد!




کویر
دکتر علی شریعتی

Mahdieh. GH
08-08-2013, 05:20 PM
سلام به همه ی ادبیاتی های آوا!:wink:
با اجازه من دوباره تو این تاپیک شعر نجومی میزارم;)


دلم همچو زهره است در احتراق
تنم همچو خورشید اندر سفر

مسعود سعد سلمان

skynight
08-15-2013, 01:18 PM
سلام به همه ی آوایی های گل!
این یه بیت دیدم به نظرم زیبا اومد!!!


به رغبت بر همه کس مهربان باش
همه کس را چو خورشید جهان باش
"عطار"

moonlight13
11-10-2013, 05:55 PM
متاسفانه نمیدونم که نویسندش کیه اما شعر زیباییه:

آسمان پر از ستاره است
لحظه ، لحظه ی نظاره است
شب، زمان کاوشی دوباره است
کهکشان سکوت خویش را
شکسته است
ماه روی بام قیرگون شب
نشسته است
دیده را به دورها بدوز
چشمک ستارگان
تو را به اوج می برد
نور ها تو را عروج می دهد
تا سها
تا خدا
تا به اوج آسمان
تا کرانه های دور لامکان
تا جزیره های دور کهکشان
تا سپیده دم که روشنی
صبح پاک را
نوید می دهد
تا طلوع مهربان مهر
-------------------------------

cosmologist
11-13-2013, 03:45 PM
<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /><o:p></o:p>
<o:p>آن که پرنقش زد این دایره مینایی // کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد<o:p></o:p>
</o:p>

mohilash8
08-21-2014, 09:49 PM
در این بخش سعی شده شما عزیزان را با نجوم در ارتباط با ادبیات آشنا کنیم.
آسمان از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول کرده است به همین علت عرفا و شاعران را وادار به مدح و ستایش خود و گاه پیش بینی هایی درباره آینده کرده است. در این بین بعضی از شاعران با الهام گرفتن از نام های ستارگان یا صور فلکی به سرودن اشعار نجومی پرداخته اند.

چيست اين سقف بلند ساده بسيار نقش زين معما هيچ دانا در جهان آگاه نيست
این چرخ و فلک که ما در او حیرانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغدان و عالم فانوس ما چو صوریم کاندرو حیرانیم
( خیام نیشابوری)

به نام خداوند جان و خرد كزين برتر انديشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جاي خداوند روزي ده رهنماي
خداوند كيهان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهيد و مهر
( حكيم ابوالقاسم فردوسي)
قدرت ستارگان و اجرام آسماني را حتي در اشعار هستي بخش ادبيات فارسي ميتوان جست و جو كرد و البته شيوايي و زيبايي قلم فردوسي جايگاه تحسين بر انگيز خود را دارد.ستارگان و سيارات در ادبيات و فرهنگ ايرانيان معنا و مفهوم خاص خود را داشته و دارند.
به عنوان مثال:
1-عطارد(تير): كه كوچكترين سياره منظومه شمسي است و در ادبيات پيشينيان آنرا دبير ملك ميپنداشتند.
2-ناهيد(زهره = ونوس):دومين سياره منظومه شمسي و همچنين نزديكترين سياره به زمين است كه پيشينيان آن را نوازنده فلك ميدانستند.
بر خيزيم و زندگي ز سر گيريم وين رنج دل از ميانه بر گيريم
ناهيد به زخمه تيز تر گردد چون من سر خامه تيز تر گيرم
كلك از كف تير سرنگون گردد چون من ز خدنگ خامه سر گيرم
(محمد تقي بهار)
3-بهرام(مريخ = مارس): اين سياره را به دليل سرخ رنگي اش ستاره جنگ و جنگ جويان ميدانستند و ظهورش در آسمان نداي جنگ را سر ميداد. البته اين پيشگويي ها را افراد مجرب و حازق آن دوران كه در دربار شاهان بودند انجام ميدادند.
نكته : در قديم چون تفاوت سياره و ستاره را نميدانستند سيارات را ستاره ميخواندند.
4-زحل(كيوان = ساترن):سياره زحل با حلقه هاي شگفت انگيزش به زيبايي شهرت دارد اما در قديم آن را نماد بد شگوني ميدانستند.
شبگير كنم به صفهُ بهرام وان دشنهُ سرخش از كمر گيرم
زان نحس كه بر تراود از كيوان بال و پر و پويه و اثر گيرم
(محمد تقي بهار)
جرم خورشيد دوش گه شام سر به مغرب فرو كشيد تمام
بـه تعجب همی نظر كرديم من و معشوق من ز گوشه بام
تير در پيش چهره ي زهره از خجالت مي شكست اقلام
تيغ مريخ در دم عقرب تخت خورشيد بر سر ضرغام
دلو كيوان در اوفتاده به چاه ماهي مشتري رميده ز دام
جدی مفتون خوشه ي گندم بره مذبوح خنجر بهرام
اسد اندر تحير از پي ثور گام بگشاده تا بيايد كام
(انوری)

این که خاک سیهش بالین است اختر شعر و ادب پروین است
(پروین اعتصامی)


زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کره ی دیگر
(سهراب سپهری)

اشعار اعضاي باشگاه
در این هیجان و شوق پروار شدم شب ناشده من منتظر یار شدم
ای علم نجوم شب ز تو جان میگیرد تو عشق منی من ز تو هشیار شدم
(محمد حسین حمیدیان)
بیا ای دوست با من هم صدا شو بیا ای دوست با من بینوا شو
در این مهتاب پر نور دل من بیا ای دوست با من شبنما شو
(محمد حسین حمیدیان)

آندرومدا
10-19-2014, 11:21 PM
با سلام خدمت همه ی دوستان
وقتی پای اشعار نجومی به میون میاد، "خیام" نامیه که نمیشه نادیدش گرفت.
"گاوی در آسمان است و نامش پروین گاوی دگر هم فتاده در زیر زمین
چشمِ خردت باز کن از روی یقین زیر و زبر دو گاو، مشتی خر بین"
توضیح اینکه: گاوی دگر هم فتاده در زیر زمین به این اعتقاد باستانی اشاره داشت که معتقد بودند کره زمین رو شاخ یه گاو قرار داره. توضیح دوم : "زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین"، مراد از خر، انسانهای روی زمینن که گمونم خیام منظورش جهل و بی اطلاعی مردم از جهانه.

Mostafa
11-04-2014, 01:03 PM
سلام به همه دوستان

امروز داشتم متن کامل شعر معروف محتشم کاشانی در مورد واقعه عاشورا را مرور می کردم که دیدم در ابیات بعدی این شعر زیبا ( ابیاتی که کمتر به آنها اشاره می شود )

اشاره ای به ستاره عیوق شده است .

با این حساب حتی این شعر رو هم می تونیم در زمره اشعار نجومی ( یا اشعاری که به مفاهیم نجومی توجه داشته اند ) دسته بندی کنیم .

بی مناسبت هم نیست که امروز ( عاشورا ) این شعر زیبا را مرور کنیم :



باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است


باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است



این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است



گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامی ذرات عالم است



گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام که نامش محرم است



در بارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است



جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است


کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا

در خاک و خون طپیده میدان کربلا


گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست

خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا



نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک

زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا



از آب هم مضایقه کردند کوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا



بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا



زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد

فریاد العطش ز بیابان کربلا



آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا


کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی


کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه

سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی



کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت

یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی



کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان

سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی



کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک

جان جهانیان همه از تن برون شدی



کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست

عالم تمام غرقه دریای خون شدی



گر انتقام آن نفتادی بروز حشر

با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی

.......

این یک شعر طولانی در قالب ترکیب بند است که پیشنهاد می‌کنم متن کامل آنرا جستجو و مطالعه کنید