توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نقد خوب بخوانیم ...
kopernik
08-13-2013, 01:13 PM
با عرض سلام خدمت همه ی دوستداران هنر و عکاسی :have%20a%20nice%20d
این تاپیک ِ کمی متفاوت برای خواندن نقد های زیبا و آموزنده اساتید مختلف ، که در سایت ها ، وبلاگ ها ، مجله ها و یا حتی در کتاب های مختلف به چاپ رسیده تهیه شده است .
[/URL]
[URL="http://up.avastarco.com/images/orgiq7pjaepajjcvkqta.jpg"]http://up.avastarco.com/images/orgiq7pjaepajjcvkqta.jpg (http://up.avastarco.com/images/orgiq7pjaepajjcvkqta.jpg)
تا در کنار هم به دانش بینایی خود بهبود ببخشیم و دید خود را نسبت به هنر عکاسی بازتر کنیم .
گاهی خواندن یک نقد خوب می تواند ذهن را نسبت به موضوعی خاص روشن و یا حتی دید فرد را به کلی تغییر دهد. :113:
نقد ها حتما با دیدی منفی نیستند بلکه نقد خوب نقدی است روشنگر که با بیانی سنجیده گفته می شود موریس وایتس نقد را چنین تعریف میکند "شکلی از سخن گفتن سنجیده درباره اثر هنری با استفاده از زبانی که برای آسان ساختن و وسعت دادن به درک هنر ، طراحی شده است"
و باید اضافه کرد که منتقد و هنرمند (در اینجا عکاس) درمقابل یک دیگر نیستند و در کنار هم برای پیشبرد هنر می کوشند .
در مجموع در اینجا به این که نقد چیست و چگونه نقد بنویسیم به صورت مستقیم نمی پردازیم برای کامل کردن اطلاعات خود در این زمینه به تاپیک نقد عکس ؛ چرا و چگونه ؟ (http://forum.avastarco.com/forum/showthread.php?1184-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%B9%D9%83%D8%B3-%D8%9B-%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%88-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%9F) مراجعه نمایید .
چند قانون کوچک برای پیشرفت بهتر به سوی هدف ;)
1 - تمامی نقد ها همراه با عکس باشند.
2 - درج نام منتقد مهم است .
3 - اگر نقدی بر عکسی داریم در این جا ننویسیم ! ( ترجیحا نقد ها از اساتید انتخاب شوند )
4 - اگر نقدی را درج می کنید اسم منبع با بهتر هست که آدرس سایت نیز ضمیمه شود .
5 - برای قرار دادن نقد های ترجمه شده در صورت امکان متن اصلی نقد رو هم قرار بدهیم :have%20a%20nice%20d
موفق باشید :113:
Mostafa
08-14-2013, 11:24 AM
http://up.avastarco.com/images/yyt4vsnmo2ihh1z4ru01.jpg (http://up.avastarco.com/)
عکاس : نوشین وفادار
نقد عکس از : کیارنگ علایی
حالا با عکسی ساده روبرو هستیم که آراستگی و بی پیرایگی از جزء جزء آن به چشم می آید. «نوشین وفادار» در این عکس به همان سادگی و سهولتی در بیان بصری دست می یابد که در سال های دور و در کسوت یک فیلمساز در انیمیشن « تشنه »ی او دیده بودیم؛ فیلم کوتاهی که به عنوان پایان نامهی دانشجویی خود ارائه کرده بود و از ساختار و روایتی صریح و صمیمی برخوردار بود.
عکاس میخواهد از همهی هیاهوهای دنیای پیرامون به ترسیم لحظه ای بکر بسنده کند و بار دیگر ما را در مقابل آن جمله ی کلیدی و کاربردی " Less is more" قرار دهد!
اما براستی نمی توان این عکس را از جنسیت عکاس اش جدا کرد، اگرچه شخصا نگاه جنسیتی را در عکاسی مقدم نمیشمارم، اما به هیچ عنوان منکر آن نیز نیستم، چرا که نگریستن به جهان از نگاه یک زن با انتخابهایی که یک مرد از دنیای اطراف دارد نمیتواند همسان باشد. از این گذشته آرایههای یک نگاه زنانه در این عکس حاکم است؛
انتخاب موضوع، درون گرایی، احساس امنیتی که در سراسر این عکس دیده می شود، هم نشینی رنگهای گرم و حضور پر رنگ نوعی «پوشیدگی» در این عکس از جملهی این عوامل اند.
عکس به فضایی روستایی تعلق دارد و خانه ای روستایی را به تصویر میکشد. معمولا آنچه در این لوکیشنها جذاب به نظر می رسد و محمل خلق آثار بصری متفاوتی میشود "معماری" و هندسهی سادهی این خانههاست. عنصری که اینجا نیز نه به طور مستقیم اما به شیوهای کارآمد در صحنه حضور دارد.
عکس، ورودی خانه ای روستایی را به تصویر می کشد که با پردهای گلدار آرایش شده است، پلکانی کوچک از گوشهی سمت چپ قاب نگاه ما را به مرکز و سمت راست عکس رهنمون می کنند، جایی که یک جفت کفش خودنمایی میکند و از حضوری پنهان در قاب خبر میدهد. پردهی گلدار به همان وجه بدوی ِ معماری خانه های روستایی بر دیوار آویخته شده و پلاک فلزی در سمت چپ قاب شاید در پی نقض این دنیای بسیار ساده باشد.
بافتی از کاهگل تمام پس زمینه را پوشانده و با ترک ها و شیارهای خود، احساس بصری خوبی را ایجاد میکند.
همه چیز برای ثبت یک عکس خوب فراهم است، حتی نور. فضای ملهم از سایه و یکدستی نور در این فضا به اکسپوزی خوب انجامیده است که در حقیقت ارزش های بصری عناصر عکس را به طور یکسان در کنار هم قرار داده است.
پردهی گل دار فقط یک پرده نیست که وجه بصری آن را ما را به تعمق فرو بَرَد، پردهی گلدار نمایشگر یک فرهنگ است بخصوص آنگاه که آن را به عنوان ورودی یک خانه روستایی میبینیم. این پرده برای ما آشناست، ما را به سال های دور میبرد، به خانهی مادربزرگ هایمان، آنجا که این نوع پارچه ها را در هیات روتختی یا پشت دری دیده بودیم. پس اینجا پردهی گلدار یک «فرهنگ» است و انتخاب چنین صحنه ای توسط عکاس به گونه ای بر حفظ و احیای این فرهنگ پهلو می زند و ممارست او را برای حفظ بخشی از تاریخ نمایان می کند.
معنا در این عکس از "پوشیدگی"ای می آید که عناصر قاب به آن دچار هستند. عکس بواسطه جفت کفش قرار گرفته در مقابل ورودی خانه از حضوری سخن می گوید که نمی دانیم کجاست، کیست و چگونه است! تنها می دانیم که هست و این " بودن" وجه معما گونه و رازآلود این عکس است که تماشاگر را دچار لذتی دوچندان میکند.
زاویه دید:
زاویه دید انتخابی عکاس را در این عکس نمیتوان ساده انگاشت اگرچه ممکن است قرار گرفتن در برابر چنین صحنه ای - به طور شهودی نیز - ما را به انتخاب زاویه ای تخت دعوت کند.
عکاس با انتخاب زاویه تخت و نگریستن از روبرو به موضوع، در حقیقت تمام اغراق ها و تحمیل های پرسپکتیو را به حداقل رسانده است و پرسپکتیوی تخت را ایجاد کرده که در آن هیچ عامل انحرافی برای چشم بیننده وجود ندارد و بهگونه ای چشم بیننده با کمال آسودگی فقط به موضوع فکر می کند. اثری از اغراق، بزرگنمایی یا کوچک کردن وجهی از موضوع در عکس نیست، همه چیز همانگونه است که باید باشد، بی آنکه گوشه ای از تصویر بر بخش های دیگر آن سنگینی کند.
اگرچه به نظر میرسد تغییر ارتفاع دوربین تنها به اندازهی چند سانتی متر بالاتر، میتوانست وجه گویاتری از کفشهای جفت شده در برابر پرده را نمایان سازد و به نمایش بهتری از سطح ایوان و پلکان نیز دست یابد.
رنگ:
رنگ حضور موثری در این عکس دارد. به هم نشینی سبزها، صورتیها و رنگ حاکم اُخری در کل عکس نگاه کنید. از دیدگاه تجسمی، رنگ در این عکس به مثابه یک بافت عمل می کند: بافتی از رنگ های گرم که حالا و در این عکس برای ما نشانه ای از زندگی ِ آرام و مصلحانه را ترسیم میکند. امنیت ایجاد میکند، و نوعی امید و گشایش را تصویر میکند.
سازمان دهی تصویر:
نمی توان از ترکیب بندی این عکس به سادگی گذشت. عکاس با نهایت دقت عناصر مختلف را در پرسپکتیو حاصل از لنز نرمال در کنار هم چیده است. فضای یک سوم پایین قاب به پله ها و ایوان اختصاص داده شده و دو سوم بالا به پرده.
این تقسیم خوب فضا به همراه دقت در به کارگیری فضاهای خالی اطراف ِ موضوع سبب شده تا تناسبی چشمگیر و پویا را به نمایش بگذارد.
هدف و موخره:
عکس می کوشد تصویرگر سادگی جهان پیرامون باشد و ازین بابت به نظر میرسد راه پر پیچ و خم و دشواری را پیش رو دارد.
عکس میکوشد خود را مماس با لحظههای بکر و سادهی زندگی کند؛ لحظههایی که از فرط سادگی، از فرط زلالی و شفافیت ، میروند که در پستوی هزار فکر و پیچیدگی و روزمرگیهای ما آدم ها گم شوند. این ساده دیدن و دعوت به سادگی در عکس چه قدر می تواند به گسترش توانمندیهای هنر عکاسی کمک کند و در پی احیای آن بخش از زندگی باشد که در جهان مدرن امروز در سایه قرار گرفته است.
منبع (http://kiarang.akkasee.com/15140)
kopernik
08-14-2013, 02:53 PM
مجموعه عکس "بیابان داخلی" اثر زیبای Alvaro Sanchez-Montañes (http://www.alvarosh.es)
چند عکس از این مجموعه عکس انتخاب شد و نقد آقای علیرضا ملکیان به این مجموعه پیوست شده است .:have%20a%20nice%20d
http://up.avastarco.com/images/ma2weg6qpfjaxtk0pif.jpg (http://up.avastarco.com/)
http://up.avastarco.com/images/h51hqyvcbkhmfij9nz0.jpg (http://up.avastarco.com/)
http://up.avastarco.com/images/e74xi4k87twfpbzd4v.jpg (http://up.avastarco.com/)
http://up.avastarco.com/images/z7udvzs47uxymcbzmvee.jpeg (http://up.avastarco.com/)
http://up.avastarco.com/images/560yupet1ng3gr0pgs.jpg (http://up.avastarco.com/)
(http://www.alvarosh.es)
«آلوارو سانچز مونتانز» متولد ۱۹۷۳ در مادریدِ اسپانیاست. وی زادگاهش را پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی ترک کرد تا به بارسلونا برود. جایی که اکنون مشغول فعالیت عکاسی در آن است. در میان آثار وی مجموعهای با عنوان «بیابان داخلی» دیده میشود. وی در مقدمهٔ مجموعه شرح داده است که عکسها در «کویر نامیب» واقع در جنوب آفریقا عکسبرداری شده است. جایی که معدن الماس متروکهای در آن قرار دارد. آلمانیهایی که معدن را اداره میکردهاند پس از پایان جنگ جهانی اول آنجا را ترک کرده و خانههایی را از خود به جا گذاشتهاند که معماری ایالت بایرن آلمان را یادآوری میکنند.
میتوان خیره کنندگی عکسهای مجموعهای که مونتانز تهیه کردهاست را نه در وجه گزارشیاش به عنوان نشان دادن شهری متروکه بلکه در آن هویتی دانست که در میان فریمهای مجموعه قرار داده است. او خانههایی را به ما نشان میدهد که برای زندگی غربی ساخته شده است. معماری در این عکسها خاطرهای کلی و مشترک از زندگی مردمان طبقهٔ متوسطِ جامعهٔ شهری به همراه دارد. واقعهٔ شگرفی که به عکسها معنا میبخشد، حضور شنهای بیابان در داخل خانههاست. با توجه اینکه عکاس پنجرهها را از ما مخفی نگه داشته است و ما تنها فضای داخلی خانهها را میبینیم، می توان چنین برداشت کرد که سورئالیسم مشخص در این مجموعه بیشتر از آنکه اشاره به بازپسگیری محیط زیست انسانی توسط محیط زیست طبیعی داشته باشد، نگاهی به مفهوم «خانه» به عنوان خصوصیترین قسمت زندگی روزانهٔ شهری دارد و «امنیت» آن را از حجوم خارجی مورد سوال قرار میدهد.
«نور» و «رنگ» قسمتهای مختلف خانههای تصویر شده را از هم جدا کرده و باعث میشود عکسها به جای داشتن حسی تلخ از حجوم گستردهٔ تخریب و فرسودگی، مخاطب را به سوی لذت از گسترهٔ رنگی ایجاد شده، هدایت کند. حسِ مبهم عکسهای مجموعه، نه تنها از محدود شدن دید دوربین/مخاطب توسط دیوارها و نشان دادن مکان و واقعهای غیر معمول، بلکه از این حقیقت نیز ایجاد میشود که این حجومی که خانهٔ آشنای زندگی شهری را فراگرفته است، رویا گونه و خوشآیند به نظر میرسد.
این نوشته در تاریخ شنبه 5 مرداد ماه سال 1392 نگاشته شده است.
منبع (http://www.alirezamalekian.com/?p=1469)
kopernik
08-15-2013, 02:10 AM
این هم یک نقد متفاوت از خانم زهرا درویشیان
این نقد نشان می دهد گاهی منتقد از عکس و زبان نقد استفاده می کند که افکار و احساس خود را بنویسد این نقد شاید فنی نباشد ولی به نظرم به نوبه خود زیبا بود با حس و حال تصویر در رابطه ی تنگاتنگ هست :)
طبف گفته های خانم زهرا درویشیان عکاس اثر گمنام است اما من با جستجویی در اینترنت و بالا پایین کردن چند وبلاگ روسی که انصافا کار سختی بود نمانه ی عکس ودیگر تصاویر رو در وبلاگی به صورت یکجا و کامل یافت کردم و از اونجایی که و بلاگ برای فردی به نام Redrik (http://territa.ru/photo/273-0-17191) بود این تصویر سی و چهارمین عکس آلبومی از این فرد به نام Another Russia بود . :18:
برای رفع ابهام از نوشته ی زیر سه اسمی که در زیر به آنها اشاره شده است :
سوزان سونتاگ : یک نویسنده و نظریه پرداز ادبی وفعال سیاسی آمریکاست وی در 28 دسامبر 2004 در سن 71 سالگی در شهر نیویورک درگذشت . کتابی هم در زمینه ی عکاسی با نام درباره ی عکاسی نوشته است که مجید اخگر آن را ترجمه و توسط انتشارات حرفه منتشر شده است .
بورخس : یک شاعر و نویسنده ی ادبی اهل آرژانتین است که از برجسته ترین نویسندگان آمریکای لاتین به شمار می آید نام کامل او خورخه لوئیس بورخس است وی در 14 ژوئن سال 1986 در سن 86 سالگی در ژنو سوئیس درگذشت .
برشت : نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی ناو کامل او برتولت برشت است وی در 14 اوت 1956 در برلین شرقی ( آلمان شرقی ) در سن 85 سالگی درگذشت .
http://up.avastarco.com/images/h97xbsf23nmro3jf0c5u.jpg (http://up.avastarco.com/)
عصر من، عصری که همپای آن گام برمیدارم، از برایش حاضرم زبان به سخن گشایم یا جرات دارم در آن بنویسم، فقط یک تعبیر سرد برایم به همراه دارد: دور است. میبینم!
هالهای که قطارها، سالنهای غذا، کوچهها و حتی موسیقیشان را احاطه کرده، گنگ است. مکانهای عمومی فضاهای یکدست و عمدتا نامهربانی هستند که به شاخههای بیانتها وصلاند و تاب خوردن خوب بلدند، آنقدر خوب که ما را هیپنوتیزم میکنند تا آن دور را نبینیم؛ از نگاه کردن به آنها عاجزم. و کسانی که بلدند چگونه این مکانها را پر کنند از آمار دقیق لذت میبرند، پر از بانکاند، خوب میفهمند، عادتهای عجیب بلدند، قادرند فاصلهی بین مکثها را سریع پر کنند، میتوانند روی قیمتها تکیه کنندهاند و بینفس حرف بزنند و آن دیگری که خود گویش قوی دارد میتواند طوری سر تکان دهد که گویی او هم بود همینها را تکرار میکرد. آه که آنها دورند. دور.
وابستگیهای امروزی، بیشک تعمدی نیست، اجباریست. آنچه معین گشته ملموس است اما خاص نیست، به همین علت تاثیرگذارند و همهگیر. سخن از دالهای بیمایهایست که بر مدلولهای بزرگ سلطه یافته و در عصر من به طرز حیرتآوری رشد میکند.
گمگشتگی شایستهتر است تا گمراهی؛ در هر دو گم شدن الزامیست، اما در دومی دیگر بیداری معنا ندارد، تنها دَوَران عقربههای تیز: مسخ گشتن و پارگی حس و عمیقتر شدن تو رفتگیها (همیشه جا برای فرو رفتن هست). ارزشهای دوران من (حتی با ترس واژهی «من» دهن کجی میکند) زیر چنگالِ پرحوصله مدیا خسخس میکنند. آنها نمی میرند. نمیگذارند که بمیرند. همیشه قدرت با انگشت گذاشتن و فشار دادن ارزشها تا بیرون زدن چرک، نام نامیاش را سربلند نگه داشته است و الا مردهها را دیگر نمیتوان به بازی و تحمل رنج هل داد.
همهی اینها برای این بود که بگویم دلم برای خیلی چیزها تنگ است، بیش از همه برای مردمی که کتاب میخوانند. من سوزان سونتاگ را از نامهای به بورخس در باب ستایش او و زنده نگه داشتن کتابخانهها میشناسم:
«و در این زمان دیگر نیازی به آتشسوزی مهیب نیست. بربرها حتما نباید کتاب بسوزانند. ببر در کتابخانه خانه کرده است.
بورخس عزیز، این را بدان که ذرهای لذت در شکایت نیست. اما از برای سرنوشت این کتابها به چه کسی جز تو گلایه برم؟ ده سال است، بورخس! تمامی آنچه میخواهم بگویم این است که دلمان تنگ است. دلم تنگ است. و تو همچنان متفاوت خواهی بود. دورانی که هماکنون وارد آن میشویم، روح را در ابعاد جدید خواهد آزمود. اما اطمینان داشته باش، بعضی از ما «کتابخانه بزرگ» را ترک نخواهیم کرد و تو هماره راهبر و حامی ما باقی خواهی ماند».
آری ... نه به قول برشت که «به راستی در دورانی تیره به سر می برم» که در هیچ دورانی به سر نمیبرم. گاه که مرور میکنم میبینم به عکاسهای بینشان ارادت خاصی دارم. بیشک عکسها به خودیِ خود جنزدهاند و این گمنام بودن عکاس خود مهریست بر باور به سرگشتگیِ تصویر؛ به سرگشتگی خودم. گویی اصالت عکس چند برابر میشود، دیگر یک فتوژورنالیست دنبال جایزه نیست یا یک آژانس خبری در پی اعتبار. هویت آگاهی ژرفیست که در دوران من نبودنش درد ندارد بودنش خوره است.
به یاد بورخس، برشت، سونتاگ و دوران «نبودهی من» این عکس از یک عکاس گمنام روسی را دوست دارم.
زهرا درویشیان/ ۲ آگوست ۲۰۱۳
منبع (http://zdarvishian.akkasee.com/19944)
kopernik
08-16-2013, 06:12 PM
و این بار نقدی بر یک نمایشگاه عکس
نمایشگاه عکس آقای مهران مهاجر که در 12 تا 24 آبان ماه سال 1391 برگزار شد نقد های متفاوتی را در پی داشت خوب نمایشگاه خیلی عجیب بود :43: و به همین علت نقد های گوناگونی برای این نمایشگاه انفرادی نوشته شد که در ادامه ی پست ها ، چند نقد از همین نمایشگاه رو قرار خواهم داد تا نقد های متفاوت در باره ی یک مجموعه اثر رو با هم برسی کنیم ;)
ابتدا با مهران مهاجر بیشتر آشنا شویم :
مهران مهاجر (متولد ۱۳۴۳) عکاس، منتقد هنری، مترجم، زبانشناس و فرهنگنویس ایرانیست. او فارغالتحصیل رشته عکاسی از دانشکده هنرهای زیبا است. مهاجر دوره کارشناسی ارشد زبانشناسی را با نگارش رسالهای تحت عنوان «زبانشناسی متنبنیاد و بررسی متن ادبی» به راهنمایی علیمحمد حقشناس در سال ۱۳۷۳ در دانشگاه تهران گذراند. او هماکنون در مؤسسه پرسش تدریس میکند.
منبع : ویکیپدیا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D9%85%D9%87%D8%A7% D8%AC%D8%B1)
برای دیدن تمام عکس ها به تاپیک عکس خوب ببینیم (http://forum.avastarco.com/forum/showthread.php?1434-%D8%B9%D9%83%D8%B3-%D9%90-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%D8%A8%D8%A8%D9%8A%D9%86%D9%8A%D9%85-.../page2)مراجعه نمایید و اونجا اگر نقدر داشتید می توانید بنویسید ;)
در زیر نقد آقای میلاد رستمی که آقای علیرضا صحاف زاده زاده در وبلاگ خود قرار داده بودند رو انعکاس میدهم .
[/URL][URL="http://up.avastarco.com/images/ofw4sn6f94sntgeag2m.jpg"] (http://up.avastarco.com/)http://up.avastarco.com/images/ofw4sn6f94sntgeag2m.jpg (http://up.avastarco.com/images/ofw4sn6f94sntgeag2m.jpg)
بیشچیزی
نگاهی به نمایشگاه اخیر مهران مهاجر در گالری طراحان آزاد
میلاد رستمی
مجموعهی جدید عکسهای مهران مهاجر در ادامهی مجموعههای پیشین اوست. از لحظهی ورود به نمایشگاه سکون و آرامش خاکستری مهاجر در تمامی فریمها موج میزند. مکاشفهای اگر هست در لابهلای بافت و پرز اشیا غیرقابلتشخیص پنهان شده و عکاس سعی در لمس بسیار نزدیک آن دارد. سوژه هرچه بیاهمیتتر، برای او بهتر. این گذر از موضوع به تمامی نمایشگاه تسری داده شده است. اسم نمایشگاه «بیچیزی»ست و هنرمند در متن کوتاه ورودی نمایشگاه خودآگاهیاش را در رابطه با موضوع به رخ میکشد. نمایشگاه در یک فریم خلاصه نمیشود و در عین حال تمامی فریمها در حال تبدیل شدن به یک چیزند. برای دیدن یک عکس از این مجموعه ناچاریم تمامی عکسها را مرور کنیم چون بیچیزی تن به خلاصهتر شدن از وضعیت کنونیاش نمیدهد. به بیان درستتر، دیگر امکان خلاصهشدنی بیش از این وجود ندارد. ناچاریم دنبالهی یک فریم را در فریم بعدی بگیریم و امیدوار باشیم عکاس سرنخی از مورد قابل مشاهده را به ما نشان دهد. در میان این مجموعه رد آثار قبلتر مهاجر را نیز میتوان دید. همچنان کتابها و بستهبندیهای کاغذی پوسیده و پیچیده در کنفِ آبیرنگ آقای مترجم دیده میشود. تکآثاری از این نمایشگاه، عکسهای قبلی مهاجر را تکرار کرده اما در کل با مجموعهی جدیدی مواجهایم که انسجامی بهمراتب بهتر و البته بیانی مکاشفهگر و نتیجهای شگفتانگیزتر از نمایشگاه قبلی او «خطوط و چیزها» دارد.
چیزیکه نمیتوان در این نمایشگاه نادیده گرفت، دقت و حرفهایگری مهاجر است. کل چیزی که در مقابل ماست یکپارچه، منظم و خوشترکیب است و از شلختگیهای رایج نمایشگاهها خبری نیست. عکاس دقیقا میداند در پی چیست و در این راه هر فریمی را به اندازهای که باید آگراندیسمان کرده. نه چیزی بیمورد بزرگ است و نه کوچک. نمایشگاه بهطورکلی به چندین بخش قابلِ تقسیمبندیست و بیننده در حال مرور نمایشگاه میداند از کجا شروع کند و خود عکسها راهنمایست برای دیدنشان. در فریم اول تکلیف ما با همهچیز روشن میشود. جاییکه کارمادهی هنرمند نوشتهایست که شیفتگی را تا سر حد شعارزدگی و افراط پیش میبرد: «عکاسی فقط». اما خوشبختانه این میزان از بیان مستقیم سریع به پایان میرسد و در ادامه با پنجاه فریم عکس ناب روبرو میشویم؛ عکسهایی از جزییترین قسمتهای چیزهای بیاهمیت. از طبلهکردن کاغذهای نمکشیده تا انعکاسها، خراشها، بریدههای کاغذ، پارچههای پوسیده، عکسهای قدیمی و سطحهای غیرقابلشناخت با پرداختی عالی و دقتی آشنا از هنرمندی که معلوم است در پی ظاهر آراماش، سالها و ساعتها کار با دوربین نهفته است.
مهاجر برای هر موضوعی که برگزیده چند فریم عکس نهایی را انتخابکرده و به این ترتیب با مجموعههای کوچکی در دل یک کل منسجم روبرویم. این مجموعههای کوچک از دو تا شش هفت فریم عکس را دربرمیگیرند که یک وجه مشترک همهی آنها را به هم پیوند داده و آن پررنگکردن وجه نادیدهگرفتهشدهی اشیا، بافتها و انعکاسها است. قابلیت ویژهی دوربین در تمرکززدایی و معطوفشدن بهوسیلهی فلو و فکوس لنز و زومکردن و عکاسی ماکرو وجوه جدیدی از اشیا پیرامونی را پیش روی ما میگذارد که خارج از دایرهی عکاسی دست نیافتنیست. این ویژگی به قول مهاجر «بیش از دیدن ماده» به «لمس» آن میانجامد و این جاست که هنرمند «بیچیزی را لمسکرده و دیده» است.
در راه این لمس و نزدیکی بیش از اندازه، ثبت تصویری مهاجر دیدنیست. سکوت سنگینی تمامی عکسها را دربرگرفته که گویی خبر از جهان دیگری میدهند که ما آن را نمیشناسیم. این سکوت در لبهی پوسیدهی کتابی قدیمی که انگار از ویرانههای باستان آمده تا به بافت نخنماشدهی پارچهی خاکآلودی که متن مقدسی در تاروپود آن رسوبکرده حاکم است. در چند فریمی که از منابع نور پشت پنجره گرفتهشده قاب پنجرهای را میبینیم که یادآور لحظهایست که ظهر یک روز کسلکننده از خواب پا میشوی و اولین چیزی که از پس چشمان قیکرده میبینی همین منبع نور آشناست که میگوید روز از نیمه گذشته. در عکسهایی که از قاب عکسهای قدیمی گرفتهشده بیشتر به حاشیهها و ترکخوردگی کنارههای کاغذ عکاسی توجهشده تا به افراد در عکس از این راه خود عکسها در برخوردی هوشمندانه و با تمهید فلوکردن لنز به حاشیه میروند و وجه تاریخی آنها موکد میشود. در یکی از عکسها پاسپارتوی خالی و نمکشیدهای را میبینیم که حاشیههای طلایی رنگی آن خبر از عکس و یا میراث ارزشمندی داشته که احتمالا قابی محتشم سلامت و حفظ آن را عهدهدار بوده است. اما اینک از آن قاب چیزی نمیبینیم و از عکس درون پاسپارتو نیز خبری نیست. تنها کاغذ سفید چروکیده و پارهای درون این قاب دیده میشود. عکس توصیف چیزی نیست. عکاس بهجای دیدن عکسِ درونِ پاسپارتو آن را حذفکرده و به پشت آن رسیده. عملی تراژیک و تاریخی که حذف یک عکس را برای آفرینش چیزی جدید لازم میبیند. انگار خود هر چیز برای مهاجر ناکافیست و او در پرسههای روزمرهاش دنبال چیزی بیش از آنچه قابل مشاهده است میگردد.
چیزی که احتمالا در اطراف اشیا خود را از نظر ما پنهان کرده و با دوربین بیش از چشم انسان آشناست.
عکسهای مهاجر بیشتر شبیه به خاطرهای گنگ و یا خوابی مبهم است که در آن توانایی یادآوری سوژهی اصلی از دست رفته و تنها چیز باقیمانده حاشیههایی ظاهرا کم اهمیت است. مهاجر مادهی عکاسیشده را هم از بیننده دریغ میکند. همهچیز در حال پنهانکردن هویت خود است و این درست جاییست که بیننده در توصیف عکسها شکست میخورد. «بیچیزی» چیزی نیست جز دقیقشدن و نزدیکشدن بیشازاندازه به جاهایی غریب از اطراف چیزها. بیننده در حین دیدن عکسها همواره با این پرسش روبروست که من باید دقیقا کجای عکس را ببینم. پرسشِ «این چیست؟» کلنجار مستمر ذهن مخاطب با «بیچیزی»ست. از این رو نمایشگاه بر خلاف اسم آن دچار بیشچیزیست تا بیچیزی. هنگامی که حساسیت ما در شناخت، ما را وادار به نزدیکی بیش از حد به چیزی میکند رفتاری وسواسآلود از خود نشان میدهیم و این برخورد هنگامی که با رویکرد شاعرانهی مهاجر ترکیب میشود نتیجهای جذاب و بهیاد ماندنی از خود بهجای میگذارد.
آذر ۱۳۹۱
kopernik
08-17-2013, 04:54 PM
و حال نگاهی می اندازیم به نقد آقای علیرضا احمدی ساعی که بر مجموعهی بی چیزی آقای مهران مهاجر نگاشته شده است . این نقد را نیز آقای علیرضا صحاف زاده در وبلاگ خود قرار داده بودند .
برای رفع ابهام از نوشته پیش رو :
اُبژه : ابژه، در برابر سوبژه یا ذهن، آن است که درباره اش گفته مى شود، بر خلاف سوبژه یا ذهن که خود گوینده است. ابژه مى تواند فکر شود، ولى سوبژه فکر مى کند. در اینجا مقصود تصاویر و موضوع هایی هستند که عکاسی شده است .
مدلول : چیزی که به آن دلیلی نصبت داده می شود .
دال : دقیقا مقابل مدلول است و به معنی دلالت کننده بر چیزی است .
تلاش مذبوحانهی دوربین : حرکتی از روی کمال نومیدی و بی اندک فایده ای باشد مذبوحانه خوانده می شود .
دیالکتیک : در کل وقتی دو فلسفه در تضاد با یکدیگر باشند عملی خردگون که دونظریه رو در یک نظریه جدید جمع می کند دیالکتیک گفته می شود و پیشینه ی دیالکتیک اینگونه است که دیالکتیک به روش خاصی از بحث و مناظره گفته میشود که اول بار سقراط حکیم در مقابلِ طرف گفتگوی خود در پیش گرفت. هدف وی از این روش، رفع اشتباه و رسیدن به حقیقت بود. روش او به این صورت بود که در آغاز، از مقدمات ساده شروع به پرسش می نمود و از طرف خود در موافقت با آنها اقرار می گرفت . سپس به تدریج به سوالات خود ادامه می داد تا اینکه بحث را به جایی می رساند که طرف مقابلش، دو راه بیشتر نداشت: یا اینکه مقدماتی را که پیش از این در آغاز بحث پذیرفته بود، انکار کند و یا اینکه از مدعیات خود دست کشیده و به آنچه سقراط معتقد است، معترف شود. این روش گفتگو و بحث، امروزه نیز به نام روش دیالکتیکی یا روش سقراطی معروف است.
پسا : نامی است که در فیزیک و دینامیک سیالات به نیروهایی که در جهت بازداشتن اجسام از حرکت در درون سیالات کار میکنند، داده میشود. که در اینجا با نگاه فلسفی منتقد و موقعیت به کار رفته در متن معنی متفاوت ولی در راستایی با معنی اصلی یافته است .
در کل منتقد با استفاده از مفاهیم فلسفی می خواهد بی چیزی را در این نمایشگاه اثبات کند .
http://up.avastarco.com/images/3xc3c14djftqvcvsmtpl.jpg (http://up.avastarco.com/images/3xc3c14djftqvcvsmtpl.jpg)
نا«چیزی»
علیرضا احمدی ساعی
عکاسی فقط …
اگر تمامی ویژگیهای عکاسی را بزداییم تا به اصلیترین شاخصهی آن برسیم شاید نهایتا با مسئله «ثبت» و یا «بازنمایی» مواجه شویم؛ مسئلهای که در عکسهای نمایشگاه «بیچیزی» مهران مهاجر به بحث گذاشته شده است. اینجا عکاسیست که خودنمایی میکند: از راه آنچه میبیند و آنگونه که میبیند (تمهیدات دیداری رسانهی عکاسی). مهران مهاجر در ادامهی روند نگاه معطوف به ابژه در عکسهایش این بار بهشیوهای سلبی به تدقیق در اُبژهها (چیزها) میپردازد. بهسیاقی متفاوت از گذشته، نگاه معطوف و متوجه ابژهها، در روند بازنماییشان بهگونهای متناقضنما آنها را از ابژهبودگی خود تهی میکند (بیچیزی در تقابل با چیزها).
این اتفاق در دو فرایند منطقیِ موازی یکدیگر صورت میپذیرد و این نکته که ابژه را در عکسهای مهاجر چه چیزی در نظر بگیریم تفاوت این دو مسیر را تعیین میکند. در فرایند اول، اُبژه مورد توجه عکاس را جسمی که از آن عکاسی شده فرض میگیریم. فاصلهی بسیار ناچیز دوربین از سوژهاش و عکاسی به شیوهی ماکروگرافی چیستی جسم عکاسیشده را از آن گرفته و پنهان کرده است.
در فرایند دیگر، اُبژه را دالهای موجود در تصویرها متصور میشویم. دالها در عکسهای مهاجر از دلالت به مدلول خویش (چیزی که به معنی دالبودگی دالهاست) بسیار دور میشوند، هرچند کاملا به فرم دیداری ناب نیز فرو نمیافتند. در چند اثری که ازعکسهای قدیمی عکاسی شده این موضوع با محوشدن تصاویر، بیرون قرارگرفتن سرِ سوژه از کادر، افتادن نور (پنجره) روی سرزن، در پرسپکتیو شدید قرارگرفتن پیکرهها و تکهتکهگی آنها و … بهخوبی دیده میشود. در واقع، میتوان گفت که نیروی عکسهایِ موفقِ مجموعه در گرو حفظ همین چالش و بینابینت در دل خود است. چالشی که دال را در میان مقولهی دلالت (دال بودن) و فرم انتزاعی محض و خودپاینده (دال نبودن) نگه میدارد.
اجسامی که از آنها عکاسی شده اغلب سطحهای ثبت و بازنمایی واقعیتاند. در عکس اول یک برگهی جزوه، در مجموعهی نخست تصویرهای نگاتیوهای شیشهای و در پی آنها، فایلهای نگاتیو، صفحهی تلویزیون، سطح شفاف بازتابنده، عکسهای قدیمی، صفحههای یک کتاب ادعیهی فرسوده و مشتی روزنامهی زمان انقلاب … اینها دالهای عکسهای مهران مهاجرند که خود بسترهای آشنای دالها و نشانهها هستند. نمایش پوسیدگی و فرسودگی ابژههای داخل تصاویر (عکسها، صفحههای کتاب، سطح شیشهای نگاتیوها) و بهکارگیری تمهیدهای دیداری رسانهی عکاسی به زوال تدریجی دالها که با تهیشدن آنها از فرایند دلالت صورت میگیرد تجسد عینی میبخشد.
در نهایت، گرهخوردن دو فرایندی که بررسی کردیم به تولید سطحی (اثری) موازی با واقعیت و متفاوت از آن میانجامد. تلاش مذبوحانهی دوربین در هرچه نزدیکتر شدن به بستر آرامیدن دالها برای شناخت موشکافانهتر آنها بهگونهای وارونه منتهی به دورشدن از آن، ایجاد ابهام و در نهایت زایش یک سطح فراواقعی میشود. این سطح جدید نه حاصل ادراک دقیقتر اُبژه بلکه نتیجهی برساختن معنای متفاوت از آن است. اُبژه دیگر ابژه نیست. دال و بسترش با هم ادغام شده و زندگی تازهای دارند. درک متفاوت ما از سطوح کاغذ عکاسی، روزنامه و… در عکسهای مهران مهاجر گواهی بر این امر است. این درک متفاوت میتواند برایند تمهیدهای دیداری متفاوت چون عکاسی ماکرو، زاویه تند دوربین نسبت به سطح عکاسی شده، عمق میدان بسیار کم و بازی وضوح و عدم وضوح باشد.
عکسهای مربوط به برگههای یک کتاب ادعیه بسیار قدیمی و فرسوده به خوبی میتواند مثال نمونهوار بحث باشد. ما در این عکسها با صخرههایی که خطوط («قال…») در آن درهم پیچیدهاند روبروایم و نه هر آنچه از پیش فرض گرفتیم. از تولید این سطحهای موازی (با واقعیت ابژه) در هر کدام از بخشهای مجموعه، نتیجهی متفاوتی حاصل گشته. در برخی، عکس به انتزاع محض دچار شده است. در واقع، در جایی عکسها «چیزی» دارند که ارتباط دیالکتیکی خود را با واقعیتی که از آن برآمدهاند همچنان حفظ کرده باشند.
برای پرهیز از تقلیلگرایی سادهلوحانه باید به این نکته اشاره کرد که عکسهای مجموعهی «بی چیزی» متکثرتر از آناند که بحثهای مورد اشاره در بالا به قدر کافی توانمندی توضیح تمامی عکسها و نکات آن را داشته باشد. در واقع، عکسهای بی چیزی چندین مجموعه است، که در قالب یک نمایشگاه عرضه شدهاند. تکثر عکسهای مجموعه تا جایی منطقی و قابل دفاعاند، اما وجود بعضی عکسها و بهخصوص دو مجموعه (که در یکی از آنها از سکهها در ظروف یکبارمصرف و در دیگری از یک گل سرخ ، یک لیوان و یک بطری آب روی لامپ مهتابی عکاسی شده) بهطرزی غیرمنتطقی به این تکثر دامنزده و حضورشان را بیربط میسازد.
نکته دیگر اینکه، تمامی پایه و اساس این نقد بر اطلاع از چیستی ابژههای عکاسیشده در اثر دسترسی من به عکاس بنیان نهاده شده، و بدون اطلاع از این امر تمامی این نوشتار بیمعنا خواهد بود. اما معتقدم که معنای عکسها به شکلی بنیادین وابسته به این «چیستی»ست و بدون آن مجموعه ناقص و معلق خواهد بود، مسئلهای که میتوانست تنها با نامگذاری آثار برطرف شود.
«بیچیزی» مجموعهایست که در آن دیدگاه و علاقههای زبانشناختی و فلسفی عکاس بر دغدغههای اجتماعی او میچربد و این قضیه تا جایی پیش میرود که در بسیاری موارد عکسها از بیانکردن و چالش برانگیختن بازماندهاند و عکاس به ورطهی همان «پسا…»هایی در اُفتاده است که در متن همراه نمایشگاه از آن برائت میجوید. با اینحال، پسزدن فضای غالب و رو برگرداندن از همه چیز بهطور ضمنی معنای انزوای او از فضای سیاسی- اجتماعی موجود را نیز در پیخواهد داشت و هنری محافظهکارانه را میآفریند.
آذر ۱۳۹۱
منبع (http://alireza.sahafzadeh.net/?p=4918)
رخساره روشنی
08-17-2013, 07:06 PM
http://www.photorevu.com/userimages/postFile/U-031-Cr-s.jpg (http://www.photorevu.com/userimages/postFile/U-031-Cr-s.jpg)
عکسی از: ناصر گُل نظری
نقدی از: فخرالدین دوست محمد
ظاهرا عکس در نگاه سختگیرانه بعضی منتقدین؛ ساده و در دام کلیشه و تکرار گرفتار شده است، اما سادگی عکس؛ روایتگر نگاه ساده و صمیمانه ی عکاسی را در خود دارد که همچنان در تلاش است تا حرف و پیامش را بدون پیچیدگی های تکنیکی رنگ و لعاب دار و پرسپکتیوهای غلو آمیز در فضایی فانتزی نقل کند.
همچنان که سهراب سپهری اشاره میکند :
زندگی شستن یک بشقاب است.
عکس نگاهی مستند گونه و مردم نگارانه به فضای روستاهای کردنشین دارد (با توجه به نوع پوشش ولباس ).
گرافیک وساختار عکس از هندسه ساده و از عناصر مختصری برخوردار است و از لحاظ فضا تخت و بدون عمق می باشد.
خشونت و زمختی موجود در پس زمینه عکس ؛ حکایت از سختی و خشونت زندگی روستا نشینان این نقطه جغرافیای دارد.
رنگ گرم حاکم بر عکس؛ به همراه ملاحت وشیرینی نگاه و خنده پیرمرد و پیرزن روستایی؛ تداعی کننده حسی از جنس امید ونشاط است و چرخیدن تسبیح در دستان پیرمرد؛ نشان از عجین بودن اعتقادات و باورهایشان در لحظه لحظه زندگی این مردمان دارد.
در سمت راست چسبیدن کفش پیرمرد به لبه کادر باعث تنش و درگیری نگاه مخاطب و باعث تلف شدن و هدر رفتن نیروهای تجسمی می شوند چرا که نیروهای تجسمی و بصری عکس بایستی بر حس و پیام اصلی اثر متمرکز شوند.
این اشکال در صورت فاصله گرفتن عکاس از سوژه در نمای بازتری قابل رفع و اصلاح می باشد همچنین در صورت استفاده از نمای بازتر چهارچوب در را نیز به عنوان یک فرم هندسی منظم در تضاد با فرم های غیر هندسی کاراکترهای انسانی؛ به شکلی کامل تر خواهیم داشت که می توانست به نوبه خود به پویایی و جذابیت عکس کمک کند.
اما کلیت عکس روایت گر تضاد واقعیت های خشن و زمخت ( دیوار سنگ چین ) موجود در زندگی این روستا نشینان پاک و معصوم با ملاحت و لطافت نشسته بر نگاه و چهره گشاده آنها می باشد و نشان می دهد سختی و زمختی زندگی در پیکار و نبرد با این مردمان سخت کوش بازنده اصلی است.
این عکس دیالگی از شخصیت پیشگوی فیلم (زندگی و یا چیزی شبیه آن ) را تداعی می کند که می گوید :
((خدا به مردمان قدیمی تر نزدیک تر است ))
منبع : فتوریویو (http://www.photorevu.com/default/lang/Fa)
yperseusy
08-17-2013, 11:04 PM
بعد از نقد هایی که دوستان در این تاپیک قرار دادند جای نقد های نجومی خالی به نظر میرسید.
اولین نقد نجومی که من در این تاپیک قرار میدهم اختصاص دارد به:
نقدی بر عکس های منتشر شده از خورشید گرفتگی 11 مرداد87
در ابتدای نقد فرد نقاد به موقعیت جغرافیایی پدیده میپردازد که این مورد با نقد های هنری متفاوت است.
خورشید گرفتگی روز 11 مرداد در بخش کوچکی از شمال کانادا و جزایر شمالی آن ، شمال گرینلند ، شمال و نواحی مرکزی روسیه ، غرب مغولستان و نواحی مرکزی چین به صورت کلی دیده شد.
هم چنین این خورشید گرفتگی در شمال کانادا ، اروپا به جز بخشی از جنوب آن و آسیا به جز بخش کوچکی از جنوبغرب و شرق آن به صورت جزئی دیده شد .
در شهر تهران گرفتگی در ساعت 14 و 34 دقیقه آغاز شد و در ساعت 15 و 33 دقیقه به حداکثر رسید که در این حالت ماه تقریباً 25 درصد از سطح قرص خورشید را پوشاند.
این گرفتگی در ساعت 16 و 28 دقیقه در تهران خاتمه یافت.
مقایسه زمان و میزان خورشیدگرفتگی قابل رویت در 30 مرکز استان نشان داد که حداقل میزان پوشیدگی خورشید در بوشهر با 12 درصد و حداکثر این میزان در مشهد با 40 درصد گرفتگی بوده است.
خورشید گرفتگی در مناطق شمال شرقی ایران در مقایسه با دیگر مناطق کشور طولانی تر بود و بخش وسیعتری از قرص خورشید پوشیده شد.
حال به بدنه ی اصلی نقد میرسیم.
هدف نقاد که در پایان نقد نیز بیان شده است ، تحلیلی بر عکس های خبرگزاری های مختلف از پدیده مذکور است.
در این مطلب برخی عکسهای منتشر شده در خبرگزاری های داخلی را با هدف بررسی و شناخت نقاط قوت و ضعف خود ؛ بازبینی مختصری می کنیم .
7 عکسی که خبرگزاری مهر از این رخداد منتشر کرد ، تصاویری بود که عکاس( ناشناس) می توانست به خاطر وجود ابر در آسمان تصاویر زیبا تری خلق کند ولی رعایت نکردن چند نکته ی ساده باعث شد از ارزش این عکس ها کمی کاسته شود:
یکی از این نکات عدم استفاده از تراز سفیدی (White Balance) یکسان برای تمام عکس ها بود به نحوی که در هر یک از عکسها خورشید به یک رنگ بود عکس اول کمی سبز عکس دوم کمی زردعکس سوم متمایل به سفیدی و …
یکی دیگر از این نکات ساده تمیز نکردن CCD دوربین قبل از عکاسی بود. همان طور که می دانیم با تنگشدن دریچه ی دیافراگم عمق میدان بیشتری خواهیم داشت به طوری که لکه ها و پرز های روی CCD هم به راحتی نمایان خواهند شد. در عکس سوم چند نمونه از این لکه ها و پرزها کاملاً مشخص است.
http://i35.tinypic.com/2mdq5c1.jpg
عکس های خبرگزاری فارس علی رغم تلاش عکاس جوان آن( جواد مقیمی ) برای ثبت و انتشار این پدیده ی زیبا تصاویری بود که از جذابیت و تنوع زیادی برخوردار نبود. این 7 عکس در واقع می تواند یک عکس باشد با هفت برش(Crop) مختلف که با افزودن بیش از حد تضاد (Contrast) از واقعیت کمی دور شده است. نویز بیش از حد هم که به طور قطع نمی تواند مربوط به حساسیت(ISO )بالا باشد چون زیر نور خورشید عکاسی کردن نیازی به حساسیت بالا ندارد و قطعاً به افزایش بیش از حد معمول کنتراست مربوط می شود.
http://i36.tinypic.com/2eo9vkm.jpg
14 عکس ایسنا عکس هایی بود که بیشتر به حواشی امر پرداخته بود تا به اصل موضوع . یعنی عکاس (نگارنده ی این مطلب) دوربین خود را از آسمان که در آن لحظه کانون توجه بود به سمت زمین پایین آورده بود و بیشتر از رصد این پدیده توسط مردم عکاسی کرده بود و در کنار آن 2 عکس هم( در واقع یک عکس با 2 برش) از خورشید گرفتگی جزیی گرفته بود.
http://i35.tinypic.com/24dg669.jpg
مقایسه ی عکس هایی که در ایران منتشر شده بود نسبت به عکس هایی از عکاسان دیگر در کشور های مختلف نشان از مهجور بودن این شاخه از عکاسی (عکاسی نجومی) در ایران دارد که به طبع آن تعداد عکاسان خوب نجومی در ایران به زحمت به شمار انگشتان یک دست می رسد.
http://i33.tinypic.com/2r73eqd.jpg
http://i36.tinypic.com/2h53e69.jpg
در پایان از تمام دوستان عکاس خوبم که با تلاش خود سهمی در آشنایی مردم با این پدیده ی شگفت انگیز داشتند سپاس گذارم.
به امید اینکه عکاسان ایرانی با عکاسی نجومی آشتی کنند.
نقد از: حنیف شعاعی
منبع (http://cafenojum.wordpress.com/2009/07/10/%D9%86%D9%82%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA/)
=============================
خب دوستان
این نقاد ، نقد خود را با جمله ی "به امید اینکه عکاسان ایرانی با عکاسی نجومی آشتی کنند." به پایان رسانده است.
و همچنین در چند خط بالا تر عکس های منتشر شده در داخل را با خارج از کشور مقایسه کرد که از نظر من جنبه ی انصاف را رعایت نکرده است چرا که در فروم خود ما در تنها 2 سال بعد تعداد زیادی عکس از خورشید گرفتگی 14 دی 89 منتشر شد که هم از نظر علمی و هم از نظر زیبایی شناختی دارای ارزش فراوانی بودند و این مطلب در مورد سایت های دیگر نجومی نیز صادق است. این عکسان به طور حتم در طی این 2سال پرورش نیافته اند و قبل از اون هم بوده اند.
اینجا یک سوال پیش می آید که آیا استفاده نکردن خبرگزاری ها از عکس های خوب عکاسان ایرانی بیانگر پایین بودن سطح عکاسی نجومی ایران است؟!
در پایان دعوت میکنم به تاپیک خورشید ، گرفت (http://forum.avastarco.com/forum/showthread.php?241-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%8C- %DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA-(-_-)) سری بزنید و عکس های خوب منجمان ایرانی را مشاهده بفرمایید.
kopernik
08-18-2013, 04:00 AM
بعد از نقد هایی که دوستان در این تاپیک قرار دادند جای نقد های نجومی خالی به نظر میرسید.
اولین نقد نجومی که من در این تاپیک قرار میدهم اختصاص دارد به:
نقدی بر عکس های منتشر شده از خورشید گرفتگی 11 مرداد87
در ابتدای نقد فرد نقاد به موقعیت جغرافیایی پدیده میپردازد که این مورد با نقد های هنری متفاوت است.
خورشید گرفتگی روز 11 مرداد در بخش کوچکی از شمال کانادا و جزایر شمالی آن ، شمال گرینلند ، شمال و نواحی مرکزی روسیه ، غرب مغولستان و نواحی مرکزی چین به صورت کلی دیده شد.
هم چنین این خورشید گرفتگی در شمال کانادا ، اروپا به جز بخشی از جنوب آن و آسیا به جز بخش کوچکی از جنوبغرب و شرق آن به صورت جزئی دیده شد .
در شهر تهران گرفتگی در ساعت 14 و 34 دقیقه آغاز شد و در ساعت 15 و 33 دقیقه به حداکثر رسید که در این حالت ماه تقریباً 25 درصد از سطح قرص خورشید را پوشاند.
این گرفتگی در ساعت 16 و 28 دقیقه در تهران خاتمه یافت.
مقایسه زمان و میزان خورشیدگرفتگی قابل رویت در 30 مرکز استان نشان داد که حداقل میزان پوشیدگی خورشید در بوشهر با 12 درصد و حداکثر این میزان در مشهد با 40 درصد گرفتگی بوده است.
خورشید گرفتگی در مناطق شمال شرقی ایران در مقایسه با دیگر مناطق کشور طولانی تر بود و بخش وسیعتری از قرص خورشید پوشیده شد.
حال به بدنه ی اصلی نقد میرسیم.
هدف نقاد که در پایان نقد نیز بیان شده است ، تحلیلی بر عکس های خبرگزاری های مختلف از پدیده مذکور است.
در این مطلب برخی عکسهای منتشر شده در خبرگزاری های داخلی را با هدف بررسی و شناخت نقاط قوت و ضعف خود ؛ بازبینی مختصری می کنیم .
7 عکسی که خبرگزاری مهر از این رخداد منتشر کرد ، تصاویری بود که عکاس( ناشناس) می توانست به خاطر وجود ابر در آسمان تصاویر زیبا تری خلق کند ولی رعایت نکردن چند نکته ی ساده باعث شد از ارزش این عکس ها کمی کاسته شود:
یکی از این نکات عدم استفاده از تراز سفیدی (White Balance) یکسان برای تمام عکس ها بود به نحوی که در هر یک از عکسها خورشید به یک رنگ بود عکس اول کمی سبز عکس دوم کمی زردعکس سوم متمایل به سفیدی و …
یکی دیگر از این نکات ساده تمیز نکردن CCD دوربین قبل از عکاسی بود. همان طور که می دانیم با تنگشدن دریچه ی دیافراگم عمق میدان بیشتری خواهیم داشت به طوری که لکه ها و پرز های روی CCD هم به راحتی نمایان خواهند شد. در عکس سوم چند نمونه از این لکه ها و پرزها کاملاً مشخص است.
http://i35.tinypic.com/2mdq5c1.jpg (http://i35.tinypic.com/2mdq5c1.jpg)
عکس های خبرگزاری فارس علی رغم تلاش عکاس جوان آن( جواد مقیمی ) برای ثبت و انتشار این پدیده ی زیبا تصاویری بود که از جذابیت و تنوع زیادی برخوردار نبود. این 7 عکس در واقع می تواند یک عکس باشد با هفت برش(Crop) مختلف که با افزودن بیش از حد تضاد (Contrast) از واقعیت کمی دور شده است. نویز بیش از حد هم که به طور قطع نمی تواند مربوط به حساسیت(ISO )بالا باشد چون زیر نور خورشید عکاسی کردن نیازی به حساسیت بالا ندارد و قطعاً به افزایش بیش از حد معمول کنتراست مربوط می شود.
http://i36.tinypic.com/2eo9vkm.jpg (http://i36.tinypic.com/2eo9vkm.jpg)
14 عکس ایسنا عکس هایی بود که بیشتر به حواشی امر پرداخته بود تا به اصل موضوع . یعنی عکاس (نگارنده ی این مطلب) دوربین خود را از آسمان که در آن لحظه کانون توجه بود به سمت زمین پایین آورده بود و بیشتر از رصد این پدیده توسط مردم عکاسی کرده بود و در کنار آن 2 عکس هم( در واقع یک عکس با 2 برش) از خورشید گرفتگی جزیی گرفته بود.
http://i35.tinypic.com/24dg669.jpg (http://i35.tinypic.com/24dg669.jpg)
مقایسه ی عکس هایی که در ایران منتشر شده بود نسبت به عکس هایی از عکاسان دیگر در کشور های مختلف نشان از مهجور بودن این شاخه از عکاسی (عکاسی نجومی) در ایران دارد که به طبع آن تعداد عکاسان خوب نجومی در ایران به زحمت به شمار انگشتان یک دست می رسد.
http://i33.tinypic.com/2r73eqd.jpg (http://i33.tinypic.com/2r73eqd.jpg)
http://i36.tinypic.com/2h53e69.jpg (http://i36.tinypic.com/2h53e69.jpg)
در پایان از تمام دوستان عکاس خوبم که با تلاش خود سهمی در آشنایی مردم با این پدیده ی شگفت انگیز داشتند سپاس گذارم.
به امید اینکه عکاسان ایرانی با عکاسی نجومی آشتی کنند.
منبع (http://cafenojum.wordpress.com/2009/07/10/%D9%86%D9%82%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA/)
=============================
خب دوستان
این نقاد ، نقد خود را با جمله ی "به امید اینکه عکاسان ایرانی با عکاسی نجومی آشتی کنند." به پایان رسانده است.
و همچنین در چند خط بالا تر عکس های منتشر شده در داخل را با خارج از کشور مقایسه کرد که از نظر من جنبه ی انصاف را رعایت نکرده است چرا که در فروم خود ما در تنها 2 سال بعد تعداد زیادی عکس از خورشید گرفتگی 14 دی 89 منتشر شد که هم از نظر علمی و هم از نظر زیبایی شناختی دارای ارزش فراوانی بودند و این مطلب در مورد سایت های دیگر نجومی نیز صادق است. این عکسان به طور حتم در طی این 2سال پرورش نیافته اند و قبل از اون هم بوده اند.
اینجا یک سوال پیش می آید که آیا استفاده نکردن خبرگزاری ها از عکس های خوب عکاسان ایرانی بیانگر پایین بودن سطح عکاسی نجومی ایران است؟!
در پایان دعوت میکنم به تاپیک خورشید ، گرفت (http://forum.avastarco.com/forum/showthread.php?241-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%8C- %DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA-(-_-)) سری بزنید و عکس های خوب منجمان ایرانی را مشاهده بفرمایید.
yperseusy عزیز به توجه و دقت نظر شما به این که جای نقد های نجومی خالی بود آفرین میگم :41:
اما همه نوشته ها در رابطه با تصاویر نقد نیستند و تنها گزارش نویسی در رابطه با اثر هستند مانند گفته های این به فرض منتقد یا به قول شما نقاد حال آنکه اصلا نوشته ها به نقد چه چیزی پرداخته بود ؟؟ از این که این نوشته نقد بود یا نظر یا هر چیز دیگر بگذریم :39:
ذکر نام منتقد الزامی هست ;)
در کل بابت تذکر بجا بسیار سپاس :)
kopernik
08-19-2013, 04:18 AM
نقد جالبی از خانم نازنین طباطبایی یزدی بر یک مجموعه ی عجیب ، اثر Alexey Titarenko با نام City of shadows نگاشته شده است .
برای دیدن کل عکس ها به تاپیک عکس خوب ببینیم (http://forum.avastarco.com/forum/showthread.php?1434-%D8%B9%D9%83%D8%B3-%D9%90-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%D8%A8%D8%A8%D9%8A%D9%86%D9%8A%D9%85-...&p=67034#post67034) مراجعه کنیم :)
http://up.avastarco.com/images/lopeqp1w8jnu3fdegpt.jpg (http://up.avastarco.com/)
شهر سایه ها
این عکسها متعلق به « Alexey Titarenko »، عکاس روس است که در مجموعهای تحت عنوان « City of shadows »، در فاصله سالهای 1992- 1994 خلق کرده است. این عکسها در برگیرندهی نگاهی متفاوت به چشماندازهای شهری و خیابانی هستند. کوچهها و پس کوچهها، خیابانها، ایستگاههای مترو و اتوبوس و آدمها که جزیی جداناشدنی ازاین مکانهاست، همه و همه با تخیلات عکاس ادغام میشود و نتیجه آن چیزی میشود که در زیر میبینید.
درون عکسها زمان به شکل متفاوتی دیده میشود؛ از سویی به زمانهای گذشته برده میشویم ( به دلیل سیاه و سفید بودن عکس و خاکستریهای بیفام بسیار و همچنین نوع معماری مشهود در عکس ) و از سویی احساس بسیار نزدیکی به آدمها درون قابها داریم، گویی در همین زمانی هستیم که آدمهای درون عکس هم در آن به سر میبرند و این همان چیزی است که از اهمییت بیشتری برخوردار است و اصلا یکی از دلایل اصلی برای آفریدن این مجموعه است؛ یعنی به تصویر کشیدن آدمهای زندگی معاصر در لحظاتی از روز و در بخشهای مختلف یک شهر.
از نگاه این عکاس آدمهای زندگی معاصر شبیه به شبح هستند؛ آنها بدون توجه به دیگری از کنار یکدیگر میگذرند، بین آنها هیچ پیوند عاطفی برقرار نیست و هر کسی به کار خود مشغول است. آنها شبیه به یک شبح از خانه بیرون میآیند، شبیه به یک شبح وارد خیابان میشوند، رفت و آمد میکنند اما آرام و بیصدا، بدون آنکه دیده شوند.
برای زندگی در دنیای معاصر به امکانات مدرن روی میآورند؛ به وسایل نقلیه گوناگون که تنها حرکت آدمها را سرعت میبخشد. اما دنیای مدرن آنقدر دغدغه و مشغله با خودش آورده که هیچ چیز فاصلهی بین آدمها را بهبود نمیبخشد.
آدمهای شهر سایهها، شبیه به ما هستند. به ما که در کنار هم و دور از همیم. به ما که هر روز که از خانه خارج میشویم انبوهی از فکر و کار و دغدغه نمیگذارد که کمی به آسمان آبی پاکیزهی اول صبح نگاه کنیم. به ما که هر روز در میان انبوهی از شلوغیها بیحاصل گم میشویم.
استفادهی درست از تناسبات قاب مربع، سیاه و سفید بودن عکس و حضور تنهای میانه با توجه به مفهوم عکس، بهرهمندی از نور خوب روز، شناخت درست از معماری و به کارگیری اشل انسانی در کنار آن و زاویه دیدهای متفاوت از دیگر نکات خوب این مجموعه است. همچنین این مجموعه بیانگر نگاه شخصی یک عکاس به دنیای اطراف اوست که فارغ از هرگونه تعریفهای رایج است.
قابل به ذکر است Alexey فارغالتحصیل مقطع ارشد هنرهای زیبا از دپارتمان هنرهای سینمایی و فتوگرافیک در شهر لنینگراد است.
بیست و هفتم فروردین ماه سال یک هزار و سیصد و نود و یک
منبع (http://nazanin.akkasee.com/18396)
kopernik
08-23-2013, 06:23 PM
وباز هم نقدی جالب بر مجموعه ی جالب و عجیب بی چیزی :)
این بار نویسنده آقای علی نورانی هستند که نقد را در وبلاگ خود به اشتراک گذاشته بودند .
عکاس مجموعه رو هم که دوستان آشنایی لازم رو با ایشون پیدا کردند آقای مهران مهاجر هستند .
دوستانی که تصاویر مجموعه رو تا به حال ندیده اند می توانند تصاویر را در تاپیک عکس خوب ببینیم (http://forum.avastarco.com/forum/showthread.php?1434-%D8%B9%D9%83%D8%B3-%D9%90-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%D8%A8%D8%A8%D9%8A%D9%86%D9%8A%D9%85-.../page2) دنبال کنند .
http://up.avastarco.com/images/8ktkw4qtz083akgcdv.jpg (http://up.avastarco.com/images/8ktkw4qtz083akgcdv.jpg)
ما که چیزی نفهمیدیم
به بهانه نمایشگاه بی چیزی
خیلی وقت ها وقتی به عکس های مهران مهاجر نگاه میکنی یک سوال مدام در ذهنت میچرخد و آن اینکه "من دارم به چه چیز نگاه می کنم؟"
اگر عکس های مجموعه ی "بی چیزیِ" ایشان را دیده باشید احتمالا متوجه این مساله شده اید.
آنچه که برای بیننده غیر حرفه ای در این عکس ها آموزنده است همین بی چیزی در موضوع هر عکس است. خواننده این مطلب شاید اعتراض کند که این عکس ها از نظر او بی موضوع نیستند و او در خلال دیدن عکس ها برداشت هایی داشته و یا به نتایجی رسیده و یا شاید با قطعیت حکمی برای موضوع و مفهوم این عکس ها صادر کرده است. جدا ازاین که برداشت های هر فرد مثلا از کلمه "دعا" یا "گنبد سبز وارونه" چیست و آن برداشت ها چقدر قابل دفاع هستند حرف من چیزی دیگری است.
نکته اول از نظر من عکاسی هنری در معنای امروزی آن است. سوالی که بسیاری از دوستان من با دیدن این عکس ها میپرسند این است که آیا این عکس ها بنظر من و کسانی که عکس های آقای مهاجر را دنبال میکنند واقعا ارزشی دارند یا زیبا هستند و یا ما چون "چیزی از آن نمی فهمیم" از آن خوشمان می آید؟ جواب این سوال همان نکته اول است.
عکاسی پس از یک قرن و نیم فراز و نشیب چه حرف تازه ای برای گفتن به ما دارد؟ آیا این مساله که همیشه تعداد زیادی از ساکنان زنده ی زمین از نزدیک با یک "عکاس" آشنا نیستند و یا در جز پوسترهای ارزان قیمت و تصاویر فله ای دیجیتال "عکس خوب" ندیده اند و یا به نمایشگاه عکس نرفته اند هنوز برای تازگی و هیجان انگیز بودن قالب های تکراری عکاسی کافی ست؟ احتمالا هست. انبوه کلیشه های تکراری عکاسی در سبک های مختلف هر روزه در سطح وسیعی تولید و توسط مردم مصرف می شود و ظاهرا اعتراضی هم نیست. یک "عکس قشنگ" هنوز خریدار و خواهان دارد.
نکته این جاست که عکاسی برای عکاسانی چون مهران مهاجر آن معجزه ی یک "دوربین گران قیمت" و یا "یک لحظه ی ناب" نیست که بسیاری از ما از آن انتظار داریم. عکاسی مدت هاست با هنرهای دیگر گره خورده و برای خیلی ها نمی توان برای آن مرزی با دیگر هنرها تعیین کرد. کشف و شهود های ذهن خلاق عکاس، دوربین عکاسی، و چیره دستی های روتوش و ظهور سال های سال است که به اوج خود رسیده اند و اسطوره های زیادی در این عرصه ها ظهور کرده اند. اسطوره هایی که بی تردید شما هم مانند من از دیدن عکس هایشان و تاریخ پشت آن ها انگشت به دهان می مانید.
هنر و هنرمند همیشه به دنبال گریز از شیوه های موجود بوده و هست. اگر مهران مهاجر را عکاس هنری بدانیم، و باور کنیم که او راه طولانی تاریخ عکاسی را لمس کرده و زندگی کرده است باید بتوانیم قبول کنیم که نخواهد در عکسش یک مدل زیبا به ما نشان بدهد، نخواهد کاسه گدایی یک کودک گرسنه را به سمت ما بگیرد و یا مناظر پر شکوهی از طبیعتی پیش چشم هایمان بگذارد که از کنارش رد شویم. باید بتوانیم قبول کنیم عبور از آن همه "دوره" های گوناگون تکنینک، زیباگرایی، زشتی گرایی، اخلاق گرایی، ... شاید به معنی نفی آن ها نیست. شاید این پشت سر گذاشتن تنها به ما نشان میدهد که هنر هنوز می تواند راه خود را پیدا کند و آرام از همهمه ی زندگی معاصر بگذرد.
شاید وقتش رسیده که هنرمندان عکاس، عکاسی را ابزاری برای پیام دادن، رساندن معنا، زیبایی، و غیره نبینند و در سکوت به ماهیت رسانه ی خود و ویژگی های آن، یعنی ثبت نور فکر کنند.
واقعیت این است که کسی یا گلی در عکس های مهاجر ژست نگرفته و در نظر اول پیامی به ما نمی رسد به این خاطر که این عکس ها دنبال بیانیه دادن یا گفتن کلمات قصار یا زیبایی های دنیا نیستند. چه اگر قرار بود این کارها را بکنند نیازی به مهران مهاجر و هنرمندان دیگر نبود و به اندازه کافی چنین موادی موجود و در حال تولید انبوه بودند.
نکته دوم که اهمیت آن کمتر از اولی نیست قرار گرفتن این تک عکس ها کنار هم و شکل دادن مجموعه است.
همه ما قبول داریم که حداقل بعضی از عکس های این مجموعه به تنهایی هیچ حرفی برای گفتن به مخاطب ندارند. یعنی اگر بصورت تصادفی جدا از "متن" دیده شوند ممکن است فکر کنیم عکس "اشتباها" گرفته شده، کسی در حال تست دوربینش بوده و یا قصد سرکار گذاشتن ما را دارد (هرچند که عکس ها آنقدر هم تصادفی نیستند و ظرائف زیادی دارند). پس چرا در این مجموعه آورده شده اند؟ چرا حذف نشدند و یا با عکس هایی که بیشتر با مخاطب "حرف می زنند" جایگزین نشدند؟
نکته دقیقا همین جاست که تک عکس ها وقتی در مجموعه ای کنار هم قرار میگیرند رنگ و شکل تازه ای میگیرند. این کلیت مجموعه است که به این عکسهای خنثی جهت میدهد (حتی اگر جهت مجموعه بی جهتی باشد). این مجموعه است که خود متن خود می شود. تک عکس ها مانند یک کلمه یا جمله ی بریده شده از یک متن هستند، پریشان و پر از اما و اگر. تک عکس ها نمیتوانند از پدید آورنده خود دفاع کنند.
مجموعه هم به هنرمند مجال دفاع از ایده ای که در ذهن دارد می دهد و هم به او فرصت میدهد با افزودن سطوح مختلفی از معنا یا فرم یا هردو مخاطب را بیشتر درگیر کند و او را دعوت به تفکر و مکث کند. مجموعه به هنرمند این امکان را می دهد که نشان دهد چقدر اراده او در کارش دخیل بوده و چقدر اتفاق. بنظر من این قدرت مجموعه است که می تواند جواب این جمله را در ذهن مخاطب بدهد: «من هم می توانستم این عکس را بگیرم»
مجموعه بودن مخصوصا در هنر عکاسی امروز و با مهم تر شدن تئوری هنر شاید تنها راهی است که هنرمند می تواند به مخاطب نشان دهد که عکس او یک تصادف و یا یک تجربه خام محض نیست و اتفاقی قابل تکرار است و احتمالا عکاس ایده ای قابل دفاع برای آن دارد.
نکته آخر اینکه بحث درباره مجموعه انکار ارزش تک عکس نیست.
*
متاسفانه من نتوانستم از نمایشگاه دیدن کنم ولی تصاویر دیجیتال عکس ها را دیدم. بدلیل ندیدن ارائه اصلی سعی کردم از نظر دادن مستقیم راجع به عکس ها بپرهیزم.
علی نورانی
16/09/91
منبع (http://alijoker.blogspot.com/2012/12/noorani-mehran-mohajer-bichizi-exhibition-azad-artgallery.html)
Mostafa
08-24-2013, 09:07 PM
http://up.avastarco.com/images/okosz24cv1d95qd6el9n.jpg (http://up.avastarco.com/)
عكاس : هانري كارتيه برسون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%A7%D9%86%D8%B1%DB%8C_%DA%A9%D8%A7%D8%B1% D8%AA%DB%8C%D9%87_%D8%A8%D8%B1%D8%B3%D9%88%D9%86) ( كليك كنيد )
نقد عكس : مريم كمار ( دانشجوي عكاسي دانشگاه تهران )
ظاهرا اتفاقی بزرگ درخال رخ دادن است که جمعیتی انبوه را این چنین کنجکاوانه به اینجا کشانده است. زنان و مردان و حتی کودکان نیز در تصویر حضور دارند. گویا همه منتظرآمدن کسی غرق در تماشای صحنه پیش رو هستند. شاید به تماشای مسابقه ای نشسته یا درانتظارآمدن مقامات عالی رتبه هستند.
قاب تصویر تقریبا به دو نیم شده است و فضای کاملا متضاد و طنزآمیزی راپیش رویمان می گذارد.
هرکدام از افرادی که در قاب حضوردارند به سوئی می نگرند و ظاهرا فقط پسرکی در وسط جمعیت به همراه زنی درکنارش متوجه دوربین هستند و به آن خیره می نگرند و درتضاد با مردی که در قسمت پایین تصویر دراز کشیده (وبه خواب رفته)است قرار دارند. اگراین قسمت را از بقیه تصویر جدا کنیم متوجه می شویم ظاهرا این دو خودشان را برای گرفتن عکس آماده کرده اند و پز مدل ها یادآورعکس آتلیه ای است.
بعضی از پرتره ها برشی نامتعارف دارند. نگاه های کنجکاو این جمعیت نگاه جستجوگر دوربین را برایمان تداعی می کند و کنجکاوی مخاطب را نیز بر می انگیزد. نگاه هایی که هرکدام ما را به سویی می برند.در واقع دوربین خود پشت به واقعه کرده و ما را در این کنجکاوی باقی می گذارد.
در قسمت پایین انبوهی از روزنامه ها بستری را برای مرد فراهم کرده تا به آرامی بیارآمد و غفلت او از رخداد درخال وقوع، طنز آمیز است. رنگ سفید قسمت پایین تصویر توجه چشم را به خود جلب می کند. روزنامه برای درج خبرهای مهم روز کاربرد دارد. در اینجا شاید واقعه امروز در میان صفحات این روزنامه ها جایی برای خود باز کرده باشد. عکاس این عکس کارتیه برسون است. او ابتدا مطالعات خود را در زمینه نقاشی و فلسفه در دانشگاه کمبریج کامل کرد و درسال 1931به عنوان عکاس مشغول به كارشد.
منبع (http://www.cheshmag.com)
رخساره روشنی
08-24-2013, 09:17 PM
[/URL][URL="http://up.avastarco.com/images/9d12zvh7tyvmz8l1viai.jpg"]http://up.avastarco.com/images/9d12zvh7tyvmz8l1viai.jpg (http://up.avastarco.com/)
عکاس: نیلوفر عطایی
منتقد: فتوریویو (http://www.photorevu.com)
یک سیلوئیت با حضور منبع نور.
ضد نوری که با نور تعریف می شود!
گویی تمام حرف عکس در همین جمله خلاصه شدنی است، بدون نیاز به هیچ توضیح اضافه ای.
شرح حالی از روزگار بیمار ما در قالب تصویری از انرژی و ابزار انتقال آن.
به عکس که نگاه می کنی، نقطه قوی دیدگانی "خورشید" چشم را می رباید، دیگر صحبت از تاثیر شکل دایره نیست! زیرا دایره خود تمام هویت و اثرش را وام دار این بزرگترین منبع انرژی و حیات در منظومه است.
آری خورشید به تمامی ظهور می یابد و اجازه می دهد دستهای تیرک های فراز شده از زمین به سوی آسمان، از وجود آن معنا یابند و جریان حیات را در رگهای بی احساس مفتولهای خود احساس کنند.
اما این مادرِ هستی بخش، که وجودش گرمابخش زمین است، در آسمانی تیره نفس می کشد!
سیاهی متراکم و سنگین زمین ثبت، ذهن را هدایت می کند به آسمانی که به واسطه ما زمینیان تیره می شود. آلایشی که از کفران نعمت هستی به وقوع پیوسته است. انسانی که بهترین ها را وام می گیرد و تباهی بازپس می دهد!
خورشید از پایین ترین قسمت خود که نزدیکترین نقطه اش به زمین است، انک اندک تیره می شود، گویی رو به خاموشی است.
جایی در میان زمین و آسمانِ عکس، سپیدی پیداست، انگار هنوز امیدی هست.
شاید جایی دستی به آسمان برخاسته، از نور، نور طلب می کند!
شاید انسان هنوز فراموش نکرده است که "ضد نور" هم با " نور" هستی می یابد!
شاید در هوای این عکس، فرصت کند اندکی بماند، نگاه کند، بیاندیشد و از خویش بپرسد چرا و با چه چیز همواره در "تقابل" است؟!
در نگاه به فرم:
انتخاب کادر افقی، با محتوای رو به خاموشی و سکون ثبت مباینت خوبی دارد. تقسیم بندی کادر از ترکیبی کلاسیک بهره می برد که می توان رعایت قانون یک سوم ها را در آن به وضوح دید.
اما فاصله کمی که محل قرارگرفتن خورشید از خط تقارن عمودی کادر دارد عکس را دچار ابهام بصری می کند که با توجه به اتمسفر ثبت، به نظر می رسد استفاده از تقارن کامل کارآمدتر باشد. (تصویر شماره 1)
http://www.photorevu.com/userimages/pages-Content/Review%20Critic/P-U-8-G.jpg (http://www.photorevu.com/userimages/pages-Content/Review%20Critic/P-U-8-G.jpg)
(تصویر شماره 1)
بهره ای که عکس از خطوط عمود حاصل از تیرک ها می برد، به تعادل بصری عکس کمک کرده است اما اگر کمی زاویه دید به سمت چپ متمایل می شد با قرار گرفتن کامل آخرین تیرک سمت چپ در کادر، عکس از احساس تعادل بیشتری بهره می برد. ضمن اینکه انحراف مکان خورشید نیز اصلاح می شد و تصویر از ابهام فاصله می گرفت. (تصویر شماره 2)
http://www.photorevu.com/userimages/pages-Content/Review%20Critic/P-U-8-G-2.jpg (http://www.photorevu.com/userimages/pages-Content/Review%20Critic/P-U-8-G-2.jpg)
(تصویر شماره 2)
گشودگی زیاد دیافراگم - f 5.6 - و حساسیت صفحه - 640 iso- به همراه نورسنجی ماتریکسی، هر چند موجب نویز زیاد عکس شده اما این نویز، به فرم در راستای محتوای عکس کمک کرده است.
منبع (http://www.photorevu.com/default/lang/Fa)
kopernik
09-24-2013, 09:00 PM
تاریخ بر ساخته نقدی است که بر مجموعه تاریخ یافت شده ی آقای مهدی مقیم نژاد توسط خانم مهسا فرهادی کیا قلم خورده است
در زیر نقد ایشان را که در فصل نامه حرفه هنرمند شماره 45 درج شده است را به شما عزیزان منعکس میکنم :)
تصاویر کامل این مجموعه را در تاپیک عکس خوب ببینیم (http://forum.avastarco.com/forum/showthread.php?1434-%D8%B9%D9%83%D8%B3-%D9%90-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%D8%A8%D8%A8%D9%8A%D9%86%D9%8A%D9%85-...&p=69273#post69273) قرار داده ام .
http://up.avastarco.com/images/sqfcve7r5y5p3iqh4f1d.jpg (http://up.avastarco.com/)
«تاریخ یافت شده» عنوان چهارمین بخش از مجموعۀ «واقعنماییها»ی مهدی مقیم نژاد است که بهمن ماه 91 در گالری محسن به نمایش درآمد. مجموعۀ واقعنماییها تلاش هنرمند است در استحالۀ تکنیک فتومنتاژ و عکسهایی ساخته شده در قالب تصاویری که برساخته بودنشان در نگاه اول به راحتی قابل تشخیص نیست. در «تاریخِ یافت شده» نیز هنرمند مانند بخش های اول ، دوم و سوم برخوردی روانکاوانه با مسالۀ هویت ملی و تاریخیِ مشترک میان انسانها دارد. اگر در بخش نخست این مجموعه، یعنی «رویای پراکندۀ یک روز بلند»، هنرمند از خلال گشت و گذار و پرسه در طبیعت سرزمینش به مثابه عرصۀ جمعی، رویاهای روز نهفته در ناخودآگاه فردیاش را به تصویر میکشید، در بخش دوم یعنی «در میان بادهای شرقی» جنبههای هراسناک، دلهرهزا و کابوسهایش را درون فضاهای وابسته به تاریخ ایران تجسم میبخشید. در«تاریخ یافت شده» نیز تاریخ و قطعات بازمانده از آن، یعنی بخشهای سازندۀ هویت ملی و ناخودآگاه جمعی باز در قالب رویایی شخصی ظاهر میشوند با این تفاوت که هنرمند در این مجموعه باز هم از واقعیت فاصلۀ بیشتری میگیرد و به گونهای از فراواقعیت نزدیک میشود.
در این بخش، در تداوم بخشهای قبلی مجموعه با غلبۀ فضای مهآلود، وهمانگیز و رویاگونه و عکاسی در فضای طبیعت مواجهیم. درست مانند رویای شخصی که جایی را در خواب میبیند که به زمانی بیزمان و به مکانی شباهت دارد که شبیه جاهایی است که تاکنون دیده اما در عین حال هیچ یک از آنها نیست. اگر ناخودآگاه جمعی را واجد میراث تاریخ و دلالتها و معانی مرتبط با آن بپنداریم، هنرمند در این مجموعه با نگاهی سوبژکتیو و شخصی این بخش تاریک و نادیده را با استخراج قطعاتی از دل تاریخ شکل میدهد. تصاویر خاکستری از زمینی خشک و بیابانی لمیزرع در وضعیتی مهآلود و متروک در حالی که قطعات بازیافتۀ عمدتاً مخروبه و ویران از آثار تاریخی- هنری تنها سوژههای محوری کادر به شمار میروند: از تندیسهای ایران پیش از اسلام گرفته تا کاشیهای مسجدکبود تبریز، ازکوزهای شکسته از سفالینههای نیشابور تا نقاشیهای اسطورهای شاهنامۀ قرن چهارم هجری و مینیاتورهای دوران پس از اسلام و شاهزادۀ قجری. فضای خلق شده در این مجموعه به شدت آخرالزمانی است، گویی جهان به اتمام رسیده و ما ناظر واپسین بقایای بهجای مانده از آن هستیم. تنها گاه ممکن است صدای زوزۀ ملایم باد در میان سکوت مطلق فضا به گوش برسد. علیرغم تنوع طیف المانهای تاریخی حاضر در مجموعه نباید فراموش کرد که این المانها معرف اسمهای خاص یا دورههای تاریخی هنر، چنان که شناخته شده است، نیستند. بلکه حضور عناصر هویتی ملی را به مثابه یک کُل در عرصۀ مشترک ذهن جمعی نمادپردازی میکنند. این تصاویر، که گاه در قالب فتومنتاژ بر روی تخته سنگ و زمین بیابان ثبت شدهاند و گاه در قامت منارهای یا بخشی از بنایی کهن یا مجسمهای سر از خاک برآوردهاند، تنها عناصر رنگی در میان فضای خاکستری غالب در آثار به شمار میروند. هرچند در این مجموعه نیز هنرمند از عکسهایی که در خلال سفرهایش در گوشه و کنار ایران در طول سالیان گرفته بهره میبرد، اما این کویر و دشت به طرز عامدانهای با غلبۀ مه و رنگ سیاه و سفید بر تصاویر هویتزدایی شدهاند، تا تمرکز تنها بر قطعات کاشیکاریها و نقوش و مجسمهها معطوف گردد. گویی این نمادهای وابسته به هویت ملی تنها نقاط روشن فراموشکاری تاریخی یک ذهن است که هرگز به طور کامل قابل دفن کردن نیست؛ گذشتۀ مشترکی که همه جا همواره، اگرچه در ساحت ناخودآگاه، آن را با خود یدک میکشیم.
هرچند نگاه مقیم نژاد در این مجموعه هم چنان نگاهی وابسته به تاریخ است، اما «تاریخِ یافت شده» بیش از هر چیز دغدغهای جدی را دربارۀ مدیوم عکاسی به خودی خود و نسبت آن با واقعیت مطرح میکند. در مواجهه با این مجموعه پیش از هرگونه تلاش برای خوانش نشانهها با این پرسش مواجه میشویم که آیا تصویر پیش روی ما واقعی است؟ و زمانی که متوجه پاسخ منفی میشویم، تکنیکی که عکاس از طریق آن به واقع نمایی دست یافته پرسش برانگیز میشود. به این ترتیب دلالتهای معنایی در نظام سلسله مراتبی خوانش اثر به اولویت دوم رانده میشود و هنرمند در روند رسیدن به معنا از مجرای پارادوکس عبور میکند: او با درگیری مدرنیستی با مدیوم و تکنیک از مجرای «هنر برای هنر» به مفهومپردازی میرسد. او هم چنین دست به عمل متناقضنمای دیگری نیز میزند که اثر را به گونهای دوپهلو و دوگانه کدگذاری میکند: یعنی تلاش برای ساختن و پرداختن دقیق و «واقع نمای» ویرانی و تخریب. او ویرانی را مونتاژ کرده، میسازد و بر دل عکس تزریق میکند تا مفاهیم خود را خلق نماید. حاصل تصاویری هستند که هر چند به لحاظ فرمال ممکن، و تابع منطق واقعگرایی محسوب میشوند، اما در حقیقت تنها در قلمرو منطق تصویری ساخته شده توسط هنرمند واقعی هستند.
بودریار مینویسد: «امر مجازی به مجرد آن که ظاهر میشود، بر امر واقعی فائق میآید و سپس بدون هیچ گونه تغییری، بدیل آن میشود». در این مجموعه نیز روندی مشابه در جریان است؛ المانهای مونتاژ شده بر زمینۀ عکسها از حیطهای خارج از دنیای عکس ازآنِ خودسازی شده و وارد چارچوب تصویر میشوند، از این رو نسبت به «واقعیت» دنیای عکس، عناصری بیرونی، «مجازی» و ازآنِ خودسازی شده به شمار میروند. اما پس از ورود و البته نشانده شدن با تکنیکی دقیق و قدرتمند، چنان جزئی از اثر میشوند که گویی قرنها همانجا بودهاند و جزئی از واقعیت لاینفک تصویر به نظر میرسند. به این ترتیب در نهایت، منطق تصویر با «واقعیت» خاص خود، یعنی واقعیتی از جنس رویا و خواب، ما را متقاعد میکند و اثر در سیر تکاملی خود از «عینیت» به «ذهنیت» به عینیتی جدید استحاله مییابد: این تصاویر را میتوان عکس دانست.
فتومنتاژ به عنوان تکنیکی تلفیقی، در اوج کارکرد خود در آثار دادئیستهای برلین و هنرمندان سورئالیست، به ساخت نوعی طنز، دو پهلویی و در آثار هنرمندانی چون هانا هخ به نقد رادیکال انجامید. به نظر میرسد این تکنیک زمانی شکل میگیرد که «واقعیت» موجود ناکافی به نظر میرسد و هنرمند سعی در برساختن واقعیتی فرای واقعیت موجود دارد. مَنرِی در جایی میگوید: «من چیزی را نقاشی میکنم که نتوانم آن را عکاسی کنم». فتومنتاژ در حقیقت تکنیکی بینارشتهای است که برساختن و ترکیببندی نقاشانه را وارد جهان عکاسی میکند و قواعد بازنمایانۀ متصور در عکاسی را بدون نفی یکسرۀ زیباشناسی خاص این رشته، تغییر میدهد. مقیمنژاد اما بر خلاف روند معمول جریان فتومنتاژ در تعبیۀ پیام، دلالت یا مفاهیمی از این دست، همچنان مخاطب را آزاد و سویۀ معنایی اثر را در وضعیتی تعلیق آمیز رها میکند. او سعی در بیشنماد پردازی و پرگویی ندارد و با این که مشغولیت وی با مدیوم، جنبهای مدرنیستی را در کارش نشانگذاری میکند، اثر بر خلاف بسیاری از آثار معاصر واجد پتانسیل تأویل پذیریهای متکثر است. او از تجارب شخصیاش از عکاسی و گشت و گذار در کشور و علاقۀ عکاسانه آغاز میکند، به مفهوم پردازی میرسد و در پایان باز تصاویری عکاسانه را بر جای میگذارد. مجموعۀ او هرچند با سویۀ تاریخی ـ روانکاوانه به سراغ عکاسی میرود اما همچنان بیش از هر چیز دربارۀ عکاسی است.
19 فروردین ماه 1392
منبع (http://mehdi.akkasee.com/19639)
vBulletin® v4.2.3, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.