-
دوستان عزیز از توجه شما به این تاپیک ممنون
این تاپیک با موافقت مدیران مربوطه دوباره بازگشایی شده و سیری که قرار است پیش بگیرد در پست اول آمده است.
دوستان که علاقه مند به ادامه این تاپیک هستند هر چه سریع تر روند این تاپیک را طبق پیام های شخصی با ایجاد کننده تاپیک هماهنگ کنند و از گذاشتن پست های زائد در این تاپیک پرهیز کنند.
پست های اضافی بعدا پاک می شوند.
با تشکر فراوان:have a nice day:
-
سلام
با عرض پوزش از دوستان به خاطر متوقف ماندن این تاپیک.به محض این که وقت کنم داستان ها رو با کمک هم شروع می کنیم.
روش انتخابی همان استفاده از اسطوره های ایرانی یا شاهنامه است.
-
با سلام خدمت دوستان.
اونايي كه گفتن با اسطوره هاي ايراني داستان بسازيم بيان وسط چون من چيزي بلد نيستم.::banghead:
فعلا يه نمونه داستان سازي از خودم مي نويسم اگه موافق بودين ادامش مي ديم.
جناب قيفاووس و دور و بري هاشون يه مسابقه قدرت ترتيب دادن تا قوي ترين فرد رو شناسايي كنن.(درباره جايزه مسابقه بعدا صحبت مي كنيم.)سه نفر در اين مسابقه شركت كردن كه عبارت اند از:جناب شكارچي (به همراه دو سگ وفادارشون)-جناب برساوش (به همراه سلاح كشندشون سر غول)-و جناب هركول (كه به تنهايي و بي سلاح و فقط با قدرت بدني شون)در اين مسابقه شركت مي كنند.:
اين افراد (كه صورت هاي فلكي انساني هستند) در طول اين مسابقه با حوادث زيادي روبرو مي شن و كار هاي زيادي انجام مي دن (كه اين حوادث بر اساس صورت هاي فلكي نوشته مي شن) و سر انجام يكي برنده ميشه.حالا از اين به بعدش با كمك دوستان نوشته مي شه.البته اگه موافق اين داستان باشيد.....:thumbsup:
-
سلام
من هم یه موضوع باحال به ذهنم رسید
"صورت های فلکی تو آسمون نقشه می کشن تا بیان به زمین حمله کنند و انتقام بگیرن از انسان هایی که نیاکانشون اونا رو به آسمون ها فرستادن و اونا تنها شدن
در این بین هر صورت فلکی با توجه به توانایی هاش نقش میگیره
مثلا:
1- روباهک میشه طراح و برنامه ریز
2- کلب اصغر و کلب اکبر میشن ردیاب ها
3- شکارچی میشه فرمانده کل قوا
4- عقاب میشه فرمانده نیرو های هوایی
5- قیطس میشه فرمانده نیرو های دریایی
6- اسد میشه فرمانده نیرو های زمینی
7- دلو میشه مسئول تدارکات
8-ارابه ران میشه فرمانده سواره نظام
9- کبوتر میشه خبر چین
10- قوس میشه فرمانده کمانداران"
و فقط یه داستان نویسی میمونه
-
دوستان پیشنهاد میکنم بدون هیچ محدودیتی دست به قلم و کیبرد بشین و برای آسمون و صور فلکی داستان بگید
با هر قالبی که دوست دارید و میتونید(طنز و جدی و کوتاه، بلند، دنباله دار شاهنامه ای و...........)
داستاناتونو میخونیم و لذت میبریم شایدم بشه یکی از اینا رو تقویت کرد و به عنوان اسطوره ی آوااستاری پذیرفت.
پس شروع کنید دیگه
اولین چراغم روشن میکنم
اینو همین الان نوشتم با الهام از نوشته ی پرهام جان اشکال زیاد داره ولی تقدیم به همه اسطوره های آوای خودمون:)
شما هم دست به کار بشید...
"آسمان خالی است..."
در تاريخ بشريت داستان هاي زيادي دهان به دهان گفته شد.
شرح حال رشادت ها و پهلواني ها.
اين پهلوانان به قدري در دل مردم جاي داشتند که مردم براي جاودان ماندن آنها با کمک ساحره اي که بيشتر از 1000 سال عمر داشت آنها را به آسمانها فرستادند و آنها را جاودانه کردند.
اين پايان تمام اسطوره هاي ما بود.کودکانمان پس از این جمله به خواب میرفتند.
کسی نمیپرسید پس اِدامش چی؟!!!
اما درواقع اين ابتداي داستان بود.
هيچ کس به بَرساوش بيچاره فکر نميکرد کسي به ياد قيفاووس نبود،هرکول از ياد ها رفته بود.
ولي آنها زنده بودند و در آسمان ها در جايي ميان حال و آينده و در ميان دالان هاي زمان به ناکجا آباد ره سپار بودند.
اما اين پهلوانان شاهد پيشرفت بودند
همه را زير نظر داشتند.
پيشرفت تکنولژي و نابودي بشريت را تماشا ميکردند.
در زماني که همه چراغ ها روشن بود و آسمان شب نورانی
وقتي همه ي اميد ها نا اميد شده بود،
چراغي خاموش شد!!!
جواني پاک طينت از تبار فارس طلسم اسطوره ها را شکست.زمان وارد تحولی نوین گشت.شاید هم از بعد 4 به بعد صفرم رفت و هم خطی مرکز کهکشان راه شیری به وقوع پیوست!
حال زمان آن بود که زمين از منجلاب نابودي رها شود.
حالا همه ي آن پهلوانان بر روي زمين بودند.همه در کنار ما
بشر مدت ها بود به آسمان نگاه نکرده بود ديگر ستاره اي در آسمان ديده نميشد . ديگر برجيس و کيواني نبود.آسمان خالی بود.
جبار چراغي به دست گرفت .هرکول نيرو در دست داشت و هر قهرماني گوشه اي از زمين را در کنترل گرفت.
با نيروي پايان ناپذير هرکول نيازي به بنزين نبود نيازي به سد نبود نيازي به سوخت نبود
همه را هرکول تامين مي کرد.
نيازي به برق نبود جبار همه جا را روشن مي کرد.
تکشاخ آسمان دار بود ،هوايي آلوده نمي ماند.
دلو غذا آماده میکرد
دیگری حیوانی شکار نمیشد
آنها دیگر اسطوره های زمینی بودند
تمام اشتباهات بشر را بر دوش گرفتند.
کم کم زمين به زندگي باز مي گشت. چراغ ها خاموش ميشد . چاه هاي نفت بسته ميشد و آسمان تميز مي ماند و حیوانات زنده می ماندند.
کم کم ستارگان نمايان شدند آسمان آبي شد و زمين رنگ سبزي گرفت
از آن زمان تا کنون زمين ، آسمان پر ستاره و زندگي زيباست
اما هیچ صورت فلکي در آسمان نيست
آسمان خاليست!!!
این جریمه ی خطا های انسانی است
اکنون آسمان خالیست!!!