خب راستش من از بچگی عاشق ستاره ها بودم ولی از برنامه اسمان شب اقای صفاریان پور صورت جدی تری به خودش گرفت و به کلاس رفتم الانم میشه گفت باید ماهی یه بارو به رصد برم
نمایش نسخه قابل چاپ
خب راستش من از بچگی عاشق ستاره ها بودم ولی از برنامه اسمان شب اقای صفاریان پور صورت جدی تری به خودش گرفت و به کلاس رفتم الانم میشه گفت باید ماهی یه بارو به رصد برم
من یک شب در دوران کودکی که فکر می کنم کلاسه دومه دبستان بودم یه شهاب تو آسمون دیدم و انقدر ذوق زده شدم که وقتی داشتم می خوابیدم دیدمش و همون موقع به خواهرم گفتم! اونم نصفه شب!
و فکر میکنم که پنجم دبستان هم که بودم، نمیدونم یه شب چی شد که همین جوری خیره شدم به ماه و شای 1 ساعت مینطوری بی حرکت بهش نگاه کردم و بعدش کم کم تویه سوم راهنمایی که بودم نمیدونم یعنی یادم نیست که چی شد و خیلی اتفتقی سر از این دنیا ی پر رمز و راز در آوردم! به هر حال بهترین شروعم تویه زندگی بود.
موفق باشید.
***نگار نجفی***
من از بچگی خوره ی کتاب داشتم عاشق کتابخونه ی بابام بودم که توش همه جور کتابی بود(یه کتابایی خوندم که خودمم نمیدونم چرا؟) یه دانشنامه آمریکایی 2 جلدی قدیمی هم بود که البته هنوز دارمش بخش عمده ی یکی از جلداش اختر شناسی بود عکسای فوق العاده ای داره ومن باهاش دیوانه نجوم شدم فکر کنم چهارم ابتدایی بودم از همه با مزه تر هم این بود که نصف جملاتش رو نمیفهمیدم ولی باعث شد نتونم از آسمون دل بکنم
همه چیز با یک نگاه و یک پس کله ای شروع شد !
ز بچگی عاشق خلبانی بودم اما از سال دوم راهنمایی عاشق و شیفته ی نجوم شدم
همه چیز با یه نگاه شروع شد ! http://www.yazdsky.com/Forum/images/...s/icon_mad.gif
ما رو از طرف آموزش و پرورش بردن اردوگاه سانیج واسه اردوی یه روز و نیمه شورای دانش آموزی اون موقع یه فوتبال مهم داشت فکر کنم ایتالیا-آلمان یا ایتالیا با یه جای دیگه خلاصه شب شد و ما هم به اتفاق دوستان با یه رادیوی باتری دار توی یه آلاچیق (یا یه چیزی شبیه اون ) جمع شدیم و فوتبال گوش کردیم وقتی بازی تموم شد حدود ساعت 1 بود که همه رفتن بخوابن من با یه نفر دیگه نشستیم تو آلاچیق حرف مفت بزنیم از بی خوابی که یهو خاموشی زدن
هر چی جراغ تو اردوگاه بود خاموش شد (البته به جز چراغ دستشویی) خلاصه ما هم رفتیم بخوابیم که یهو نگام افتاد به آسمون یه نوار شیری رنگ دیدم که از وسط آسمون رد شده بود خیلی قشنگ بود مثل یه ربان قشنگ که روی یه کادوی با ارزش نصب کردن بد جور رفتم تو فکر میدونستم راه شیریه به سرم زد که تو آسمون بگردم و چیزای قشنگشو پیدا کنم
نشستم رو زمین و نگاهم رو دوختم به آسمون زمان از دستم در رفته بود که ناگهان به برکت یه پس کله ای که معاون مدرسه نثارم کرد به خودم اومدم و فهمیدم ساعت دو و نیمه !
دوسالی گذشت و من تو این دوسال دست و پا شکسته و کورمال کورمال یه چیزایی یاد گرفتم و یه روز وقتی برا استفاده از اینترنت رفتم باشگاه جوان دیدم تو یه کلاس آقای کیانوش داره درس میده خلاصه با پرس و جوی فوری شدم دانش آموز اون کلاس و با آقايان مهاجان و سراستاد و بخشایش آشنا شدم. از همون موقع شدم یه منجم نسبتا فعال
البته کلاس آقای کیانوش خودش یه قضیه جداست که فعلا مجالی نیست
اینم داستانی بود اندر حکایت نجومی شدن من !
خیلی ها گفتند که ما از بچگی عاشق نجوم بودیم اما این راجع به من صادق نیست
من ابتدا عاشق باستان شناسی بودم فعالیتمم توی این زمینه از 9 سالگی آغاز کردم
همه ی دنیا رو توی اون میدیدم.
برای کسانی مثل خیلی از ماها که توی تهران زندگی میکنیم آسمون معنای واقعی رو نداره وقتی14 سالم بود با رفتن به روستایی به نام جهق (از توابع کاشان) مجذوب آسمون بالای سرم شدم
یادم میاد وقتی دیدم 2ساعت داشتم گریه میکردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!
تا این که فعالیت جدی خودم رو توی نجوم آغاز کردم و دارم ادامه میدم
جا داره از آقای معین پناهنده به خاطره کمک های زیادی که به من کردند تشکر کنم.
من بر اثر بیماری شدیدی در بیمارستان بستری بودم که 1مجله نجوم خواندم...و بر اثر همین موضوع سوالات زیادی به ذهنم رسید...وتحقیقات زیادی کردم.الان 4سال از آن حادثه میگذره و نجوم نه تنها به فکره من بلکه به روح و قلبه من هم نفوذ کرده....انشاله که جوابم موردپسنده شما قرار گرفته باشه
کلاس دوم دبستان بود که مامانم از یه نمایشگاه کتاب برام یه کتاب دانشنامه کودک و نوجوان خرید.
بابام هم بهم گفت که خیلی خوبه آدم کل این کتاب رو بخونه - البته این جمله واسه این بود که قبلش من از کتاب بیزار بودم-
منم شروع کردم بسم الله رو گفتم و صفحه اول رو باز کردم و دِ بخون.
فصل اولش درباره زمین بود که خوندیم فصل دومش اسمش زمین و فضا بود.
من حدود دو روز فقط به صفحه اول فصلش نیگا میکردم و جرئت نمیکردم برم صفحه بعد - تقریبا مجذوب اون صفحه شده بودم- بعدش اون فصل رو خوندم
دوباره خوندم
دوباره خوندم و باز هم خوندم
فصل های بعدی رو هم نخوندم
بعدش نمیدونم چی شد که فک میکردم واسه رسیدن به علاقه ام فقط باید کتاب بخونم و از اون لحظه تا حالا بیشتر کتاب خوندم تا برم پشت بوم و کویر و این حرفا واسه همین تازه یه مدتیه که تونستم مشتری و زحل رو با تلسکوپ ببینم.
خلاصه ما هم تو رفیقای بچه گیمون از سعید پلیس شدیم سعید فضایی
سلام
یه روز که فامیلی رفته بودیم بیرون شهر گردش، یه جسم پر نور تو آسمون بود!!:wtfsmilie::blink:
نگاها بهش جلب و بحثا شروع شد!!!:meditate:
یکی میگفت ماهواره جاسوسیه!!! اون یکی میگف بشقاب پرندس و ...:fight:
بعد اون ماجرا رفتم دنبالش که موضوع رو کشف کنم :stupido:
و فهمیدم که اون جسم مشتری خودمون بوده!!!! :thanks:
از اونجا بود که کم کم به آسمان شب علاقمند شدم. :guntootsmiley[1]: