امروز صبح من به همراه مادر و خواهرم به سمت اتوبان شهيد ياسيني،پل شهيد رودكي راه افتاديم
كمي منتظر شديم تا خورشيد طلوع كنه،بعد از طلوع خورشيد گذر رو تماشا ميكرديم و من هم همزمان اسكچ ميكشيدم......
همينطور كه زهره كم كم به طرف وسط هاي خورشيد ميرسيد به سمت بالا و لبه ي خورشيد و تماس سوم و چهارم نزديك تر ميشد
من هم وسيله ي رصدي خاصي نداشتم و بر خورد چهارم به طور واضح ديده نميشد براي همين سريع به سمت خانه حركت كرديم و از طريق شبكه ي 4 به صورت زنده تا اخر برنامه و دنبال كرديم.
البته همين امروز امتحان انشا داشتيم و يكي از موضوعات انشا اين بود:يكي از مهم ترين وقايع زندگي خود را خيلي زيبا توضيح دهيد و من هم انشا رو درباره ي گذر زهره اينطور نوشتم:
زندگي نوعي سفر است كه در ان لحظات خوب و بد وجود دارد.پس در زندگي همه ي ما وقايع خوب و بد فراواني پيش مي ايد؛اما هميشه يكي از انها مقام بهترين يا بدترين را به خود ميگيرند و بسيار مهم هستند.
يكي از وقايع مهم زندگي من يا بهتر بگويم بهترين لحظه ي زندگي من تا كنون ،در همين چند ساعت پيش از امحتان روي داد.اصلا جاي تعجبي نيست چون زندگي قابل پيشبيني نخواهد بود.
در حدود يك ماه ميشودكه از پديده ي بسيار نادر و كميابي صحبت ميشود البته فقط بين منجمان!
اين پديده ي نجومي،گذر سياره زهره از مقابل خورشيد بود كه از ساعت 6 تا 9 صبح 17 خرداد 1391 اتفاق افتاد.گذر زهره تا 105 سال ديگر قابل رويت نخواهد بود براي همين يكي از مهمترين وقايع زندگي من به حساب مي ايد چون من اين پديده را از دست ندادم.
چه باشكوه بود وقتي به خورشيد نگاه ميكردم و يك لكه ي سياه كوچكي كه تا به حال نبود روي اين ستاره ي پر نور و درخشان و حيات بخش از طرفي به طرف ديگر حركت مي كرد.لحظات پاياني اين پديده بسيار زيبا بود چون همانطور كه گفتم تا 105 سال ديگر نميتوانستم ان را ببينم.