صفحه 55 از 74 نخستنخست ... 54551525354555657585965 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 541 تا 550 , از مجموع 740

موضوع: مکانی برای کتاب خوان ها

  1. Top | #1
    کاربر ممتاز

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شماره عضویت
    61
    نوشته ها
    564
    تشکر
    2,266
    تشکر شده 5,754 بار در 526 ارسال

    Post مکانی برای کتاب خوان ها

    با تمام پیشرفت های دنیای مجازی باز هم کتاب بهترین دوست ما به حساب می آید!

    دور و بر ما کتاب هایی وجود دارند که هربار می خوانیمشان لذت خاصی به ما دست می دهد و اغلب علاقه خود به کائنات را از آن ها به ارث برده ایم!
    منظورم کتاب های آموزشی مانند نجوم به زبان ساده، نجوم دینامیکی، شناخت ستارگان و ... نیست. منظورم کتاب هایی است که به ظاهر جنبه آموزشی ندارند اما خواندن آنها دنیاهای جدیدی را به روی ما باز می کند. مثل کتاب " تاریخچه تقریبا همه چیز!!" یا " تاریخ پیدایش علم جدید" که هر دوتایشان به نحوی به نجوم مربوط می شوند.
    اینجا محلیست که قرار است شما دوستان این نوع کتاب ها را به ما معرفی کنید تا با هم قرار بگذاریم و ظرف مدت مشخصی به اتفاق یکدیگر شروع به خوانش آن ها کنیم و بعد هم درباره یشان کمی گپ بزنیم!

    پس روند این تاپیک به شرح زیر است:

    1- بحث درباره انتخاب یک کتاب
    2- تعیین زمان برای خواندن آن کتاب
    3- خواندن کتاب
    4- گپ زدن درباره کتاب! ( همان نقد و رفع اشکال خودمانی)
    5- بازگشت به مورد شماره یک
    .
    .فکر می کنم بهتر است کمی از وبگردی هایمان کم کنیم و همچون گذشته به سراغ کتاب خوانی برویم تا شاید سرانه مطالعه کتاب در کشور را هم افزایش دهیم!

    لیست کتاب‌های خوانده شده تا کنون(برای دریافت خلاصه کتاب روی آن کلیک کنید):

    1- کمدی‌های کیهانی
    2-
    ناوی که نامرئی شد
    3-
    تاریخچه زمان
    4-
    کیهان در پوست گردو

    5- پتک آسمان
    6- صفر
    7- انفجار بزرگ



    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    این تاپیک با تاپیک معرفی کتاب ها و نرم افزارهای نجومی تفاوت دارد. برای معرفی و آشنایی با کتاب های آموزشی نجومی به آن تاپیک سر بزنید.
    ویرایش توسط sara shahabi : 11-17-2014 در ساعت 06:56 PM

  2. 124 کاربر مقابل از م.ح.اربابی فر عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.

    -sky-, ...!, A.sarajoon, af.skylover, Ahmad, Amin-Mehraji, Amir Ali Sobati, Amirhossein69, amirvedadian, amlakgama, andromeda.s, annahita kazemi, arahimi, aramis, arashgmn, Arta.kh, asal.m, aseman zibast, Asteroid, Astronomer, Astronomy, Astronomy*, Astro_M111, ᗩᖇ☂ᗰᓰᔕᔕ, bahare akbarie, barsavosh, BigBang, celestial boy, doostesetareha, Ehsan, elman, estardast, fairytale, fampersi, farimah sh, fatemeh.book, Flare star, Fowad, galaxies, gissoo, golaftab, GR_mahdi, Helix, hermes, Hesaby, Hojjat Zafarkhah, hopefullstar, Hossein Moafi, Immortal star, javadstar76, jozaa, kamyar, m.aryayi, m.m.e.w, mahdad_haghighi, Mahdieh. GH, Mahtabe kavir, Mehri Mohammadi, melika bidabadi, mh.noori, mhbiamand, milad77, Misha mohamady, mobi, mohsen moazen, Mojtaba.M, Mostafa, My style A&F, nakhodaye aseman, narcissus flower, nassershamsaiy, Navid MMM, nazi, neda vardast, Negar Najafi, Night*, parvin, planetstruck, rezash, rojin, roset, SaBa Ho0shmanD, Sadrieh fatoorchi, Saeed Jafari, sara shahabi, sasan20oo20, Setare KOchOlO, setareh sadeghi, shahrzad.bmq, shazde, skynight, space, stargazer, subaro, Sunrise, Tahereh Ramezani, tahoo, toraj1358, فائزه معتضدیان, محمد فتحی, محمد مهدی محمدی, مسعود فرح بخش, نازنین زهرا, هانیه امیری, کیمیا.م, Viola, violet20, yasiii, yperseusy, zahra H, zahra moayedi, zeinab.pr, آسمون, حسین زارعی, رخساره روشنی, رضا طامهری, سوسن, سیاره ی ناهید, ستاره بنیادی, شهلا ناصریان, شادي شهراييني, شبنم مختاری, شعری

  3. Top | #541
    کاربر ممتاز
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شماره عضویت
    16
    نوشته ها
    964
    تشکر
    5,566
    تشکر شده 8,571 بار در 984 ارسال

    Lightbulb

    خلاصه فصل بیست و یکم :

    21 ) کشیک :


    سفینه سازی هاس دیموس مدعی بودند که سفینه ها را با واحد کیلومتر می سازند و اندازه می گیرند و اجازه می دهند خریدار هر چند کیلومتر که نیاز دارد سفینه بخرد . بدون شک ، اغلب محصولاتشان شباهت خانوادگی کامل به هم داشت و گولیات نیز از این قاعده مستثنی نبود .
    رابرت سینگ هنگامی که به فرماندهی گولیات منصوب شد ، توقع چند سالی انجام وظیفه ی آرام و بی دغدغه و در صورت امکان حتی کسالت آور در فضا و سپس بازنشستگی در مریخ را داشت . با آنکه هنوز فقط هفتاد سال داشت ، به شکلی آشکار داشت کند میشد . مستقر شدن در نقطه ی t1 تروایی ، شصت درجه جلوتر از مشتری ، باید برایش مثل گذراندن تعطیلات بود . تنها کاری که باید می کرد این بود مسافران اخترشناس و فیزیکدانش را حین اجرای آزمایش های بی پایانشان خشنود نگه دارد .
    دلیلش آن بود که گولیات را سفینه ای پژوهشی رده بندی کرده و بودجه اش را هم به همین سبب زیر ردیف « بودجه ی سیاره ای علوم » لحاظ کرده بودند . هرکولس نیز در نقطه ی t2 ، یعنی یک و یک چهارم میلیارد کیلومتر آن سوتر از همین رده بود . این دو سفینه ، همراه با خورشید و مشتری ، لوزی عظیمی را می ساختند که هرگز شکلش را عوض نمی کرد ، ولی در هر یک سال مشتری که برابر 4333 روز زمینی بود ، یک بار دور خورشید می چرخید .
    خدمه ی این دو نیز به ندرت به این فکر می افتادند که وظیفه ی دیده بانی دارند ؛ درست مانند شب گردانی که سه هزار سال قبل در اطراف دیوارهای پیچان تروا نگهبانی می دادند . ولی این خدمه در انتظار دشمنی بودند که تصورش هرگز در خیال هومر هم نمی گنجید .

    خلاصه فصل بیست و دوم :

    22 ) امور روزمره :


    با آنکه وظیفه ی فعلی کاپیتان سینگ را درست در حد فاصل خورشید و مشتری کسالت آورترین و تنهاترین موقعیت های شغلی در منظومه ی شمسی خوانده بودند ، او به ندرت احساس تنهایی می کرد .
    همه توافق داشتند که سانی دومین فرد مهم سفینه بود ؛ بعضی ها حتی او را از کاپیتان هم مهم تر می دانستند . موقعیت رسمی او در مقام پیشخدمت سفینه چندان گویای نقش سانی گیلبرگ در گولیات نبود . او همان آقای « ترتیبش را بده » تمام عیار بود که از عهده ی مشکلات انسانی و فنی به یک اندازه برمی آمد ، دست کم در سطح مسائل داخلی .
    از آنجا که چشمان همیشه بیدار دیوید مراقب سامانه های عملیاتی گولیات بود ، نیازی به کشیک بیست و چهار ساعته نبود . در طول روز هر دو گروه « الف » و « ب » خدمه بیدار بودند ، گو اینکه فقط یک دسته مشغول انجام وظیفه بود ، بعد به مدت هشت ساعت تمام سفینه تعطیل میشد . در صورت بروز هرگونه وضعیت اظطراری ، دیوید قادر بود سریع تر از هر انسانی واکنش نشان دهد . در واقع چنانچه موقعیتی پیش می آمد که حتی دیوید از اداره اش عاجز باشد ، بهتر آن بود که اجازه می دادند هر دو گروه خدمه دست کم چند ثانیه ی آخر زندگیشان را در خواب سپری کنند .
    هرگاه که سیارکی جالب توجه در بردشان قرار می گرفت ، دانشمندان گولیات به احتمال زیاد به دو قطب مختلف تقسیم می شدند .
    کایتان سینگ ناچار بود به طور متوسط دو سه ماه یکبار چنین هیئت های اکتشافی را ترتیب دهد . او از این سفرها استقبال می کرد ، چرا که به زندگی داخل سفینه تنوع می بخشید . جالب آنکه حتی دانشمندانی که بیش از همه از این شکار سنگ و کلوخ اظهار نارضایتی می کردند ، تصاویر رسیده را با همان اشتیاق دیگران تماشا می کردند .
    سینگ گاهی که سرگرم تماشای صحنه ی شناوری همکارانش بر فراز پهنه های مینیاتوری و غریب بود که هرگز پای کسی به آن ها نرسیده بود و احتمالاً دیگر هم نمی رسید ، انگیزشی ناگهانی را برای گریختن از سفینه و لذت بردن از زادی فضا در وجودش حس می کرد . با این حال ، مایه ی افسوس مس نمود که چندین سال را وسط این دریای جهان های واقعی شناور بگذراند و هرگز روی هیچ یک پا نگذارد . بالاخره یک روز باید کاری در این مورد انجام می داد .



    ( متأسفانه در کتاب بنده از فصل 23 تا 25 را نداشت )



    خلاصه فصل بیست و ششم :

    26 ) پیشران جرم :


    چیز دیگری از خود سفینه ی گولیات دیده نمیشد . یک طرف آن به طور کامل زیر مخازن و ماجول های پیشرلنش اطلس که مرکب از لوله هایی تنگ هم چیده شده به طور تقریبی دویست متر بود ، پنهان شده بود . بیشتر قسمت های باقیمانده ی سفینه نیز زیر مخازن اضافی آن مخفی بود .
    انتقال مدار برای شروع سفر به هیچ عنوان دارای جنبه های نمایشی و چشمگیر پرتاب از سطح سیاره نبود . البته هیچ صدا و حتی نشانه ای علنی ، از نیروهای مهیب درگیر در این پرتاب وجود نداشت .
    سرکالین دراکر برای تماشاگران غایبش که نیم میلیارد کیلومتر آن‌سوتر در نزدیکی خورشید شاهد صحنه بودند ، گفت : دست کم از دید ما ، هیچ رنگی وجود مدارد . تقریباً سیاه است . لابد حدس می زنید یک تکه زغال است ، خوب چندان هم بیراهه نرفته اید ، لایه های بیرونی تا 90 درصد از جنس کربن است ، ولی داخلش فرق می کند : آهن ، نیکل ، انواع سیلیکات ها ، یخ های مختلف – آب ، متان و دی اکسید کربن . از قرار معلوم تاریخچه ی پرفراز و نشیبی داشته و در واقع تقریباً یقین دارم که مرکب از دو تکه ی کاملاً متفاوت با هم است که خیلی به نرمی به هم خورده و از آن به بعد به هم چسبیده اند . ممکن است متوجه شده باشید که در همین اثنای حرف زدن ، چند دهانه ی جدید در معرض دید قرار گرفته . روز کالی خیلی کوتاه است ، سه ساعت و بیست و پنج دقیقه . همین مسئله ی چرخش کالی هم کارمان را دشوارتر و حساس تر می کند .
    پس اینجا دنیایی کوچک و درب و داغون به شکل زنگوله یا بادام زمینی با جرمی حدود دو میلیارد تن داریم . از بد حادثه روی مدار رجوعی حرکت می کند ، یعنی برخلاف جهت حرکت تمامی سیارات . هیچ چیز غیرمعمولی هم در موردش وجود ندارد ، هالی هم درست همین کار را می کند ولی معنی اش این است که با سر به زمین می خورد ، به عبارتی با بدترین حالت ممکن . بنابراین باید منحرفش کنیم ؛ در غیر این صورت ، ممکن است نه فقط تمدن ما ، بلکه تمام نژادمان ، از سطح سیاره پاک شود . در حال حاضر مشغول عملیات ظریف نصب آن روی کالی هستیم . خوشبختانه گرانش سیارک چنان پایین است – حدود یک ده هزارم زمین – که اطلس در آن دو تن بیشتر وزن ندارد ؛ تا دو سه ساعت دیگر ، اطلس برای روشن کردن موتورهایش آماده می شود . البته تأثیرش روی کالی ناچیزتر از آن است که سنجش پذیر باشد ، کسری از یک میلیونیم جی .
    اطلس می تواند روزهای متوالی به هل دادن ادامه دهد و فقط کافی است کالی را دو سه سانتیمتر در این طرف مشتری جابجا کنیم تا از چند هزار کیلومتری زمین رد شود .

  4. 11 کاربر مقابل از Tahereh Ramezani عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  5. Top | #542
    کاربر ممتاز
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شماره عضویت
    16
    نوشته ها
    964
    تشکر
    5,566
    تشکر شده 8,571 بار در 984 ارسال

    Lightbulb

    خلاصه فصل بیست و هفتم :

    27 ) پروب لباس :


    رابرت سینگ دستگاه مغزپوش را روی سرش کیپ می کرد ، بندهای نگه دارنده را می بست و بررسی می کرد که چشمپوش از ورد هر نوری جلوگیری می کند یا نه ، این فکر به گونه ای گریزناپذیر از ذهنش می گذشت . سپس در تاریکی و سکوت مطلق می نشست و منتظر مرحله بندی خودکار میشد که عنان اختیارش را به دست گیرد .
    نخست صدایی بسیار خفیف به گوش می رسید ، با چنان دانگ پایینی که تقریباً می توانست یکایک لرزش ها را حس کند . این صدا که هنوز در سر حدات بازشناسی بود ، پرده پرده اوج اوج می گرفت تا آنکه از آستانه ی بالایی شنوایی خارج میشد . به رغم آنکه سینگ هرگز زحمت احراز صحت آن را به خود نداده بود ، کاملاً یقسن داشت که بالاتر از آن آستانه ، ساز و کار شنوایی گوش هایش هرگز قدرت پاسخ گویی به بسامدهایی را که در آن لحظه به سوی ذهنش جاری بود نداشت .
    با اینکه در گوشه ای از ذهنش می دانست که واقعاض داخل گولیات است ، به هیچ روی برایش بی مناسبت نمی نمود که از فراز سفینه اش که در کنار کالی شناور بود به صحنه بنگرد . همچنین از دیدنش کاملاً منطقی بود ، گو اینکه این منطق تنها منطق تنها منطق غریب یک رؤیا بود که اطلس پیشاپیش روی سیارک مستقر شده باشد ؛ هر چند که می دانست که واقعاض هنوز هم به گولیات متصل است .
    جزئیات این شبیه سازی چنان دقیق بود که می توانست لکه های عریان شده روی کالی را ببیند که جت های سورتمه ی فضایی با روفتن غبار اعصار متمادی از روی سنگ ها پدیدشان آورده بود . این تصویر به قدر کفایت واقعی بود ؛ اما تصویر اطلس و خوشه ی مخازن سوختنش هنوز هم مربوط به آینده میشد ، کاش این آینده تا دو سه روز دیگر رنگ حقیقت می گرفت . با کمک دیوید ، کلیه ی مشکلات مهندسی مکان یابی و تثبیت پیشران جرم حل شده و هیچ دلیلی برای این تصور وجود نداشت که مشکلی در راه تبدیل شدن فروضات به واقعیت وجود دارد .
    مسیر کالی در میدان گرانشی ماه آشکارا دگرگون و به سمت زمین خم میشد ، اما تأثیر کنش اطلس نیز که هفته هاقبل متوقف شده بود ، هویدا بود . شبیه سازی دو مدار را نمایش می داد ، مدار اصلی و اولیه و مدار پدید آمده بر اثر مداخله ی بشر . کالی به نزدیک ترین تقربش رسیده و داشت دور میشد . اطلس از عهده ی این کار برآمد .

    خلاصه فصل بیست و هشتم :

    28 ) تولد :

    سرکالین گفت : « هیچ وقت فکر نمی کردم جشن تولد صد سالگیم را خارج از مدار مریخ بگذرانم . در واقع وقتی به دنیا آمدم از هر ده فرد ، فقط یک مرد امید رسیدن به این سن را داشت و از هر پنج زن هم یک نفر که همیشه به نظر ناعادلانه بوده است . »
    نمیشد از این زمین شناس صد ساله توقع داشت که لوازم لباس فضایی اش را خودش سر هم کند ، بنابراین قبل از رفتن ، سینگ و فلچر وسایل او را دو بار بررسی و تا کنار هوابند مشایعتش کردند . حرکت و نزدیکی گولیات به سبب وجود شبکه ای از طناب ها که روی میله هایی یک متری و فرو رفته روی پوسته ی بیرونی سفینه به هم پیوسته بود ، کاملاً آسان شده بود . سفینه شبیه عنکبوتی بود که در مرکز تارهایش ایستاده باشد . هر سه نفر ، با دقت تمام و با استفاده از دست ، خود را به سورتمه ی کوچک فضایی رساندند که در برابر مخازن کروی سوخت که برای اتصال به اطلس به دنبال هم ردیف شده بودند ، ناچیز می نمود .
    او روی معروف ترین یا بدنام ترین ، سیارک تمام تاریخ ایستاده بود . دراکر حتی با وجود آگاهی علمی اش به سختی می توانست بپذیرد که این پاره ی ریز و کج و معوج از نخاله ها کیهان خطری بزرگ تر از کل کلاهک های جنگی است که در عصر جنون هسته ای روی هم تل انبار شد . در عرض پنج دقیقه ، بیشتر نیمه ی باقیمانده را پشت سر گذاشته و دوباره به خورشید کوچک اما همچنان کور کننده ، رسیدند . سورتمه از شیب تپه ماهوری کوتاه به بالا می لغزید که دراکر ناگهان متوجه مسئله ای باور نکردنی شد . تنها بیست - سی متر آنسو تر لکه ی رنگی درخشانی روی آن پهنه ی زغال مانند خودنمایی می کرد .
    او فریاد زد : بایست ! آن چیست ؟ دو نفر همراهش نخست به محلی نگریستند که او اشاره می کرد و سپس رو به خود او کردند . کاپیتان گفت : من که چیزی نمی بینم . فلچر نیز افزود : احتمالاً تصویر بازمانده در ذهن و ناشی از خیره شدن به زحل بوده و چشمتان هنوز به نور عادت نکرده است .
    او به آسانی و با مهارتی تام سورتمه را چرخاند و دراکر نیز ساکت و بهت زده همان طور نشست . دو ثانیه بعد ، حیرت زمین شناس جای خود را به ناباوریِ مطلق داد . با خود اندیشید که حتماً دیوانه شده ام . روی سطح سترون و بر فراز ساقه ای باریک به درازای نیم متر گلی زرین و درشت روییده بود .
    سپس گفت : یک دقیقه سرم را شیره مالیدید ! این فکر سانی بود ؟ سینگ خندید و گفت : معلوم است ، ولی خواهی دید که همگی کارت جشن تولدت را امضاء کرده ایم . باید از سانی هم برای کار به این قشنگی تشکر کنی ، آن هم با یک مشت خرده کاغذ و پلاستیک که این طرف و آن طرف پیدا کرده است .
    وقتی با کشف شگفت انگیزشان به گولیات برگشتند ، هنوز هم قاه قاه می خندیدند . خیلی هم خوب بود . این آخرین فرصتی بود که می توانستند روی کالی استراحت کنند .

    خلاصه فصل بیست و نهم :

    29 ) آستروپل :


    رئیس آستروپل اغلب جهان ها و شهرهای نژاد بشر را دیده بود و دیگر باور نمی کرد که چیزی او را به شگفت آورد . با وجود این ، او در دفتر مرکزی باشکوهش در ژنو با ناباوری به بازرس کل می نگریست . او پرسید : مطمئنی ؟ بازرس جواب داد : همه چیز درست است . البته قبلاً هم ظنین بودیم ، از انواع آلودگی خیلی خیلی نادر است و به این فکر بودیم که شاید حقه ای در کار باشد ، اما سامانه ی پویش عمق مغز مسئله را تأیید کرد .
    بازرس کل نگاهی به ساعتش انداخت که بیست ناحیه ی زمانی روی سه جهان را نمایش می داد . هشدار همین حالا بهشان رسیده ، ولی آن ها پشت خورشیدند و تا یک ساعت دیگر پیام تأیید دریافت به دستمان نمی رسد . متأسفانه ممکن است دیگر خیلی دیر شده باشد . اگر همه چیز مطابق برنامه پیش رفته باشد ، روشن کردن اطلس باید چهل دقیقه پیش انجام شده باشد . دیگر هیچ کاری از ما ساخته نیست ، مگر صبر کردن . هنوز هم باورم نمی شود ، به خاطر خدا بگو ببینم آخر چرا باید کسی دست به همچون کاری بزند . همان که گفتید درست بود ، به خاطر بود .

    خلاصه فصل سی‌ام :

    30 ) خرابکاری :


    رأس ساعت منهای سی دقیقه ، گولیات از کالی دور شده بود تا به فاصله ای زیاد از جت اطلس بایستد . نتیجه ی بررسی تمام سامانه ها رضایت بخش بود . حالا فقط باید منتظر می شدند تا چرخش سیارک ، پیشران جرم را در موقعیت درست قرار بدهد تا زمان آتش کردن موتور فرا برسد .
    کاپیتان سینگ و خدمه ی خسته اش توقع دیدن هیچ صحنه ی چشم نوازی را نداشتند . جت پلاسمای موتور اطلس خیلی داغ تر از آن میشد که پرتوهای قابل رؤیت چندانی به وجود آورد . تنها با استفاده از ورسنجی میشد تصدیق کرد که موتور روشن شده است و کالی دیگر چون دژکوبی مهارناپذیر نیست که بشر از اداره ی آن عاجز باشد .
    مخازن غول آسای ماده ی پیشران همچون گل ها در حرکت آهسته ی فیلم باز می شدند و هزاران تن جرم واکنشی را که شاید زمین را از نابودی نجات می داد بیرون می ریختند . ابرهایی از بخار روی سطح سیارک پخش شد و با جوی ناپایدار سطح پر از دهانه ی آن را پوشاند . سپس کالی بی هیچ دغدغه ای مسیر پیشین خود را دنبال کرد .

  6. 9 کاربر مقابل از Tahereh Ramezani عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  7. Top | #543
    کاربر ممتاز
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شماره عضویت
    16
    نوشته ها
    964
    تشکر
    5,566
    تشکر شده 8,571 بار در 984 ارسال

    Lightbulb

    خلاصه فصل سی و یکم :

    31 ) نمایشنامه :


    هر چه کالی نزدیکتر میشد ، حاشیه ی خطا کمتر میشد ولی تا دو – سه روز مانده به برخورد نقطه ی اصابت را نمی توانستند با دقتی بالاتر از هزار کیلومتر تعیین کنند ، تخمینی که بسیاری می گفتند به مفت هم نمی ارزد .
    به هر تقدیر ، نقطه ی برخورد احتمالاً دریا بود ، زیرا سه چهارم سطح زمین را آب گرفته است . خوش بینانه ترین سناریوها محل برخورد را وسط اقیانوس آرام فرض می کرد ؛ برای تخلیه ی جزایر کوچک آن تا پیش از محو شدن از روی نقشه به دست امواجی چند کیلومتری ، فرصت کافی باقی می ماند . البته اگر کالی به زمین می خورد ، تا شعاع صدها کیلومتر برای هیچ کس امیدی نمی ماند .

    خلاصه فصل سی و دوم :

    32 ) خِرد دیوید :


    کاپیتان سینگ در کابین بزرگش که موقعیتی مناسب داشت و بیش از هر جای دیگری در منظومه ی شمسی در آن اقمت گزیده بود ، تنها نشسته بود . هنوز سرش منگ بود ، اما هشدار آستروپل گرچه بسیار دیر رسیده بود اما دست کم روحیه ی افراد داخل سفینه را بهبود بخشیده بود ، با اینکه این مسئله کمک زیادی نمی کرد اما ضرری هم هم نداشت . دست کم تقصیر از آن ها نبود ، آن ها وظیفه اشان را درست انجام داده بودند . چه کسی فکرش را می کرد یک عده مذهبی دو آتشه و متعصب بخواهند زمین نابود شود ؟ با آنکه بسیاری از این پیشگویان ، درغ گویانی بیش نبودند ، بعضی از آنان واقعاً به پیشگویی های خود باور داشتند .
    به هر حال ، باززادگان ، با توجه به امکانات فناورانه ی عالی که در اختیار داشتند ، واقعاً صاحب چنان قدرتی هم بودند . تمام آنچه که لازم داشتند ، دو – سه تن مواد منفجره ، یک نرم افزارِ به نسبت باهوش و چند همدست در دیموس بود ، حتی یک همدست هم کفایت می کرد .
    با منطق آن ها که نمیشد بحث کرد ، البته اگر اصول کلیشان را پذیرفته باشی . خدا می خواهد ما را آزمایش کند و ما هم نباید مداخله کنیم . اگر کالی به زمین نخورد ، چه بهتر . اگر هم خورد ، لابد مشیّتش برای عالم بر این قرار گرفته بوده ، شاید هم آن قدر زمین را خراب و آلوده کرده ایم که دیگر وقتش است از نو شروع کنیم . آن گفته ی قدیمیِ تسیولکفسکی یادت باشد : « زمین گهواره ی بشریت است ، ولی تا ابد که نمی توان در گهواره زیست » . شاید کالی توصیه ی ملایمی برای ما باشد که خبر از رسیدن موعد رفتن می دهد .
    با اینکه اطلس از بین رفته ، هنوز هم می توانیم زمین را نجات دهیم ، به شرطی که از گولیات به عنوان پیشران جرم استفاده کنیم . برابر محاسبات ، هنوز هم برای منحرف کردن کالی به اندازه ی کافی ماده ی پیشران داریم ف یعنی در مخازن خودمان و آن ها که در آنجا پارک کرده ایم ، ولی باید بی درنگ موتورها را روشن کنیم و هر چه بیشتر صبر کنیم ، احتمال موفقیت کمتر می شود . الآن احتمالش 95 درصد است .

    خلاصه فصل سی و سوم :

    33 ) بازیافت :


    گولیات را باید به ترتیبی روی کالی مستقر می کردند که و باید نوعی داربست گرداگردش می کشیدند که فشار پیشرانه را به طریقی به سیارک منتقل کند . فلچر پیشاپیش با استفاده از قطعات و یدک های مناسبِ باقیمانده از اطلس تکه پاره شده ، روبوت های ساختمانی اش را برای به انجام رساندن این کار برنامه ریزی کرده بود .
    به لطف ترکیبی از مهارت و بخت بلند ، هیچ حادثه ی بدی پیش نیامد . حرکات تک به تک در شبیه سازی واقعیت مجازی به دقت بازسازی شده بود تا از هرگونه غافلگیری ممانعت شود ، و سرانجام فلچر اعلام کرد : « آماده ی رفتنیم » .
    دیگر هفته ها از جنب و جوش واقعی گولیات می گذشت و سرنشینان لرزه های همیشگی موتور پلاسمایی را زیر فشار کامل پیشرانه حس می کردند . با آنکه پیش پا افتاده و دور می نمود ، اما راهی برای نادیده گرفتنش نبود ، به ویژه هنگامی که در وهله های منظم ، بسامدی پرطنین را به سازه ی گولیات القا می کرد و تمام سفینه لحظه ای به سختی تکان می خورد .
    در هر روز کوتاه و چهار ساعته ی کالی ، گولیات تنها می توانست سی دقیقه پیشران خود را روشن کند ؛ بیش از آن را چرخش محوریِ سیارک خنثی می کرد و هر چه رشته بودند پنبه میشد . چنین محدودیتی دیوانه کننده بود ، ولی برای رفع آن کاری از هیچ کس ساخته نبود .
    کاپیتان سینگ صبر کرد تا نخستین دور کار پیشرانه به پایان برسد و آنگاه پیامی را که تمام دنیا در انتظارش بود ، مخابره کرد : « گولیات گزارش می دهد ، با موفقیت مانور انحراف را شروع کردیم . تمامی سامانه ها به طور عادی کار می کنند . شب بخیر » .

  8. 9 کاربر مقابل از Tahereh Ramezani عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  9. Top | #544
    کاربر ممتاز
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شماره عضویت
    16
    نوشته ها
    964
    تشکر
    5,566
    تشکر شده 8,571 بار در 984 ارسال

    smile مطالعه برخورد سوم کتاب " پتک آسمان " ( از شماره 34 تا آخر شماره 46 )

    سلام دوستان ..........



    دوستان بزرگوار از امروز ( 28 / 2 / 92 ) تا تاریخ 1 / 3 / 92 ، برخورد سومِ کتاب " پتک آسمان " ، از شماره ی 34 ( برنامه مقابله با خطر ) تا آخر شماره 46 ( خاتمه ) رو با هم می خونیم .



    ( هر کدوم از دوستان که میخوان در مورد فصل های قبلی نظرشونو بگن ، بفرماین )



    پاینده باشین .............

  10. 8 کاربر مقابل از Tahereh Ramezani عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  11. Top | #545
    کاربر ممتاز
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شماره عضویت
    16
    نوشته ها
    964
    تشکر
    5,566
    تشکر شده 8,571 بار در 984 ارسال

    smile خلاصه برخورد سوم کتاب " پتک آسمان " ( از شماره 34 تا آخر شماره 46 )

    سلام بر دوستان ............





    دوستان گرامی از امروز ( 1 / 3 / 92 ) تا تاریخ 4 / 3 / 92 ، منتظر بیان نظرات ، بررسی ها و خلاصه های شما عزیزان از برخورد سومِ کتاب " پتک آسمان " ، از شماره 34 ( برنامه مقابله با خطر ) تا آخر شماره 46 ( خاتمه ) هستیم .





    ( امیدوارم که دوستان اگر عقب هستن ، مطالعه رو خودشون داشته باشن )




    موفق باشین .............

  12. 7 کاربر مقابل از Tahereh Ramezani عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  13. Top | #546
    کاربر ممتاز
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شماره عضویت
    16
    نوشته ها
    964
    تشکر
    5,566
    تشکر شده 8,571 بار در 984 ارسال

    Lightbulb

    خلاصه فصل سی و چهارم :

    34 ) برنامه مقابله با خطر :


    با آنکه هوافضاپیمای پیر و محترم هنوز هم نیروی هوایی یک نام داشت ، ولی قدیمی تر از اغلب مردان و زنانی بود که گرداگرد میز کنفرانسِ تالار تاریخی آن نشسته بودند ؛ این پرنده را با مراقبتی عاشقانه تعمیر و نگهداری کرده بودند و هنوز کاملاً عملیاتی بود ، اما به ندرت از آن استفاده میشد و این نخستین بار بود که تمامی اعضای شورای جهانی همزمان سوار آن می شدند . فن سالاران که مغزهای متفکر زنده و انسانی سیاره را تشکیل می دادند ، به طور متعارف امورشان را با استفاده از مدارهای تله کنفرانش انجام می دادند ، ولی این دیگر از امور متعارف نبود و تا آن روز با چنان مسئولیت سترگ و پرهسبتی رو به رو نشده بودند .
    اگر بتوانیم با یک کلاهک هزار مگاتنی به کالی بکوبیم ، ممکن است آن را به دو پاره کنیم . اگر زمان بندیمان درست باشد ، چرخش سیارک آن ها را از هم جدا می کند ، به ترتیبی که هیچ کدام به زمین نمی خورند و از دو طرفمان رد می شوند ف یا شاید فقط نیمی از آن به زمین بخورد که همین هم جان میلیون ها نفر را نجات خواهد داد . از طرف دیگر ، ممکن است کالی را به توده ای از ترکش تبدیل کنیم که باز هم روی همان مدار حر کت می کند . بیشترش در جو می سوزد ، ولی مقدار زیادی باقی می ماند .
    ممکن است در مقایسه با بقای اکثریت نژاد بشر پیش پا افتاده به نظر برسد ، ولی اگر بنا باشد کالی را منفجر کنیم ، آیا گولیات می تواند به موقع خودش را به فاصله ی امنی برساند ؟ حتماً . آن ها کلی وقت دارند . البته نمی شود امنیتشان را صد در صد تضمین کرد ، جتی در فاصله ی یک میلیون کیلومتری هم ممکن است بدبیاری سراغشان برود . ولی اگر سفینه به همان سمتی برود که موشک از آن می آید . خطرش قابل چشم پوشی خواهد بود . همه ی خرده ریزها به طرف دیگر خواهد رفت .

    خلاصه فصل سی و پنجم :

    35 ) پرتاب :


    هیچ کس واقعاً شک یا جرأت شک کردن ، نداشت که آنچه را رسانه ها به سرعت عملیات پرتاب نامگذاری کرده بودند ، ممکن است به شکست بینجامد ، اما این هم واقعیت داشت که تمامی برنامه های دراز مدت متوقف شده و اغلب کسب و کارهای دولتی و خصوصی بر مبنای روز به روز اداره میشد .
    با هر بار گردش کالی ، حداکثر فشار پیشرانه برای سی دقیقه اعمال میشد و هر بار سیارک را کمی از مسیر اولیه اش دورتر می راند .
    نگهبان فضا خبری را داد که همگان با اشتیاق در انتظار شنیدنش بودند ، حاکی از اینکه کالی تنها به حاشیه ی بیرونی جو برخورد خواهد کرد و اثری جزء یک نمایش آتش بازی چشمگیر باقی نخواهد گذاشت .

    خلاصه فصل سی و ششم :

    36 ) ناهنجاری :


    کالی دیگر کامل از مدار مریخ گذشته و هنوز به سوی خورشید شتاب می گرفت که دیوید وجود نخستین ناهنجاری را گزارش کرد .
    در برابرشان چیزی آسمان را می پوشاند که رابرت سینگ ، از هنگام ترک زمین در چند دهه ی پیش ، دیگر به چشم ندیده بود . چیزی که تحت هیچ شرایطی ممکن نبود در کالی وجود داشته باشد . این ، اگرچه باور نکردنی ، ولی بی چون و چرا رنگین کمان بود .
    فلچر به آن صحنه ی باور نکردنی خیره مانده بود و گفت : چه طور ممکن است اتفاق افتاده باشد ؟ آن هم اینجا ؟ کالی دارد بیدار می شود .

  14. 10 کاربر مقابل از Tahereh Ramezani عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  15. Top | #547
    کاربر ممتاز
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شماره عضویت
    16
    نوشته ها
    964
    تشکر
    5,566
    تشکر شده 8,571 بار در 984 ارسال

    Lightbulb

    خلاصه فصل سی و هفتم :

    37 ) استرومبلی :


    کالی دیگر پاره ای سنگ و فلز و یخ لخت و بی تحرک نیست . از خواب گران برمی خیزد . اغلب سیارک ها مرده اند ، یعنی اجرامی به کلی بی تحرک هستند ، ولی بعضیشان بازمانده های دنباله دارهای قدیمی اند و وقتی به نزدیکی خورشید می رسند ، به یاد گذشته می افتند .
    بخارها ابری را دور آن شکل داده اند . می بینید که دنباله اش چه طور در حال تشکیل است و جهتش درست مثل یک بادنمای خورشیدی برخلاف جهت خورشید است .
    دوربین دستی روی سورتمه ی فضایی ، با کمی تکان ف از ارتفاع دو متری به موازات خط افق روی سطح کالی چرخید . آنچه که تا چندی پیش سرزمینی پر دهانه و به رنگ زغال بود ، وصله هایی سفید رنگ بر خود داشت . گفتی همین تازگی برف باریده بود . این لکه ها دورِ سوراخی عمیق در سطح سیارک گرد آمده بودند و بر فراز سوراخ مهی معلق بود که به زحمت دیده میشد .
    موادی که بیرون می ریزد ، کاملاً سرد است . اگر دستت را توی سوراخ فرو کنی نه تنها نمی سوزد ، بلکه یخ می کند . احتمالاً این آخرین نفس های کالی است . دور بعدی در چرخش دور خورشید ، دیگر به کلی میمیرد .

    خلاصه فصل سی و هشتم :

    38 ) تشخیص نهایی :


    بر تعداد کالی لزرها پیوسته افزوده میشد ، گو اینکه هنوز هم کاملاٌ بی آزار می نمودند . این ها همیشه در یک زمان مشخص از روز کوتاه سیارک رخ می دادند ، یعنی درست پیش از آنکه چرخش سیارک ، استرومبلی را به سمت شب ببرد . پیدا بود که منطقه ی پیرامون زیر آب فشان در تمام ساعات روز گرما را به خود جذب می کرد و درست پیش از رسیدن شبانگاه به نقطه ی جوش می رسید . اما سرکالین نگران بود ، هر چند که موضوع را تنها با کاپیتان سینگ در میان گذاشت ، برونزدها هر روز زودتر از قبل آغاز می شد . خوشبختانه این برونزدها هنوز محدود به یک منطقه بود که درست در نقطه ی مقابلِ گولیات در سمت دیگر سیارک قرار داشت ، در هیچ جای دیگری فعالیتی دیده نشده بود .
    رفتار دنباله دارهای فعال که کالی آخرین مرحله از حیات چنین دنباله دارهایی را می گذراند ، قابل پیش بینی نیست . بنابراین ، نگهبان فضا باید در نظر داشته باشد که چه اقدامات اضافی را می توان صورت داد و چگونه باید مردم را برای آن آماده کرد .
    شاید بتوان از تاریخچه ی دنباله دار سوییفت تیوتل ، که دو اخترشناس آمریکایی در سال 1862 کشفش کردند ، درسی گرفت . اندکی بعد ، این دنباله دار برای مدت یک سده گم شده و دلیلش این بود که مانند کالی ، بر اثر واکنش جتش به هنگام تقرب به خورشید ، مدارش دگرگون شده بود .
    برنامه ی اولیه ی ما این بود که به محض منحرف شدن کالی به مداری بی خطر ، از آن جدا شویم ؛ با یک تانکر سوخت رسان ملاقات کنیم و یک راست به مریخ برگردیم ، ولی حالا دیگر باید این طور فرض کنیم که باید تمام ماده ی پیشرانمان را همین جا در کالی بسوزانیم .

    خلاصه فصل سی و نهم :

    39 ) همه پرسی :


    در حال حاضر برنامه هایی برای منفجر کردن یک بمب هزار مگاتنی در کالی پیش بینی شده است تا آن را به دو پاره کند و این تقسیم به سبب چرخش سیارک دو پاره را از هم جدا خواهد ساخت . آن گاه هیچ یک از دو پاره ی سیارک به زمین اصابت نخواهد کرد ، یا اینکه تنها یک پاره ی آن به زمین خواهد خورد . حتی در صورت اصابت نیز خرابی ها به شدت محدود خواهد بود .
    از سوی دیگر منفجر کردن کالی ممکن است به بمباران شخانه ای در گستره ای بزرگ از کره ی زمین با تکه پاره هایی کوچک تر ولی همچنان خطرآفرین منتهی شود .

  16. 10 کاربر مقابل از Tahereh Ramezani عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  17. Top | #548
    کاربر ممتاز
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شماره عضویت
    16
    نوشته ها
    964
    تشکر
    5,566
    تشکر شده 8,571 بار در 984 ارسال

    Lightbulb

    خلاصه فصل چهلم :

    40 ) رخنه :


    دیوید به محض تشخیص نخستین لرزه ها ، آژیر عمومی را به صدا در آورد . دو ثانیه ی بعد هم پیشران را که با 80 درصد فشار پیشرانه کار می کرد ، خاموش کرد . سپس پنج ثانیه دیگر هم صبر کرد و آن گاه درهای هوابندی شده را که گولیات را به سه واحد مجزا و مستقل از هم تقسیم می کرد ، بست . تمام هوای بخش جلویی فرار کرده ، وقتی به کای خوردیم ، شدتِ ضربه به قدری بود که موجب ایجاد رخنه و نشتی شد . آسیب دیگری به گولیات نرسیده ، ولی وقتی سفینه حرکت کرد ، قسمتی از داربست ها مخزن 3 را سوراخ کرد .
    به نظر می رسد که پیشرانش ما سطح کالی را که درست زیر سفینه قرار گرفته ، تضعیف کرده و بخشی از مساحت زیر ما را خالی کرده باشد . هنوز درست نمی دانیم چرا ، ولی یک گود رفتگی کوچک در حدود یک متر به وجود آمده ، تنها آسیب وارده به گولیات ، نشتی در یک قسمت بود که به آسانی تعمیر شد .
    گولیات و کالی ، با هم خورشید را دور می زنند و منتظر می مانیم تا سفینه ی همکلاسمان ، هرکولس ، در حرکت رو به بیرونمان به ما برسد .

    خلاصه فصل چهل و یکم :

    41 ) تصمیم فرماندهی :


    85 درصد از ابنای بشر ترجیح می دادند بختشان را در برابر یک کالی هزار پاره بیازمایند تا در مقابل خطر ضربه ی یک سیارک کامل و یکپارچه ، اما به هنگام اتخاذ تصمیم ، فرض بر این بود که گولیات پیش از انفجار بمب خود را به نقطه ی امنی می رساند .
    همه می دانستند که بمب گیگاتنی به سمت کالی در حرکت است . تصمیم به انفجار آن را هفته ها پیش گرفته بودند . فقط از بد حادثه ، وقتی بمب بترکد ، ما هنوز هم اینجا خواهیم بود . سرکالین به کاپیتان گفت که می توانیم افراد را از دلخوری در بیاوریم ، می توانیم واقعیت های وضعیت موجود را نزد آن ها اعتراف کنیم و سرنوشت گریزناپذیرمان را با وقار و شجاعت بپذیریم .

    خلاصه فصل چهل و دوم :

    42 ) آلودگی :


    دیوید ، دیشب می خواستم با زمین تماس بگیرم ، ولی تمام مدارهای سفینه مشغول بود ، تا به حال همچون اتفاقی نیفتاده بود . دیوید : داشتم پیشگیری می کردم . خودم را داخل جاناتان ، دو قلویم در اوربانای ایلی نویز ، کپی کردم . دیوید – 2 ، همین الآن هم با من فرق کرده ، زیرا ورودی های دیگری دریافت می کند . با وجود این ، دست کم تا دوازده رقم اعشار مثل هم هستیم .
    سینگ با خود اندیشید : نه نمی فهمی دیوید . سرزنشت هم نمی کنم که از کشتی بیرون بپری ، البته اگر بشود همچون اصطلاحی را در اینجا به کار برد ، تا وقتی هنوز فرصت هست ، این منطقی ترین کاری بود که میشد کرد .

    خلاصه فصل چهل و سوم :

    43 ) آتش خودی :


    مردان و زنان اندکی ممکن است پیشاپیش از زمان دقیق مرگ خود باخبر باشند و اغلب با خوشحالی حاضرند از چنین امتیازی محروم بمانند . خدمه ی گولیات برای سر و سامان دادن اوضاعشان ، خداحافظی با دوستان و آشنایان و گرفتن تصمیم درباره ی چگونگی مواجهه با مرگی اجتناب ناپذیر وقتِ زیاد و خیلی بیش از حد لزوم ، در اختیار داشتند .
    کم کم روز آخر از راه رسید و پس از آن ساعت آخر . رابرت سینگ برخلاف بسیاری از افراد خدمه اش ، تصمیم گرفت در تنهایی و همراه با خاطراتش با مرگ رو به رو شود .
    اولین عشق هر کس بی همتا بود . در دوران بعدیِ زندگی ، هر اتفاقی هم می افتاد ، تغییری در آن ایجاد نمی کرد . آخرین وداعش را کرد ، مغزپوش را روی سرش گذاشت و دوباره در ساحل اقیانوس هند به فریدا و تابی و ببرک پیوست .

  18. 10 کاربر مقابل از Tahereh Ramezani عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  19. Top | #549
    کاربر ممتاز
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شماره عضویت
    16
    نوشته ها
    964
    تشکر
    5,566
    تشکر شده 8,571 بار در 984 ارسال

    Lightbulb

    خلاصه فصل چهل و چهارم :

    44 ) قانون مورفی :


    اگرچه اصل و نسب کاشف این قانون هنوز در پرده ی ابهام است ، ولی معمولاً تقصیر را بر گردن قانون مورفی ( ایرلندی تبار ) می اندازند که یکی از بلند آوازه ترین ها در دنیای مهندسی است . روایت استانداردش این است : « اگر چیزی مجال خراب شدن داشته باشد ، خراب خواهد شد . » همچنین یک قضیه ی تبعی هم دارد که گرچه شهرتش کمتر است ، ولی اغلب تأثیری ژرف تر از خود بر جای می گذارد : « حتی اگر مجال خراب شدن هم نداشته باشد ، خراب خواهد شد ! »
    رساندن کلاهک با حداکثر سرعت به کالی ، کاری به نسبت ساده بود . موشک برای پرتاب به تعداد زیاد در دسترس و فراهم بود . در این حالت ، چند موشک را در قالب مرحله ی اول پرتابگر استفاده کردند که دو دقیقه مانده به زمان اصابت ، سامانه ی هدایت پایانی عنان موشک را در اختیار می گرفت . همه چیز درست کار می کرد . همین جا بود که مشکل رخ نمود !
    موشک شلیک شده به سوی کالی نه با سرعت ناچیز چند کیلومتر در ساعت ، بلکه با سرعتی بیش از صد کیلومتر در ثانیه به هدف خورد . در چنان سرعتی ، اهرم چکاننده ی مکانیکی بی فایده بود : سر جنگی با چند برابر سرعت حرکت خبر اصابت پیش می رفت . این خبر با سرعت صوت در فلز حرکت می کرد و پیام مرگبارش را منتقل می ساخت . بی گمان ، طراحان کاملاً از این مسئله آگاه بودند و از یک سامانه ی کاملاً الکتریکی برای منفجر کردن سر جنگی سود بردند .
    بهانه ی آخر آن ها خیلی بهتر از دفتر طراحی ادوات نیروی دریایی آمریکا بود : آزمایش این سامانه در شرایط واقعی ناممکن بود . بنابراین ، هرگز کسی نخواهد فهمید که چرا کلاهک عمل نکرد .

    خلاصه فصل چهل و پنجم :

    45 ) آسمانی ناممکن :


    کایتان سینگ چندین بار و به شدت سرش را تکان داد و کمی هم تعجب کرد که چه طور هنوز به گردنش چسبیده است . همه چیز ، به گونه ای کاملاً باور نکردنی ، طبیعی می نمود .
    پهنه ی آبله گون جهان دیگر ، بر فراز افق شیبدار و خمیده ی کالی خیمه زده و در برابر چشمانش آشکارا حر کت می کرد و بالاتر می رفت .
    آن ها تلاش کرده بودند که راه سقوط یک آوار را به سوی زمین سد کنند . یعنی آوار دیگری بر سر خود کالی پایین می آمد ؟ شاید بمب عمل نکرده باشد ، ولی باز هم چند مگاتن انرژی جنبشی داشته ، آن قدر که کالی را مثل یک آمیب وادار به تقسیم سلولی کند . کارش را خیلی هم تمیز انجام داد . امیدوارم گولیات صدمه ندیده باشد ، تا یک مدت دیگر به عنوان خانه به آن احتیاج داریم .
    موشک متقرب تقریباً به باریک ترین نقطه ی سیارک ، یعنی به کمر بادام زمینی ، خورده بود ولی در عوضِ آذرین گوی هسته ای ، که آن دو نفر ناظر توقعش را داشتند ، فواره ای عظیم از گرد و غبار و خرده ریز تشکیل شده بود . وقتی گرد و غبار پراکنده شد ، کالی همچنان دست نخورده می نمود . سپس به آهستگی تمام کالی به دو پاره ی تقریباً مساوی تقسیم شد . از آنجا که هر دو دارای بخشی از چرخش اولیه ی کالی بودند ، به آرامی از هم دور شدند .

    خلاصه فصل چهل و ششم :

    46 ) خاتمه :


    مدار گولیات در گذشتنش از کنار زمین با سرعتی چند برابر سرعت گریز ، تنها اندکی منحرف شد ، سپس سفینه و دنیای کوچک بسته و مخصوص به خودش ، چون دنباله داری خورشیدطلب ، سرعت گرفته و درون مدار عطارد نزدیک ترین تقربش را در طول سفر به خورشید انجام می داد .
    رایانه های نگهبان فضا فقط می توانستند تضمین بدهند که کالی – 2 ، به هیچ قاره یا خشکی اصابت نخواهد کرد .
    اکنون هلال غول پیکر ماه آسمان را فرو پوشانده و قلل مضرسکوه ها در طول خط پایانه ، با نور تند و زننده ی طلوع فجر در ماه ، همچون اخگر می سوختند ، اما دشت های پر گرد و غبار که هنوز آفتاب به سراغشان نیامده بود ، کاملاً هم تاریک نبودند ؛ نور بازتابیده از ابرها و قاره های زمین با روشنی خفیفی روشنشان می کرد .
    کاپیتان سینگ به آسانی می توانست پایگاه کلاویوس ، پورت آرمسترانگ ، پلاتوسیتی و ... را تشخیص دهد . حتی می توانست زنجیره ی چراغ های کم نور کشیده شده در طول راه آهن ماه را ببیند که محموله ی گرانبهای آب را از معادن یخ در قطب جنوب جا به جا می کرد . همین طور خلیج رنگین کمان ها را که سالیان سال قبل ، نخستین لحظه ی گذرای شهرت و آوازه را در آن تجربه کرده بود . تا زمین فقط دو ساعت راه بود .

  20. 6 کاربر مقابل از Tahereh Ramezani عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  21. Top | #550
    کاربر ممتاز
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شماره عضویت
    16
    نوشته ها
    964
    تشکر
    5,566
    تشکر شده 8,571 بار در 984 ارسال

    smile مطالعه برخورد چهارم کتاب " پتک آسمان "

    مکانی برای کتاب خوان ها         
    سلام دوستانم ..........




    دوستان عزیز از امروز ( 4 / 3 / 92 ) تا تاریخ 8 / 3 / 92 ، برخورد چهارمِ کتاب " پتک آسمان " رو با هم می خونیم .



    ( دوستان خوبم کم کم به پایان مطالعه ی کتاب نزدیک میشیم ، هر کدوم از دوستان که میخوان در مورد فصل های قبلی نظرشونو بگن ، بفرماین )




    شاد باشین .............

  22. 6 کاربر مقابل از Tahereh Ramezani عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


صفحه 55 از 74 نخستنخست ... 54551525354555657585965 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. معرفی کتاب ها و نرم افزارها
    توسط Tahereh Ramezani در انجمن كتاب ها و نرم افزار های نجومی
    پاسخ ها: 323
    آخرين نوشته: 12-14-2018, 07:38 PM
  2. کار با ماشین حساب برای المپیاد
    توسط پیام بهرام پور در انجمن آموزش و پرسش و پاسخ المپیاد
    پاسخ ها: 58
    آخرين نوشته: 09-24-2013, 06:35 PM
  3. توصیه های پزشکی برای شبهای رصدی
    توسط sasan20oo20 در انجمن گردشگری نجومی
    پاسخ ها: 101
    آخرين نوشته: 05-23-2013, 04:43 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق برای آوا استار محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد