یارانه دیرینه سلام
سلامی به زیبایی شوق روئیدن، سلامی به ابهت بالیدن و سلامی به شکوه آغاز، تقدیم به یکایک شما همراهان همیشگی، به امید درخشیدن لبخندهایی حاصل از تحقق رویاها بر لبانتان، دقایقی عطر آگین که شمیم حضرت دوست را به همراه دارد را برایتان آرزومندم...
چندیست هیاهویی غریب و خصمانه، حریم مجازی اما صمیمی و درخشنده تر از خوشه ی پروین سپهرِ مارا مورد هجوم قرار داده و همراهی نا آشنا افکار نیلی رنگ و خلاقمان را بهم ریخته است...
نمیدانم این غبار سردرگمی و دلسردی که در فضاست حاصل اندیشه ی کدام کج اندیش دورافتاده از آدمیت است.لیک گویی لهیب شعله ی سرخ حسادت از وجود او زبانه می کشد یا که شاید در پی فردایی بی خروش و هدفی خاموش پای برهنه می دود،نمیدانم اما شوق دارم که دست دوستی خویش را به سویش دراز کرده و زیر لب به نجوا بگویم : ای رهنورد خسته که با نیرنگ و حیرانی خوکرده ای، این جامه ی عاریت بدخواهی را زتن برکن تا چون ما، از باده ی مهر خداوندی سیراب گردی...
از هیاهو که بگذریم صحبت از دوستی دیرینه ی ما با آسمان خواهد ماند، آسمانی که دیشب نیز چون همیشه پر صلابت و بی کران، سایه ی مهرش را بی دریغ هدیه می کرد به عالمیان، آری دیشب هم آسمان و روشنان عالم بالا چشم نوازی می کردند و من لحظه ای مبهوت به نور این عالمیان چشم دوختم، همچون شهاب از دشتهای خالی و خاموش شب گذشتم، شکوه خلقت را روئیت کرده و در پلک بهم زدنی افکار آشفته ام سامان یافت و امیدی یافتم، همان جامه ی خوشرنگی که برازنده جسم های خسته از ناجوانمردی هاست...
یاران صمیمی، نیک میدانم که سپهرِ نیلگون، دلتنگ نگاه نافذ و پر عمق ماست... آری، آسمان منتظر است تا رازهای ناگفته و پنهان در اعماق وجودش را رصد کرده و هزار بار به خاطر زیبایی های بی بدیلش تحسینش کنیم و دادار بی همتایش را تقدس نمائیم...
پس چرا خموش بنشینیم و با نگاهی بی فروغ، مجوز تاراج روح ِ پر تلاش و روحیه ی لبریز از امیدمان را به اندیشه ای غارتگر پیشکش کنیم؟!
من ایمان دارم نگاه زیبای ماست که رنگ می بخشد به بوم هستی،... نه ماه، نه خورشید و نه ستاره هایی که آسمان را فانوس اند بلکه تنها پیوند دستان گرم و امید نیلوفری ما به فرداهاست که چهره ساز جهان خواهد بود.
و همین پیوند عمیق معجزه می کند... نسیم تلاشی دوباره و شروعی سبزتر از پیش است که زورق زرین صبح ی دیگر را روی برکه ی موفقیت و پیروزی خواهد راند...
ما به یلدایی می اندیشیم که در آن زنگار ناامیدی توانایی برای زدودن جلای آیینه ی اندیشه و عمل ندارد و نیک می دانیم اگر گروهی در اوج اند حاصل جانهای پاکی است که بی قید و شرط و با نهایت عشق در تلاشند، تلاشی بر خواسته از افق اندیشه هایی ناب در جهت نیل به اهدافی خاص و صد البته مقدس، ما نیز مصداق چنین گروهی خواهیم بود...
هم نوا با هم می سراییم :
((ما می توانیم)) دست در دست هم گلستانی از مهر می پرورانیم که بهارش خزانی نخواهد داشت و رویش شقایقهای کامیابی را برپهنه دشت شب گرفته به نظاره خواهیم نشت...
به رهپویی از آموزگار بی مثال خویش، کوروش کبیر، هرگز زانو نخواهیم زد حتی اگر سقف آسمان کوتاهتر از قامتمان باشد...
پنجره ای رو به فردایی روشن گشوده و شروعی تازه را جشن خواهیم گرفت...
تقدیم به آنانکه اشکهایشان بارگاه ترنم دعاست.((غزلک))