جشن تولد 1 سالگی آوا استار

[Mostafa]

سلام به همه

مرکز نجوم آوااستار در نظر دارد به مناسبت جشن تولد 1 سالگی برنامه مختصری با حضور اعضای محترم ترتیب دهد .

این برنامه بعد از ظهر روز جمعه 8 بهمن برگزار خواهد شد .

همه شما دوستان عزیز در این جشن خودمانی دعوتید !!!

طراح : ستاره بنیادی

هدف از ایجاد این تاپیک بغیر از اطلاع رسانی به موقع این است که برآوردی از تعداد میهان ها هم داشته باشیم تا ببینیم که چه فضایی برای این مراسم در نظر بگیریم ؟

( خود موسسه ؟ سالن آمفی تئاتر ؟ سالن عروسی ؟؟ استادیوم آزادی ؟؟؟ .... )

پس لطفآ هرکدام از دوستان که فکر میکنند میتوانند در این برنامه حضور داشته باشند به نشانه اعلام حضور یک تشکر از این پست بزنند ...

( لطفآ اگر هنوز مطمئن نیستید که تشریف میاورید ، فعلآ تشکر نفرمایید !! )

اگر هم دوستان پیشنهادی برای این روز دارند در ادامه این تاپیک مطرح بفرمایند .

به امید دیدار همه دوستان

[ستاره بنیادی]

بهترین هدیه ی تولدم در زندگی، حرف های ستاره ای پدرم بود که شب تولد 15 سالگی ام برایم گفت.

اگر چه هدیه را هدیه نمی دهند ولی، عشــــق را اگر تقسیم کنی ، بیشتر می شود!

پس من آن هدیه ی زیبا را با عشــــــق به تو تقدیم می کنم:

« به آوااستار عزیزم و به ستـــــــــاره هایی که از آنها نور می گیرد»



کوچک که بودم – شاید پنج سالگی هایم- بهترین جای دنیا خانه مادربزرگم بود. وقتی روزها و


شب های تابستان را در آن خانه و کوچه پس کوچه هایش با همسن و سال هایم سپری می

کردم.

یادم می آید که شبی، با ناراحتی زیاد، در بالکن آن خانه رویایی، چمباتمه زده بودم؛ چون

پدربزرگم اجازه نمی داد به پشت بام بروم! نه اینکه فکر کنید در آن سن و سال می رفتم که ستاره ها

را ببینم، نه! می رفتم که بازی کنم ، می رفتم که در کودکی هایم غرق شوم...

یادش بخیر! همه می رفتیم روی پشت بام، با چراغ قوه همدیگر را نشانه می گرفتیم، بعضی وقت

ها با هم یک جا جمع می شدیم و زمین و زمان را به هم می ریختیم، گاهی درد و دلهای

کودکانه سرمان را گرم می کرد . گاهی منچ و مارپله.... گاهی هم همه نفری با هم سرود می

خواندیم و طفلی اهالی محل از دست آن همه بچه! آن شب ها همیشه سر پرنور ترین ستاره ی

آسمان دعوایمان می شد...

غصه ی از دست دادن آن لحظات برایم بزرگ ترین غم دنیا بود . به همین خاطر قنبرک زده بودم و

در آستانه ی قندباد بودم .. در همین حال و هوا پدرم آمد و آرام کنارم نشست.

بی هیچ مقدمه ای پرسید: ستاره ی تو کدومه؟

با اینکه منتظر منت کشی (!) بودم ، ولی چون این بار فرصتی پیدا کرده بودم که ستاره ی پر نور

آسمان رو منحصرا به خودم نسبت بدهم قهرم یادم رفت و فوری دستم را به سمت آسمان

کشیدم و گفتم: اون!

پدرم خندیدو گفت: می دونستم، می دونی اسمش چیه؟

خیلی پرو جواب دادم: بله، ستاره ی ستاره!!!

پدرم گفت: اون ستاره ، ستاره ی همه ی بچه های دنیاست به همین خاطر ستاره ی

خوشبختیه! (مشتری رو می گفت: ستاره ی سعد!)

بعد خیلی جدی بهم گفت: میخوام یه چیزای مهمی رو بهت بگم. من که از این لحن یکه خورده

بودم کاملا میخ شدم نه بهتره بگم کاملا گوش شدم.

می گفت : همه ی آدما عقلشون بزرگ نمی شه بعضی ها فقط قدشون بزرگ می شه ، یکی از

نشونه هایی که آدم می تونه بفهمه که عقلش هم بزرگ شده یا نه همین ستاره هاست! الان

که کوچولویی ستاره ها هم برات کوچولو هستن، کم کم که بزرگ می شی ستاره ها هم باهات

بزرگ می شن، بزرگ و بزرگ تر... پس همیشه خوب بهشون نگاه کن! حواست باشه که فقط

برات چشمک نزنن؛ اونا باید با تو بزرگ بشن...!

بگذریم از اینکه من شب ها با چه مشقتی سعی می کردم بفهمم که ستاره ها هم باهام بزرگ

میشن یا نه! و بگذریم از اینکه چه زجری می کشیدم که قایمکی بفهمم که بچه های بزرگ تر از

خودم ستاره ها رو چه اندازه ای می بینن ( تا عقلشونو بسنجم!).

روزها می گذشت و من قد می کشیدم؛ چندسالی – به خصوص تولدم که می شد- حواسم به

ستاره ها بود، به قد ستاره ها ... به عقل خودم ...

ولی شاید ناکامی ام باعث« فراموشی» شد..

گذشت تا شبی از شب های 14 سالگی ام که کنار پدرم نشسته بودم و از ستاره ها حرف می

زدم.

باری در میان حرف های پدرم، نامِ ستاره ی خوشبختی را شنیدم. انگار همه ی کودکی ستاره ای

و همه ی تلاش های ستاره ای ام تداعی شد..

شب تولد 15 سالگی ام، آن خاطره را برای پدرم تعریف کردم؛ خاطره ی آن شب در بالکن خانه

مادربزرگ؛ خاطره تلاش های خنده دار و شیرینم را... و گفتم: ، نه اینکه عقلم بزرگ شده باشد

ولی ستاره ها هم با من بزرگ و بزرگتر شده اند. به قول قاب عکس روی دیوار : عظمت باید در

نگاه تو باشد!

پدرم که بر خلاف انتظارم همه چیز خوب یادش بود، دقیقا همان پدر آن شب بود با همان لحنِ

جدی اش! گفت:

اندازه گرفتن هایت باید ادامه داشته باشد ولی این بار بزرگ می شوی اگر! .... اگر ستاره ها بزرگ

و بزرگ تر شوند و تو کوچک و کوچک تر!

آسمان که خیلی بزرگ شد، دیگر خودت را نمی بینی، دیگر بخل را نمی فهمی، از غرور بیزاری،

نور و روشنایی درو می کنی، مِهر می کاری و محبت بر می داری و همزمان کوچک و کوچک و

کوچکتر می شوی...

وقتی مطمئن شدی که اینطوری نگاه می کنی، منتظر یک انفجار ستاره ای باش!



طبیعیه چون تو اون موقع خیلی خیلی کوچیک شدی ولی به خاطر نگاهت که با محبت و عشق

آمیخته است خیلی خیلی سنگینی! یعنی چی؟ یعنی چگالیِ خیلی خیلی زیاد!

به تکینگی که برسی منفجر می شی! و این انفجار یعنی آغاز!

آغازِ زیر پا گذاشتن قوانین: اون وقت دیگه آسمون نیست که ستاره رو تو دلش نگه داشته! ستاره

است که یه آسمون- که نه! یه دنیا - رو تو دلش نگه داشته!
.
.
.
.

از اون سال، تولدم که می شه، پدرم برام یادداشت می ذاره که :

ستاره، یه سال بزرگ تر شدی! ستاره ها تو اندازه گرفتی؟؟
.................................................. ...................



و حالا آوااستار عزیزم:

تولدت مبارک! یه سال بزرگ تر شدی! ستاره هاتو اندازه گرفتی؟؟!!


« دوستدار تو :

ستاره بنیادی/

دیماه 1389»

[Hojjat Zafarkhah]

سلام Orion جان .... مشتاق ديدار

نهم كه ميشه شنبه !!

ما برنامه رو گذاشتيم جمعه كه اكثرآ راحت تر هستند و ميتونن بيان !

اگر شنبه باشه خيلي از بچه هاي شهرستان و همينطور شاغلين سختشون ميشه !!

شما سعي كن يه كاري كني كه بشه همون هشتم انشاا... پيشمون باشي

شما لطف داريد آقاي امام عزيز!!
راستيتش من جمعه 8/11/89 امتحان دارم(زبان1) آخرين امتحانمه!!!به خاطر همينه كه نميتونم بيام!!!

ولي يه پيشنهاد دارم درسته كه جاي اصليش تو تاپيك پيشنهادات جهت ارتقاء سايت بود كه بايد مي نوشتم ولي ديدم حالا كه اينجام مي نويسم::

بعد ازاين مراسم تولدتون تا شروع ترم بعدي دانشگاه ها يه تور بذاريد كه به نظر من خيلي از بچه هاي آوااستاري البته اگه دانشجو باشن بتونن بيان!!!


من خودم كه خيلي مشتاقم دوستان آوااستاري رو بتونم دوباره ببينم و از همه شون (از نظر علمي)نهايت استفاده رو ببرم!!!!



روي اين پيشنهاد فكر كنيد!!!

اصلا مي تونيد به راي بذاريدش!!

من اولين راي دهنده(راي مثبت) به اين پيشنهاد هستم!!!!






با تشكر

[yperseusy]

orion امضات خيلي قشنگه

[آسمون]

خووووووب حالا کی می خواد جای من کیک بخوره؟؟؟؟؟؟

نبووووووووووووووووووووووو وود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

[پیام بهرام پور]

نبووووووووووووووووووووووو وود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بنده در خدمتم

[Hamid (@_@) Reza]

سلام به همگی‌.

امیدوارم که حال همتون توپ باشه.یه مدتی‌ که نبودم دلم برا همتون تنگ شده بود.

دارین حاضر میشین برا یه تولد باحال؟؟؟؟؟؟ منم خیلی‌ دلم می‌خواد که بیام، با نظر اوریون هم کاملا موافقم . آقای امام اگه امکان داره اگه با یه تور رصدی موافق باشین، تا ۸ بهمن ماه اعلام کنید، که ما هم برنامه ریزی کنیم.آخه من دوست دارم بیشتر پیش عزیزای نجومی باشم، برا همین برا تور بیام.راهمونم دوره و رفت آمد سخته و دیگه به این هواپیماها هم اعتماد نباید کرد ، برا همین میگم.اگه هم پشت سر هم بندازین که خیلی‌ خیلی‌ عالی‌ می‌شه. با یه تیره میتونیم ۲ نشون بزنیم.

مرسی‌ امیدوارم که قبول کنید.خواهش.......

[پیام بهرام پور]

سلام به همگی‌.

راهمونم دوره و رفت آمد سخته و دیگه به این هواپیماها هم اعتماد نباید کرد....

مرسی‌ امیدوارم که قبول کنید.خواهش.......

ببینید دوستان چقدر علاقه دارند به تولد آوااستار که حتی حاضر هستند که جان خود را به خطر بیاندازند و به ذهنشان خطور می کند که با هواپیماهای ایرانی بیایند.
واقعاً به این علاقه ی دوستان باید صد افرین گفت

[آسمون]

بنده در خدمتم

اجازه بدید ببینم دیگه کی پیشنهاد می ده ،در حال بررسیه

[Hamid (@_@) Reza]

منم حاضرم سهمتونو بخورم.با اینکه خیلی‌ سخته ولی‌ دیگه شما هم عضو آوا استارین، منم نمیتونم نخورم.

[محمدرضا صادقیان]

نبووووووووووووووووووووووو وود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اهم اهم...
به دلیل حضور آقایان بهرام پور و حمید جون اینا ، ماهم اعلام آمادگی میکنیم و چون مدیر ارشد هستیم دیگه فکر خودتونو بکنید...
این تهدید نیست ها...
فقط محض اطلاع گفتم...