صفحه 8 از 19 نخستنخست ... 45678910111218 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 181

موضوع: نجوم و ادبیات

  1. Top | #1
    کاربر ممتاز

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شماره عضویت
    23
    نوشته ها
    184
    تشکر
    229
    تشکر شده 401 بار در 42 ارسال

    Post نجوم و ادبیات

    سلام
    بعد از عمری سرو کله زدن در انجمن های مجازی امروز پیامی دریافت کردم مبنی بر افتتاح انجمن نجوم آوا استار. ضمن تبریک به دوستان آوا استار با اجازتون اولین تاپیکم رو تو این انجمن میزارم.

    اگر کسی شعری در ارتباط با نجوم میدونه اینجا بزاره. یه مقاله خیلی جالب میخوندم چند وقت پیش که توی کامپیوترم سیو کرده بودم. منبعش رو یادم نیست چه سایتی بود اما اسم نویسنده در انتهای مقاله هست. بسیار جالبه. در پست بعدی این مقاله رو برای شروع در این تاپیک قرار میدم.

    --------------------

    نام قبلی این تاپیک اشعار نجومی بود، ضمن تشکر از ایجاد کننده این تاپیک، از این پس میتوانید آثار ادبی و یا نقد آثار ادبی نجومی و.... را در این تاپیک قرار دهید.

    با تشکر
    آسمون
    ویرایش توسط آسمون : 01-06-2013 در ساعت 11:30 PM


  2. Top | #71
    کاربر ممتاز

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    شماره عضویت
    386
    نوشته ها
    922
    تشکر
    5,844
    تشکر شده 8,391 بار در 879 ارسال

    ماه

    نمازم را قضا کرده تماشـــا کردنت ای مـــاه

    بماند بیـــن ما این رازهــا بیـنی و بیـن الله!

    من اســــتغفار کردم از نگــاه تو نمی دانـم

    اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه


    -------
    سید حمید رضا برقعی
    امضای ایشان
    ... جان تو بندری است، جای ورود نور، جای صدور نور ...

  3. 10 کاربر مقابل از Sunrise عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  4. Top | #72
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    شماره عضویت
    358
    نوشته ها
    121
    تشکر
    0
    تشکر شده 788 بار در 121 ارسال

          عرض ارادت.......

    نقل قول نوشته اصلی توسط sunrise نمایش پست ها
    ...راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست

    کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

    روز و شــب از تــــو قضـا، از تـــــو قــدر می گوید

    «هــا علــــیٌ بشـــرٌ کیــفَ بَشـــر» می گویــد...

    (برای دیدن تمام مثنوی فوق به لینک زیر مراجعه نمایید.

    http://parsedarkhial.blogfa.com/post-28.aspx)
    *
    *
    *
    *
    *
    *
    *
    با سلام خدمت همه دوستان علی دوست خودم.
    وقتی این مطلب را دیدم کمی احساس ناراحتی کردم .بخاطر ناقص بودن شعر آقای برقعی....
    وقتی که شعر را کامل میخوانیم اشتباهاتی میبینیم که شاید قابل بیان باشند.
    اول که شعر حافظ در (ناکهان پرده برانداخته ای ...)فقط در وصف خداوند و در بیان ایجاد کثرت میباشد.نه در بیان وصف مولی علی!!!علاقمندان میتوانند به سخنرانی الهی قمشه ای در باب (وحدت و کثرت ) مراجعه کنند.

    دوم اگر از عزیزان کسی طالب شنیدن وصف واقعی مولی است میتواند به کتاب بحر الحقایق نوشته صفی علیشاه مراجعه نماید.
    ولی مطلب اصلی که بخاطر آن مزاحم شدم اینست که شعری دیدم در بیان آرزوهای آسمانی...
    چون خودم هم اینکاره ام!!!!
    فایل شعر را در پایین قرار داده ام.

    در صورت استقبال دوستان میتوانم فایل صوتی این شعر را نیز در این تاپیک قرار بدهم.
    ویرایش توسط aflatoon : 03-08-2011 در ساعت 10:21 PM

  5. 7 کاربر مقابل از aflatoon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  6. Top | #73
    کاربر ممتاز

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    شماره عضویت
    386
    نوشته ها
    922
    تشکر
    5,844
    تشکر شده 8,391 بار در 879 ارسال

    تشکر

    عرض سلام و ادب خدمت جناب افلاطون؛

    قطعا التفاط فرد فرهیخته ای چون شما به پست ارسالی بنده سبب مباهات است؛ لکن منظور از نقل آن شعر، فقط همان دو بیت بود و ذکر آدرس منبع هم که رسم پسندیده این فروم!

    تا آنجا که اطلاع دارم جناب برقعی به کامنتهای وبلاگشان توجه دارند و شما میتوانید نظر خود را ذیل پست مذکور بیان فرمایید؛

    از فایل پیوستی زیبای شما هم متشکرم.
    موید باشید.
    امضای ایشان
    ... جان تو بندری است، جای ورود نور، جای صدور نور ...

  7. 4 کاربر مقابل از Sunrise عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  8. Top | #74
    کاربر ممتاز
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    شماره عضویت
    367
    نوشته ها
    171
    تشکر
    2,285
    تشکر شده 1,202 بار در 151 ارسال

    چو شبنم اوفتاده بدم پیش افتاب***** مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم


    (سعدی)
    امضای ایشان
    حوض نقاشی تان پر ماهی باد

  9. 12 کاربر مقابل از tahoo عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  10. Top | #75
    کاربر ممتاز
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    شماره عضویت
    367
    نوشته ها
    171
    تشکر
    2,285
    تشکر شده 1,202 بار در 151 ارسال

    تیره شب و ستاره درو، گوئی **** در ظلمت است لشکر اسکندر

    پروین چو هفت خواهر چون دایم **** بنشسته‌اند پهلوی یک دیگر؟

    چون است زهره چون رخ ترسنده **** مریخ همچو دیدهٔ شیر نر؟

    شعری چو سیم خود شد، یا خود شد **** عیوق چون عقیق چنان احمر؟

    بر مبرم کبود چنین هر شب **** چندین هزار چون شکفد عبهر؟

    (ناصر خسرو)
    امضای ایشان
    حوض نقاشی تان پر ماهی باد

  11. 7 کاربر مقابل از tahoo عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  12. Top | #76
    کاربر ممتاز
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    شماره عضویت
    367
    نوشته ها
    171
    تشکر
    2,285
    تشکر شده 1,202 بار در 151 ارسال

    از زمین نالهٔ عشاق به گردون بر شد****وز ثری نعرهٔ مستان به ثریا برخاست

    عارف امروز به ذوقی بر شاهد بنشست****که دل زاهد از اندیشهٔ فردا برخاست

    هر دلی را هوس روی گلی در سر شد****که نه این مشغله از بلبل تنها برخاست

    گوییا پردهٔ معشوق برافتاد از پیش****قلم عافیت از عاشق شیدا برخاست

    هر کجا طلعت خورشید رخی سایه فکند****بیدلی خسته کمر بسته چو جوزا برخاست

    (سعدی -مواعظ -قصاید)

    -----------------------------------------
    خشت اول گر نهد معمار کج **** تا ثریا رود دیوار کج

    (اسم شاعر رو نمی دونم...)
    ویرایش توسط tahoo : 12-18-2010 در ساعت 11:28 AM
    امضای ایشان
    حوض نقاشی تان پر ماهی باد

  13. 10 کاربر مقابل از tahoo عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  14. Top | #77
    کاربر ممتاز

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    شماره عضویت
    386
    نوشته ها
    922
    تشکر
    5,844
    تشکر شده 8,391 بار در 879 ارسال

          ستاره

    تمام صدای توست

    همهمه ی چشمهای من

    که این گونه هر شب

    در نگاه سنگین ستاره ها

    فرو می ریزد

    . . . . . . . . . . .

    ولی امشب

    ستاره ها از همیشه تُردترند

    می ترسم که پلکی بزنم

    ندانسته _

    ستاره ای بشکند


    ......................
    شاعر: دوستم!
    ویرایش توسط Sunrise : 12-18-2010 در ساعت 09:59 PM
    امضای ایشان
    ... جان تو بندری است، جای ورود نور، جای صدور نور ...

  15. 8 کاربر مقابل از Sunrise عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  16. Top | #78
    کاربر ممتاز
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    شماره عضویت
    367
    نوشته ها
    171
    تشکر
    2,285
    تشکر شده 1,202 بار در 151 ارسال

    ...به نرمی گفت او را گوهر ناب **** جوابی خوبتر از در خوشاب

    کزان معنی مرا گرم است بازار **** که دیدم گرمی خورشید، بسیار

    از آنرو، چهره‌ام را سرخ شد رنگ**** که بس خونابه خوردم در دل سنگ

    از آن ره، بخت با من کرد یاری **** که در سختی نمودم استواری

    به اختر، زنگی شب راز میگفت **** سپهر، آن راز با من باز میگفت

    ثریا کرد با من تیغ ‌بازی **** عطارد تا سحر، افسانه‌سازی

    زحل، با آنهمه خونخواری و خشم**** مرا میدید و خون میریخت از چشم

    فلک، بر نیت من خنده میکرد **** مرا زین آرزو شرمنده می‌کرد

    سهیلم رنجها میداد پنهان **** بفکرم رشکها میبرد کیهان...


    (پروین اعتصامی)
    ویرایش توسط tahoo : 12-18-2010 در ساعت 10:17 PM
    امضای ایشان
    حوض نقاشی تان پر ماهی باد

  17. 7 کاربر مقابل از tahoo عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  18. Top | #79
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    شماره عضویت
    339
    نوشته ها
    108
    تشکر
    111
    تشکر شده 195 بار در 30 ارسال

          باز باران با ترانه...

    این شعر کامل باز باران چهارم ابتدایی هستش که فکر میکنم همه ی ما از این شعر زیبا و تاثیر گذار خاطرات خوبی داریم...


    باز باران،
    با ترانه،
    با گهر های فراوان
    می خورد بر بام خانه.
    من به پشت شیشه تنها
    ایستاده
    در گذرها،
    رودها راه اوفتاده.
    شاد و خرم
    یک دو سه گنجشک پر گو،
    باز هر دم
    می پرند، این سو و آن سو
    می خورد بر شیشه و در
    مشت و سیلی،
    آسمان امروز دیگر
    نیست نیلی.
    یادم آرد روز باران:
    گردش یک روز دیرین؛
    خوب و شیرین
    توی جنگل های گیلان.
    کودکی ده ساله بودم
    شاد و خرم
    نرم و نازک
    چست و چابک
    از پرنده،
    از خزنده،
    از چرنده،
    بود جنگل گرم و زنده.
    آسمان آبی، چو دریا
    یک دو ابر، اینجا و آنجا
    چون دل من،
    روز روشن.
    بوی جنگل،
    تازه و تر
    همچو می مستی دهنده.
    بر درختان میزدی پر،
    هر کجا زیبا پرنده.
    برکه ها آرام و آبی؛
    برگ و گل هر جا نمایان،
    چتر نیلوفر درخشان؛
    آفتابی.
    سنگ ها از آب جسته،
    از خزه پوشیده تن را؛
    بس وزغ آنجا نشسته،
    دم به دم در شور و غوغا.
    رودخانه،
    با دو صد زیبا ترانه؛
    زیر پاهای درختان
    چرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.
    چشمه ها چون شیشه های آفتابی،
    نرم و خوش در جوش و لرزه؛
    توی آنها سنگ ریزه،
    سرخ و سبز و زرد و آبی.
    با دو پای کودکانه
    می دویدم همچو آهو،
    می پریدم از لب جو،
    دور میگشتم ز خانه.
    می کشانیدم به پایین،
    شاخه های بید مشکی
    دست من می گشت رنگین،
    از تمشک سرخ و مشکی.
    می شندیم از پرنده،
    داستانهای نهانی،
    از لب باد وزنده،
    رازهای زندگانی
    هر چه می دیدم در آنجا
    بود دلکش، بود زیبا؛
    شاد بودم
    می سرودم
    “روز، ای روز دلارا!
    داده ات خورشید رخشان
    این چنین رخسار زیبا؛
    ورنه بودی زشت و بیجان.
    این درختان،
    با همه سبزی و خوبی
    گو چه می بودند جز پاهای چوبی
    گر نبودی مهر رخشان؟
    روز، ای روز دلارا!
    گر دلارایی ست، از خورشید باشد.
    ای درخت سبز و زیبا!
    هر چه زیبایی ست از خورشید باشد.”
    اندک اندک، رفته رفته، ابر ها گشتند چیره.
    آسمان گردید تیره،
    بسته شد رخساره ی خورشید رخشان
    ریخت باران، ریخت باران.
    جنگل از باد گریزان
    چرخ ها می زد چو دریا
    دانه ها ی [ گرد] باران
    پهن میگشتند هر جا.
    برق چون شمشیر بران
    پاره میکرد ابر ها را
    تندر دیوانه غران
    مشت میزد ابر ها را.
    روی برکه مرغ آبی،
    از میانه، از کرانه،
    با شتابی چرخ میزد بی شماره.
    گیسوی سیمین مه را
    شانه میزد دست باران
    باد ها، با فوت، خوانا
    می نمودندش پریشان.
    سبزه در زیر درختان
    رفته رفته گشت دریا
    توی این دریای جوشان
    جنگل وارونه پیدا.
    بس دلارا بود جنگل،
    به، چه زیبا بود جنگل!
    بس فسانه، بس ترانه،
    بس ترانه، بس فسانه.
    بس گوارا بود باران
    به، چه زیبا بود باران!
    می شنیدم اندر این گوهر فشانی
    رازهای جاودانی، پند های آسمانی؛
    “بشنو از من، کودک من
    پیش چشم مرد فردا،
    زندگانی – خواه تیره، خواه روشن -
    هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا.”
    *مجد الدین میرفخرایی.(معروف به گلچین گیلانی)

  19. 12 کاربر مقابل از sepideh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  20. Top | #80
    کاربر ممتاز
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    شماره عضویت
    367
    نوشته ها
    171
    تشکر
    2,285
    تشکر شده 1,202 بار در 151 ارسال

    نجوم و ادبیات         
    این شعر یکی از شعرای مورد علاقه ی منه... داستانش جالب و نجومیه ....
    یه توضیح مختصر در مورد داستانش اینه که در مورد خورشید میگه که وقتی غروب داشته میکرده صحبت میکنه و ستاره ها میان بیرون و هر کی میگه من بهترم .... (خیلی خلاصه گفتم بهتره خودتون بخونینش)...

    سوی بیماران خود شد شاه مه رویان من * * * * * گفت ای رخ‌های زرد و زعفرانستان من

    زعفرانستان خود را آب خواهم داد آب * * * * * * زعفران را گل کنم از چشمه حیوان من

    زرد و سرخ و خار و گل در حکم و در فرمان ماست * * * سر منه جز بر خط فرمان من فرمان من

    ماه رویان جهان از حسن ما دزدند حسن * * * * * * * ذره‌ای دزدیده‌اند از حسن و از احسان من

    عاقبت آن ماه رویان کاه رویان می شوند * * * * * * حال دزدان این بود در حضرت سلطان من

    روز شد ای خاکیان دزدیده‌ها را رد کنید * * * * * * خاک را ملک از کجا حسن از کجا ای جان من

    شب چو شد خورشید غایب اختران لافی زنند * * * زهره گوید آنِ من دان ماه گوید آنِ من

    مشتری از کیسه زر جعفری بیرون کند * * * * * * با زحل مریخ گوید خنجر بران من

    وان عطارد صدر گیرد که منم صدرالصدور * * * * * چرخ‌ها ملک من است و برج‌ها ارکان من

    آفتاب از سوی مشرق صبحدم لشکر کشد * * * گوید ای دزدان کجا رفتید اینک آنِ من

    زَهره زُهره درید و ماه را گردن شکست * * * * * شد عطارد خشک و بارد با رخ رخشان من

    کار مریخ و زحل از نور ماهم درشکست * * * * * مشتری مفلس برآمد کاه شد همیان من

    چون یکی میدان دوانید آفتاب آمد ندا * * * * * * هان و هان ای بی‌ادب بیرون شو از میدان من

    آفتاب آفتابم آفتابا تو برو * * * * * * * * * * * * در چه مغرب فرورو باش در زندان من

    وقت صبح از گور مشرق سر برآر و زنده شو * * * منکران حشر را آگه کن از برهان من

    عید هر کس آن مهی باشد که او قربان او است * * عید تو ماه من آمد ای شده قربان من

    شمس تبریزی چو تافت از برج لاشرقیه * * * * * * تاب ذات او برون شد از حد و امکان من


    (مولوی- دیوان شمس -غزلیات)
    امضای ایشان
    حوض نقاشی تان پر ماهی باد

  21. 10 کاربر مقابل از tahoo عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


صفحه 8 از 19 نخستنخست ... 45678910111218 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق برای آوا استار محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد