و هر شبی با طلوعی گرم پایان مییابد......
در افسانه ها امشب شب تولد خورشید است، روزها شروع به طولانیتر شدن میکند، اما هنوز با تولد خورشید روزهای بسیار سردی خواهیم داشت، سردتر از روزهای گذشته روزهایی که اگر صبر کنیم به بهاری زیبا و تابستانی گرم منتهی میشود، اما اگر خورشید بیاید و ما هم صبر کنیم....
این هم از فال امشبِ ما:
بــی مـهـر رخـت روز مـرا نـور نـمـانـدسـت / وز عـمـر مـرا جـز شـب دیـجـور نـماندست
هـنـگـام وداع تـو ز بس گریه که کردم /دور از رخ تـو چـشـم مـرا نـور نـماندست
میرفت خیال تو ز چشم من و میگفت / هـیـهات از این گوشه که معمور نماندست
وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت / از دولـت هـجـر تـو کـنـون دور نـماندست
نـزدیـک شـد آن دم که رقیب تو بگوید / دور از رخت این خسته رنجور نماندست
صـبـر اسـت مـرا چـاره هـجـران تـو لیکن / چـون صـبر توان کرد که مقدور نماندست
در هـجـر تو گر چشم مرا آب روان است / گـو خـون جـگر ریز که معذور نماندست
حـافـظ ز غـم از گریه نپرداخت به خنده / مــاتــم زده را داعــیــه سـور نـمـانـدسـت