استفن ویلیام هاوکینگ - Stephen William Hawking
آشنايي مختصري با پروفسور هاوكينگ
تاریخ پست : سه شنبه بیست و پنجم دی 1386 ( 4:43 )
استفن هاوكينگ يكى از بزرگ ترين دانشمندان معاصر است كه هم اكنون در دپارتمان رياضيات كاربردى و فيزيك نظرى است و استاد كرسى لوكازين رياضيات در دانشگاه كمبريج است، سمتى كه پيش از اين سر آيزاك نيوتن و بعدها پل ديراك عهده دار آن بودند، با اين همه هاوكينگ برخلاف ساير همكاران دانشگاهى خود در بين عامه مردم نيز از شهرت و محبوبيت بسيارى برخوردار است . زمینهی پژوهشی اصلی وی کیهانشناسی و گرانش کوانتومی است. از مهمترین دستاوردهای وی مقالهای است که به رابطهی سیاهچالهها و قانونهای ترمودینامیک میپردازد.
یکی از مهمترین کارهای هاوکینگ نظریاتش در مورد سیاه چاله هاست.طبق نظريه هاوکينگ در سال 1976 سياهچاله نوعی تابش به نام "تابش هاوکينگ" از خود بروز میدهد و اين تابش به دليل ساختار درون سياه چاله فاقد اطلاعات است. ولی اين با قوانين فيزيک کوانتمی در تناقض بود که میگويد اطلاعات هرگز نمیتوانند کاملا از بين بروند. اين مسئله با عنوان " پارادوکس اطلاعات سياهچاله " يکی از معماهای فيزيک مدرن بود. هاوکينگ ابتدا ميدان گرانشی شديد درون سياهچاله را دليل اين امر ميدانست. دانشمندان زيادی سعی داشتند تا اين پارادوکس را حل کنند. به طور مثال با استفاده از نظريه ريسمانها که میگويد جهان از ريسمانهای باريک و جنبنده تشکيل شده است نه از ذرات نقطهای. و اکنون خود هاوکينگ به راهحل رسيده است. بر طبق محاسبات جديد هاوکينگ نوسانات سطح سياهچالهها میتوانند باعث فرار اطلاعات شوند. سياهچالهها همه اطلاعاتی را از هر چه به درون آنها فرو رود، از بين نمیبرند. در عوض اطلاعات تکهتکه میشوند. به اين ترتيب اطلاعات میتوانند از سياهچاله فرار کنند. او میگويد: " اگر شما به داخل يک سياهچال برويد، انرژی جرم شما به دنيای ما برمیگردد ولی به صورت گسسته. که شامل اطلاعاتی است از آنچه شما به آن شبيه بودهايد ، ولی غير قابل تشخيص."اين مسئله کمک می کند تا اطلاعات بيشتری از ساختار سياهچاله و همينطور موادی که به داخل آن سقوط میکنند بهدست آيد. او با دو دانشمند ديگر بر سر عدم امکان انتقال دادهها از سياهچاله شرطبندی کرده بود. به اين ترتيب او يکی از بزرگترين شرطبندیهای تاريخی را باخته است.
استفان ویلیام هاوکینگ"Stephen William Hawking" در 8 ژانویه 1942 ،300 سال بعد از مرگ گالیله،در آکسفورد انگلستان به دنیا آمد.خانه والدینش در شمال لندن بود ولی در جریان جنگ جهانی دوم به منطقه امنتری نقلمکان کردند.وقتی استفان 8 ساله بود به St Albans شهر کوچکی درشمال لندن رفتند.در 11 سالگی استفان به مدرسه همین شهر رفت و سپس به کالج آکسفورد ،کالجی که پدرش نیز در آن تحصیل کرده بود رفت.استفان به ریاضیات علاقه داشت در حالی که پدرش پزشکی را ترجیح میداد.رشته ریاضیات در آن زمان در کالج محل تحصیل استفان تدریس نمیشد به همین علت استفان فیزیک را انتخاب کرد.بعد از 3 سال وی برنده جایزه اول شد.استفان پس از آن به کمبریج رفت تا به تحقیقات کیهانشناسی بپردازد.*
----------------------------------------------------------------------------------
* بیشتر ...... : http://7heaven.blogfa.com/post-3.aspx
----------------------------------------------------------------------------------
در این تایپک میخوام منحصرا در مورد پروفسور هاوکینگ و همه ی مسائلی که به ایشون اختصاص داره صحبت کنیم.
سخنان استفان هاوکينگ در مورد بيماريش als
سخنان استفان هاوکينگ در مورد بيماريش (ALS)
تاریخ پست : چهارشنبه بیست و ششم دی 1386 ( 23:45 )
اغلب مردم از من سوال مي کنند که با ALS چگونه سر ميکنم.پاسخ من زياد نيست،سعي ميکنم تا جايي که امکان دارد يک زندگي طبيعي داشته باشم و در مورد بيماريم فکر نکنم و در مورد چيزهايي که باعث ميشوند کارهاي مردم عادي را نتوانم انجام دهم فکر نکنم.
وقتي فهميدم بيماري نورون حرکتي دارم ،شوک بزرگي را تحمل کردم.در زمان کودکي من در بازيهاي با توپ خوب نبودم و دستخطم باعث نااميدي آموزگارانم مي شد.به همين خاطر به ورزش و فعاليتهاي فيزيکي اهميت نمي دادم.تنها در رقابتهاي قايقراني داخل کالج شرکت ميکردم.
در سال سومي که در آکسفورد بودم احساس ميکردم حرکاتم زمخت شده و دو بار بدون علت واضح زمين خوردم.ولي تا سال بعد که به کمبريج رفتم و پدرم متوجه قضيه شد اهميتي ندادم.پدرم مرا پيش پزشک خانواده برد.وي مرا به يک متخصص ارجاع داد و مدت کوتاهي بعد از 21مين سال تولدم براي انجام تستهاي تشخيصي به بيمارستان رفتم.در دو هفته اي که در بيمارستان بودم تستهاي زيادي روي من انجام شد.آنها از عضلات بازويم نمونه برداشتند ، به من الکترود متصل کردند و ماده حاجب به درون ستون فقراتم تزريق کردند و جريان آن را با اشعه ايکس مشاهده کردند.بعد از همه اينها پزشکان درباره اينکه چه بيماريي دارم چيزي به من نگفتند ، فقط گفتند M.S. ندارم و يک کيس آتيپيک هستم.پزشکان در حالي که مي دانستند ويتانين تاثير زيادي روي بيماريم ندارد به من ويتامين تجويز کردند.
تصوري که من داشتم اين بود که مبتلا به يک بيماري غير قابل علاج هستم که در طي چند سال مرا از پاي در خواهد آورد.در آن زمان ديد خوب ي به بيماريم نداشتم.در زمان بستري پسري که در تخت روبرويم بستري شده بود به علت لوکمي فوت کرد.نميدانستم که چه بر من خواهد رفت و بيماري با چه سرعتي پيشرفت خواهد کرد.پزشکان به من گفتند به کمبريج برگردم و تحقيقاتم در مورد نسبيت عام و کيهانشناسي ادامه دهم.در بازگشت به کمبريج در کارهايم پيشرفت خوبي نداشتم شايد به علت اينکه در آن زمان زمينه رياضياتم خوب نبود شايد هم به علت اينکه فکر مي کردم آنقدر زنده نخواهم بود که بتوانم ph.D خود را بگيرم.تا حدودي يک شخصيت تراژيک پيدا کرده بودم .زياد به واگنر گوش ميکردم ولي مقالات مجلاتي که مي گويند در آن زمان مست مي کردم ، يک بزرگنمايي وضعيت آن زمانم است.
واقعيت اين است که يکي از مجله ها مطلبي در اين مورد نوشته شده بود و بقيه مجله ها اين داستان را کپي کرده بودند.مطالبي که به دفعات چاپ شوند گاه واقعا حقيقي به نظر مي رسند.
روياهايم در آن زمان آشفته بودند.تصوري که از خود داشتم تصور يک محکوم به اعدام بود.بعد از اينکه از بيمارستان مرخص شدم ناگهان حس کردم که اگر مجازات مرگم به تعويق انداخته شود چه کارهايي ارزنده اي وجود دارد که مي توانم انجام دهم.روياي ديگري که داشتم اين بود که در عمر باقيمانده خود براي ديگران فداکاري کنم و بعد از انجام اين کارها مرگ يک چيز خوب خواهد بود.با شگفتي دريافتم که من از زندگي بيش از زماني که پي به بيماريم نبرده بودم لذت مي برم.از آن زمان در تحقيقاتم پيشرفت کردم و با دختري که قبل از زمان تشخيص بيماريم آشنا شده بودم نامزد شدم.اين نامزدي زندگيم را تغيير داد و ميلي براي زندگي به من داد ولي به معني اين بود که بايد کاري اختيار کنم تا قادر به ازدواج باشم.من موفق به کسب بورس تحقيقاتي شدم و چند ماه بعد با نامزدم ازدواج کردم.خوش شانس بودم که در فيزيک تئوريک تحصيل مي کردم چون تنها جايي بود که بيماريم يک معلوليت محسوب نمي شد .در همان زماني که بيماريم پيشرفت مي کرد ، بر شهرت من در فيزيک افزوده مي شد.اين موضوع باعث مي شد موقعيتهايي براي من ايجاد شود که کارم منحصر به تحقيق شود و مجبور به سخنراني و تدريس نشوم.
1 فایل پیوست
سایت رسمی پروفسور هاوکینگ+کتاب
تاریخچه کتاب ((تاریخچه زمان))
همچنان از استقبالی که از کتاب ((تاریخچه زمان)) من شد، شگفت زده ام.این کتاب برای سی و هفت هفته در لیست پرفروش ترین های نیویورک تایمز قرار داشته و به بیست و یک زبان دنیا ترجمه شده است.2 این استقبال بسیار بیش از آن بود که من در سال 1982 هنگام پروراندن ایده نوشتن کتاب مردم پسندی درباره جهان انتظار داشتم.3 هدف من تا اندازه ای کسب درآمد برای پرداخت شهریه دبستان دخترم بود (در واقع هنگامی که کتاب چاپ شد دخترم سال آخر دبستان بود) اما ...
برای خواندن متن کامل ، فایل زیر را دانلود کنید.
پارادوکس دوقلو - Twin paradox
معماي دو قلو*
یکشنبه بیست و سوم دی 1386 ( 0:16 )
از زبان پروفسور استيون هاوكينگ :
در سالهاي پاياني قرن نوزدهم دانشمندان اعتقاد داشتند كه به تشريح كامل جهان نزديك شدند.آنها تصور مي كردند كه فضا با يك انتقال دهنده ي پيوسته به نام اتر پر شده است.
اشعه هاي نور و علايم راديويي امواجي در اين اتر هستند.مانند اينكه صدا ها امواج فشار در هوا مي باشند.تنها چيز لازم براي نظريه ي كامل اندازه گيري دقيق خواص كشندگي اتر مي بود.درواقع در ارتباط با چنان اندازه گيري هايي آزمايشگاه جفرسون در دانشگاه هاروارد تماما بدون يك ميخ آهني ساخته شد تا تداخلي با اندازه گيري هاي مربوطه ي مغناطيسي ايجاد نكنند . اما برنامه ريزي ها فراموش كرده بودند كه آجر هاي سرخ قهوه اي كه آزمايشگاه و بيشتر ساختمان هاي هاروارد با آن ساخته شده اند خود داراي مقدار زيادي آهن هستند . هرچند هنوز هم ساختمان مورد استفاده است اما هاروارد مطمعا نيست كه كف آزمايشگاه بدون ميخ آهني قادر به حمل چه مقدار وزني خواهد بود.در پايان قرن اختلافات فضاي تماما پر شده از اتر سر باز زدند. انتظار مي رفت كه نور در اتر با سرعت ثابتي حركت خواهد كرد اما اگر شما در درون اتر در جهت نور سفر كنيد سرعتش كمتر مي نمايد ولي اگر در جهت مخالف نور حركت كنيد بر سرعتش افزوده مي شود. اما يكسري آزمايشات چنين عقيده اي را ثابت نكردند. با دقت ترين و دقيق ترين اين آزمايشات آزمايشي بود كه توسط البرت مايكلسن و ادوارد مارلي در مدرسه ي علوم پايه ي كِس در كِليولند اوهايو (آمريكا) در 1887 انجام گرفت. آنها سرعت نور را در دو پرتو عمود بر يكديگر مقايسه كردند.به موازات حركت زمين در محور خويش و گردش آن به دور خورشيد ااسباب درون اتر با سرعت و جهتي متفاوت حركت مي كنند. اما ما يكلسن و مارلي اختلاف روزانه و سالانه اي بين دو پرتو نور پيدا نكردند. اين به آنجا بر مي گردد كه اگر نور هميشه با سرعتي ثابت نسبت به جايي كه هستيم ،بدون توجه به اينكه با چه سرعت ودر چه جهتي حركت مي كنيم،حركت كند.
بر اساس آرمايش ما يكلسن - مارلي فيزيكدان ايرلندي جورج فيتز جرالد و فيزيكدان هلندي هندريك لورنتز نتيجه گرفتند كه اجسامي كه داخل اتر حركت مي كنند منقبض شده و ساعتها كند مي گردند. اين جمع شوندگي و كندي ساعت بدين خاطر مي باشد كه مردم همگي نور را در يك سرعت ثابت،بي توجه به اينكه با چه سرعتي نسبت به اتر حركت مي كنند،نگاه مي دارند(فيتز جرالد و لورنتز هنوز اتر را يك ماده ي حقيقي به حساب مي آورند).به هر حال،دو رساله اي كه در ژوئن 1905 نوشته شد،اينشتاين اشاره كرد كه اگر كسي نتواند در يابد كه درون فضا حركت مي كند يا نه،انديشه اتر تكراري مي باشد. در عوض او با اين ادعا شروع كرد كه قوانين علم بايد براي تمام بينندگاني كه آزادانه حركت مي كنند يكسان باشد.به ويژه، آنها همگي بايد يك اندازه براي سرعت نور، بي توجه به اينكه با چه تندي اي حركت مي كنند،داشته باشند.سرعت نور بي ارتباط با حركت آنها در تمام جهات يكسان است.
لازمه ي اين كار به دور انداختن انديشه اي است كه تمام ساعتها يك مقدار جهاني به نام زمان دارند.بر عكس هر كس زمان شخصي خويش را دارد. زمان دو نفر كه نسبت به هم ساكن باشند يكسان مي باشد اما وقتي كه حركت ميكنند اين طور نخواهد بود.
اين را چندين آزمايش تأييد كرده است.از جمله اينكه دو ساعت دقيق را در دو جهت مخالف دور دنيا پرواز دادند و وقتي كه برگشتند زمان هاي به نسبت متفاوتي را نشان مي دادند. شايد بتوان نتيجه گرفت كه اگر كسي بخواهد زندگي درازتري داشته باشد بايد به طرف شرق پرواز كند جايي كه سرعت سياره به دوران زمين اضافه مي شود!!!. به هر حال،پاره ي باريكي از ثانيه را كه يك نفر كسب مي كند ممكن است بيشتري را با خوردن غذاهاي شركت هواپيمايي از دست بدهد.ادعاي اينشتاين،مبني بر اينكه قوانين طبيعت بايد براي هر ناظري كه آزادانه حركت مي كند يكسان باشد،اساس نظريه نسبيت شد.اين گونه است زيرا حركت نسبي است كه اهميت دارد. زيبايي وسادگي اش نظر متفكران زيادي را به خود جلب كرد،اما مخالفان زيادي نيز به همراه داشت اينشتاين دو مطلق علم قرن نوزدهم،سكون مطلق آن طور كه با اتر نمايانده شد و زمان مطلق با جهان شمول كه تمام ساعات يك اندازه دارند،را به دور ريخت. بسياري اين را مفهومي بي ثبات مي پنداشتند. آنها مي پرسيدند آيا اين ميرساند كه همه چيز نسبي هستند و هيچ استاندارد اخلاقي مطلق وجود ندارد؟چنين تشويشي در دهه هاي 1920 و 1930 ادامه يافت وقتي كه جايزه ي نوبل 1921 به اينشتاين هديه شد استشهاد به امر مهم ولي(در استاندارد او)كم اهميت تر از كاري كه 1905 انجام گرفت،بود.در آن اشاره اي به نسبيت نشد كه بسيار جدالي ارزيابي شده بود.(من هنوز هم هفته اي دو يا سه نامه مبني بر اينكه اينشتاين در اشتباه بود دريافت مي كنم).در هر صورت نظريه ي نسبيت اكنون كاملا توسط مجامع علمي پزيرفته است و پيش بيني هايش درعملكردهاي بيشماري تأييد شده اند.
معماي دو قلو: در نظريه ي نسبيت هر بيننده اي اندازه خودش از زمان را دارد.اين مي تواند به معماي دو قلو راه ببرد يكي از جفتهاي دو قلو در فضا زندگي مي كند و با سرعتي نزديك نور سفر مي كند وقتي كه برادرش در زمين مي ماند.به خاطر جنبش زمان در سفينه ي فضايي در ديد جفت زميني اش بسيار كند تر مي گزرد بنابر اين در بازگشت از سفر فضايي در مييابد كه برادرش از خودش پير تر شده است هرجند مخالف رسم عام مي نمايد ولي تعدادي آزمايشات متعدد نشان مي دهد كه در اين سناريو جفت مسافر در حقيقت جوان تر مي باشد.
---------------------------------------------------------------------------
* بر گرفته شده از كتاب جهان در پوست گردو - The universe in a nutshell