farnazi88

خوابگاه دخترانه دانشجویی

Rate this Entry
ترم دوم دانشگاه بودم که به بابام ماموریت دادن یک شهر دیگه و مجبور شدن برن از تهران. منم بار و بندیلمو جمع کردم و راهی خوابگاه دخترانه جمالزاده شدم.
اینکه از خونه و زندگی و وسایل هایی که متعلق به خودته و هیچ کسی حق نداره بهش دست بزنه دل بکنی و بری جایی زندگی کنی که همه چیزش مشترکه خیلی سخته خب !

اینکه از قرمه سبزی‌ها و سالاد شیرازی‌هایی که مامانت عصاره ی دستشو توش میچکونه تا مزه ش منحصر به فرد بشه و هیشکی نتونه لنگه شو درست کنه بخوای دل بکنی واقعا دردناکه!
با سه تا چمدون پر از وسایل و خوراکی و غذا و میوه پامو گذاشتم تو خوابگاه اتاقمو بهم نشون دادن و با به بسم الله ریز زیر لبم از پله ها رفتم بالا.

اگر خوابگاه خونه‌ی دوم باشه با این حساب دوستای دانشگاهم هر کدوم توی یه اتاق بودن و من انگار توی خونه شون غریب بودم.
آخه همونطور که میدونید زندگی دانشجویی مدلش خیلی فرق داره. خودت یک تنه هم باید به فکر غذا باشی هم درس هم شستن ظرف و هم شیطونیات و بازیات تازه همه ی اینا برای وقتیه که تو دوران دانشجویی حواستو بدی پای درس و مشق که هیچ جوره عاشق نشی.

وگرنه که به همه ی اینا حواس پرتی و سر به هوا بودنم اضافه کنید خودتون. اینکه بتونی همه ی اینا رو با هم داشته باشی خیلی سخته اونم برای منی که همه ی کارامو مامانم میکرد اونم با کلی غرولوند!
ادامه

Comments

© تمامی حقوق برای آوا استار محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد