سلام، دوره نهم هم تمام شد... الآن چه حسی دارین؟
من بی شوخی هیچ حسی ندارم !
من از همین الآن دلم تنگ شده.
راس میگه یزدان من بی حسّ بی حسّم! هیچ تفاوتی نکردم!
دلم تقریبا واسه روزهای دوره تنگ شده. این بی حسی شما شاید ناشی از این باشه که دوره در خانه خودتان(تهران) برگزار شد. در خانه ی خودتان درس می خواندید، خیابان ها و مردم برایتان تازگی نداشت، همه همدیگر را می شناختید و ... برای خودم که دوره این سال زیاد خوش نگذشت. نمی دانم چرا ولی احساس می کردم کلا یک فرق اساسی با دوره سال پیش داشت. آن فرق دوستی بین بچه هاست...
از اونجایی که من دوم بودم بهم خیلی خوش گذشت.الان هم حس آزادی میکنم. خستگی مغزم رو هم به راحتی میتونم حس کنم چون فقط با دیدن یک سوال شروع به درد کردن میگیره!!!
من کلا یه چیزی بگم : ببینید این دوره گذشت و ما خواه یا ناخواه با آدم های جدیدی آشنا شدیم که ممکنه ازشون خوشمون اومده باشه یا نه . چند وقت پیش متوجه شدم که نقدی به یک گروه از بچه های کلاس وارد شده که در بین اسامی اسم بچه های علامه طباطبایی می درخشه !! منم به عنوان یکی از این اعضا این نقد رو به خودم می گیرم و سعی می کنم که ازش مبرا شم : چندین سال بود که جو دوره ی 40 نفره کاملا در اختیار بچه های علامه طباطبایی بوده ، اونم به علت تعداد بیشتر و گاها قدرت علمی بیشتر بوده . از طرفی به دلیل بعضی سیاست های مدرسه ، دوم های مدرسه ما شانس زیادی برای قبولی مرحله دو ندارند (البته از سال بعد سیاست متحول خواهد شد ! ) و این منطقیه که اگر از یک مدرسه خاص چندین نفر در سال دوم کسب مدال کنند این چند نفر به علاوه قبولی های جدید مرحله دو در اون سال ، جو دوره رو در اختیار می گیرند ، این نکته قبل از شروع دوره توسط شخص آقای ایرجی به ما گوشزد شده بود . و ما هم صرفا به قصد ساخت خاطره های خوب از دوره و جلوگیری از هرگونه تنش و درگیری خیلی راحت جو دوره رو به گروه های دیگه واگذار کردیم
مثلا هرگز سابقه نداشته که ردیف آخر کلاس به گروهی غیر از ما برسه ولی ما برای اینکه حسن نیت و این نکته که "برای ایجاد دوستی و رقابت های علمی " به دوره اومدیم که از ارکان سیاست های مدرسه ماست در همون شروع دوره جلو ترین جای ممکن نشستیم ، دقیقا ردف پشت خانوم ها . این حرفها زایده ی تخیلات همین الآن من نیست ، دقیقا تمام این نکات رو آقای ایرجی به ما گوشزد کرده بودند و به نظر شخص من هم بسیار منطقی هستند ولی متاسفانه بعضی از دوستان برداشت های بعضا عجیبی از این رفتار ما کرده بودند که من قصد دارم همین جا ابهام زدایی کنم : ببنید هر آدمی حق داره در کاری که به نظرش جذاب و جالب نیست شرکت نکنه ، مثلا به نظر شخص من چرخوندن شیر شوفاژ اصلا خنده دار و باحال نیست ... البته منکر این احتمال که اشکال از من باشه نیستم ! ولی می خوام بگم این دلیلی استواری بر " پایه نبودن " من نیست ... مثلا من از اون حرکت همرفت و تابش خیلی خوشم اومد و اگه میشد خودمم توش شرکت می کردم ! ... در ضمن دوستانی که سال پیش مدال کسب کردند قطعا خیلی زودتر با جو باشگاه جور در می آیند تا مثلا ما که اولین سالمون بود ،
مثلا تو یک مهمونی وظیفه ی آشنا کردن غریبه ها با هم الزاما بر گردن میزبان است . به نظر من در دوره دوستانی که سال پیش مدال داشتند حکم میزان رو داشتند و هرگونه اقدام برای دوستی ابتدا باید توسط اونها انجام می شد (همون طور که بعضا توسط اسد و شروین و شهاب انجام شد ) ... وقتی ما چنین اقدامی رو ندیدیم ترجیح دادیم بر این دوستی یکطرفه (از طرف ما ! ) اصرار نکنیم و زنگ های تفریح رو بین بچه های خودمون بگذرونیم هر چند هر زمان که برای بازی یا هر اقدام دیگه ای از ما دعوت شد ما با کمال میل پذیرفتیم . پس ... به نظرم هر گونه ادعا مبنی بر " گرم نگرفتن " ، "باحال نبودن " ، " بچه مثبت بودن " و .... از کم لطفیه دوستانه و گرنه ما از همون ابتدا بنا رو بر ایجاد دوستی و رقابت های علمی سالم گذاشته بودیم ، امیدوارم خاطره های خوبی ساخته باشیم
اوه!چقد پیچیده! زندگی اینقدام سخت نیستا!