زیبا ترین غزل

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
  1. ستاره بنیادی
    ستاره بنیادی
    زیبا ترین غزل؟

    شاه بیت غزل؟

    چرا؟
  2. shiva
    shiva
    يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور....كلبه ي احزان شود روزي گلستان غم مخور

    اين غزل خيلي قشنگه

    بيشتر چراشو دل آدم بايد بگه!

    نميدونم!

    اين رو هم نميدونم كي گفته:
    بگو حافظ دلخسته ز شيراز بيايد بنويسد كه هنوزم كه هنوز است چرا يوسف گمگشته به كنعان نرسيدست و چرا كلبه ي احزان به گلستان نرسيدست؟!
  3. Hojjat Zafarkhah
    Hojjat Zafarkhah
    نماز شام قیامت به هوش باز آید................کسی که خورده می ز بامداد الست

    چراییش تو معنیشه اگه دقت کنید شاید شما هم خوشتون بیاد!!!
  4. solh
    solh
    حجاب چهره جان ميشود غبار تنم ... خوشا دمي كه از آن چهره پرده برفكنم
    به نظر شكوه حافظ به خاطر اين موضوع ميباشد كه از هر دو دو غزل يكي شاه كار است (و يا بيشتر ).

    عشق بازي و جواني و شراب لعل فام ... مجلس انس و حريف همدم و شراب مدام .

    و

    حافظا مي خور و رندي كن و خوش باش ولي ... دام تزوير مكن چون دگران قران را
  5. Sunrise
    Sunrise
    به نظرم انتخاب یه غزل از حافظ کار سختیه/ یعنی هر دوره ای برای خودش یه غزل به دل نشین داره

    این روزا این غزل رو خیلی گوش میدم و زمزمه میکنم : از اینجا بشنوید...


    مدامم مست می دارد نسیم ِ جعد گیسویت / خرابم می کند هر دَم فریب ِ چشم ِ جادویت

    پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن / که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت ؟
  6. solh
    solh
    حجاب چهره جان ميشود غبار تنم ... خوشا دمي كه از آن چهره پرده برفكنم
  7. saeedmozah
    saeedmozah
    غم در دل دلتنگ من از آنست که نیست
    یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
  8. solh
    solh
    در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد...عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
    جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت... عین آتش شد ازاین غیرت و بر آدم زد
    عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد ... برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
    مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ... دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
    دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند ... دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
    جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت ... دست در حلقه آن زلف خم اندرخم زد
    حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت ... که قلم بر سر اسباب دل خرم زد

    ....
    اين شعر آدم را ياد تابلوي آفرينش انسان مياندازد ، بيت اول انسان را برميخيزاند .
  9. af.skylover
    af.skylover
    دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود ... تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود

    رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی ... جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود

    جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست ... و آتش چهره بدین کار برافروخته بود

    گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم ... که نهانش نظری با من دلسوخته بود

    کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل ... در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود

    دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت ... الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود

    یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد ... آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود

    گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ ... یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود
  10. khashayar
    khashayar
    غم در دل دلتنگ من از آنست که نیست
    یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
© تمامی حقوق برای آوا استار محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد