PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خاطرات نجومی



رویا افشار
08-21-2010, 11:52 AM
سلام به شما دوستان عزیز؛
این تاپیک اختصاص داده شده به خاطرات نجومی جالب و جذاب شما.
شما می تونید خاطرات قشنگتون رو بگید تا بقیه هم از خواندن اونها لذت ببرن و برای دوستانتون هم تجدید خاطره باشه. :grin:

پیام بهرام پور
08-21-2010, 12:14 PM
بارش شهابی برساوشی سال قبل (88) بود که برای اردوی جهادی با برخی از دوستان به منطقه ی هفت چشمه ی لرستان رفته بودیم از قضا بین دو روستای این منطقه اختلافی پیش امده بود که منجر به قطع برق روستای هفت چشمه شده بود و آسمان انجا بهترین آسمانی بود که تا به حال در عمرم دیده بودم.
شب بارش شهابی هنگامی که در حال توضیح دادن در مورد شهاب ها بودم که ناگهان یک شهاب بسیار طولانی با طول شهاب 100 درجه و قدر 5- مشاهده کردم که ...
که بعد دیدم دوستان می گویند که همه پناه بگیرید!!!!
و متوجه شدیم که دعوای بین دو روستا بسیار شدت گرفته به طوری که آن شهاب با دنباله ی 100 درجه ای درواقع یک تیر رسام از چندین تیر رسام و چند صد تیری بود که از بالای سر ما در حال شلیک بود!
این هم عکسی از روستای هفت چشمه که جزو بهترین و البته خطرناک ترین خاطرات نجومی و تمام زندگی من است.

http://mpsky.ir/pic/scan0019.jpg

ستاره بنیادی
08-26-2010, 05:53 AM
راستش این اولین پستم تو سایته . دلم می خواد با یه سلام علیکی یالایی چیزی شروع بشه ولی خوب چون خاطره است باید بگم روزی روزگاری!:Psmiley: نه ! یه بار!

آره یه بار با پدرم رفته بودم سفر ، از این سفرهای مارکو پولو گون!!! که مدت ها طول می کشه و کلا با کیسه خوابو چادر و از این حرفا همراهه!

یکی از شبای توی راه که توی منطقه ی کویری در حال کشف ناشناخته ها بودیم از یه جایی سر در آوردیم که- هرچند بابام انکار می کنه ولی مطمئنم خودشم نمی دونه- کجا بود . پدرم کلی راتتدگی کرده بود . توی روز هم کلی با اهالی مناطقی که ازشون رد می شدیم سر و کله زده بود، به آفتاب کویری هم عادت نداشت ، این عوامل به اضافه ی عامل ( دست فلک ) باعث شده بود که از برنامه اش جا بمونیم و به اون جایی که می خواستیم برای خوابیدن نرسیم .

به اولین خشکی که رسیدیم _ همون اولین جایی که نشون مسکونی بودن داشت- کنار یه بلوار زد کنار و گفت همین جا می خوابیم. من اولش یه کم نقو نوق کردم ولی چشم ام که به آسمون افتاد گفتم باشه ولی چادر نزنیم . بابام هم که داشت بیهوش می شد از خدا خواسته کیسه خوابا رو در اورد و در عرض طرفه العینی به بیهوشی عمیقی رفت.

من مست و مبهوت ،غرق آسمون بودم که یه شهاب همه چیزی و خراب کرد! الکی الکی یاد بحث با دوستم افتادم که می گفت والا قدیمی ها راست می گن ! هر کی شهاب ببینه یه عزیزش از دست می ره و از این چرندیات! ولی همین چرندیات بدجوری منو برد تو حال و هوای مردن که یه دفعخ چشمم افتاد به تابلوی ساختمون تاریک رو به روم که پشت اش معلوم نبود چه خبره !
روش نوشته شده بود : سردخونه ی نمی دونم چی چی!:bouaaaaah::bouaaaaah::bouaaaaah:

آقا دیدن این تابلو همانا و سکته ی ناقص من همانا! بابام هم که رسما رسما و به معنای واقعی کلمه بیهوش بود . کاملا یادمه که یه طرف بدنم از ترس لمس شده بود. هر لحظه منتظر بودم که یه عرض ارادتی به ملک الموت بکنم !
حالا تازه کی؟! سرشب. هر چی بابا ، بابا می کردم هییییچچچچ...!
به این نتیجه رسیدم که بی خی! بابا مرگ یه بار شیون هم یه بار. بعد با این فکرا بیشتر می ترسیدم.

شهاب دومی که اون شب دیدم شدیدا نحسی شهاب اول رو خنثی کرد و رفتیم به حالت سعد. دوباره برگشتم تو آسمون!

چه شبی بود اون شب . هیچ وقت درخشش ستاره ها ی آسمون ، هیچ وقت خلوت خودمو ستاره ها، هیچ وقت شکوه و عظمت و زیبایی آسمونو نمی تونم فراموش کنم .

سپیده اول بود که گمونم خوابم برد شاید نیم ساعت خوابیدم ولی چه خوابی! حال آدم در حال احتضاری رو تصور کنید که واسه عزیزاش وصیت کرده و به آرامی به ابدیت سفر می کنه.

چشم هام که واشد بابا در هیبت فرشته گونش بالای سرم نق می زد که پاشو . فورا از جام پریدم و شروع کردم به جیغ و داد که تو می خوای منو بکشی از ترس اینجا کجا بود منو آوردی! بابام یهو در حالتی که واقعا لجتو در میاورد پوکید از خنده که دختر اینجا سردخونه ی میوه است نه سرد خونه ی مرده!!:

Hojjat Zafarkhah
08-29-2010, 01:04 PM
من تازه با نجوم آشنا شده بودم چند بار كتاب"صورت هاي فلكي" سعي كرده بودم صورت فلكي هارو بشناسم ولي هي اشتباهي مي گرفتمشون

مثلا يه بار تو آسمون دوتا "فرس اعظم"پيدا كردم كه از تعجب واقعا شاخ درآورده بودم.
بالاخره يه بار وقتي مي خواستم برگردم خونه تقريبا اوايل پاييز بود كه چشمم افتاد به سه تا ستاره كمربند جبار بعد دو سه دقيقه واستادم و بعد كلي تلاش و اينور اونور شدن

تونستم تقريبا كل جبار رو ببينم بعد خوشحال و شاد و شنگول رفتم خونه با افتخارگفتم بالاخره جبار رو ديدم...........تو خونه همه با تعجب به من نگاه كردن كه آيا ديوانه شدم و يا............
بعد بابام ازم پرسيد كه همسايه جديده............؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ !!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من كه ديگه از اين سوال ناراحت شده بودم هيچي نگفتمو رفتم به اتاقم و تا چند روز اصلا به آسمون نگاه نكردم!!!!!!!!!







.................آسمانتان پر از ابرهاي نجومي.....................

No.1
08-29-2010, 06:37 PM
درواقع این موضوع که با صورت فلکی جبار خیلی ها به نجوم علاقه مند می شن موضوع جدیدی نیست
به شما هم تبریک می گم orion عزیز
حالا واقعاً بگو ببینم همسایه جدیده.............؟!!!!!

Hojjat Zafarkhah
08-30-2010, 06:53 PM
البته اين موضوعي كه گفتم حدودا 8 سال پيش اتفاق افتاده.............و الان هم يادم نيست كه اون زمان يه همسايه اي بنام جبار توي كوچمون بوده يا نه!!!!!!!!!!!!!!
بهرحال اين يكي از خاطراتم بوده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!



از شوخ طبعي شما هم واقعا ممنونم no.1 خوب من













..................آسمانتان پر از ابرهاي نجومي...................

a_talebi
08-31-2010, 01:01 AM
سلام
این خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به تقریبا 30 سال پیش که من اون موقع کلاس پنجم ابتدایی بودم حدودای سال 56 57 ! ما منزلمون سمت پایین شهر نزدیکای مهرآباد بود و من همون مواقع هم با نجوم آشنایی کمی داشتم و فرق یه شی نورانی با یه شی ساخت دست بشر رو میدونستم و فرضیه های مربوط به بشقابهای پرنده رو !
اما یه شب وقتی تو حیاطمون ایستاده بودم ناگهان یه شی نورانی به اندازه و درخشندگی ماه اما کاملا بی صدا از سمت جنوب غربی آسمان با سرعت خیلی زیاد به سمت شمال شرقی حرکت میکرد و در یک لحظه - شاید نزدیک 2 ثانیه - از بالای سرم رد شد.
من همونجور مات و مبهوت مونده بودم که این چی میتونسته باشه: اگر شهاب سنگ بود که اینقدر بزرگ مگه میتونسته باشه ؟!
اگر هواپیما یا هلی کوپتر بود که کاملا میتونستم تشخیصش بدم و لااقل صدا که باید میداشت و مطمئنم که این دو تا نبود !
آیا میتونست یک چیز دیگه ای مثل شی پرنده بوده باشه؟!!
نظرتون رو بگید ممنون میشم.
لطفا اون عزیزانی که نظر میدند در نظر داشته باشند که من در کمال صداقت و راستگویی این موضوع رو بیان میکنم
با تشکر

شايان سليم شهشهانى
08-31-2010, 05:09 AM
با سلام تمام احتمالات ممكنه در ذهن من ارائه مي شود...:(نوشته ي قبل)
١.ايستگاه بين المللي !!!(اون موقع وجود نداشته، اگرم داشته اونقدر سريع نمي رفت كه شما گفتيد)
٢.زمين خراش!(اگر شهابسنگي وارد جو زمين شود و از طرف ديگر خارج شود ، زمين خراش نام دارد ، اما باز هم با توجه به تايم ٢ ثانيه اي كه شما فرموديد ، اين فرضيه هم لغو مي شود)
٣.هواپيما!!(شايد اون موقع اتفاقا گوش شما گرفته بوده ، و صداش را نشنيديد!)
٤.چهار شنبه سوري !!!( شايد اون روز ٤ شنبه سوري بوده ، و كسي اتيشي ، ترقه اي از اين ور خانه ي شما ، به ان ور خانه ي شما پرتاب كرده!!)
٥.موشك!(شايد جنگ از اون موقع شروع شده بوده و تنها اثبات كننده اش شماييد!!(البته موشك صدا داره ، با اين حال شايد باز هم گوش شما گرفته بوده!!)
٦.ايريديم!!!( با اينكه باز هم اون موقع نبوده ، اما شايد شما يك درخش ايريديم ١٨٠ درجه اي را نظاره كرديد!)(اصلا وجود ندارد چنين درخشي)
٧.توهم!(البته با عرض پوزش ، امكان داره كه شما قبل از بيرون امدن از خانه به چراغ پرنوري خيره شده بوديد ، و وقتي در بيرون از سمت جنوب غربي تا شمال شرقي را ورانداز كرديد چشم شما چراغ داخل خانه ي شما را به اشتباه تصور كرده است.)
٨.شفق(شايد يك فوران خورشيدي عظيم (و البته كوتاه) شفق قطبي را به اندازه ي ٢ ثانيه به تهران اورده است!!!)(اصلا چنين امكاني وجود ندارد ، چون نوري كه شما رويت كرديد تا جنوب غربي هم امتداد داشته است ، و اگر در تهران بر فرض بسيار كم شفق ديده شود ، فقط كمي در لب افق شمالي ديده خواهد شد)
٩.و در اخر ufo (هيچ نظري ندارم!!! ، چون خودشه¡¡¡¡!!!!!!!!!¡¡¡¡¡¡
)

a_talebi
09-01-2010, 12:31 PM
سلام آقا شایان
ممنون از پاسخهاتون،اینکه توهم بوده رو بطور کامل رد میکنم و یا اینکه یوفو هم بوده باشه رو نیز رد میکنم. اما باور کنید عین یه گلوله روشن بی صدا بود که انگار یه ماه با سرعت زیاد از رو سرم رد شده باشه
نمیدونم چی بود اما به هر من اونو دیدم

Tahereh Ramezani
09-01-2010, 03:01 PM
به نظر بنده شما می توانید جهت پیگیری موضوع ، مشاهده خود را با مراکز معتبر مربوطه در میان گذارید تا آن ها براساس نرم افزارها و سایر امکانات خود ، شما را راهنمایی کنند .

a_talebi
09-01-2010, 03:31 PM
سلام هستی خانم
بله درسته این موضوع شدنی اما من زمان دقیقش رو درست یادم نیست عرض کرد که این موضوع مربوط به تقریبا سی سال پیشه و بهر حال من این موضوع رو فقط به عنوان یه خاطره مطرح کردم البته اگر بشه بهش خاطره گفت!
ممنون

Tahereh Ramezani
09-01-2010, 03:40 PM
نرم افزارهایی همچون starry night اتفاقات و رویدادهای چند هزار ساله را نشان می دهند .

به هر حال هر طور خودتان صلاح می دانید .

a_talebi
09-01-2010, 03:48 PM
راست میگید این موضوع به ذهنم خطور نکرده بود اتفاقا نرم افزارشو دارم . یه امتحانی میکنم
ممنون از راهنمایتون

Tahereh Ramezani
09-01-2010, 03:52 PM
خواهش می کنم

شايان سليم شهشهانى
09-01-2010, 10:21 PM
راست میگید این موضوع به ذهنم خطور نکرده بود اتفاقا نرم افزارشو دارم . یه امتحانی میکنم
ممنون از راهنمایتون

با توجه به اطلاعاتي كه در نرم افزار استاري نايت وجود دارد ، مثل(بعضي ماهواره ها ، ستارگان ...) حدس من اينه كه در استاري نايت چيزي پيدا نميشه ، نظر من اينه كه گوشتون گرفته بوده ، و هواپيما رد شده ،اصلا يك چنين شئي با عقل جور در نمياد!

a_talebi
09-02-2010, 12:25 AM
شایان جان سلام
باور کن من اصلا غلو نمیکنم و اطمینان دارم با اون سن و سال همچین مشکلاتی برام وجود نداشته بیشتر احساسم اینه که شاید یه شهاب سنگ بوده که من شاید .... نه ولی اون واقعا اندازه یه قرص ماه بود
باور کنید حقیقتا همینطوری بود که عرض کردم
ممنون

شايان سليم شهشهانى
09-02-2010, 12:38 AM
شایان جان سلام
باور کن من اصلا غلو نمیکنم و اطمینان دارم با اون سن و سال همچین مشکلاتی برام وجود نداشته بیشتر احساسم اینه که شاید یه شهاب سنگ بوده که من شاید .... نه ولی اون واقعا اندازه یه قرص ماه بود
باور کنید حقیقتا همینطوری بود که عرض کردم
ممنون

نظر من اينه كه تنها چيزي كه ميتونه باشه ، يك زمين خراش بوده احتمالا (البته پديده بسيار نادري است) صدايش هم همون موقع كه نميرسه ، فك كنم دو الي سه برابر فاصله ي بين صداي رعد تا برق بايد باشه ، كه اونم شايد ١-٢ دقيقه طول بكشه ، حدسمم اينه كه صداي زيادي نبايد داشته باشه ، شايد در الودگي صوتي شهر شنيده نشود ...
اما همه اين حرف ها را كه گفتيم ، باز هم با تبصره اي كه شما زديد (در طول ٢ ثانيه از بالاي سر شما گذشت) همه ي اين احتمالات بدرد خودش ميخوره ، چون يك زمين خراش حد اقل حدود ١-٢ دقيقه طول ميكشد رد شدنش!
پس سوال بي پاسخ مي ماند تا...
 

a_talebi
09-02-2010, 12:48 AM
ممنون
نظر جالبیه و قابل تامل

spourasgari
09-02-2010, 02:42 AM
حالا ول کنین قضیه اون شیء رو ، احتمالا یه توپولوفی بوده ، آتیش گرفته بوده ، ارتفاعش هم زیاد بوده ، رانندش(همون خلبانش!) هم مشنگ بوده ، سرعتش هم زیاد بوده ، صداش هم کم بوده ، از بالای خونتون هم رد شده بوده و چیز دیگری هم نبوده!:thumbsup:

حالا میرسیم به خاطره ، البته از اونجایی که خیلی اینوقت شب حوصله تایپ کردن و تفکر و پیچ و تاب دادن داستان رو ندارم
بگم که بهترین خاطه نجومی من اینه که تابستون پارسال وقتی رفته بودیم به چادگان اصفهان برای اولین بار (اونم با چشم غیر مسلح ) راه شیری رو دیدم. خیلی حال کردم ، تازه برای اولین بار برساووش رو تشخیص دادم که خیلی دوست داشتم ببینمش ، اسبشم بود!(پگاسوس رو میگم)

و کلا هر وقت آسمون رو نگاه میکنم یه خاطره برام رقم میخوره!

یه خاطره هم دارم مال زمان خیلی بچگی که یادمه رفته بودیم ییلاق خودمون که یه بارش شهابی خیلی خفن رو دیدم ، از جزئیات ماجرا خبری در دست نیست!:thumbsup:

امیدوارم نجومی های مطرح ایران هم بیان اینجا عضو بشن که خیلی خوب میشه!
ضمنا از مدیرای سایت هم میخوام که این پروژه رو هیچوقت ول نکنن! ممنون

a_talebi
09-03-2010, 02:10 PM
بله حق با شماست
از اون موضوع بگذریم
منم مثل شما راه شیری رو خیلی وقت پیش وقتی که 10 11 سالم بود دیدم و از اون موقع خیلی دلم میخواست ببینمش اما دیگه این سعادت رو نداشتم
اونقدر که گرفتار کار و زندگی شدم
امیدوارم به بهانه آموزش نجوم به پسرام بتونم دوباره ببینمش!!!

Hojjat Zafarkhah
09-12-2010, 08:06 PM
یکی دیگه از خاطرات نجومی من اینه که یه بار داشتم بالای پشت بوم خونمون عکاسی میکردم البته قضیه برمیگرده به یه هفته پیش بر میگرده::::


تقریبا اواسط شب بود و مثلث تابستانی داشت غروب می کرد و من هم خواستم که از غروب با شکوه صورت فلکی دجاجه یا قو یا صلیب شمالی توی نور شهری عکس خوب بگیرم ولی هرچه کردم زاویه دیدم مناسب عکاسی نشد و از اونجایی هم که محو تماشای آسمون شده بودم بدون توجه به اینکه روی پشت بومم همینطوری عقب عقب رفتم که................!!!


یه جای خوب رو پیدا کردم و دوربین رو گذاشتم و زمان باز موندن شاتر رو روی 30 ثانیه تنظیم کردم وقتی دکمه رو فشار دادم یک قدم عقب رفتم و یه لحظه به خودم اومدم که رو هوا معلق بودم و بعد طی چند ثانیه وصیت کردم و از نجوم هم خداحافظی کردم ..............!!!!!!!!:redbullsmiley: ...!:


بالاخره داداشم اومد و منو از روی بالکن جمع کرد، خدارو شکر زیاد چیزیم نشده بود فقط دستم یه جورایی شده و اکثر پستهایی رو که میذارم داداشم تایپ می کنه مثل همین الان......:brigade.baka-wolf.c

عکس اون روز رو الان تو دستم نیست ولی هر وقت رسید میذارم که شما هم تو درد من سهیم بشید!!!!!!!!!:

sara sadeghian
09-12-2010, 08:45 PM
خب خاطره من اینه که وقتی تازه دوربین 2 چشمی گرفتیم با داداشم کلی ذوق داشتم که به آدما ماه و مخصوصا سحابیه جبار رو نشون بدم. :pacman:
یه عزیز جون مهربون دارم که یه عالمه عاشقشم!!! آقا ما دوربین رو نصب کردیم، با کلی بدبختی جبار رو گرفتم. حالا آماده بود که عزیز بیاد ببینه. عزیز اومد. یه چند ثانیه نیگا کرد سرشو بالا آورد و خیلی جدی ازم پرسید خب سارا حالا خودت این عکس رو کشیدی زدی رو دوربین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منو میگی موندم چی بگم. :shocked...again:
دیگه پروژه ام این شده بود کهکشان، سحابی و سال نوری رو واسه عزیز توضیح بدم اما یادش بخیر، خیلی حال کردم... :thumbsup:
بی نقطه...

پیام بهرام پور
09-12-2010, 10:16 PM
یه روز من به یکی سر نحس بودن 13 بحث می کردم و خیلی اعتقاد داشتم به نحس نبودن و این که از خرافات بیزارم و...
شب که شد رفتم با دوربین دو چشمی 15 در 70 خودم رصد کنم زمانی که داشتم M13 رو رصد می کردم یک لحظه رفتم عقب و دیدم دوربین عزیزم که تازه خریده بودمش از بیشترین ارتفاع ممکن پایه افتاد و منشور لوله ی راستی شکست:omg:
#############
الان حدود چهار سال از این موضوع می گذرد...
#############
حدود یک ماه قبل بود که دوباره همین دوربینم که تعمیر شده بود دوباره افتاد اما این بار توی رصد آوااستار که یک مدرسه رو برده بودن کهک قم:omg:

ستاره بنیادی
09-21-2010, 09:13 PM
کنفرانس دیشب هم خاطره ای شداااا.....:Psmiley:

شايان سليم شهشهانى
09-21-2010, 09:21 PM
یکی دیگه از خاطرات نجومی من اینه که یه بار داشتم بالای پشت بوم خونمون عکاسی میکردم البته قضیه برمیگرده به یه هفته پیش بر میگرده::::


تقریبا اواسط شب بود و مثلث تابستانی داشت غروب می کرد و من هم خواستم که از غروب با شکوه صورت فلکی دجاجه یا قو یا صلیب شمالی توی نور شهری عکس خوب بگیرم ولی هرچه کردم زاویه دیدم مناسب عکاسی نشد و از اونجایی هم که محو تماشای آسمون شده بودم بدون توجه به اینکه روی پشت بومم همینطوری عقب عقب رفتم که................!!!


یه جای خوب رو پیدا کردم و دوربین رو گذاشتم و زمان باز موندن شاتر رو روی 30 ثانیه تنظیم کردم وقتی دکمه رو فشار دادم یک قدم عقب رفتم و یه لحظه به خودم اومدم که رو هوا معلق بودم و بعد طی چند ثانیه وصیت کردم و از نجوم هم خداحافظی کردم ..............!!!!!!!!:redbullsmiley: ...!:


بالاخره داداشم اومد و منو از روی بالکن جمع کرد، خدارو شکر زیاد چیزیم نشده بود فقط دستم یه جورایی شده و اکثر پستهایی رو که میذارم داداشم تایپ می کنه مثل همین الان......:brigade.baka-wolf.c

عکس اون روز رو الان تو دستم نیست ولی هر وقت رسید میذارم که شما هم تو درد من سهیم بشید!!!!!!!!!:

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اتفاقا دلیل اینکه پدرم به من اجازه نمیده برم بالا پشت بوم همینه ، میگه یهو هواست نیست و ...!

خدا را شکر تا حالا نیفتادم پایین!

shishi
09-22-2010, 01:39 AM
2 سال قبل مدرسه ما یک همایش فیزیک برگزار کرد و من هم مسئول غرفه نجوم بودم.شبی رو هم به رصد کردن اختصاص داده بودیم. از چند ساعت قبل از شروع رصد هیجان خیلی زیادی داشتم و مشغول جمع آوری وسایل مورد نیاز و آماده کردن تلسکوپم بودم.
حدود یک ساعت قبل از اومدن بازدید کننده ها به مدرسه رفتم و وسایلم رو مرتب کردم و در همون فاصله هم زهره و ماه رو که در اون ساعت تنها اجرام قابل مشاهده بودن به دوستام که از مسئولان همایش بودن نشون دادم.
بالاخره بازدید کننده ها اومدن و رصد به طور جدی شروع شد.یادم میاد چقدر خوشحال بودم و چقدر احساس مفید بودن داشتم... اما متاسفانه طوفانهای باد و خاک اهواز حتی اون یک شب هم به ما رحم نکردن و طولی نکشید که اجرام کم کم غبار آلود و در نهایت غیرقابل دیدن شدن!
نتیجه این شد که اون شبی که قرار بود از بهترین شبای زندگیم باشه خیلی زودتر از اونی که فکر میکردم به پایان رسید بدون اینکه من نصف برنامه هایی رو براش داشتم اجرا کرده باشم.
در هر اتفاقی باید یک نکته مثبتی دید...و من اونشب دیدم که واقعا چقدر نجوم رو دوست دارم و همه تردیدهایی که برای دنبال کردنش در دانشگاه داشتم در همون شب از بین رفت.

محمدرضا صادقیان
10-03-2010, 11:50 AM
سلام،
نمشه به این چیزی که می خوام بگم گفت خاطره نجومی اما دوست داشتم که بقیه هم بدونن.
به خاطر شروع کلاس های دانشگاه،و چون به این گروه علاقه پیدا کرده بودم دو روز پیش با کلی تکاپو و به خاطر این که بتونم در بین کلاس هام و در راه،بین رفت امدهام از وقتم به نحوه احسنت استفاده کنم،با یکی از دوستام تصمیم گرفتم یه گوشی بگیرم که بتونم هر موقع که خواستم به گروه سر بزنم.
پس در تمام وقت های بیکاریم و مخصوصا به خاطر اینکه سفرهای بین شهریم زیاده از این پس در دست رس هستم که به کارای گروه برسم.
با ارزوی پیشرفت گروه

mh.noori
10-05-2010, 10:48 AM
سلام ...

اولین رصد من از اسمون در 6 سالگیم بود ... یادمه با برادر بزرگم که اون موقع دبیرستانی بود رفتیم بیرون شهر و بهم راه شیری رو که به علت الودگی نوری زیاد هم خوب معلوم نبود نشان داد ...

در سال 68 تلوزیون اعلام کرد که لکه های خورشیدی زیاد شدن و مردم می تونن با یک فیلتر مناسب رصدشون کنند .

من هم یک عکس رادیولوژی برداشتم و تکه تکه کردم ، وصلش کردم سر یک لوله کاغذی ( مثل یک تسلکوپ شکستی )
دیگه کارم شده بود رصد لکه های خورشیدی ، از فامیل هر کسی به خونه ما میهمانی میامد ، یک پذیرایی رصدی هم داشت ...:blank:

mh.noori
10-07-2010, 10:32 PM
اخرین خاطره نجومیه من مال چند ساعت پیشه !

چند ساعت پیش برای خرید کتاب به فروشگاه اسمان شب رفتم ...

وقتی برگشتم که سوار ماشینم بشم :OSMILEY: دیدم ماشین نیست :redbullsmiley: اقا پلیسه مهربون برده بودش پارکینگ ...

پیام بهرام پور
10-07-2010, 10:42 PM
اخرین خاطره نجومیه من مال چند ساعت پیشه !

چند ساعت پیش برای خرید کتاب به فروشگاه اسمان شب رفتم ...

وقتی برگشتم که سوار ماشینم بشم :OSMILEY: دیدم ماشین نیست :redbullsmiley: اقا پلیسه مهربون برده بودش پارکینگ ...

آقا مطمئنی پلیس برده و آقای دزد زحمت این کار رو نکشیدن؟:ninja:

mh.noori
10-08-2010, 02:19 PM
آقا مطمئنی پلیس برده و آقای دزد زحمت این کار رو نکشیدن؟:ninja:


خیر کار پلیس مهربونه که البته یکی از همکاراش پیشنهاد کرده بود اونجاپارک کنم ! :pissed off:

shiva
10-08-2010, 11:38 PM
یکی دیگه از خاطرات نجومی من اینه که یه بار داشتم بالای پشت بوم خونمون عکاسی میکردم البته قضیه برمیگرده به یه هفته پیش بر میگرده::::


تقریبا اواسط شب بود و مثلث تابستانی داشت غروب می کرد و من هم خواستم که از غروب با شکوه صورت فلکی دجاجه یا قو یا صلیب شمالی توی نور شهری عکس خوب بگیرم ولی هرچه کردم زاویه دیدم مناسب عکاسی نشد و از اونجایی هم که محو تماشای آسمون شده بودم بدون توجه به اینکه روی پشت بومم همینطوری عقب عقب رفتم که................!!!


یه جای خوب رو پیدا کردم و دوربین رو گذاشتم و زمان باز موندن شاتر رو روی 30 ثانیه تنظیم کردم وقتی دکمه رو فشار دادم یک قدم عقب رفتم و یه لحظه به خودم اومدم که رو هوا معلق بودم و بعد طی چند ثانیه وصیت کردم و از نجوم هم خداحافظی کردم ..............!!!!!!!!:redbullsmiley: ...!:


بالاخره داداشم اومد و منو از روی بالکن جمع کرد، خدارو شکر زیاد چیزیم نشده بود فقط دستم یه جورایی شده و اکثر پستهایی رو که میذارم داداشم تایپ می کنه مثل همین الان......:brigade.baka-wolf.c

عکس اون روز رو الان تو دستم نیست ولی هر وقت رسید میذارم که شما هم تو درد من سهیم بشید!!!!!!!!!:

ای وایییییییییییی داداش کوچولو یکم مواظب خودت باش دیگه :sad:.... درسته عشق نجومه و حواس پرتی!!!!ولی باید مواظب باشیا :grin:


__________________________________________-
در مورد خاطره هم حرفی نیست برای گفتنم!:-(((((((((
یه رصدی یونیومون گذاشته بودیم که اتفاق خاصی نیفتاد یکم پشه ریخت سرمون ...یکمم حراست هی میرفت و میومد ...به خوبی و خوشی تموم شد....خاطره ما به سر رسید سیاره ما به خونش نرسید!

امین تره کار
10-09-2010, 12:35 AM
یکی از خاطرات بیاد موندنی من توی اولین تور رصدی که به همراه معلم نجومم یعنی دکتر نوروزی رفتم اتفاق افتاد . بعد از یک شب پر بار و پر کار ، صبح موقع برگشتن همه سوار مینیبوس شدیم و من از شدت خستگی همون دقایق اول خوابم برد . من معمولا صبحا بیشتر خواب میبینم تا شبها . اون روز هم طبق معمول یه خوابی تو مینیبوس دیدم . توی خواب من داشتم با کسی که به خاطره اون این بغل زدم "عاشق" d: ، تو بارون ، توی یک باغ سرسبز میدویدم و خیلی ازینکه زیر بارونم لذت میبردم ، تا اینکه کم کم متوجه شدم داره قطره های بارون دیگه آزارم میدن و از ریختن بارون روی سر و صورتم اذیت میشم ،
تا اومدم بفهمم برای چی ، یهو از خواب پریدم و دکتر نوروزی رو در حالی که آب معدنی که دستش بود را رو صورتم خالی میکرد ، دیدم که میگفت :
بجه نخواب

امین تره کار
10-09-2010, 12:44 AM
روزی که تلسکوپ 10 اینچ sky watcher (پایه دابسونی ، ازون سفیدا که همتون دیدین) رو خریدم ، با بابام دوتایی رفته بودیم بخریمش و مادرم خونه مونده بود . وقتی برگشتیم خونه و من تلسکوپو جلوی مادرم ، وسط حال خونه در آوردم ، تا مادرم اونو دید گفت :
وااااا ..... این چیه ؟!! ..... آبگرمکنه ؟
.
.
.
.
.
دیگه ازون به بعد من به تلسکوپای sky watcher دابسونی که از همون سفیدای خودمن ، میگم آبگرمکن D: . اسم خوبیه ، نه ؟ :)

mh.noori
10-09-2010, 08:57 PM
روزی که تلسکوپ 10 اینچ sky watcher (پایه دابسونی ، ازون سفیدا که همتون دیدین) رو خریدم ، با بابام دوتایی رفته بودیم بخریمش و مادرم خونه مونده بود . وقتی برگشتیم خونه و من تلسکوپو جلوی مادرم ، وسط حال خونه در آوردم ، تا مادرم اونو دید گفت :
وااااا ..... این چیه ؟!! ..... آبگرمکنه ؟
.
.
.
.
.
دیگه ازون به بعد من به تلسکوپای sky watcher دابسونی که از همون سفیدای خودمن ، میگم آبگرمکن D: . اسم خوبیه ، نه ؟ :)


دوست عزیز ، من در زمان نچندان دوری در ارزوی یکدونه از این ابگرمکن ها ، از نوع 6 اینچش بودم:wink:

حالا بپا یک دفعه سر نره این دیگ بخارت :grin:

امین تره کار
10-09-2010, 09:53 PM
دوست عزیز ، من در زمان نچندان دوری در ارزوی یکدونه از این ابگرمکن ها ، از نوع 6 اینچش بودم:wink:

حالا بپا یک دفعه سر نره این دیگ بخارت :grin:

آره موافقم و خیلی نداشتنش حسرت بر انگیزه ، منم در حسرت نداشتنش باید 2 سال خرخونی میکردم و دو سال از سال های تحصیلیم رو معدل بالای 19 میاوردم . اما اگه راستشو بخواین نه تنها دیگ بخارش سر نمیره بلکه خالی و کهنه هم شده الانم نقش چوبلباسی رو تو اتاقم داره ، و حالا واسه اون همه وقتی که میتونستم تفریح کنم یا لا اقل واسه یه چیز دیگه که همیشه کاربرد داشته باشه و تازه باشه ، صرف می کردم و خر میزدم ، حسرت میخورم . واقعا هزینه های هنگفت برای خریدن ابزارهای غول پیکر که تنها کاربردشون واسه آدم رصد باشه کار اشتباهیه . من به دوستانی که شاید همین الآن که این پست رو میخونن ، تو حسرت داشتن یکی از همین ابزارها هستند ، میگم که خودتونو اذیت نکنین چون داشتنش هم به صورت خصوصی کمکی به علم نجوم شما نمیکنه و خیلی زود واستون مثه یه لکه رنگی گوشه خونه میشه و یا اینکه ازش سیر میشین و یکی بزرگترشو میخواین
اگه از رصد کردن لذت میبرین سعی کنین از ابزارهای دیگران استفاده کنین

169
10-10-2010, 10:29 AM
من اعتراض دارم!!!!
میدونی منجم های بزرگ آماتور در خارج از کشور با همین تلسکوپ های دابسونی کوچک تا حالا چندین سیارک و دنباله دار کشف کردن؟!! اگه عکس این ادمه هارو بعده رصد ببینی میبینی که کله صورتشون قرمز شده به جز جشم و اطراف چشمشون که کمی سفید باقی مونده!!! :d
میدونی همین آقای پاریک مور از علاقه مندان شدید ماه هستن و کلا ماه رو مثله کف دستشون میشناسن!!!؟؟اون کل ماه رو با همین تلسکوپ های دابسونی کوچیک رصد کرده و از همه مهم تر ثبت!! اگه دوربین عکاسی داری و میتونی از پشت چشمی تلسکوپ عکاسی کنی مطمئن باش ماه به قدری باعث شگفت زدگیت بشه که خودت رو فراموش کنی!!!
اینو به تمام دوستانی که تلسکوپ دارن و ازش خسته شدن دارم میگم! همین ماه بهترین موضوع برای رصد با همین تلسکوپ ها و رصد و ثبته!میتونید چیزایی خیلی عجیب و تازه ای رو روی سطحش پیدا کنید که ممکنه تا حالا هیچ کسی ندیده!!!
من خودم هنوز تلسکوپ ندارم ( پزوهش سرای شهر داره و رصد زیاد کردم باهاشون) با اینکه چندین ساله نجوم می خونم!! اگه تلسکوپ دارید و نمی دونید چیکار کنید فقط بهش فکر کنید و ببینید چیکار میتونید بکنید! میتونید کارای ابدایی انجام بدید! میتونید انواع اشکال هندسی رو جلوی دهانه ی ورودی نور تلسکوپ قرار بدید و تو عکاسی ببینید چه اشکالی اطارف ستاره ایجاد میشه!!
مثلا همین چهار پر بودن هلندر آیینه ثانویه باعث میشه ستاره های پرنور در هنگام عکاسی، اطراف ستاره یه چهار پر شکل بگیره!حالا خودتون تغییرش بدید با قرار دادن اشکال متفاوت!
دنباله آسمون دنباله هر چیزی بگردید چیزه جالبی پیدیا میکنید!!! ممکنه شکل ستاره ها شبیه به یه شکل خاص بشه! مثلا یه چند ظلعی منتظم! یا کاملا دایره ای!!
اینارو گفتم تا بدونید کارای زیادی میتونید انجام بددید و این همه دل سرد نشید!

sara sadeghian
10-10-2010, 12:14 PM
یکی از خاطرات بیاد موندنی من توی اولین تور رصدی که به همراه معلم نجومم یعنی دکتر نوروزی رفتم اتفاق افتاد . بعد از یک شب پر بار و پر کار ، صبح موقع برگشتن همه سوار مینیبوس شدیم و من از شدت خستگی همون دقایق اول خوابم برد . من معمولا صبحا بیشتر خواب میبینم تا شبها . اون روز هم طبق معمول یه خوابی تو مینیبوس دیدم . توی خواب من داشتم با کسی که به خاطره اون این بغل زدم "عاشق" d: ، تو بارون ، توی یک باغ سرسبز میدویدم و خیلی ازینکه زیر بارونم لذت میبردم ، تا اینکه کم کم متوجه شدم داره قطره های بارون دیگه آزارم میدن و از ریختن بارون روی سر و صورتم اذیت میشم ،
تا اومدم بفهمم برای چی ، یهو از خواب پریدم و دکتر نوروزی رو در حالی که آب معدنی که دستش بود را رو صورتم خالی میکرد ، دیدم که میگفت :
بجه نخواب

wow!!!!!!!!!!!!!:thumbsup:
چه قشنگ و عشقولانه که به خاطرش میدویدید!!!!!!!!!!!!
حالا بهش رسیدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟( شوخی کردم...)
باحال بود خاطرتون
بی نقطه...

169
10-18-2010, 12:08 PM
شنبه شب جای همگی خالی خونه خالی شد و منم به یاده بچگی (10 12 سالگی!) رفتم بالن گازی درست کنم!و البته با هزار مکافات (نمدونم دسته شیر گاز پیچش باز نمیشد و شلنگ گاز پیدا نمیشد و ...) برای اولیش یه کیسه نایلون نان ( از اون بزرگا!) پر گاز کردم و بهش یه برگه پیغام زدم که پشتش مشکی رنگ زدم!(که تو هوا دیده شه!) پیغام هم در مورد این بود که شما هم میتونید تلسکوپ بسازید و به فکر رشته های علوم پایه در دانشگاه ها باشیم و زندگی بی خطری داشته باشید! دمه غروب بود که پروازش دادم از پشت بوم!عکس اولی و دومی واسه بالن تکی هستش ولی دیدم خیلی باحال پرواز کرد رفتم دوتایش رو ساختم! این دفعه دوتا نایلون رو پره گاز کردم و با دوتا برگه A4 که پشتشون سیاه و این طرفشون ( یاده این سایت و فرومش افتادم) ادرس سایت و فروم اوااستار رو نوشتم! ( فقط روممممممممممم به دیوار رومممم به دیوار ادرس سایت اوا استار رو اشتباهی نوشتم! www.avastar.com نوشتم به جای اینکه بنویسم www.avastarco.com ( اینم اتفاقی شد اگه نت داشتم می ومدم و ادرس درستشو پیدا میکردم!) درکل رووووممممم به دیوار!) رفتم و دومین بالت دوتایی رو پرواز دادم البته هوا تاریک شده بود و خوب عکسش نی افتاد! ولی زوم کنید معلومه! مقارنه ماه و بالن!
نمیدونم تا حالا این کارو انجام دادی یا نه ولی چیزه خیلی جالبی میشه! با رعایت نکات ایمنی امتحانش ضرری نداره!


http://astronomer169.persiangig.com/image/Ballon%20%286%29.JPG
http://astronomer169.persiangig.com/image/Ballon%20%287%29.JPG
اولیه خوده بالن تو اسمونه و دومی عکس هم مسیرشه که رسم کردم!


http://astronomer169.persiangig.com/image/Ballon%20%285%29.JPG
http://astronomer169.persiangig.com/image/Ballon%20%284%29.JPG
عکس اولی بالن دومی رو که فرستادم رو نشون میده و عکس دوم هم مقارنه ماه و بالن که برای دیدن بالن باید شب چراغ های اتا رو خاموش کنید تا بتونید با زور ببینید!
راستی من یه سوالی برام پیش اومده بود و به نظر جوابش این میشه!
این بالن در نهایت چه بلای سرش میاد؟
فکر کنم این طوری باشه که تا اونجایی که میتونه بالا میره تا به محیطی میرسه که فشارش کمتر از خوده فشار داخل بالنه و باعث میشه منفجر یا گازش از خروجی بیرون بزنه و سقوط کنه!کاش الان میدونستم اون دوتا بالن کجاست!!!!!! بالن ها به سمت تهران روانه شدنا!!!ولی حالا شو نمیدونم!
----------------------------
منتقل شد..!

محمدرضا صادقیان
10-18-2010, 12:51 PM
شنبه شب جای همگی خالی خونه خالی شد و منم به یاده بچگی (10 12 سالگی!) رفتم بالن گازی درست کنم!و البته با هزار مکافات (نمدونم دسته شیر گاز پیچش باز نمیشد و شلنگ گاز پیدا نمیشد و ...) برای اولیش یه کیسه نایلون نان ( از اون بزرگا!) پر گاز کردم و بهش یه برگه پیغام زدم که پشتش مشکی رنگ زدم!(که تو هوا دیده شه!) پیغام هم در مورد این بود که شما هم میتونید تلسکوپ بسازید و به فکر رشته های علوم پایه در دانشگاه ها باشیم و زندگی بی خطری داشته باشید! دمه غروب بود که پروازش دادم از پشت بوم!عکس اولی و دومی واسه بالن تکی هستش ولی دیدم خیلی باحال پرواز کرد رفتم دوتایش رو ساختم! این دفعه دوتا نایلون رو پره گاز کردم و با دوتا برگه a4 که پشتشون سیاه و این طرفشون ( یاده این سایت و فرومش افتادم) ادرس سایت و فروم اوااستار رو نوشتم! ( فقط روممممممممممم به دیوار رومممم به دیوار ادرس سایت اوا استار رو اشتباهی نوشتم! www.avastar.com نوشتم به جای اینکه بنویسم www.avastarco.com ( اینم اتفاقی شد اگه نت داشتم می ومدم و ادرس درستشو پیدا میکردم!) درکل رووووممممم به دیوار!) رفتم و دومین بالت دوتایی رو پرواز دادم البته هوا تاریک شده بود و خوب عکسش نی افتاد! ولی زوم کنید معلومه! مقارنه ماه و بالن!
......
----------------------------



اولا واقعا آفرین...

خیلی کار جالب و در عین حال خطر ناکی انجام دادی.آقای ایمنی نیومد بهت هشدار بده؟؟؟

اما ای کاش این تاپیک رو توی خاطرات نجومی می گفتی.
----------------------------
منتقل شد..!

169
10-18-2010, 01:37 PM
کاری نکردم ...
یه موقع هایی ادم باید نکات ایمنی رو رعایت کنه!!حتی کسی هم که نکات ایمنی رو رعایت نمیکنه!!!:wink:
حواسم به " خاطرات نجومی" نبود! اگه برای مدیران مقدوره به تالار "خاطرات نجومی" بفرستن!ممنون

--------------
منتقل شد..!

169
11-09-2010, 11:18 PM
این که میگم خاطره نمشه گفت ولی برام جالب بود.
میگم این دوستان متاهل مواجب باشن جلوی همسرشون اسامی نجومی که براشون دردسر زاس نبرن!!!
مثلا بگید امشب قراره ثریا رو ببینم یا صبح باید قبل از طلوع ناهید یا زهره رو ببینم!! نه میتوند از ستاره استفاده کنید نه از کوکب! یه اسمی دیگه ای بگید! و از این جور اسم ها!:grin:

tahoo
11-10-2010, 04:29 PM
کاری نکردم ...
یه موقع هایی ادم باید نکات ایمنی رو رعایت کنه!!حتی کسی هم که نکات ایمنی رو رعایت نمیکنه!!!:wink:

--------------
منتقل شد..!
چند وقت پیش یه دختره (فکر کنم شاگرد اقای امام بود) رفته بوده بالا پشت بوم واسه رصد و اینا همین طور که به اسمون نگاه می کرده عقب عقب رفته پرت شده و... جان به جان افرین تسلیم کرد...:TT TT:
نکته ی اموزشی: ادم همیشه باید نکات ایمنی رعایت کنه و همیشه مواظب باشه... :ouch...it hurts:
بخصوص برای کارای علمی و نجومی...
متحول شدین؟ نه؟ من که متحول شدم!...

169
11-10-2010, 05:57 PM
چند وقت پیش یه دختره (فکر کنم شاگرد اقای امام بود) رفته بوده بالا پشت بوم واسه رصد و اینا همین طور که به اسمون نگاه می کرده عقب عقب رفته پرت شده و... جان به جان افرین تسلیم کرد...:bouaaaaah:
نکته ی اموزشی: ادم همیشه باید نکات ایمنی رعایت کنه و همیشه مواظب باشه... :ouch...it hurts:
بخصوص برای کارای علمی و نجومی...
متحول شدین؟ نه؟ من که متحول شدم!...

یعنی چی جان به جان افرین تسلیم نمود؟!!!!!!! واقعا فوت شدن؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:TT TT:
این جا خاطرات شیرین بیشتر گفته میشه!!!:that dood is up to

Hojjat Zafarkhah
11-11-2010, 01:12 PM
چند وقت پیش یه دختره (فکر کنم شاگرد اقای امام بود) رفته بوده بالا پشت بوم واسه رصد و اینا همین طور که به اسمون نگاه می کرده عقب عقب رفته پرت شده و... جان به جان افرین تسلیم کرد...:tt tt:
نکته ی اموزشی: ادم همیشه باید نکات ایمنی رعایت کنه و همیشه مواظب باشه... :ouch...it hurts:
بخصوص برای کارای علمی و نجومی...
متحول شدین؟ نه؟ من که متحول شدم!...

اگه تو همين تاپيك نگاه كنيد منم يه بار از پشت بوم افتادمولي خوشبختانه يا بدبختانه جان يه جان آفرين تسليم نكردم گفتم بمونه واسه دفعه بعد تسليم مي كنم!!!!!!:o_o:

169
11-11-2010, 03:25 PM
حجت جان تو که نمردی که خاطره غمگینی بشه!!! اگه این بار افتادی و مردی اون وقت!!(البته خدا نکنه!):secret laugh:

tahoo
11-11-2010, 06:50 PM
اگه تو همين تاپيك نگاه كنيد منم يه بار از پشت بوم افتادمولي خوشبختانه يا بدبختانه جان يه جان آفرين تسليم نكردم گفتم بمونه واسه دفعه بعد تسليم مي كنم!!!!!!:o_o:

بله مال شمارم که خوندم دور از جون شما... حسابی یاد اون دختره افتادم !!!!!:TT TT:
گفتم شما که تسلیم نشدین شاید زیاد تاثیر گذار نباشین ! یه تسلیم شدشو تعریف کردم بلکه سر همه به سنگ بخوره !!!!!.... :grin:
ونکات ایمنی رو رعایت کنیمو مواظب باشیم ...کلا بچه های خوبی باشیم !:yaeh am not durnk:

Hojjat Zafarkhah
12-18-2010, 01:38 PM
چند روز پيش يعني 23/9/89 بارش شهابي جوزايي بود كه منم تصميم گرفتم كه برم و ببينمش!!
چون فرداش(تاسوعا) كلي كار داشتيم من نتونستم به بيرون از شهر برم و از روشنايي شهر دور باشم به هر حال تصميم گرفتم كه همين پشت بوم خونمون بارش رو رصد كنم!!

رفتم بالا ولي هوا بس ناجوانمردانه سرد بود و سوز مي اومد ولي علاقه چه كار ها كه نمي كنه،رفتم يه بخاري برقي آوردم و تا حدودي خودمو گرم كردم ولي بازم سرما خوردم!!!

از همون ابتدا دوربين و سه پايه هم با خودم برده بودم كه يه عكسي بگيرم اما هر چه كردم نشد كه نشد...

اما....

اواسط عكاسي بودم كه با ياسر جان(astronomer169عزيز) سر موضوع عكاسي داشتيم اس ام اس بازي مي كرديم...كه من دوربين رو گذاشته بودم رو 15ثانيه كه عكاسي كنه و منم كه حواسم به اسمون نبود....همون موقع بود كه يه شهاب از ميدان ديد دوربينم رد شد.

و منم كه نمي دونستم يه شهابي ثبت كردم يا نه بعد از يكي دو ساعت ديگه رفتم خونه كه يكمي بخوابم!!!

صبح بيدار شدم و رفتم سراغ دوربينم ديدم كه بععععععله يكي ثبت كردم همون موقع به ياسر خان گفتم و ايشون هم خوب پيگير شد!!!

اين عكس رو هم گذاشتم كه شما هم ببينيد!!!

البته زياد خوب نيست ولي چون اولين تجربه عكاسي از شهاب رو داشتم تجربه مي كردم!!!


اگه بد بود به با تجربگي خودتون ببخشيد!!!!

http://www.forexrainbow.com/files/mencc3ufrq0qx5h1eutn.jpg (http://www.forexrainbow.com/)

دوربين:canon G7
ISO:200
نوردهي:15ثانيه

aflatoon
12-18-2010, 02:43 PM
با سلام خدمت دوستان آسمانی خودم.

این خاطره مربوط میشود به حدود 10-12سال پیش.

آنوقتها علی پسرم مهد کودک میرفت.( الان علی سال دوم دبیرستان در رشته ریاضی درس میخواند.و چند تا مدال قهرمانی کشور در رشته شطرنج دارد.)

یک شب که با تاکسی از مرکز شهر به طرف منزل در حال حرکت بودیم ناگهان علی پرسید با با این چیه اون بالا؟ گفتم کجا؟گفت اونجا...و با دست آسمان را نشان میداد.

گفتم : پسرم اون ستاره است ستاره ....

گفت: بابا پس چرا هی دنبالمون میاد؟

من و راننده تاکسی که شاهد این ماجرا بود کلی خندیدیم...

ولی خداییش من جوابی به این سوال نداشتم بدم.

از دوستان خواهش میکنم اگر کسی جوابی برای این سوال پیدا کرده به من هم بگوید.

وقتی با ماشین در حال حرکت هستیم چرا ستاره ها دنبال ما میایند؟

منتظر پاسخ دوستان در این خصوص هستم.

169
12-18-2010, 04:48 PM
بله این آقا علی ( پسر آقای علی جانلو) شطرنج باز بیستی ( best) هستند و قسمت شد دو بار باختم بهشون!

آقای علی جانلو فکر کنم خودتون هم جوابشو بدونیدا:hope my fake smileخب اگه برای مدت طولانی رانندگی کرده باشید و اونم به سمت غرب ( که اقا علی اون موقع پشت شیشه عقب ماشین سواری رو باید دیده باشه) حرکت کرده باشید و به فرض ستاره ی پر نوری رو در شرق دیده باشید اون موقع شما هر چقدر( زمان) حرکت کنید اون هم به دلیل گردش زمین حول محور خودش ستاره ی به سمت غرب یا به عبارتی بالا سر شما میاد!
اگه مدت زمان کوتاه باشه اون موقع به خاطر مسافت کوتاه و زمان کوتاهی که طی کردید حرکت ستاره زیاد ملموس نیست!!!( جواب سوال به این راحتی رو چقدر پیچوندم!:brigade.baka-wolf.c)

rezash
12-18-2010, 06:40 PM
من شاید نزدیک به 20 تا 30 خاطره نجومی دارم که به مرور براتون میذارم.
البته تمام دقایق رصدی برام خاطره و از همه مهمتر تجربه ست.
یه سری از این خاطرات جدیه یه سری شاید مسخره به نظر بیاد ویه سری هم تامل برانگیزه.
در هر صورت من به این نیت مینویسم که شاید برای بعضیها اموزنده یا حداقل سرگرم کننده ست.
اولیش اینکه اردیبهشت امسال(89) هنگام رصد تقریبا صبح شده بود که شرق اسمون جرم پور نوری دیدم که در حال طلوع بود.فهمیدم سیاره مشتریه حسابی خوشحال شدم چون چند وقتی ازش خبری نبود.
هنگام رصد احساس کردم خود سیاره تغییری کرده ولی اونروز توجهی نکردم.فردا هم هنگام رصد دوباره متوجه تغییرات شدم کمی دقت که کردم متوجه شدم که کمربند جنوبی که در تلسکوپ بازتابی به صورت کمربند شمالی دیده میشه نیست هرچه بیشتر دقت کردم بیشتر مطمئن شدم که درست دیدم(چون سابقه خطای دید داشته ام که بعدا براتون تعریف میکنم).بعد از بازگو کردن این موضوع یکی دو تا از دوستانم به مسخره میگفتند کمربند مشتری رو تو اسمون دیدند که داشته میرفته سمت زحل و مریخ وغیره...
در هر حال چند روز بعد تو چند سایت اینتر نتی خوندم که کمربند جنوبی مشتری به علت طوفانهای سیاره ای محو شده وهر چند سال یکبار این اتفاق می افته وکاشفش یه منجم اماتور استرالیایی که دو روز قبل این نا پدید شدن رو کشف کرده و یه عکس چارقد هم با تلسکوپش انداخته بود.
همونجا بود که فهمیدم برای ثبت این لحظه ها عکاسی نجومی مهمه وهمینطور جدی گرفتن موارد هر چند کوچک نجومی.والسلام.

sara sadeghian
12-26-2010, 03:38 PM
يه خاطره از 16 آذر براتون بگم كه نجوميه. من قرار بود برم دانشكده علوم تا يسري از پوستر هاي شب رصدي دانشگاه رو از يكي از اعضا بگيرم. اون روز دانشگاه برنامه داشت مخصوصا علوم. :yuush: منم دوست داشتم برم كه خدا رو شكر يه كاري پيش اومد. وقتي پوسترارو گرفتم رفتم پيش بقيه بچه ها كه يه دفعه آقاي نگهبان مهربون كه اون روز تعدادشون از دانشجو ها بيشتر شده بود خيلي جدي اومد طرفم و پوستر هارو از دستم كشيد و رفت. منم دنبالش كه آقا پوستر رو بده و از اين حرفا!!! خلاصه يه چند دقيقه اي طول كشيد تا ايشون چك كنن:faill: و مطمئن بشن كه فقط يه پوستر معموليه و جاتون خالي يه يك ساعتي مركز توجهات بوديم:pathead: پيش دوستان حراستي:gangs: اما خودمونيم دوستان كار ما هم جز مشاغل پر خطر محسوب ميشه ها:thumbsup:
بي نقطه...

Sunrise
12-27-2010, 02:19 PM
به نام خدا

تاپیک جدیدی که آقای astronomer169 ایجاد کردند، (http://forum.avastarco.com/forum/showthread.php?t=233)من رو به سرافت پیدا کردن فایلهای قدیمی انداخت و بعد از جستجوهای بسیار متاسفانه فایل های صوتی مربوط به سخنرانی هایی که در اونها شرکت کرده بودم رو پیدا نکردم! :sad:
یه عالمه نا امید شده بودم که صدای اخبار تلویزیون در مورد یارانه ها و ... من رو یاد جمله ای از فضا نورد روسی " Georgi Mikhailovich Grechko " (http://www.spacefacts.de/bios/cosmonauts/english/grechko_georgi.htm) انداخت؛
ایشون در یکی از برنامه های هفته جهانی فضا (http://www.isa.ir/pagecontent.php?rQV=8BUN1UTOApjclJWb15GZJV2ZhBHfAB DQ6UGc5RFduVGdu92Y8BEMApTZwlHVlJXd0NWdyR3c8BkM1MDQ 6UGb0lGd) در پارک پردیسان ، داشتن از خاطرات سفرهای فضاییشون تعریف میکردن ،یکی از حضار، در باره پیشرفتهای فضایی ایران سوال کرد و ایشون در پاسخ گفتن : با این قیمت پایین سوخت در ایران، باید خیلی بیشتر از این پیشرفت میکردید و بعد هم شروع کردن به تعریف و تمجید و رعایت حق میزبان و موقعیت میهمان و قص علی هذا ...

مترجمشون هم از علاقه وافر ایشون به کباب های ایرانی و بازدید از تخت جمشید و پاسارگاد اشاره کردن و اینکه در هر بار سفر به ایران مجبورن به هر طریقی شده ایشون رو به شیراز ببرن !

ایشون یه پیشنهاد جالب هم دادن و اون اینکه اگر میخواید فضا نورد بشید قبلش خودتون رو وارونه از سقف آویزون کنید و به یک نفر بگید شما رو تاب بده و اگر طاقت آوردید میتونید به ادامه دادن این راه امیدوار باشید ...

ومن که کلا با محیطهای بی اکسیژن ، چه در قعر اقیانوسها و چه در اعماق فضا مشکل داشتم، با شنیدن این راهکار کلا یه خط قرمز دور فضا و فضانوردی کشیدم !:wink:

آسمون
12-27-2010, 03:19 PM
چند وقت پیش حدود 2 ماه پیش بود که همراه برادرو خواهروزن برادرم رفته بودیم سر زمین های کشاورزی یکی از آشنایان واسه رصد.توی باغشون یه ساختمان 2 طبقه بود که ما رفته بودیم بالای اون،اول که خیلی خوب بود،هوا عالی ،فضا عالی و آسمون هم تا حدودی عالی،تا اینکه موقع شام خوردن رسید،ما که مشغول شام خوردن بودیم یهو دیدیم کمی اونطرف تر یه چیزی تکون میخوره و با سرعت زیاد به سمت ما میاد.............بببللللللللللل ه یه آقا موشه کوچولو بود و از اونجایی که سه تا خانم محترم اونجا تشریف داشتن و این آقا موشه به صورت نا خوانده تشریف اورده بودن،دیگه خودتون فک کنید چی شد.ولی بنده خدا صاحب باغ در همان حالی که ما وحشت زده بودیم یه پتو برداشت و (ووووی اینجاش رو خودم هم چندشم میشه:O_O:) حالا نکوب رو پتو کی بکوب:guntootsmiley[1]: ،خلاصه چند ثانیه ما در حال چندش شدن بودیم که پتو رو برداشت که وضعیت رو بررسی کنه که یهو آقا موشه از زیر پتو اومد بیرون و فرار کرد و ما هم ..........:eyes on fire:،بله دوستان ،خوب شام تموم شد و رفتیم ادامه رصد که دوباره آقا موشه اومد:th_cry:،ولی شانسی که اوردم این بود که یه تخت اونجا بود منم بدو رفتم رو تخت و مشغول صورت فلکی کار کردن شدم و تو اون هوای سرد که تا حالا ما اهوازیا از این هوا ها زیاد ندیدیم هی آقا موشه واسه خودش میرفت و میومد فک کنم می خواست با ما قایم باشک بازی کنه.خلاصه هی از یه طرف ساختمون میرفت پایین و از طرف دیگه میومد بالا :explode: ولی شب خیلی خوبی بود مخصوصا طلوع زحل که نزدیکای صبح بود:want%20!:
یه هفته بعد شنیدیم که آقا موشه فوت شدن ، فک کنم از دوری ما دق کرد.:TT TT::sad:

آسمون
12-27-2010, 06:40 PM
راستی یادم رفت بگم اون شب بارش شهابی اسدی بود و خیلی شهاب دیدیم.

آسمون
12-27-2010, 06:43 PM
این که میگم خاطره نمشه گفت ولی برام جالب بود.
میگم این دوستان متاهل مواجب باشن جلوی همسرشون اسامی نجومی که براشون دردسر زاس نبرن!!!
مثلا بگید امشب قراره ثریا رو ببینم یا صبح باید قبل از طلوع ناهید یا زهره رو ببینم!! نه میتوند از ستاره استفاده کنید نه از کوکب! یه اسمی دیگه ای بگید! و از این جور اسم ها!:grin:

میگم ما هم باید حواسمون باشه هاااااااااااا
این شب ها نزدیک های ساعت 11-11:30 که میشه من میگم:خوب دیگه برم سهیل رو ببینم:wink:
البته همه میدونن سهیل کیه ....نه ببخشید چیه:secret laugh:.

آسمون
12-28-2010, 11:41 PM
امشب به مناسبت هفته پژوهش ،تو دانشگاه رصد داشتیم.خیلی خوش گذشت جای همگی خالی بود ، الان خیلی احساس مفید بودن دارم.:whoow::cool:

gandom
01-02-2011, 05:13 PM
رصد وداع
چند وقت پیشا یه رصدی رفتم با دوستام تو دماوند خلاصه اسمشو گذاشتیم رصد وداع(تا سال دیگه دانشجویی بیایم). لیدرمون آقای بابک مشمولی بودن(رئیس باشگاه نجوم تهران) ما هم که طرفدارای پر و پا قرص نجوم خلاصه تا صبح ساعت ۶ بیدار بودیم.استاد فکر کرده بودن که ما تا ساعت ۲ و۳ بیشتر بیدار نمی مونیم (البته که از ۴۰ نفر فقط ما ۴ نفر بیدار موندیم) به خاطر همین به خاطر سخنرانی روز فرداشون ساعت ۳ و خورده ای ما رو وداع گفتند و رفتن بخوابن. البته باید یه ماجرای دیگه رو هم بگم که یکی از عاقبت های با آموزش پرورش رفتن به رصده. تا ساعت ۳ کسی کاری باهامون نداشت و خودمون از رو نقشه جرم می گرفتیم ولی بعدش آقایونی که مسئول مراقبت از دانش آموزان بودن (سوهان های روح) مانع ادامه ی کار ما شدن و گفتن که دیگه بسه آسمون تموم شد... برین بخوابین. ما ام برای اینکه نشون بدیم آسمون به اندازه ی عینک شما نیست تا ساعت ۴و خورده ای عکاسی نجومی مونو ادامه دادیم که چند تا شهاب خوبم توشون افتاده بود. خلاصه وقتی اونا رفتن خوابیدن ما رفتیم سراغ رصد خودمونو و... .خلاصه همه ی سوراخ سمبه های آسمونو با تلسکوپ دابسونیمون رصد کردیم و تا نزدیکای اذان که جبار اومد تو آسمونو و سحابی که تا به حال از پشت تلسکوپ ندیده بودمش رو دیدیم.(سحابی جبار) ساعتای ۶ دیگه رفتیم خوابیدیم تا ساعت ۸ صبح. وقتی بیدار شدیم... بعد از صبحونه دیدیم که استاد داره لکه ی خورشید رو رصد می کنه(یه دونه بیش تر نداشت... سال بی لکه ایه دیگه) من رفتم پیششو گفتم استاد m چندو گرفتین و ایشنو گفت هیچی نیست خورشیده...

rezash
01-03-2011, 12:20 AM
یه خاطره دارم باحال
تو یه سایت دیگه گذاشتم باعث شد یه سری خندیدن یه سری به ماوراءالطبیعه ربط دادن و غیره...
در هر صورت تجربه ای بود که براتون میگم.
چند ماه قبل دنباله داری به اسم "مکنات2009" به اسمون اومد و چند وقتی جولان داد.این دنباله دار که توسط اقای مکنات کشف شده با اون دنباله دار معروفی که در سال 2007 توسط همین شخص کشف شد و دنباله ی بلندش قسمت زیادی از نیمکره ی جنوبی را در برگرفت فرق دارد.
این دنباله دار با اینکه قدر ظاهری تقریبا" بالایی داشت ولی دنباله ای که بشه با چشم غیر مسلح یا حتی مسلح دید نداشت.البته در عکسهایی که ازش دیدم دنباله باریکی که ابی رنگ هم بود مشخص بود ولی با تلسکوپ و دوربین من نه.
خلاصه اینکه چند وقتی این دنباله دار هر صبح زود حول و حوش ساعت 4 تا طلوع افتاب من رو سر کار گذاشته بود که این دنباله ی نامریی رو ببینم و من هم هر روز تلاشم رو بیشتر میکردم(با تلسکوپ 8 اینچی و دوربین 15*70 )وهمینطور چشم غیر مسلح.
تا اینکه یک روز صبح وقتیکه اسمون میخواست گرگ ومیش بشه در حالیکه داشتم این جرم اسمانی رو با دوربین و تلسکوپ رصد میکردم ناگهان احساس کردم دنباله ش رو با چشم غیر مسلح میبینم. به قدری خوشحال شده بودم که تمرکزم فقط روی این جرم بود (مکانی که دنباله دار قرار داشت در افق شمال شرقی و کمی بالاتر از کوه بود)با تلسکوپ ودوربین هر چقدر نگاه میکردم دنباله ش رو نمیدیدم ولی با چشم غیر مسلح به راحتی دنباله ای به اندازه تقریبا" 5 برابر خود جرم رو میتونستم ببینم.
چند دقیقه ای کاملا حواسم درگیر این موضوع بود که ناگهان برگشتم به سمت جنوب شرقی نگاه کردم دیدم دو تا جرم دنباله دار دیگه در اون قسمت اسمون میبینم(بعدا" متوجه شدم ستاره "فم الحوت" بود)به بالای سرم نگاه کردم دیدم پر از ستاره های دنباله داره.
قسم میخورم که تا حالا اینقدر نترسیده بودم خداییش داشتم سکته میکردم.تا چند لحظه جنب نخوردم بعدش هم در حالیکه سرم پایین بود نشستم که حالم سر جاش بیاد.و سپس الفرار.
هنگام رفتن باز هم نگاه کردم چشمامو مالیدم این چشمو گرفتم اون چشمو گرفتم هیچ فایده ای نداشت.واقعا صحنه ای ترسناک و در عین حال خیلی خیلی زیبا رو دیدم.حتی یکبار هم از پنجره خونه نگاه کردم(البته تقریبا" هوا روشن شده بود) همونی بود که دیدم.
از اون موقع تا حالا خیلی به این موضوع فکر کردم و الان به این نتیجه رسیدم که خطایی در دیدم پیدا کرده بودم که احتمالا به دلیل استفاده از دوربین دوچشمی بوده چون تنظیم دوچشمی دقت و حوصله میخواد وبه سرعت هم از تنظیم خارج میشه.و احتمالا" باعث بروز خطای دید میشه.
البته شاید!!

ستاره بنیادی
01-23-2011, 10:20 AM
:blank:خداوند رحمت کند خودش را ، پدرش را ، مادرش را و اجدادش را ، آن را که گفت : اول ایمنی بعد رصد! :advise:

این خاطره مربوط به خورشید گرفتگی 14 دیماهه و حالا که دیگه ختم به خیر شده باید تعریف اش کرد و ازش عبرت گرفت!

روز خورشید گرفتگی برادر یکی از دوستام از بالای پشت بام سقوط می کنه توی حیاط !! ولی خدا رو شکر

صدمه ی جسمی خیلی شدیدی نمی بینه در حد 2- 3 محل شکستگی که اون ها هم حالا بعد از عمل خدا رو

شکر رو به بهبود هستن...

اما بخش خاطره انگیزه ماجرا اینجاست که وقتی می افته و مادرش با حال نزار می ره بالای سرش می گه:

«تو رو خدا به بابا نگین از پشت بوم افتادم ----> چون تلسکوپ جدید می پره!!!»:blink::blink::blink:

بگین با موتور تصادف کرده!!

اینجاست که باید گفت : امان از این عشق !!

امیر حسن زاده
01-23-2011, 11:01 AM
اين خاطره بر مي گرده به 1376 - سال اول دانشگاه ام. به خاطر علاقه ام رشته فيزيك دانشگاه صنعتي شريف قبول شده بودم.
تازه وارد شده بودم و مي دونستم يه گروه نجوم داره
يه روز آگهي برنامه رصد گروه نجوم را ديدم. رفتم ثبت نام كنم گفتند ظرفيت اتوبوس پر شده ....
روز عزيمت ، با يه ساندويچ و لباس گرم و... رفتم تا شايد بتونم با هاشون برم رصد
رفتم پيش مسولين برنامه كه داشتن براي رفتن اماده مي شدن، گفتم من هم مي خوام بيام. يه چيزهايي سرم ميشه و...
اونا سال بالايي بودند و... يه نگاه عاقل اندر سفي كردند و با حالت تمسخر زدند زير نيش خند:pissed%20off:
كه يعني برو بچه و.....
بعضي از افرادشون نيومده بودن و اتوبوس پر نبود...
گفتم روز رصد ميرم خلاصه هر جا شد ميشينم....
آخرش منو نبردند . فقط دود اتوبوس نصيب من شد:bouaaaaah:
دست از پا درازتر برگشتم خوابگاه
اما چند ماه بعد ورق برگشت
دوره اموزش نجوم گذاشتن. بدون اينكه در كلاسي شركت كنم آزمون دادم
نمره A را گرفتم . سال بعد عضو گروه نجوم شدم شدم ، بعدش هم مدرس گروه نجوم ، بعد رييس گروه نجوم دانشگاه و......

169
01-23-2011, 11:04 AM
خانم بنیادی اگه میشه برادر اون دوستتون رو بهم معرفی کند باهاش کار دارم!!! میخوام باج بگیرم بابت حق السکوت!:yarr:

ستاره بنیادی
01-23-2011, 11:10 AM
سال بعد عضو گروه نجوم شدم شدم ، بعدش هم مدرس گروه نجوم ، بعد رييس گروه نجوم دانشگاه و......

به قول صائب:
بسا شکست که از آن کارها درست شود...

ماشاالله ماشالله پله های ترقی رو با آسانسور طی کردین!

ایشالا همیشه پایدار و پیروز باشین:thumbsup:

ستاره بنیادی
01-23-2011, 11:12 AM
خانم بنیادی اگه میشه برادر اون دوستتون رو بهم معرفی کند باهاش کار دارم!!! میخوام باج بگیرم بابت حق السکوت!:yarr:

حالا خودم گرفتم یه درصدی هم به شما میدم:yarr::grin:

آسمون
02-03-2011, 11:33 AM
سلااااااااااااااام
دو شب پیش،بعد از 10-11 روز هوای ابری ،بالاخره شب یه کم هوا صاف شد و تونستم برای اولین بار تلسکوپ عزیزم رو که تازه خریدم،ببرم بالای پشت بام و به رصد بپردازم.....
جای همگی خالی،سحابی جبار و زحل رو رصد کردم و کلی ذوق زده شدم.:whoow:

Hojjat Zafarkhah
02-16-2011, 01:58 PM
ديروز با يكي از دوستام رفته بوديم به يكي از روستاهاي اطراف براي نقشه برداري از چند تا زمين و... و فرصتي هم برام پيش اومد كه مكاني براي رصد بگردم!!!!
اما يه اتفاق جالبي افتاد!!!!

من همينطوري كه داشتم ميرفتم،دوستم داد زد "يكم بدو كارت رو انجام بده زود بيا اين طرف من از سگ ميترسم"!!!!:viking:

منم كه شروع كردم به دويدن(سگ ها به دويدن حساسن)ديدم يه سگي از سمت چپ داره مياد به سمت من!!!!

منو نگو كه حسابي ترسيده بودم تند تر دويدم!!!! از صداي سگ قبلي دوتا سگ ديگه اي هم شروع كردن به دنبال كردن من!!!!!

حدودا نصف روستا رو دويدم و همه داشتن به فرار كردن من ميخنديدن!!!!!! و من هم خيس عرق شده بودم!!!!:explode:



بالاخره يه بچه 5_6 ساله اومد و سگ ها رو ترسوند:fight:
اينم عكس اون بچه كه تو سوز سرما با يه زيرپوش توپ بازي ميكرد!!!

http://irupload.ir/images/52758126336782193218.jpg (http://irupload.ir/)


اينم عكس هاي سگ هاي فوق الذكر هستن!!!!

http://irupload.ir/images/81147724351136318273.jpg (http://irupload.ir/)

http://irupload.ir/images/57422760139061096051.jpg (http://irupload.ir/)



نكته اخلاقي:وقتي سگي رو ديديد فرار نكنيد،و هميشه يه چوبي چيزي دستتون باشه كه سگ ها ر و بترسونيد!!!!!:stupido:


راستي بعد اون ماجرا كلي خنديديم!!!!!!

vahiid
06-29-2011, 08:23 AM
سلام
هفته پیش برای بار 15 یا 16 رفتم مرنجاب یه گروهی از یه دانشگاهی رو بردم واسه رصد .
خلاصه چشتون روز بد نبینه
یهو دستم سوخت
حالا اگه گفتید دستمو کی گاز گرفت ؟؟؟؟
آفرین
یه عقرب چاق و چله
خلاصه تا دم مرگ رفتیم اما زودتر از قبر به بیمارستان رسیدیم
دم امبولانس گرم از شهر تا مرنجاب نیم ساعته اومد!!!

رضا طامهری
06-29-2011, 11:42 AM
چندماه پیش چندتا از خانمهای خیر مدرسه ساز رو واسه رصد و البته بازدید برده بودیم کاروانسرای زین الدین
فرض کنید ۳۵ تا خانوم مسن!!!! چه رصد باحالی میشه
مسئولشون یه خانم مسن والبته فوق العاده محترم و اکتیو بود که فقط یه کوچولو الزایمر داشت؛ یادم نمیره اسم منو شش بار پرسید اخرش بهم میگفت منجم باشی!!!
البته بگذریم از امداد رسانی به خانمها واسه صعود از پله های پشت بام!!!!
بعد از اینکه رصد تموم شد( البته رصد علمی که نه انچنان بیشتر افسانه های صورت های فلکی رو دوست داشتن تا خودشونو) دیدم یکی از خانما دفترچشو در اورده گرفته جلوم! اولش خیال کردم میخاد امضا بگیره!!! کلی داشتم واسه خودم فکر میکردم که چطوری شکسته نفسی کنم و اینا که یهو برگشت گفت پسرم! گفتم جانم مادر بزرگ! گفت مادر بزرگ خودتی ، من نتونستم افسانه هایی که تعریف کردیو ضبط کنم با گوشیم؛ تازه فهمیدم این گوشیهایی که دست دوستان بود داشتن افسانه ضبط میکردن برن واسه نوه هاشون تعریف کنن. بهم گفت حالا میتونی واسم بنویسی! تا حالا که منجم باشی بودم حالام شده بود میرزا کاتب! رفتم پایین تو شاه نشین داشتم مینوشتم که یهو دیدم چندتا خانم دیگه اومدن که میشه بگین ما هم بنویسیم کیفیت صدا خیلی بد شده! شده بود عین کلاس اول. املا میگفتم مامان بزرگا مینوشتن!!! البته مامان بزرگ خودمم اونا تازه چهارده سالشونو شده بود

m.m.e.w
07-20-2011, 10:54 PM
سلام. آقا اجازه ما هم یک خاطره داریم!!! میشه بگیم؟
خب...کلاس سوم یا چهارم بودم(مسلما اون موقع زیاد از نجوم چیزی نمیدونستم) ولی به شدت مشتاق بودم که ماه رو از پشت تلسکوپ ببینم. یکی از بزرگترین آرزو های اون موقع من بود...تا اینکه یک شب که خونه یکی از دوستام بودم اون به من گفت داداشش که 6 سالی از خودش بزرگتر بود یک تلسکوپ توی اتاقش داره ولی اون تلسکوپ به جونش بسته است و عمرا اگه اونو به ما بده...منم حسابی جوگیر شدم و یه لحظه احساس کردم که خود رستمم و یه دیو سفید توی اون اتاق که خوابیده و من باید برم و تلسکوپ رو ازچنگش دربیارم...به اون گفتم که داداشش الان تو چه وضعیتیه اونم گفت که خوابه! رفتیم تو اتاق... دیدم اتاق پر از عکس سیارات و کهکشان ها است...دیدم نامرد تلسکوپ رو در آغوش گرفته و کتاب اختر شناسی پایه رو هم از وسط رو صورتش گذاشته بود طوری که وقتی خروپف می کرد صدای خروپفش اکو می شد و کتاب یکم چند سانتی از صورتش فاصله می گرفت! دوستم اول می خواست مخم رو بزنه که نرم تو، چون می گفت اون اگه بفهمه پوست از سر هر دومون می کنه! ولی من گفتم تو بیرون بمون(بچگی هم عالمی واسه خودش داشت)...اول پایه ی تلسکوپ رو که خیلی سنگین بود رو به سختی از لای در به دوستم رسوندم...بعد نفسم رو حبس کردم و درست مثل کسی که بخواد یه کلید رو از گردن یه شر در بیاره...تلسکوپ رو از آغوشش جدا کردم...یه تکان شدیدی به خودش داد ولی بیدار نشد همینطور دستش رو انگار که داره چیزی رو در آغوش می گیره حلقه کرده بود...قلبم داشت مثل دیوونه ها خودش رو به قفسه سینه ام می کوبید! خلاصه رفتیم بیرون روی بام و به سختی تونستیم تلسکوپ رو سر هم کنیم...ماه کامل بود...اولین بار که به ماه نگاه کردم حس عجیبی بهم دست داد احساس کردم که دارم به یک دوست قدیمی نگاه می کنم...چند بار دیگه که ماه رو به دقت نگاه کردم شک کردم...به دوستم گفتم که چرا ماه اون شکلی که عکسش توی کتاب ها است نیست؟ دوستم خندید و گفت که توهم برت داشته ماه همین شکلیه! که یکدفعه دیدم یه نفر محکم زد تو سر جفتمون و هر دومون رو نقش بر زمین کرد...داداش دوستم بود...فکر کنم که اگه خود غول سفید بود اینقدر نترسیده بودم! خلاصه بعد از یه کتک کاری مفصل اینگار که داشت به دو تا گوجه فرنگی نگاه می کرد با تمسخر گفت: میشه بگید شما دوتا یک ساعت بود که چی رو داشتید رصد می کردید؟ من گفتم: ماه رو! بعد از توی چشمی نگاهی به ماه انداخت و با صدای بلند قهقهه زد ... گفت: شما ها یعنی واقعا تشخیص ندادید که این ماه نیست؟ این تلسکوپ عدسیش خش داره و کاملا خرابه..شما اگه به لامپ مهتابی هم نگاه کنید همین چاله ها رو می بینید! اونجا بود که من اولین شکست نجومیم رو خوردم...یه شکست بزرگ...با خودم گفتم پس اون حس عجیبه کشک بود؟...ولی خب اون موقع بچه بودم دیگه!!!

night_astronomer
07-24-2011, 03:46 PM
سلام به دوستان اسمونی...گفتم منم یک خاطره بگم...
25 خرداد 90 که برای رصد ماه گرفتگی رفته بودیم دشت شیر احمد نزدیکی سبزوار...{البته برای عموم هم بود} ...نزدیکی ساعت 10 رسیدیم...قبل از اون پدر فیزیک شهرمون داشت در مورد صورت فلکی عقرب توضیح می داد که....ناگهان...! یک عقرب رفت وسط جمعیت...خودتون می دونید که چی میشه!!!!!!
دیگه با هزار تا بدبختی کشتنش...{بیچاره}...دیگه وقتی ماه کامل گرفت...می تونستی کهکشان راه شیری رو ببینی...من هم شروع کردم به رصد اجرام مسیه...البته اولین چیزی که پیدا کردم m20 بود...عجب سحابی زیبایی!!
ساعت 4 هم رسیدیم خونمون...خاطره ای فراموش نشدنی برای من بود
ممنون

SaBa Ho0shmanD
07-24-2011, 04:18 PM
سلام با اجازه منم یه خاطره بگم البته خاطره نجومی زیاد دارم اگه بخوام بگم شاید خسته بشید اما یه خاطره نزدیک بگم که بر میگرده به 30تیر یعنی همین 5شنبه که گذشت وبا آقای امام و بقیه دوستان رفتیم المونت فکر میکنم ساعت حدودای 9 بود که رسیدیم اونجا و وسایلارو برداشتیم که بریم بذاریم توی حیاط دیدم که بچه ها یه گوشه جمع شدن و با چراغ قوه به گوشه دیوار نگاه میکنن و کلی هیجان داشتن رفتم نزدیک و خیلی شوکه شدم فکر میکنید چی بود؟یه بچه خفاش

ALI-F
08-09-2011, 02:45 PM
سلام من، به شما يكي از هواداران نجوم
مي خواهم برايتان خاطره اي آن شب در تور رصدي قصر بهرام را توصيف كنم...
خاطره اي كه مي خوتهم برايتان تعريف كنم :شب رصدي در قصر بهرام رفته بودم در 21 تير ماه امسال كه پس از اين كه خورشيد غروب كرد ،ماه از طرف ديگه اي طلوع كرد ،نكته ي جالب براي من اين بود كه هم زمان با غروب خورشيد طلوع ماه رو ميديدم ،ماه رو با صورت بسيار بزرگ كه پرده بر روي نداشت رخ نشان ميداد.بعد از ديدن ماه پيرامون خود را بر بام قصر بهرام نيمه روشن ميديديم،كم كم صداي شغال ها و حيوانات وحشي در آن منطقه به گوشمان ميرسيد ،بچه هاي تور رصدي با برخورد با اين اتفاق خوشحال شديم و برايمان خيلي جالب بود.
براي تفريح بيشتر ما هم صداي شغال و روباه درمي اورديم،اين اتفاق باعث خنده ي بچه هاي رصد گر شده بود و بعد از اون كه با ليزر شغال هارو پيدا ميكرديم اونها فرار كردند.
بعد از خوردن شام در كنار هم ساعت 5/9 ،وقتي كه ماه گرفتگي كامل شد آسمون آن چنان تاريك شد كه ستاره ها قمر ها كهكشان ها سحابي ها و خوشه ي پروين و.. رو با وضوح كامل ميديديم ، از خوشحالي به خاطر اين شب خاص هر 42 سال يك بار تكرار ميشود در پوست خود نمي گنجيديم.هر كسي سرگرم كار خود بود و من از اين همه شور و شوق بچه هاي رصد گر بيشتر از خود آنها هيجان زده شده بودم .تا فجر اول صبح ، آسمون رو رصد مي كرديم.پس از 2 ساعت خواب و خوردن صبحانه بر روي بام قصر بهرام،طبيعت صبحگاهي زيباي پيرامون خود را لذت نگاه مي كرديم،وهنگام بازگشت آهو و جبير هاي وحشي را كه در بيابان مي دويدند مي ديديم.

شب هاي آرزوهايتان، سرشار از رگبار شهابي باد

آندرومدا
09-01-2011, 11:30 PM
سلام.منم یه چیز ک.چولو تعریف کنم.پارسال خواهرم تازه وارد داننشگاه شده بود و من که خواهر بزرگترش بودم طبعا حواسم بهش بود که فکرش فقط به درس و...باشه.از روی فضولی هم گاهی دفتر و یادداشتاشو یه نگاهی مینداختم.تا اینکه یه بار یه کاغذ تو کبفش پیدا کرده بودم که روش نوشته شده بود:ساعت 12 شب،پشت دانشکده ی فیزیک. و یه شماره موبایلم کنارش بود،خلاصه دلم طاقت نیاوردو خواهرمو صدا کردمو گفتم این چیه؟که فهمیدم ساعت 12 شب پشت دانشکده ی فیزیک قراره بچه ها واسه رصد جمع شن،اونم موبایل مسوول هماهنگ کننده بود.منم باهاش رفتم و خیلی خوش گذشت.

hadi soleimani
09-08-2011, 11:10 AM
البته تمامی لحظات با ستاره ها زیبا و دلنشینه....اما شادترین لحظه ای که من داشتم در ارتفاعات شهرمان تا از نصفه های شب بودیم رصد ماه برای عید فطربود که من اولین نفر درمنطقه بودم که با کمک دوستان هلال ماه را رصد کردیم و از بودن عید مطمئن شدیم.وسریع با مرکزروئیت هلال تماس گرفتیم و گزارش دادیم.1ساعت بعد متوجه شدیم که صداسیما عیدو تبریک گفته.وخیلی از این اتفاق زیبا شاد مسرور شریم

m.bio7
10-18-2011, 03:17 PM
خاطره اولین رصد من...
من از بچگی عاشق آسمون بودم برای همین رفتم و توی کلاس های نجوم پژوهشسرای منطقه اسم نوشتم.درست مهرماه سال اول راهنماییم بود.خلاصه از اون روز که توی کلاسا شرکت میکردم با خودم عهد بستم که یه روز باید بزرگترین منجم دنیا بشم!!!این ماجرا گذشت، اولین رصدی که قرار بود برم6اسفند همون سال بود.خانواده من که خیلی نگران بودند اتوبوس وسط راه خراب نشه،من سرما نخورم و... گفتند نجوم بی نجوم و رصد هم بی رصد... منم حسابی غصه خوردم و از شانس من رصد به علت ابری بودن هوا لغو شد ولی من به خانواده در این باره چیزی نگفتم!!.دوروز بعد دستم شکست و حسابی تب کرده بودم،البته یکم هم خودم خودمو به مریضی میزدم!!!خانواده وقتی حال منو دیدند گفتند:بخاطر اینکه نذاشتیم بره رصد این طوری شده و بالاخره گذاشتند برم رصد . چون رصد 6اسفند لغو شده بود پژوهشسرا تاریخ رصد بعدی رو 20 اسفند مشخص کرد،مکان رصد کویر ورزنه بود،دست شکسته ی منم خوب شده بود و اولین رصدم رو این طوری و با این همه سختی گذروندم.البته باید بگم من هنوز هم برای اینکه یک رصد برم باید کلی التماس کنم و از همه چیز بگذرم ولی ارزشش رو داره...... نه؟؟؟
این هم تصویری از تپه های ماسه ای ورزنه:

2537

دختر ستاره
10-18-2011, 07:20 PM
یه رصد رفته بودم نزدیک روستا داشتم با تلسکوپ آسمونو نگاه می کردم که دیدم دور تا دور من بچه های روستا جمع شدن و می خواستن از تو تلسکوپ آسمونو ببینن خیلی کوچولو بودن:pathead: قدشون به تلسکوپ نمی رسید من مجبور شدم یکی یکی اونا رو بغل کنم تا از تو تلسکوپ آسمونو ببینن هیچی دیگه فردای اون روز علاوه بر آرتورز گردن دیسک کمرم پیدا کردم :advise:

Mahtabe kavir
10-22-2011, 02:15 PM
سلام
این شرحی از رقابت صوفی شهداد در قالب شعره که البته سهراب سپهری بعدها از این شعر من اقتباس گرفته وسوره ی تماشا رو گفته:wut::yaeh%20am%20not%20d(توضیحات در پانوشت)

"سوره ی صوفی"

به تلسکوپ سوگند
و به اغاز رصد
به طنین سوت داور از دور
صوفی ای در راه است

چشمهایم مثل یک تکه پفک پفدار بود
من به انان گفتم:
داوری در کنار شماست، که اگر لب بگشایید به کنار شما میاید

وبه انان گفتم:
همه چیز که رصد نیست، همچنانی که نجوم تنها نیست در بین علوم
پی خوابی باشید، لحظه ها را به چراگاه فراغت ببرید

ومن انان را به صدای سوت داور بشارت دادم
وبه نزدیکی شام وبه افزایش هوش
به صرف ساندویچ پشت سکوی اپتیکهاشان

وبه انان گفتم:
هر که بیدار بماند تا صبح، صورتش در وزش باد کویر ابدی خواهد مهند
هر که با اقای امام دوست شود، خوابش اوایی ترین خواب جهان خواهد بود
هرکه جرم از سر انگشت فضا برچیند، میبرد جایزه ها را اسان

روی سکو بودیم
کمی از چای نوشیدم گفتم:
چشم را باز کنید، کمک داوری بهتر از من میخواهید؟؟؟؟
می شنیدم که به هم میگفتند: جوک می گوید، جوک

توی چشمی اجرامی میدیدند، لایت را بر دوش می اوردند، صدا میزدند: داور
تا براشان ضربدری بگذارد، ردیف هاشان پر ضربدر باد

چشممان را نبستیم، سرمان نرساندیم بر روی زمین
ردیفشان را پر علامت کردیم، خوابمان را به صدای داور اشفتیم.


پانوشت:"سوره ی تماشا" از هشت کتاب سهراب سپهری

به تماشا سوگند
وبه اغاز کلام
وبه پرواز کبوتر از ذهن
واژه ای در قفس است

حرفهایم مثل یک تکه چمن روشن بود
من به انان گفتم:
افتابی لب درگاه شماست ،که اگر در بگشایید به رفتار شما میتابد

وبه انان گفتم:
سنگ ارایش کوهستان نیست،همچنانی که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی ست،که رسولان همه از تابش ان خیره شدند
پی گوهر باشید،لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید

ومن انان را به صدای قدم پیک بشارت دادم
وبه نزدیکی روز،وبه افزایش رنگ
به طنین گل سرخ پشت پرچین سخنهای درشت

وبه انان گفتم:
هرکه در حافظه ی چوب ببیند باغی،صورتش در وزش بیشه ی شور ابدی خواهد ماند
هرکه با مرغ هوا دوست شود،خوابش ارامترین خواب جهان خواهد بود
انکه نور از سرانگشت زمان برچیند،میگشاید گره پنجره هارا با اه

زیر بیدی بودیم
برگی از شاخه بالای سرم چیدم گفتم،ایتی بهتر از این میخواهید؟
میشنیدم که به هم میگفتند:سحر میداند،سحر

سر هر کوه رسولی دیدند،ابر انکار به دوش اوردند
باد را نازل کردیم،تا کلاه از سرشان بردارد،خانه هاشان پر داوودی باد

چشمشان را بستیم،دستشان را نرساندیم به سرشاخه هوش
جیبشان راپر عادت کردیم،خوابشان را به صدای سفر ایینه ها اشفتیم.

Mahtabe kavir
10-25-2011, 11:23 AM
اولین رصد من:
چند سال پیش بود که اولین رصدمو با اقای پیشگویی،بهرامی نژاد و ناظمی و یکسری از دوستان دیگه رفتیم کمپ کویری شهداد.
اوایل شب بود که رسیدیم کمپ،هر کسی مشغول کار خودش بودو هر کسی به سمتی میرفت. از اونجایی که منو دوستام هیچ ذهنیت قبلی از اونجا نداشتیم وهیچ لامپ و نوری از همون ابتدا روشن نبود ما هاج وواج همدیگه رو نگاه میکردیم تا اینکه تصمیم گرفتیم بریم ببینیم اونجا چه جوریه
رفتیمو رسیدیم به چند نفر که داشتن تکون میخوردن با گوشیمون نور انداختیم و کنارشون رفتیم ، هی دور سکوشون میچرخیدیم و میرفتیم تو کپر ومثل اونایی که یه چیزه تازه کشف کردن با هم بحث میکردیم که این چیه اینا اینجا چیکار میکنن یه دفعه خانمه گفت بچه ها اینا توشون چیزی نیست وما میخواهیم فقط وسایلمون رو توی کپر بذاریم. ما هنوز اکی نشده بودیم که کپر چیه و....که لامپا روشن شد!
منو دوستام که فهمیدیم چه سوتی ای دادیم از خنده روده بر شدیم و دیگه رومون نشد تا صبح تو صورت اقای بهرامی نگاه کنیم.(هنوزم که هنوزه نمیدونم چی شده بود که اون شب ای کیو ما به صفر رسیده بود!!!!!!!)

خلاصه تا اواسط شب مشغول رصد بودیم که به دلیل سرمای زیاد و لرزش دستان و.... رصدو تعطیل کردیم .دوستان یه اتیش خیلی بزرگ درست کردن که تا صبح دورش نشستیم و صحبت کردیم و خوراکیهامون رو با هم تقسیم کردیم و....

روز بعد هم طبق رسوم یه سر رفتیم کلوتا که جاتون خالی از بس شن بازی کردیم تا چند وقت بعدش خودمون رو که میتکوندیم شن ازمون میریخت و هر چی میخوردیم مزه شن میداد!!!!

خلاصه این بود خاطره ی اولین رصدم که جای همه خالی خیلی خوش گذشت.

solh
10-25-2011, 05:32 PM
27 یا 28 مهر بود که اوایل شب دو تا از دوستانم که از فامیل های نسبتا دور من هم بودند آمدند تا با هم برویم بالای روستایمان و هم کمی با هم باشیم و کمی هم به آسمان نگاه کنیم( تقریبا هفته ای یک باراین برناممونه ) بگم که بالای روستای ما به کوه میرسه کلا یه منطقه ی کوهستانیه ، خلاصه یه زیر انداز با یه کتاب و دوچشمیم رو برداشتم و رفتیم به طرف کوه ، همیشه پای کوه در دشت کنار کوه که یه زمین فوتبال آنجا بود مینشستیم ، اما این بار رفتیم داخل کوه و تا جایی که نوری از شهر دیده نشه،( البته نور توی قسمت جنوبی آسمان زیاد بود ) رفتیم توی کوه و یه جای صاف گیر آوریم و آنجا نشستیم .

برای اولین بار بود که نوار کهکشان رو میدیدم ! ( البته قبلا هم دیدم ولی با وضوح بسیار کمتر ) بسیار جالب بود ، اجرامی رو که قبلا رصد کرده بودم دوباره دیدم که بعضی هاشون واقعا رویایی بودن ، 4 تا از اجرام مسیه رو برای اولین بار دیدم که یکی از اونها از قدر 7 بود و برای من که تا حالا یه خوشه باز از این قدر ندیده بودم خیلی جالب بود ( در ارابه ران ) ، البته اجرامی که دوستان من رو خیلی به خودشون جلب کرده بودن آندرومدا و خوشه های xوh برساوش بودند .برای اولین بار تونستم آندرومدا و این دو خوشه رو با چشم غیر مسلح ببینم ولی انصافا آندرومدا از داخل دو چشمی رویایی بود و بسیار زیبا . چهره ی زیبای بعضی از صورت های فلکی واقعا به ما لذت میداد . چیزی که همیشه برام جالب بود این بود که داستان های صور فلکی رو برای خودم مرور میکردم و زیباتر این بود که دقیقا اون صورت هایی رو که در داستان بودند رو میتوانستم در کنار هم یا کمی دور تر ببینم . برای دوستان که میخواستم تعریف کنم دستم رو به طرف آسمان میگرفتم از ذات الکرسی و قیفاووس شروع میکردم ، دیگه همینطور میرفتم سراغ ادامه داستان در آندرومدا و قیطس و برساووش و اسب بالدار و ... .که همه در آسمان بودند .

قبل از اینکه بر گردیم با هم سری هم به بالای یکی از تپه های اطراف زدیم تا نمایی از شهر را ببینیم ( حالا یه نفر نیست که به ما بگه شب تاریک با نور یه چراغ دستی بالای کوه رفتنتون مال چیه ، خوشبختانه بزها جای پای خود را صاف کرده بودند و ما به جز قسمتی از مسیرزیاد اذیت نشدیم ). بعد از کمی دیده بانی پایین آمدیم .

وقتی که جبار از کوه بالا آمد ( دور ما کوه بود که در شرق و شمال ارتفاع بیشتری داشت ، کوه که نه ، بیشتر تپه) کم کم برگشتیم . شب جالبی بود .

nakhodaye aseman
10-31-2011, 10:58 PM
بهترين خاطره ي من از نجوم
مربوط به اولين رصد عمومی تو روز جهاني نجوم بود
چون همه باهم با يه هدف اين كارو كرديم

roksana_black heart
11-06-2011, 08:12 PM
یادش بخیر بچگی داشتم ادایه منجمارو در میاوردم همینجور به ستاره ها نگاه میکردم افتادم پام شکست

kh.maroufi
11-06-2011, 09:49 PM
یادم میاد اولین رصدم که فکر کنم اول راهنمایی بودم ( 12-13 ساله) با مدرسه رفتیم نیاسر کاشان...من خیلی روی کاغذ تمرین کرده بودم که بتونم صورت فلکی ها رو پیدا کنم... من ماه رو به سختی اون شب پیدا کردم!!!، چون تا حالا آسمون به این پرستارگی ندیده بودم و مات و مبهوت مونده بودم که باید چیکار کنم؟؟؟ این همه ستاره رو باید چجوری دسته بندی کنم؟؟؟

یادش بخیر...خیلی زود میگذره....:th_cry:

دختر ستاره
11-07-2011, 12:20 PM
در حال رانندگی بودم ...یادم افتاد سه شنبه است و ساعت هم 9 پس برنامه روی موج نجوم قرار بود پخش بشه:whoow: رادیو رو روشن کردم رفتم رو موج AM1332 با صدای حافظ آهی دیگه فهمیدم برنامه شروع شده یک ساعتی گذشت نزدیک خونه بودم همچنان داشتم برنامه رو گوش میدادم و غرق در نجوم شده بودم پیچیدم تو یه کوچه از یه سرازیری داشتم پایین میومدم که با صدای مهیییییییییییی به خودم اومدم... و از تو آینه ماشین عقبو نگاه کردم یه گربه کوچولو رو دیدم که سه بار بالا و پایین پرید و متاسفانه بعدش هم جان به جان آفرین تسلیم کردمادرش اومد بالای سرش... من بهش زده بودم:banghead: دیگه نتونسستم تحمل کنم زدم زیر گریه :th_cry: گربه کوچولو بخت برگشته به خاطر نجوم فدا شد از این بابت واقعا متاسف شدم و خودمو سرزنش کردم که چرا بیشتر حواسمو جمع نکردم :help:شاید همه شما هم منو سرزنش کنید که...

noori
11-09-2011, 03:59 AM
من اعتراض دارم!!!!
میدونی منجم های بزرگ آماتور در خارج از کشور با همین تلسکوپ های دابسونی کوچک تا حالا چندین سیارک و دنباله دار کشف کردن؟!! اگه عکس این ادمه هارو بعده رصد ببینی میبینی که کله صورتشون قرمز شده به جز جشم و اطراف چشمشون که کمی سفید باقی مونده!!! :d
میدونی همین آقای پاریک مور از علاقه مندان شدید ماه هستن و کلا ماه رو مثله کف دستشون میشناسن!!!؟؟اون کل ماه رو با همین تلسکوپ های دابسونی کوچیک رصد کرده و از همه مهم تر ثبت!! اگه دوربین عکاسی داری و میتونی از پشت چشمی تلسکوپ عکاسی کنی مطمئن باش ماه به قدری باعث شگفت زدگیت بشه که خودت رو فراموش کنی!!!
اینو به تمام دوستانی که تلسکوپ دارن و ازش خسته شدن دارم میگم! همین ماه بهترین موضوع برای رصد با همین تلسکوپ ها و رصد و ثبته!میتونید چیزایی خیلی عجیب و تازه ای رو روی سطحش پیدا کنید که ممکنه تا حالا هیچ کسی ندیده!!!
من خودم هنوز تلسکوپ ندارم ( پزوهش سرای شهر داره و رصد زیاد کردم باهاشون) با اینکه چندین ساله نجوم می خونم!! اگه تلسکوپ دارید و نمی دونید چیکار کنید فقط بهش فکر کنید و ببینید چیکار میتونید بکنید! میتونید کارای ابدایی انجام بدید! میتونید انواع اشکال هندسی رو جلوی دهانه ی ورودی نور تلسکوپ قرار بدید و تو عکاسی ببینید چه اشکالی اطارف ستاره ایجاد میشه!!
مثلا همین چهار پر بودن هلندر آیینه ثانویه باعث میشه ستاره های پرنور در هنگام عکاسی، اطراف ستاره یه چهار پر شکل بگیره!حالا خودتون تغییرش بدید با قرار دادن اشکال متفاوت!
دنباله آسمون دنباله هر چیزی بگردید چیزه جالبی پیدیا میکنید!!! ممکنه شکل ستاره ها شبیه به یه شکل خاص بشه! مثلا یه چند ظلعی منتظم! یا کاملا دایره ای!!
اینارو گفتم تا بدونید کارای زیادی میتونید انجام بددید و این همه دل سرد نشید!
سلام دوست عزیز.هر چند نظرات شما صحیح و قابل تامل است اما صحبتهای آقای تره کار نیز بسیار به جاست.من نوجوانان وحتی پدر ومادرهای زیادی را دیده ام که پیشرفت در نجوم را در گرو داشتن تلسکوپ میدانند.اما حتی خیلی از اساتید ما هم تلسکوپی نداشتند.پس اگر کسی این "ابزار کمکی "را دارد باید بهترین استفاده را از آن ببردودر غیر این صورت بهتر است در استفاده از آن با دیگران شریک شده وهمچنین در شاخه های متعدد نجوم نیز مهارت خود را گستزش دهد وفعالیت خود را به رصد (آن هم با تلسکوپ)محدود نکند

نجم62
11-09-2011, 08:26 PM
خونه دانشجویی ماواسه پشت بام پله نداره...ولی بااین حال شبها،بازور وزحمت پایم رومیذارم روی دستگیره درومیرم بالا...دوستام هم همیشه به شوخی میگن که بازاین نجم62رفته ستاره بازی!
یه شب که شب شهابهای شب بودرفتم واسه دیدن شهابها.به دوستان نجومی خبردادم که هرشهابی عبورکردزودی واسه من دعاکنند...
حدودیک ساعت منتظربودم تاحداقل یه شهاب عبورکنه تامن دعاکنم...امامتاسفانه یکی هم عبورنکرد..
نمیدونم چراناراحت شدم وگریه کردم...وباعصبانیت دستمومشت کردم گفتم:خدااین هم آسمونت!ناگهان یکی باسرعت عبورکردومن هم باخوشحالی تمام جیغ زدم وآنقدرذوق زده شدم که حواسم نبودبلندبلنددعامو گفتم...
خلاصه اینکه همسایه ها اومدن اعتراض.بیچاره من!همه همسایه هاصدای دعاموشنیدن..وبه دلیل عجیبوغریب بودن دعایم فکرکردن دیوونه شدم.همان شب هم به دلیل سرمای زیادروانه بیمارستان شدم.:sad:

kh.maroufi
11-10-2011, 10:45 PM
خلاصه که چشمتون روز بد نبینه ان شاالله....!!!
دیروز، یه صحبتهایی توی تاپیک " رصد در شهر " در رابطه با اینکه اگر آسمون بعد از بارش صاف بشه، یه ذره آسمون شب بهتری رو میشه داشته باشیم ( توی شهرهای بزرگ ) کرده بودم...خلاصه اینکه دیشب رفتم بالا و البته یه حدود 20 -25 سانتی برف بود... سه پایه و دوربین و صندلی و لپ تاپ خودم رو به راه کردم و شروع کردم عکاسی رو...ولی خب یه ذره آلودگی نوری زیاد بود... دیدم ماه که تو آسمون هست و خوب برف روی کوه ها رو نوردهی میکنه... یه چند عکس به عنوان پاناروما گرفتم از رشته کوهه البرز... که ناگهان صدایی بلند شد!!!! چنان که گویی عرش به فرش آمده است...

برگشتم دیدم یه آقایی از برج رو به رویی داره داد و بیداد میکنه که آهااااای مرتیکه چرا داری از زندگی و ... ما عکس میگیری؟؟؟ نکته قابل توجه اونجا بود که من کامل پشت خونه ی اون آقا داشتم عکاسی میکردم... اون طرف خیلی چیزها گفت که نمیتونم اینجا بگم، و تمام سعی خودم رو

کردم که خودم رو کنترل کنم و تنها کاری که میکردم عذر خواهی بود... البته من به ایشون حق میدادم و میدم....

که ساعت 2 شب دیدم وااااای نور چراغ ماشین پلیس.... به سرایدار گفتن که ما رو راه بدید داخل ساختمون و اومدن بالا پشت بوم.... اولا که دوربینم رو ازم گرفتن و همه عکسهاش رو چک کردن و گفتن که این آقا از شما شکایت کرده - حالا جالب اونجا بود که اون فرد متعرض از پنجره و در

فاصله 10 متری از ما با داد و هوار داشت با پلیس صحبت میکرد؛ خب برادر من بیا ساختمون ما با صدای آروم صحبت کن ، تو که خودت بیشتر داری برای بقیه مزاحمت ایجاد میکنی و همین داد و هوار اون آقا من رو توی اون شرایط بد به خنده ناجوری وادار میکرد!!!!!- خلاصه اینکه با هزار بد بختی و عذر خواهی ما تونستیم شب رو به صبح برسونیم...

sara shahabi
11-11-2011, 12:32 AM
خلاصه که چشمتون روز بد نبینه ان شاالله....!!!
دیروز، یه صحبتهایی توی تاپیک " رصد در شهر " در رابطه با اینکه اگر آسمون بعد از بارش صاف بشه، یه ذره آسمون شب بهتری رو میشه داشته باشیم ( توی شهرهای بزرگ ) کرده بودم...خلاصه اینکه دیشب رفتم بالا و البته یه حدود 20 -25 سانتی برف بود... سه پایه و دوربین و صندلی و لپ تاپ خودم رو به راه کردم و شروع کردم عکاسی رو...ولی خب یه ذره آلودگی نوری زیاد بود... دیدم ماه که تو آسمون هست و خوب برف روی کوه ها رو نوردهی میکنه... یه چند عکس به عنوان پاناروما گرفتم از رشته کوهه البرز... که ناگهان صدایی بلند شد!!!! چنان که گویی عرش به فرش آمده است...

برگشتم دیدم یه آقایی از برج رو به رویی داره داد و بیداد میکنه که آهااااای مرتیکه چرا داری از زندگی و ... ما عکس میگیری؟؟؟ نکته قابل توجه اونجا بود که من کامل پشت خونه ی اون آقا داشتم عکاسی میکردم... اون طرف خیلی چیزها گفت که نمیتونم اینجا بگم، و تمام سعی خودم رو

کردم که خودم رو کنترل کنم و تنها کاری که میکردم عذر خواهی بود... البته من به ایشون حق میدادم و میدم....

که ساعت 2 شب دیدم وااااای نور چراغ ماشین پلیس.... به سرایدار گفتن که ما رو راه بدید داخل ساختمون و اومدن بالا پشت بوم.... اولا که دوربینم رو ازم گرفتن و همه عکسهاش رو چک کردن و گفتن که این آقا از شما شکایت کرده - حالا جالب اونجا بود که اون فرد متعرض از پنجره و در

فاصله 10 متری از ما با داد و هوار داشت با پلیس صحبت میکرد؛ خب برادر من بیا ساختمون ما با صدای آروم صحبت کن ، تو که خودت بیشتر داری برای بقیه مزاحمت ایجاد میکنی و همین داد و هوار اون آقا من رو توی اون شرایط بد به خنده ناجوری وادار میکرد!!!!!- خلاصه اینکه با هزار بد بختی و عذر خواهی ما تونستیم شب رو به صبح برسونیم...

چه جالب!دقیقاً این موضوع دیشب برای من اتفاق افتاد!!!البته من کارم به پلیس و ...نکشید خودم دوربین رو برداشتم رفتم خونمون!!البته بیشتر به خاطر سرما بود اصلاً حوصله ی بحث نداشتم...(آخه یکی نیست بگه من تو این سرما میام بیرون که از مردم عکس بگیرم!؟؟)
نتیجه ی اخلاقی این که کلاً در شهر نباید رصد یا عکاسی کرد!!

rezash
11-11-2011, 02:49 AM
راستش من همچین اتفاقی تا حالا برام نیفتاده ولی همیشه این دغدغه رو دارم و پیش خودم میگم اگه در موقع رصد یکی بیاد و همچین تهمتهائی به آدم بزنه چی میشه؟

بالاخره هیچی هم نشه آبروی آدم جلوی در و همسایه میره.حالا بیا توضیح بده داشتم ستاره ها رو میدیدم کی قبول میکنه!!!؟

دختر ستاره
11-11-2011, 09:11 AM
من کاملا آقای معروفی رو درک می کنم چون تقریبا یه همچین ماجرایی هم واسه من پیش اومد البته نه با این شدت ... دوربین و سه پایه رو برداشتم که از ماه عکس بگیرم ارتفاع ماه کم بود برای همین روی پشت بام نمی تونستم عکس بگیرم یه کوچه خلوت پیدا کردم تا اونجا عکس بگیرم البته از جهت دوربین من کاملا پیدا بود که دارم از ماه عکس می گیرم چون پشت من به ساختمونا بود و اونجایی که من عکس می گرفتم اصلا خونه نبود که ناگهان یه آقایی جلوی من ظاهر شد و دستشو وگذاشت رو لنز دوربین وگفت خانووووووووووووم از چی عکس می گیری من که رنگ صورتم مثل گچ دیوار شده بود گفتم از ماه باورش نشد تا تموم عکسا رو نشونش دادم اون وقت راهشو کج کرد و رفت البته یه دلیل دیگه هم داشت که بی خیالم شد اونم اینه خانم بودم اگه آقا بودم که کارمون به دادگاه می کشید ...هر وقتم با دوربین دوچشمی می خوام رصد کنم میمیرمو و زنده میشم ما تو یه مجتمع بزرگ زندگی می کنیم اگه یکی از اونا منو با دوربین ببینه چی میشه ؟ اون وقته که دیگه آبرو واسم نمیمونه میگن رفته با دوربین خونه های مردمو دید بزنه !!!

Mojtaba.M
11-16-2011, 06:53 PM
سلام
یه خاطه میگم که در عین حال که نجومه یه کوچولو خنده دار هم هست
یک بار که در یک جمع خانوادگی در همین شهرستان خودمان جمع شده بودیم تصمیم گرفتیم شب رو در خارج از شهر به صبح برسانیم .خلاصه به اونجا رسیدیم و منم بساط تلسکوپ رو به پا کردم .چون زمستون بود خوب بیشتر حیوانات هم شب ها ول بودن میگشتن.مشغول رصد و نشان دادن صورت های فلکی به خانواده بودم که صدای یک حیوان نظرم رو جلب کرد که نگو سگه میخواد بذاره دنبالم .خلاصه یه ده متری دنبالم گذاشت که برای من یک سال تموم شد .بعد از ده دوازده متر دیدم مسیرشو عوض کرد و رفت .یه نچند دقیقه ای گذشت و من هنوز ترسیده بودم یه آقایی اومد که والا سگ معدنمون در رفته شما ندیدینش .تازه فهمیدم که بابا این داشته از دست نگهبان معدن فرار میکرده نه این که بیاد منو گاز بگیره خلاصه اون شب تا صبح رصد و خنده با هم همراه بود .الان فکر میکنین که این خاطره برگرفته از یه فیلم سینماییه ولی باور کنین که برای خودم اتفا افتاده که میگم.

نجم62
11-20-2011, 07:58 PM
یه شب دوستان دورهم دیگرجمع شده بودن برای انجام مدیتیشین.استادنجومی که همراه مابودپیشنهاددادکه برای اینکه انرژی همگی قوی بشودقبل ازشروع،بهتره آسمان شب وستارگان رومشاهده کنید.اینطوری کمی هم درموردنجوم میگویم تااطلاعات شمابیشتربشود...خلاصه همگی زیرآسمان شب نشستیم واستادمان شروع به گفت وگوکرد.یکی ازدوستان من که تازه واردعرفان شده بودوسن کمی هم داشت،باصحبتهای استادبسیارتحت تاثیرقرارگرفت وبا چشمانی اشک باربه آسمان نگاه میکرد....ناگهان فریادزدنجم62!نجم62!نگاه کن ستاره شباهنگ توی آسمون محوشد(بافریاداون همه ازحالت خلسه ذهنی خارج شدیم وادامه کارخراب شد)همه باتعجب به ستاره نگاه کردیم.آن دوست محترم گفت،نورش روداره ازدست میده،فکرکنم انرژی(چی)وجودم رویش اثرکرد.وباترس گفت:نکنه ستاره روبه کشتن دادم!!الانه که انرژیش تمام میشه!!!بعدازچندلحظه سکوت همه ماخصوصااستادگرامیمان فضاروازخنده پرکردیم....آخه هواابری بودواین ابرهابودن که چون درجوعبورمیکردن ستاره،بی نوربه نظرمیرسید.....:have%20a%20nice%20d
این خاطره هیچ وقت یادم نمیره.البته درآخربه طورکامل درمورداصل علم نجوم به آن دوست گرامی اطلاعات موردنیازداده شدکه دیگه فکرنکنه که باگرفتن انرژی ازکیهان ممکنه ستاره هابی نورشوند

noori
11-21-2011, 02:17 AM
سلام به به دوستان.یک خاطره قدیمی مربوط به حدود 12 سال پیش.
برای رصد به قصر بهرام رفته بودیم.نیمه های شب بود وما در" پشت بام" برای عکاسی آماده شده بودیم.(و اطراف ما کاملا تاریک بود).برای برداشتن وسیله ای راه افتادم تا به سمت دیگر پشت بام بروم.در راه ،یک مستطیل سیاه رنگ را کف بام مقابل خود دیدم،یک لحظه فکر کردم سجاده ی نماز یکی از دوستان است!وبرای اینکه کثیف نشود از کنار آن عبور کردم وروی آن پا نگذاشتم.صبح،وقتی هوا روشن شد،دیدم آن مستطیل منفذ اتاق پایین بود (یعنی اگر روی آن!پا میگذاشتم به طبقه پایین میافتادم)والبته ارتفاع سقف را دوستان میدانند:help:به هر حال عمر من هم به دنیا بود!!

وباز مربوط به همان سالها:
سال 78،دنباله دار هیاکوتاکه در آسمان بود و من مسیر آن را رسم میکردم. در یکی از شبها نور چراغ های خیابان خیلی آزار دهنده شده بود .من با شجاعت تمام به شرکت برق تلفن زدم و بعد از توضیح دادن موضوع،از مسئول مربوطه خواستم فقط برای 10 دقیقه برق خیابان را قطع کند.در کمال ناباوری کارمند فوق العاده محترم شرکت برق،محل دنباله دار را از من پرسید وبعد گفت 10دقیقه دیگر برق را وصل میکنم.وهمین کار را کرد.:sSig_woohoo2:

kh.maroufi
12-01-2011, 11:17 PM
وااااای خدای من!!! دنیا چقدر قشنگه.... چه کیفیتی !!!! چه بزرگنمایی ...!!!! چقدر لوازم جانبی... خدایا این خوشی رو از من نگیر...!!!

اینا جملاتی بودند که من 10 سال پیش بعد از رصد از پشت تلسکوپ خودم به گوش همگان میرسوندم.... و همین جملات رو امروز زمانی یادم افتاد که برای برداشتن یکی از پایه های عکاسیم به انباری رفتم و با موجودی برخورد کردم که من رو بسی در فکر فرو برد!!!

تلسکوپ شاهکار خودم که نجوم رو باهاش شروع کردم، که یه عکس هم ازش انداختم و گفتم شماها هم یه نگاه بهش ببندازین :

http://up.vatandownload.com/images/4m92rotbr0ffsnin21t5.jpg

یادمه تازه که این تلسکوپ رو از اسباب بازی فروشی! گرفته بودم، تا یکی دو ماه نمیتونستم باهاش کار کنم، چون فوکوس کردن بلد نبودم. یادمه بابام هم چند باری رفت اون اسباب بازی فروشیه و به فروشنده گفت که آقا خرابه این چیزی که به ما دادی و هر دفعه یارو یه داستانی میگفت. یه بار گفت با این فقط باید کهکشانها رو بگیری!!! یه بار گفت باید با این کهکشان راه شیری رو ببینی!!!! یه بار گفت باید ستاره ی دنباله دار ببینی!!!! و دیگه یادم نمیاد چی گفت... که بعد از یه مدت کشف کردم که پیچی برای فوکوس کردن وجود داره؛ ولی در کل امروز زنده شدم این تلسکوپ جووونم رو دیدم و کلی خاطره برام زنده شد...

Astronomy
12-07-2011, 12:53 PM
این خاطره مال 3 سال پیشه و اوایل کار نجومیم که 13 سالم بود
اولین بار که برای رصد به کویر رفته بودم اونم طرف سمنان همراه با یه گروه حدودا 30 نفره از دوستان و اعضای انجمن بودم
قبل از رفتن حسابی به ما هشدار داده بودن که اونجا پر از عقرب و رتیل و این جور جانوراست
خلاصه ما راهی شدیم و یکی از بهترین شب های رصدیم بود و با تلسکوپ خودم و دوستان به رصد از آسمانی پرداختم که تا اون موقع به اون صافی ندیده بودم
البته بعدا دیدم بهترش رو ولی برای من خیلی جالب بود همچنین اونموقع هنوز عکاسی نجومی رو شروع نکرده بودم و تو نجوم رصدی هم تازه کار بودم
از غروب که رسیدیم اونجا تا ساعت 5 که هوا داشت روشن میشد یک سره رصد کردیم
همه بچه ها اون وسطا یکی دو ساعتی خوابیدن اما من که خیلی شوق داشتم یکسره بیدار بودم
موقع جمع و جور کردن تلسکوپ ها و وسایل دیگه من به دوستم گفتم که خیلی خوابم میاد و اون بجام وسایل رو جمع کنه و رفتم که تو اوتوبوس بخوابم ولی اونقدر رفتو آمد زیاد بود که تصمیم گرفتم برم بیرون رو یه گلیم 2در 1 که پهن کرده بودم بخوابم
آخر تونستم بخوابم اونم با یه شلوار اسپرت خونگی که پاچش هم خیلی باز بود
یهو یه احساس خارش رو مچ پام کردم
با اون یکی چا خاروندم احساس کردم این احساس هی داره میاد بالا تر و بیشتر میشه
یهو ترسیدم و پاشدم و یک برجستگی بزرگ زیر شلوارم دیدم
هی پامو تکون دادم و دیدم نیافتاد و آخر مجبور شدم جلوی اون جمع شلوارم رو در بیارم
بنده بودم و یک شلوار در دست و یک رتیل بزرگ که روی زمین افتاده بود و جمعیت 30 نفری که داشتن به من میخندیدن
خب درکم کنید دیگه من اونموقع تازه 13 سالم بود و بچه بودم و خیلی از این جور موجودات میترسیدم
پرهام سعیدی هستم 16 ساله از ساری

noori
12-14-2011, 02:33 AM
يادش به خير.
خورشيد گرفتگي سال 78،به اصفهان رفته بوديم.بعد از برگزاري نمايشگاه و...در روز موعود!با اعضاي گروه به تپه پير گرگ رفتيم (البته اول محل ديگري را در نظر داشتيم که به علت ابري بودن هوا،به اين منطقه آمديم.)
کسوف آغاز شد و ما عکسها گرفتيم و تاج وتاريکي آسمان و....را ديديم.و در کل بسيار هيجان زده شده بوديم .اما من نميدانستم که هيجان اصلي در راه است .
از آنجا که در بالاي تپه بوديم ،ناگهان باد شديدي وزيد ودوربين من را که روي سه پايه سوار بود به زمين انداخت. در آن لحظه تنها نگراني من لنز تله اي بود که از آقاي امام گرفته بودم تا چند عکس با آن بيندازم.که ظاهرا مشکلي براي آن پيش نيامد(ميگويم ظاهرا چون اگر هم پيش آمد به من نگفتند!:wink:)در آن لحظه خوشحال شدم ولي وقتي دوربين را برداشتم متوجه شدم در دوربين باز شده و..... :th_cry:
به محض برگشتن به شهر اصفهان ،دوستان خوبم آقايان امام ومستوفي فيلمها را از دوربين در اوردند و به عکاسي بردند.وقتي عکسها چاپ شدند.دوستان چند تا از عکسهايي را که خودشان گرفته بودند به من دادند(که من هنوز آنها را دارم)و در آخر گفتند يک خبر خوب دارند:اينکه تعدادي از عکسهاي من هم چاپ شده.:thanks::grin:
نتيجه اخلاقي:دوربين خود را در جايي مطمئن مستقر کنيد و اگر از دوربين آنالوگ استفاده ميکنيد، چسب کاري در دوربين فراموش نشود.!!!!!!!!

marzieh
03-10-2012, 06:55 PM
سلام ...
یه شب با بچه ها رفته بودیم رصد، چند نفر اومدن پیش ما، جز اون گروه یه آقای میان سال بود. زمانی که مشتری را رصد کردیم (اون شب چهار قمر مشتری دیده میشد) شروع کردیم دربارش صحبت کردن و به اون چندنفر هم پیشنهاد دادیم که بیان مشتری رو ببینند و کمی واسشون توضیح دادیم بعد یکی از دوستان شروع کرد درباره قمراش توضیح دادن که بعد از تمام شدن حرفش یه کم که گذشت اون آقای میان سال گفت این قمرا که گفتین چی هستن؟؟ نمیشه دیدشون؟؟
ما که گفتیم همین چهارتا جرم اطراف این سیاره قمرهاش هستن که دیدینشون، دوباره اومد پشت تلسکوپ یه بار دیگه دید و دراومده با تعجب میگه اینا قمراشن من فک کردم لامپای این جلو هستن!!!!!!!!
اون لحظه نمیدونستیم باید نا امید شد یا خندید یا......
ولی در کل خیلی جالب بود :grin:
با این همه توضیح و دیدن آخرش......:slow::blink:

Orion Nebula
09-01-2012, 06:55 PM
سلام اینم یه خاطره از اولین شب رصدی من
من اولین بار حدود 5 سال پیش به کلاس نجوم رفتم,یادمه اولین شبی که تو حیاط پژوهشسرا برای رصد زیر اسمون رفتیم دیدیم دور و بر همه ی تیر برقها و چراغ خونه ها روشنه,همه ی چراغهای پزوهشسرا رو خاموش کردیم ولی زیاد تاثیری نداشت نور اطراف نمی داشت خوب اسمون رو ببینیم استادمون به شوخی گفت چاره ای نیست مگه اینکه بزنیم لامپ تیر برقها رو بشکونیم که همون لحظه برق رفت! D: ما هم ذوق زده شدیم با خیال راحت رصد کردیم جالب اینه بلافاصله بعد از این که کارمون تموم شد برق اومد!

pulsar
01-10-2013, 11:06 AM
یه رصد رفته بودیم اطراف نائین یادمه که ماه رمضونم بود
یه کم رصد کردیم تا ساعت ده شب آسمان فوق العاده زیبایی داشت دوستم بهم گفت نمازتو خوندی؟ گفتم نه !
گفت منم میخوام نماز بخونم .بیا با هم بریم زیر آسمون نماز بخونم:blink: ،مگه نه اینکه میگن خدا تو آسمونه و اینا اینجوری نماز خوندن بیشتر کیف میده:whoow: ...منم گفتم آخه نمیشه توی تاریکی .... و اینقدر گفت که منو راضی کرد .
یه پتو مسافرتی برداشتیم با دو تا جانماز دقیقا مثل پت و مت :دی
با کمک ستاره قطبی قبله رو پیدا کردیم و یه فرش پهن کردیم دقیقاوسط بیابون اتفاقا نمای جالبی هم داشت راه شیری دقیقا بالای سرمون دیده میشد یه چراغ قوه هم گذاشتیم کنارمون تا حداقل چشممون جانمازو ببینه

شروع کردیم به نماز خوندن وسط نماز مغرب بودم که احساس مرمر تمام وجودمو فرا گرفت احساس خطر کردم و تند تند نمازمو خوندم وقتی یه نمازمونو خوندیم به دور و برمون نگا کردیم فک می کنید چی دیدیم؟؟!!.... مار؟.... عقرب؟ ....
نه موجوادتی چندش آور تر از عقرب و مار........ به اسم خرخاکی!!

52355236
یه نگا به پاهامون کردیم جورابامون از خرخاکی پیدا نبود:O_O: یه چند تایی شون میخواستم به قله برسن و داشتن با نهایت زور از پاچه های شلوارمون بالا میومدن ...با کلی داد و فریاد و بالا و پایین پریدن تونستیم یه ده تایشو از خودمون جدا کنم
کفشمونو پوشیدیم و دو تا پا داشتیم دو تا دیگه هم قرض کردیم و الفرار............

بله اینم از نماز خوندنمون زیر آسمون پر ستاره ولی تجربه متفاوتی بود.پیشنهاد می کنم شما هم حتما این کارو انجام بدین :wink:

رخساره روشنی
02-01-2013, 12:00 AM
12 بهمن ......
.
.
.
57 نه 12 بهمن 89 :grin:
سالگرد خرید تلسکوپم یادش بخیر دقیقا 2 سال پیش از مدرسه که برگشتم دوتا جعبه بزرگ وسط اتاقم بود اونروز رو هیچ وقت فراموش نمیکنم یادمه از ذوقم حتی ناهار هم نخوردم و فقط مشغول نصب کردن تلسکوپم بود اما وقتی منتظر بودم تا هوا تاریک بشه تا بتونم باهاش رصد کنم هوا برفی شد و تا دو روز برف میومد :دی
اما خوب خاطره ای شد دیگه
امیدوارم سال های سال بتونم باهاش رصد کنم :)

MSFA
04-05-2013, 01:50 AM
سلام
من تو بچگیام و اوایل علاقه مندیم به نجوم ، اصولا شبها دیروقت ساعت زنگ میزاشتم و از خواب پامیشدم ،تا بتونم اجرام و صور فلکی مد نظرمو رصد کنم ، البته من عجله داشتم برای رصد اون جرمه که یادم نیست چی بود ، تو هوای سرد زمستون، رو سقف پشت بام خونه رفتم ، هوای عالی ، موقعیت عالی ، زمان مناسب ، سقف پشت بوم به خونه همسایمون دید داشت طوری که هرکی میومد رو تراسشون میتونست بام مارو به راحتی ببینه آقا یه چند دقیقه رصد کردم ، صدای جیغ شنیدم ، چون هوا سرد بود ، من خودمو پیچونده بودم با کلاه و ... (ترسناک شده بودم) ، همسایه بنده خدا تا منو دید، ترسید و جیغ بلندی کشید ،(در پوست خودم نمی گنجیدم ) به سرعت رو سینه خوابیدم ، سینه خیز خودمو یجوری تا نردبوم رسوندم ، فوری رفتم تو رخت خواب ، از این که پاتوق رصدیم خراب شد ناراحت بودم ، شب جالب و بیاد ماندنی برام بود. شب های بعد تصمیم گرفتم ،برم رو اون یکی بام تو حیاطمون ، از شانس بد من در همسایگی ما خانه ای به خانه ارواح معروف بود وجود داشت !!!! یه خونه مخروبه که سالها کسی توش زندگی نمی کرد ، صدای باد به برگها رو اعصابم راه می رفت ، توجه منو جلب کرده بود،،،،و یجورایی ترس ورم داشته بود ، خلاصه بگم پشت بوم برای ما رصدگاه نشد که نشد ، ناچار به همون حیاط پناه بردم دیگه ، چه میشد کرد؟؟
شبها موقع رصد حواستون به همسایه ها باشه.
موفق باشید.

estardast
04-05-2013, 10:03 AM
خب این خاطرم مربوط به دوران دانشگاه میشه....تو یکی از درسامون نقشه کشی واحد های صنعتی که می بایست پروژه ای از معماری یک بنا و نحوه ساختش و ... ارائه بدیم و بخشی از نمره عملی رو بگیریم..
من معماری اهرام جیزه رو انتخاب کردم و یه جورایی موضوع ارائه رو کشوندم به صورت های فلکی آسمان و نسبت های نجومی ( آخه معماری اهرام مصر از صورت فلکی آسمان الگوبرداری شده و نسبت های نجومی توش رعایت شده )
خلاصه یه موضو ع تخصصی که میبایست ارائه بدم کاملا نجومی شده بود و بچه ها هم خیلی واسشون جذاب شده و با هیجان حواسشون به ارائم بود ...آخر کلاسم استاد نمره کامل رو بهم داد ولی گفت بحث های ارائه ات به نقشه کشی اصلا مرتبط نبود به خاطر جذاب بودن موضوع نمره کامل رو گرفتی:109:

Mahdieh. GH
09-28-2013, 04:26 PM
سومین باری بود که رفتم رصد، برای اینکه هنگام جابه جایی وسایل و این ور اونور رفتن شالمو ثابت نگه دارم ساعت 10 شب عینک دودی زدم بالای سرم :دی بد یکمی بقیه بهم خندیدن و خودمم به خودم خندیدم و واسه شوخی یه چند دقیقه ای حدودا یه ربع عینک دودیمو زدم رو چشمم و با عینک اینور، اونورو نگاه میکردم اما وقتی که عینکمو برداشتم ذوق زده گشتم:دی( البته نه خیلی! همچین انتظاریو میشد داشت :پی )... زود تر از همیشه چشمم به تاریکی عادت کرد ( قبلنا خیلی دیر عادت میکرد چون با نور دوربین و موبایل و ... چشمم به این راحتیا تاریکیو نمیدید اما با عینک دودی تاثیر نور کمتر شدش!!! ) و همه جا رو به راحتی میدیدم و تو آسمونم خیلی بهتر از قبل میتونستم ستاره هارو ببینم، البته ممکنه خیلی ها قبلا اینکارو کرده باشن و این هم یک تجربه ی تکراری باشه اما در کل تجربه ی بامزه ای بود واسم :دی و تا به بقیه گفتم و اونام عینکاشونو زدن و منم رفتم سراغ تلسکوپ و یکم برا خودم رصد کردم :دی بقیه ی دوستان هم که تجربه ی اولشون بود هنوز درگیر تکنولوژی عینک دودی بودن :)) یه نفرم عینکش قهوه ای مایل به قرمز بود... یادش به خیر بنده خدا سردردی گرفت که ما نفهمیدیم واسه چی گرفت، اما گرفت :)) ( دست عینکش درد نکنه تا لحظاتی یه نفر کم شد:yarr: البته شوخی میکنم ما ناراحت شدیما :پی :()

علی آئین جمشید
10-05-2015, 12:20 PM
سلام
حدود2.5پیش یه بنده خدا بهم زنگ رد وگفت بابت استهلال ماه های رمضان وشوال مقداری پول بهتون پرداخت میشه منم که تا اون موقع نمیدونستم بابت استهلال پول پرداخت میکنن به این حالت تبدیل شدم:whoow::guntootsmiley[1]::thanks:
همون موقع شماره کارتم رو ازم گرفت اما هرچی سعی کرد از طریق عابر بانک پول رو کارت به کارت کنه نشد این بنده خدا هم ازم عذر خواهی کرد وگفت در اسرع وقت پول رو پرداخت میکنه حدود یک ماه گذشت اما خبری نشدمنم روم نمیشد بگم! به فکر افتادم چه جوری بگم که زشت نباشه رفتم تو پیامکهام گشتم و یه پیامک پیدا کردم که اولش با عبارتمحبت نه حساب است که از یاد رود....شروع میشد گفتم خوبه همینو میفرستم شاید ایشون یادشون بیاد!!!!!!! فرستادم خبری نشد دوباره فرستادممحبت نه حساب است که از یاد رود...بازم خبری نشد دو باره فرستادممحبت نه حساب است که از یاد رود...این بار یه پیامک از همین نوع (محبت و از این چیزا!!!) برام فرستاد(اون موقع ایشون تو اداره بودن و مشغول کار هاشون وتوجه زیادی به مسئله نداشتن)منم روم زیاد ول نمیکردم !!!!! هیچی دیگه دل زدم به دریا!!! از پشت تلفن مستقیما در حالی که داشتم از خجالت آب میشدم مسئله روگفتم ایشون با کلی عذر خواهی گفتند فکر کردند پول رو همون موقع پرداخت کردند وقضیه رو فراموش کردند وچند لحظه بعد پول رو کارت به کارت کردند منم تا یه مدت روم نمیشدم زنگ بزنم یا اس ام اس بدم!!!!

melika-m
10-07-2015, 12:42 AM
سلام...
یادمه یه شب پارسال که واسه کنکور تا نصف شب بیدار بودم تشنه م شد و پاشدم که از یخچال آب بخورم. یخچالم کنار پنجره بود. لیوانمو جلو یخچال گرفتم که پر بشه یکهو چشمم به آسمون پرستاره افتاد و غرق قشنگیش شده بودم که یکدفعه دیدم پاهام خیس شدن!
اونقدر غرق بودم یادم رفته بود که میخواستم آب بخورم، لیوانم سرازیر شده بود و یخچال و کف آشپزخونه و... همه ش خیس شده بود....

Greenhouse Equi
12-04-2016, 02:21 PM
سلام
یه شب که رفته بودیم همدان آسونش انقدر ستاره بارون بود که انسان رو به وجد می آورد خیلی قشنگ بود وقتی دراز بکشی آسمون بالا سرت پر پر ستاره باشه تصویرش خیلی قشنگ بود به نظرم آسمون شهرستانها چون تمیزه ستاره های بیشتری قابل رویته ما که در تهران جز دو سه تا ستاره چیز دیگه ای نمی بینیم

دختر ستاره
12-09-2016, 04:23 PM
آخرین خاطره ام از نجوم دیشبه البته خاطره ای دوست نداشتنی
دیشب برای اولین بار با گروهی رفته بودم رصد ....که پشیمون شدم که چرا باهاشون رفتم برخورد های بدی از افراد به اصطلاح منجم دیدم خیلی دلخور شدم
همین فقط اگه یه تازه وارد اومد تو جمع نجومیتون سعی نکنید با رفتارتون اونو برنجونید چون همه ما عاشق اسمانیم این رفتارا باعث میشه از نجوم زده بشیم

محمد فتحی
12-12-2016, 12:50 AM
سلام.
یکی از خاطرات نجومیم مال تابستون امسال بود که طی این خاطره متوجه شدم چقدر خورشید برام ارزشمنده و اینکه فکر نبودنش برای یک لحظه هم چقدر بده.

ساعت حدود ۳ و ۴ عصر بود و من با اعضای گروه مشغول رصد خورشید با یک تلسکوپ لانت ۶۰ بودیم.منم وظیفه عکاسی گروه را داشتم. همیشه برای عکس گرفتن با این تلسکوپ از یک بارلوی ۲x استفاده می‌کردم تا قرص خورشید کاملا اندازه‌ی کادر دوربین بشه.
اون روز تصمیم گرفتم تا برای ثبت بهتر زبانه از یک بارلوی بززگتر استفاده کنم که متاسفانه در دسترس نبود.
به همین دلیل منم دوتا بارلوی ۲x برداشتم و پشت سر هم بستم و بعد هم به تی رینگ و دوربین متصل کردم.
دوربین را روشن کردم .مرکز خورشید را توی کادر داشتم.
آروم آروم با پیچ میکرو که به سمت لبه حرکت کردم دیدم همزمان یک زبانه هم داره به سرعت از سطح خورشید فاصله می‌گیره.:wink:
یک فرصت عالی برای ثبت یک زبانه‌ی فوق العاده.:guntootsmiley[1]:
خیلی سریع لبه‌ی خورشید را توی مرکز کادر آوردم اما در حین اینکار اون زبانه ارتفاع بیشتر و بیشتری می‌گرفت.یک لحظه درجا خشکم زد. ارتفاعش تقریبا برابر شعاع خورشید شده بود و این دیگه اصلا شبیه زبانه نبود. یک ستون پلاسمای خورشید با ارتفاع فوق العاده زیاد که همین طور داشت به یک سمت پیش می‌رفت.
حاضران تو صحنه می‌گفتند رنگم یکدفعه پرید.!!

دلیلش هم این بود که توی اون لحظه تنها چیزی که به ذهنم رسید صحنه‌هایی از بلعیده شدن ستارگان توسط سیاه‌چاله ها توی مستندات علمی بود.
توی اون لحظه فکر کردم و واقعا دیگه کار خورشید تموم شده و به طبع ما هم....:burnt:
دیگه نتونستم روی پام بایستم و نشستم. شاید یکی از معدود دفعاتی بود که واقعا ترسیده بودم.

بعد از چند ثانیه بلد شدم تا مطمئن بشم چی شده. خورشید توی کادر نبود. دوباره مقر را تنظیم کردم روی خورشید.
دیدم اون ستون خورشیدی دیگه نیست!!!
همین طور که ادامه دادم دوباره از نو پیدا شد و درست همزمان با چرخش پیچ ارتفاعش زیاد می‌شد.
منم پیچ را برعکس چرخوندم و دیدم داره ارتفاعش کم میشه.:eek:

همون جا زدم زیر خنده=))

درسته اون زبانه فقط یک خطای اپتیکی بود که به دلیل به کار بردن دوتا بارلو پشت سرهم و بازتاب نور بینشون تولید شده بود.

منم دیگه نتونستم خودم را کنترل کنم و فقط خندیدم و هم خوشحال از اینکه خورشید واقعا اتفاقی براش نیافته.
این اتفاق گرچه یکم خنده دار بود اما برای من حسابی درس داشت.
تا اون موقع در مورد خورشید این دید را نداشتم که چقدر حیاتی هست. البته درسته که چنین چیزی واضح بود اما بعضی مواقع درک وقایع خیلی تفاوت داره با دونستن تنها....