چیز بیست و ششم
سلام گالیله جان
حالت چه طور است؟ امیدوارم خوب و خوش و سرحال باشی. اگر از حال ما می پرسی ملالی نیست جز دوری شما. همه سلام می رسانند و حالشان خوب است. امروز در تهران باران بارید. راستی هوای آنجاچه طور است. شنیده ام هوا، آنجا بس ناجوانمردانه سرد است. بی بی الان لب حوض نشسته است و دارد به یاد تو پیتزا درست می کند و البته سلام هم می رساند!
راستی فهمیدی که کلیسا مجسمه ات را گذاشته است تو حیاطش. کلی هم از کاری که با تو کرده اند پشیمان شده اند بیچاره ها. تو هم زیاد سخت نگیر. فکر کنم اگر ببخشیشان برای خودت هم خوب باشد. خلاصه که الان کشیشها کلی به یادت هستند.
بگذریم
گالیله جان قرض از نوشتن این نامه این است که می خواهم درد و دلی برایت بکنم.
دیروز که رفتم فرهنگسرای ابن سینا برای کسوف، یک پارکبانی اومد و 300 تومان ازم به خاطر پارک کردن ماشین گرفت و پرسید برای دیدن خورشیدگرفتگی آمده اید؟ گفتم آره. گفت: شما هم بیکاریدها ... که چی آخه؟!؟!؟ ... من دیدم هیچ چیز خاصی نبود ... این همه آدم را ... کرده اند یک سایه بهشان نشان بدهند. آخه این بچه بازی ها هم شد کار؟!؟!؟!
بگذار یک مورد دیگر را برایت تعریف کنم گالیله جان
بعد از مدت ها رفتم مدرسه یمان برای دیدار با معلمان دبیرستانم. معلمم ازم پرسید مشغول چه کاری هستم و من هم مشغول گفتن شدم که مسئول آزمایشگاهمان گفت: نمی گم این کارها خوب نیستها ولی بعدش چی؟؟ فکر نمی کنی این کارها از سن تو گذشته. 100 بار برو شب رصدی آ؟خرش که چی ...
بعضی شب ها هم که بالا پشت بام می روم سرایدارمان کلی فحش می دهد و دیگر نمی گذارد بروم.
سیلاب اشکهایم کاغذ را سیاه کرده است و به من اجازه شرح بیشتر نمی دهد. ولی خدا بگم چه کارت نکند گالیله جان که ویر این نجوم رصدی با تلسکوپ و دوربین را در جان ما انداختی. چه کاری بود آخر این رصد با تلسکوپ؟؟
خلاصه که این چند وقت خیلی از این گونه صحبت ها می شنوم و ناراحت می شوم. برایمان دعا کن گالیله جان!
دیگر مزاحمت نمی شوم. برو در آرامگاهت راحت بخواب.
زیاده عرضی نیست.
خدانگهدار.
ارادتمند
محا
ای نامه که می روی به سویش
از جانب من ببوس رویش
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بعد التحریر
یکی از نیات نوشتن این سیاهه دلتنگی برای این تاپیک بود که بحمدالله بر طرف شد!