سلام دوباره منظور من از اثبات کرو چاله ها به صورت عملی بود نه طئوری همان طور که میدانید در شتاب دهنده پروتنی ال.اچ.سی ان موضوع مورد بررسی است اما من از نتایج ازمایش خبری ندارم
ممنون
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوباره منظور من از اثبات کرو چاله ها به صورت عملی بود نه طئوری همان طور که میدانید در شتاب دهنده پروتنی ال.اچ.سی ان موضوع مورد بررسی است اما من از نتایج ازمایش خبری ندارم
ممنون
راستش تا جایی که من خبر دارم شتاب دهنده برنامه ای برای بررسی یا ایجاد کرم چاله نداره! اگر شخصی خبری در این رابطه داره اعلام کنه
باسلام خدمت دوستان عزیز
من عضو جدید انجمن هستم و اطلاعات کافی نسبت به فیزیک یا نجوم ندارم اما بینهایت به هردو این مسائل علاقه مندم .
اما در مورد جهان های موازی : من معتقدم جهانی دیگر اگر وجود داشته باشه که فکر می کنم داره ، انسان با اینکه اشرف مخلوقات و این مسئله از ذهنش عبور کرده و اونو متوجه خودش کرده مطمعنا اگر خدا قبلا از اون (انسان)متوجه چنین چیزی نشده باشه و چنین چیزی رو در بین آفریده هاش قرار نداده باشه کلامم ناتمام ممکنه جای انسان و خدا جابه جا شده باشه. (یعنی اگر جهان های موازی وجود نداشت خدا حتی این فکر را هم در سر بندگانش قرار نمی داد )اما اگر جهانهای دیگری وجود دارد دلیلی بر این نیست که از جنس دنیای ما باشند .مثلا اگر ما جسمیم اونا میتوانند روح - انرژی ویا چیزهای دیگری باشند.
دوست عزیز ما مجبوریم بر مبنای مشاهدات، محاسبات و روند علمی صحبت کنیم. اگر بخواهیم از دید فلسفی نگاه کنیم چندان موفق نخواهیم بود چون کسی نمیتونه نظرشو به کس دیگری ثابت کنه. بنابراین تا زمانی که نتوانیم مشاهداتی از جهان های موازی انجام بدیم نمیتونیم نظر بدیم. تنها میتونیم بگیم که ممکنه وجود داشته باشند اما درباره جنس و ... نمیتوانیم چیزی بگوییم.
وقتی این تاپیک رو دیدم و با چیز هایی که شما عزیزان نوشتین مواجه شدم این مسئله خیلی جالب به نظرم رسید و قصد کردم در سایت های دیگر مطابی راع بهش پیدا کنم .
حالا چیزهایی که خوندم رو در اختیار شما هم قرار میدم:
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...5e/origins.jpg
نظریه جهانهای موازی
اندیشه وجود یک خود دیگر نظیر آنچه که در بالا شرح آن رفت عجیب و غیر معقول به نظر میرسد، اما آنگونه که از قرائن بر میآید انگار مجبوریم آن را بپذیریم. زیرا مشاهدات نجومی از این اندیشه غیر مادی پشتیبانی میکنند. بنابر این پیش بینی سادهترین و پر طرافدارترین الگوی کیهان شناسی که امروزه وجود دارد، این است که هر یک از ما یک جفت (همزاد) داریم که در کهکشانی که حدود 10280 متر دورتر از زمین قراردارد، زندگی میکنند.
این مسافت آنچنان زیاد است که بطور کامل خارج از هر گونه امکان بررسیهای نجومی است، اما این امر واقعیت وجود نسخه دوم ما را کمرنگ نمیکند. این مسافت بر اساس نظریه احتمالات مقدماتی برآورده شده و حتی فرضیات خیال پردازانه فیزیک نوین را نیز در بر نگرفته است.
فضای بیکران
اینکه فضا بیکران است و تقریبا بطور یکنواخت از ماده انباشته شده است، چیزی که مشاهدات هم آن را تأیید میکنند. در فضای بی کران حتی غیر محتملترین رویدادها نیز بالاخره در جایی ، اتفاق خواهند افتاد. در این فضا ، بینهایت سیاره مسکونی دیگر وجود دارد، که نه تنها یکی بلکه تعداد بیشماری از آنها مردمانی دارند که شکل ظاهری ، نام و خاطرات آنها دقیقا همان هاست که ما داریم. به ساکنانی که تمامی حالتهای ممکن ار گزینههای موجود در زندگی ما را تجربه میکنند. من و شما احتمالا هرگز خودهای دیگران را نخواهیم دید.
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/i...hyasejahan.jpg
وسعت
عالم
دورترین فاصلهای که ما قادر به دیدن آن هستیم، مسافتی است که نور در مدت 14 میلیارد سال که از انفجار بزرگ و آغاز انبساط عالم سپری شده است، طی میکند. دورترین اجرام مرئی هم اکنون حدود 4x1026 متر دور تر از زمین قرار دارند. این فاصله که عالم قابل مشاهده توسط ما را تعریف میکند. بطور مشابه ، عالمهای خودهای دیگر ما کراتی هستند به همین اندازه ، که مرکزشان روی سیاره محل سکونت آنهاست. چنین ترکیبی سادهترین و سر راستترین نمونه از جهانهای موازی است. هر جهان تنها بخشی کوچک از "جهان چند گانه" بزرگتر است.
جدال فیزیک و متا فیزیک
با این تعریف از جهان ممکن است شما تصور کنید که مفهوم جهان چند گانه تا ابد در محدوده قلمرو متا فیزیک باقی خواهد ماند. اما باید توجه داشت که مرز میان فیزیک و متا فیزیک را این مسأله که یک نظریه از لحاظ تجربه قابل آزمون است، یا خیر تعیین میکند نه این موضوع که فلان نظریه شامل اندیشههای غریب و ماهیتهای غیر قابل مشاهده است. مرزهای فیزیک به تدریج با گذر زمان فراتر رفته و اکنون مفاهیمی است بسیار انتزاعی تر نظیر زمین کروی ، میدان الکترو مغناطیسی نامرئی ، کند شدن گذر زمان در شرعتهای بالا ، برهمنهی کوانتومی ، فضای خمیده و سیاهچاله را در بر گرفته است. طی چند سال گذشته مفهوم جهان چند گانه نیز به این فهرست اضافه شده است.
پایه این اندیشه بر نظریاتی است که امتحان خود را به خوبی پس دادهاند. نظریاتی همچون نسبیت و نظریه مکانیک کوانتومی ، افزون بر آن به دو قاعده اساسی علوم تجربی نیز وفادار است. که پیش بینی میکنند و میتوانند آن را دستکاری نمایند.
انواع جهانهای موازی
دانشمندان تا کنون چهار نوع جهان موازی متفاوت را تشریح کردهاند. هم اکنون پرسش کلیدی وجود یا عدم جهان چند گانه نیست، بلکه سوال بر سر تعداد سطوحی است که چنین جهان میتوان داشته باشد. یکی از نتایج متعدد مشاهدات کیهان شناسی اخیر این بوده است که جهانهای موازی دیگر مفهومی خیال پردازانه و انتزاعی صرف نیست. به نظر میرسد که اندازه فضا بینهایت است. اگر اینگونه باشد، بالاخره در جایی از این فضا هر چیزی که امکان پذیر باشد واقعیت خواهد یافت. اصلاً مهم نیست که امکان پذیری آن تا چه حد نامتحمل است.
فراسوی محدوده دید تلسکوپهای ما ، نواحی دیگری از فضا کاملا شبیه آنچه که پیرامون ماست وجود دارند، آن نواحی یکی از انواع جهانهای موازی هستند. دانشمندان حتی میتوانند محاسبه کنند که این جهانها بطور متوسط چقدر با ما فاصله دارند و مهمتر از همه اینکه تمامی اینها فیزیک حقیقی و واقعی است. زمانی که کیهان شناسان با نظریاتی روبرو میشوند که از استحکام لازم برخوردار نیستند، نتیجه میگیرند که جهانهای دیگر میتوانند ویژگیها و قوانین فیزیکی کاملا متفاوتی داشته باشند. وجود این جهانها بسیاری از جنبههای پرسش بنیادی در خصوص ماهیت زمان و قابل درک بودن جهان فیزیکی را پاسخ داد
در سال 1954 يك جوان كانديداي دكترا به نام «هوگ اورت» در دانشگاه پرينستون با ارائهي يك نظريهي بنيادي خود را مطرح ميكند (وجود جهانهاي موازي درست مانند دنياي ما)
http://roshd.ir/roshd/Portals/0/0and...t-ph-069-1.jpg
اين جهانها همگي به ما وابسته ميباشند؛ در واقع آنها از ما جدا شدهاند و ما نيز از بقيه جدا شدهايم. در اين جهانهاي موازي نزاعهاي ما نتايج متفاوتي داشتهاند نسبيت به آنچه ما ميدانيم
. گونههايي كه در دنياي ما منقرض شدند، سازگار شدهاند و يا خلق شده باشند. در ساير جهانها، ما انسانها ممكن است منقرض شده باشيم.
اين عقيده ذهن را وحشت زده ميكند و در عين حال قابل درك هم هست. تصورات و ابعاد موازي گونههايي ديگر از ما در نوشتههاي علمي تخيلي ظاهر شدند و به عنوان تعبيرهايي براي متافيزيك به كار رفتند. ولي چرا اصلاً يك جوان آيندهي تحصيلياش را بايد با طرح چنين نظريهاي به خطر بيندازد؟
اورت با نظريهي چند جهاني (MANY WORLDS) كوشيد به پرسش دشوارتري در رابطه با فيزيك كوانتم پاسخ دهد: چرا ذرات كوانتمي بهصورت غيرقابل پيشبيني رفتار ميكنند؟ سطح كوانتم براي علومي كه بسيار نوپا هستند ديگر آنقدرها هم بالا نيست.
مطالعهي فيزيك كوانتمي در سال 1900 آغاز شد؛ ماكس پلانك براي اولين بار مفهوم آن را به جهان علم معرفي ميكند. مطالعهي پلانك دربارهي تابش، يافتههاي غيرعادي را نتيجه داد كه با قوانين فيزيك كلاسيك تناقض داشت. اين يافتهها نشان ميداد كه قوانين ديگري در جهان در كار بوده، و در سطحي ژرفتر از آنچه ما ميشناسيم فعال است.
در مرتبهي پايينتر، فيزيكدانان در حال مطالعهي كوانتم دربارهي اين دنياي بسيار كوچك، چيزهاي عجيب و غريبي را متوجه شدند. يكي اينكه ذراتي كه در اين مرتبه قرار دارند، براي درآمدن به قالبهاي مختلف دلخواه روش خاصي دارند. براي مثال دانشمندان مشاهده كردند كه فوتونها مانند ذرات و امواج عمل ميكنند. حتي يك تك فوتون اين تغيير شكل را به نمايش ميگذارد
http://roshd.ir/roshd/Portals/0/0and...t-ph-069-3.jpg
اين به عنوان اصل عدم قطعيت هايزنبرگ شناحته ميشود. ورنر هايزنبرگ پيشنهاد كرده كه فقط با مشاهدهي جسم كوانتمي رفتار آن ماده را تغيير ميدهيم . هرگز نميتوانيم به طور كامل طبيعت جسم كوانتمي يا خواص آن را همچون سرعت و موقعيت آن مطمئن شويم. اين عقيده تعبير كپنهاگي از مكانيك كوانتمي اين كه نيلز بوهر آن را مطرح ميكند. اين تعبير بيان مي كند كه همهي ذرات كوانتمي در يك وضعيت خاص يا وضعيت ديگر قرار ندارند. ليكن همگي وضعيتهايي با احتمال برابر دارند. جمع كُل وضعيتهاي ممكن يك جسم كوانتمي تابع موج ناميده ميشود. حالت يك جسم در همهي وضعيتهاي ممكن برهمنهي ناميده ميشود.
طبق نظريهي بوهر وقتي يك جسم كوانتمي را مشاهده ميكنيم بر رفتار آن تأثير ميگذاريم. مشاهده برهمنهي يك جسم و نيروهايي كه اساساً جسم در يك حالت از تابع موج خود انتخاب كرده را ميشكند. اين نظريه بيان ميكند دليل اين را كه چرا فيزيكدانان اندازهگيريهاي مثبت را از جسم كوانتمي مشابه بهدست ميآورند: يك جسم حالتهاي متفاوتي را در حين اندازهگيريهاي مختلف انتخاب ميكند. تعبير بوهر به طور گستردهاي تاكنون توسط بسياري از انجمنهاي كوانتم مورد قبول واقع شده است. ولي اخيراً نظريهي چند جهاني اورت مورد توجه جدي برخي قرار گرفته است.
نظريهي چند جهاني
«هوگ اورت» جوان با بسياري از آنچه نيلز بوهر در مورد دنياي كوانتم پيشنهاد كرد موافق بود. او با عقيده بر همنهيها و به همان اندازه با انديشه توابع موج موافق بود. ولي «اورت» با «بوهر» در يك مسألهي اساسي موافق نبود. از نظر اورت اندازهگيري يك جسم كوانتمي ناگزير مي كند كه به يك حالت قابل درك يا حالت ديگري برود. در عوض گرفتن اندازهي يك جسم كوانتمي شكافي واقعي را در جهان موجب ميشود. جهان به طور دقيق دونسخهاي ميشود، شكاف برداشتن در يك جهان براي هر نتيجهي ممكن از اندازه است.
به عنوان مثال تابع موج يك جسم هم يك موج و هم يك ذره است. هنگامي كه يك فيزيكدان، ذرهاي را اندازهگيري ميكند، ممكن است دو نتيجه بهدست آورد: ذره يا موج! اين تشخيص نظريهي چندجهاني را بهوجود آورد؛ يعني رقيبي براي تعبير كپنهاگي.
هنگامي كه يك فيزيكدان چيزي را اندازهگيري ميكند، جهان براي سازگاري آن دو نوع اندازهگيري كه ذكر كرديم، به دو دنياي مجزا تجزيه ميشود. بنابراين وقتي يك دانشمند در يكي از اينها در مييابد كه جسم اندازهگيري شده موج است، دانشمندي ديگر آن را در دنياي مجزا موج ميبيند (ميتوانيم براي درك بهتر از چارچوب مرجعهاي متفاوت استفاده كنيم). در اين صورت توضيحي هم براي چنين دوگانگي در اندازهگيريها دارد.
تعبير چند جهاني اورت برآن سوي تراز كوانتمي دلالت دارد. اگر يك كنش بيش از يك نتيجه را در بر داشته باشد، (فرض بر درستي نظريه ي اورت) پس با انجام كنش جهان به دو نيم تقسيم ميشود. حتي وقتي آزمايشگري يكي از كنشها را انتخاب نكند.
اين بدان معناست كه اگر شما دريابيد يكي از نتايج محتمل هميشه ايناست كه شما مرده باشيد، در جهان ديگر نيز مردهايد. اين فقط مثالي سادهانگاره براي درك بهتر قضيه است. جنبهي ديگر تعبير چند جهاني اين است كه مفهوم جهان خط را به همميريزد. فرض كنيد جهانخطي خورشيد گرفتگي زمان باستان را نشان ميدهد.
جهان خط مبتني بر تعبير چندجهاني هر كدام از نتايج ممكن را نشان ميدهد. از اينجا هر نتيجهي ممكن از آن رويداد حتي اگر برخلاف آنچه رويداده است باشد، ممكن است ببينيد. گويي آن رويداد جور ديگري اتفاق افتاده
http://roshd.ir/roshd/Portals/0/0and...t-ph-069-6.jpg
شكل 3- در اين نوع فضا- زمان كه سادهترين هندسهي عالم نيز هست (تخت)، رويدادي در طول زمان اتفاق يافتد. خط آبي كه از وسط مخروط گذشته يك رويداد است. مثلاً يك كسوف.اتفاقاتي كه در لحظهي حال روي يدهند، در منقطهي مركزي دو مخروط گذشته و آينده قرار دارند.
ولي يك شخص نميتواند از خود ديگرش (!) حتي اگر مرده باشد و در جهاني موازي زندگي ميكند، آگاهي داشته باشد. بنابراين اصلاً چگون ميتواينم بدانيم كه نظريهي چندجهاني صحيح است؟
پشت گرمي اين تعبير احتمالي نظري در اواخر دهه 1990 است كه از آزمايشي ذهني شكل گرفت. آزمايشي فرضي كه براي تأييد يا رد يك ايده بهكار ميرود (كه «انتحار كوانتمي» ناميده ميشود!). اين آزمايش ذهني تكرارپذير بهسود نظريهي اورت بود كه سالهاي زيادي آن را بي ارزش ميدانستند. از وقتي تأييد چندجهاني ممكن شد، فيزيكدانان و رياضيدانان براي تحقيقات خود آن را با معاني نظريهاي ژرف مورد توجه قرار دادند.
ولي تعبير چندجهاني تنها نظريهاي نيست كه توضيح جهان را جستجو مي كند. اين نظريه فقط جهان را توصيف كند؛
دنياهاي موازي: ريسمان يا شكاف
نظريهي چند جهاني و تعبير كپنهاگي تنها رقيبهايي نيستند كه سعي دارند اساس عالم را توضيح دهند. در واقع حتي مكانيك كوانتم هم تنها زمينهي تحقيقات فيزيك براي چنين استدلالي كُلي دربارهي جهان نيست. نظريههايي كه از مطالعهي فيزيك زيراتمي پديدار شدهاند هنوز هم به عنوان رقباي اصلي جاي خود را دارند.
اين موجب شده كه زمينهي مطالعه به بيشاز چند روش تقسيم شود – درست مانند روانشانسي و فلسفه كه الان ديگر كاملا جزئي از فيزيك است. نظريهها طرفداران و منتقداني هم دارند. درست مانند كارل يوونگ، آلبرت اليس و زيگموند فرويد در روانشناسي.
از وقتي كه علم پيشرفتها كرده، فيزيكدانان در دنياي مهندسي معكوس متعهد شدهاند. آنها آنچه را كه توانستند مشاهده كنند و كمتر عقب مانده و در سطوح پايينتر دنياي فيزيك كار ميكند را مطالعه كردهاند. با استفاده از اين روش فيزيكدانان براي رسيدن به سرانجام و پايهايترين سطح فيزيك تلاش كردهاند. در پايههاي فيزيك است كه مباني درك طبيعت مورد بررسي قرار ميگيرد.
به دنبال نظريهي مشهور نسبيت، آلبرت آينشتاين بقيهي زندگي خود را صرف جستجوي نظريهاي نهايي كرد تا همهي پرسشهاي فيزيكي را پاسخگو باشد. فيزيكدانان به نظريهاي خيالي بهنام «نظريهي همه چيز» رجوع ميكنند. فيزيكدانان كوانتم باور دارند كه به دنبال يافتههاي آنها، اين نظريهي نهايي بهدست خواهد آمد. ولي حوزهي ديگري از فيزيك كوانتم اساسي ترين نظريه در فيزيك نيست، در نتيجه نميتواند نظريهي همه چيز را تأييد كند. فيزيكداناني كه براين باور هستند به سمت نظريهاي بنياديتر از كوانتم رفتهاند: ريسمانها.
آنچه مبهوت كننده است، وجود دنياهاي موازي از طريق ريسمانهاست.
نظريهي ريسمان توسط فيزيكدانان ژاپني- آمريكايي، مايكل كاكو ارائه شد. اين نظريه بيان ميكند كه بلوكهاي بنيادي همهي مواد مانند همهي نيروهاي بنيادي مانند گرانش بر روي يك سطح زير كوانتمي هستند. اين بلوكهاي بنيادي شبيه نوارهاي لاستيكي يا ريسمانهاي كوچكي هستند كه كواركها را ميسازند كه خود الكترونها و اتم ها و سلول ها و غيره را درست ميكنند. در واقع نوع ماده بهوسيلهي ريسمانها ايجاد ميشود و چگونگي رفتارهاي ماده به ارتعاش اين ريسمانها بستگي دارد. اين روشياست كه همهي جهان ما را تشكيل داده است. و بر طبق نظريهي ريسمان اين ساختار 11 بُعد دارد
http://roshd.ir/roshd/Portals/0/0and...t-ph-069-2.jpg
نظريهي ريسمان مانند نظريه ي چندجهاني وجود دنياهاي موازي را اثبات ميكند. براساس اين نظريه، جهاني كه ما در آن هستيم، مانند حبابي است كه در كنار جهانهاي موازي مشابه قرار دارد. برخلاف نظريهي چندجهاني ريسمان فرض ميكند اين جهانها ميتوانند با هم در تماس باشند. ميدانهاي گرانشي ميتوانند بينابين دنياهاي موازي جريان يابند. در اثر كنش متقابل اين دنياها يك مهبانگ همانند آنچه جهان ما را پديد آورده رخ ميدهد
http://roshd.ir/roshd/Portals/0/0and...t-ph-069-5.jpg
هنگامي كه فيزيكدانان موفق به ساخت ماشينهايي شدند كه ذرهي كوانتمي را رديابي كند، اين ريسمانهاي زيراتمي اكنون قابل مشاده نيستند. به همين دليل عدهاي برخلاف نظر اكثر فيزيكدانان، آن را صحيح نميدانند. بنابراين آيا واقعاً دنياهاي موازي وجود دارند؟ از صحت نظريهي چندجهاني نميتوانيم به راستي مطمئن باشيم چراكه آن را نميتوانيم مشاهده كنيم. ريسمان هم يكبار بهطور ناموفقي آزموده شده است.
آينشتاين چندان زنده نماند تا ببيند از تلاشهايش براي نظريهي همهچيز توسط ديگر فيزيكدانان چه برداشتهايي شده است. پس اگر جهانيهاي موازي صحيح باشد، آينشتاين هنوز در يك دنياي موازي زنده است. شايد در چنين دنيايي فيزيكدانان پيش از اين به نظريهي همه چيز رسيده باشند؟
--------------------------------------
دوست گرامی ؛ درج مطالب سایت های دیگر بدون ذکر منبع در فروم ممنوع است .
اگر منبع این نوشته اضافه نگردد ، متآسفانه این مطلب حذف خواهد شد ./ مدیر سایت
چند سال پیش یه کتاب داستان خوندم (اسمش یادم نیست!) در ارتباط با دنیاهای موازی و شخصیت اصلی داستان در اثر اتفاقاتی وارد یک دنیای موازی شده بود و با خودش مواجه شده بود و...از نظر منطقی اصلا نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم .حالا دوباره سوالای اون موقع به ذهنم اومده طبق نظریه اگه اثبات بشه یعنی ما به طور همزمان در چند جهان زندگی میکنیم ؟ و آیا مثل قصه ی همون کتاب واقعا ارتباط این دنیا ها ممکنه ؟ والبته پارادوکس های دیگه ای که ایجاد میشه که البته چون به سمت فلسفی شدن پیش میره حرفی ازشون نمیزنم
دیگر در این دوره زمانه با پیشرفت علم ،دانشمندان با محاسبات ریاضی و دستاوردهای نجومی ،وجود تمدن های فضایی هوشمند غیر ما و جهان های دیگر به غیر از جهان ما را حتمی می دانند. در ضمن در جواب به دوستمان که نوشته باورکردن اینکه در جهان دیگر انسان هایی شبیه خودمان زندگی می کنند سخت است ،می خواهم بگویم که دانشمندان احتمال وجود یک میلیون تمدن به جز ما را در این عالم داده اند.
اکنون دیگر نظریه جهان های موازی خیلی مورد توجه نیست و نظریه ی جهان های حبابی بیشتر مورد توجه هست. نظریه ی حبابی می گوید که چندین جهان به صورت کراتی که درون آن ها کهکشان و منظومه و سحابی و ... قرار دارد ،وجود دارد. و انفجار بیگ بنگ نیز حاصل برخورد یک جهان دیگر با جهان ما بوده است. و ماده ی تاریک که اکثر جاهای جهان را گرفته ،نیز از جهان های دیگر وارد شده.
احتمال
اگر فرض کنیم که جهان دارای 11 بعد مکان و یک بعد زمان باشد با یک محاسبه ریاضی می توان حدس زد چند جهان موازی ممکن است وجود داشته باشد . (البته چهار بعدی )