-
ادامه اش :دی
ساده سازی هاش نیاز به یکم ریاضی کاری داره . ( اگه قسمتی واضح نبود بگین توضیح بدم از کجا اومده )
اول میایم تک تک قسمت هارو ساده میکنیم :
بعد میذاریم توی معادله ی اصلی و ساده میکنیم :
دیگه بیشتر از این ساده نمیشه ، از یه ور این چیزی نیست که ما میخوایم ، ما میخوایم بدونیم اگه یه اختلال به ستاره وارد کنیم چه بلایی سرش میاد ولی این معادله فقط ربط شتاب رو به یه سری چیز داده .
پس به یه فرض معقول نیاز داریم ، این پوسته ی ما انبساطش خیلی سریع صورت میگیره به طوری که میتونیم فرض کنیم انبساط بی دررو عه ( در مورد بی دررو بودن توی فیزیک سوم دبیرستان یه چیزک هایی خوندیم )
پس داریم :
برای به دست آوردم نتیجه آخریه ، هر دفعه یکی از متغیر هارو ثابت گرفتیم اون یکی رو تغییر دادیم برا همین زیروند 0 اضافه شده .
حالا با جاگذاری این نتیجه توی معادله ی اصلی و بازم ریاضی کاری داریم :
یعنی :
که چی از این بهتر ؟ :دی
این معادله به شرط زیر شبیه معادله دیفرانسیل فنره .
یعنی اینکه اگر گاما بیشتر از چهار سوم باشه ، توی تعادل هیدرواستاتیک ستاره ی ما اختلال به وجود بیاد ، ستاره مثه فنر نوسان میکنه :دی یعنی میتپه ...
ستاره تپنده میشه ، مثه دلتای قیفاووسی یا ستاره ی میرا توی صورت فلکی قیطس ...
همه حرفام هم کپی پیست کتاب مادرن بود :پی
اما ...
اگه گامای ستاره کمتر از چهار سوم بود چی ؟
چه شرایطی باعث میشه گامای ستاره ها کمتر از چهار سوم بشه ...
اصلا چی میشه گامای ستاره ها با هم فرق داره ؟
( این سوال رو مطرح نمیکنم که گاما چیه ... چون خودم هم خیلی خوب نمیدونم :-" )
-
محاسبات بسیار زیبا عالی و قشنگ بودند و نتیجه هم قشنگ، واقعا که لذت بردم. (اولین باره که یکی واقعا اینو جلوی چشام محاسبه کرده :دی)
اما در تفسیرِ نتیجه باید کمی محطاط بود.باید چند نکته از مفروضات ِ در طی حلِ مسئله رو بررسی کنیم:
1.فشاری که ما در تمامِ معادلات ازش صحبت میکنیم فشارِ زیرِ یک پوسته ( و نه الزاما فشارِ گاز در خودِ پوسته) هستش. توی معادلاتِ اخترفیزیک وقتی از شرایطِ مرزی صحبت میکنند فشارِ سطحِ پوسته در واقع صفر هستش (در غیرِ این صورت یک نیروی دیگه از بالا به پوسته وارد خواهد شد) البته خودتون هم صریحا اشاره کردید که فشار مالِ لایهی پایینه.
2.طبیعتا اختلالی که برای فشار در نظر گرفتیم (دلتاهای کوچیک)، اختلال در فشارِ لایهی پایینِ پوسته هستش. نتیجهی این حرف چیه؟ نتیجه این سواله: آیا فشارِ لایهی پایین لزوما تابعِ حجمِ کلِ ستاره است یا حجمِ خودش؟
نتیجه ی این سوال اینه اگر فرایندِ بیدررو فقط در لایهی پاینِ پوسته رخ بده (و فرض کنیم زیرِ این لایه اتفاقِ خاصی نمیافته و تغییرِ زیادی رخ نمیده (مراجعه کنید به نکتهی بعد)) اون وقت به جای ضریبِ 3 در گاما باید ضریبِ 2 بیاد، که میگه گاما باید بزرگتر از 2 باشه که یعنی برای گازِ کامل این نوسانات اتفاق نمیافته و در صورتِ بروزِ اختلال با ناپایداری مواجه خواهیم بود.
3.فرضِ ما اینه که تنها چیزی که این وسط عوض میشه فشارِ لایهی پایینه و شعاعشه، در واقعیت اتفاقی میافته اینه که این اختلال در فشارِ لایهی پایین به لایهی پاینتر منتقل میشه و این فرایند تا مرکزِ ستاره ادامه پیدا میکنه، بنا بر این شما برای توصیفِ دقیقِ نوسانِ ستاره، باید تحولاتِ لایههای پایینتر رو هم در نظر بگیرید (وقتی نویشتید که فشارِ با تغییرِ حجمِ ستاره عوض میشه تا حدودی لایهی های پایینتر رو درگیر کردید اما این خیلی سادهسازی بزرگی هستش که بگیم کلِ ستاره همفشاره و مثلِ یک توپِ روی زمین با تغییرِ حجم فشارِ ستاره به صورتِ بیدررو با معادلهای که میشناسیم عوض میشه، هر چند این سادهسازی میتونه نوسانهای ستارهها رو تا حدودِ زیادی توجیه کنه و مرتبهی بزرگی تناوبِ نوسانها رو به ما بده، اما برای توجیهِ کلِ نوسانها و این که چرا با وجودِ این که گاما برای تقریبا تمامِ ستارهها که گازِ کامل هستند بزرگتر از چهار سومه ولی نوسانی رخ نمیده برای توجیهِ اینها باید نگاهِ دقیقتری داشت)
معادلهی حاصل از بررسی دقیق احتمالا (فقط احتمالا) شبیهِ معادلهی موج خواهد بود. تازه اوضاع وقتی بدتر میشه که بدونید انرژی تابشی تولیدی از مرکزِ ستاره تابعِ فشارِ خودشه و تولیدِ انرژی با افزایشِ فشار به شدت افزایش پیدا میکنه که باعثِ پیچیدهتر شدنِ نوسانِ ستاره میشه به همین خاطره که ما عملا در نوسانِ قیفاووسیها شاهدِ نوسانِ یک سینوسی نیستیم و با یک نوسانِ غیرخطی مواجهایم.
از این گذشته وقتی ما صحبت از موج و معادلهی موج میکنیم باید این رو هم در نظر بگیریم که دلیلِ اصلی تپش خیلی پیچیدهتر میشه و اتفاقی شبیهِ رفت و برگشتِ یک موج رخ میده (که البته این بار سرعتِ موج خیلی کمتر از اونی هستش که ابعادِ ستاره رو سریعا طی کنه و تحلیل رو باز هم پیچیدهتر میکنه) احتمالا همین باعث میشه که شرایطِ فیزیکی بسیار خاصی برای تپشِ ستاره وجود داشته باشه و در هر شرایطِ خاصی فقط بسامدهای خاصی هم تشدید بشن.
در کل موضوع رو میشه تا هر حدِ دلخواهی پیچیده کرد :دی
ـــــــــــــــــــــــ
در موردِ شروعِ تپش میشه به درخشهای هلیومی ( و هر تغییرِ سوخت در مرکزِ ستاره) چشم دوخت که شوک و ضربهی بزرگی به لایههای ستارهها وارد میکنه، شاید حتی توجیه کنه که چرا ستارههای رشتهی اصلی نوسان نمیکنن. از این گذشته اختلال در کل همیشه در چنین محیطهای آشوبناکی وجود داره، از نگاهِ فرکانسی چگالی فرکانسی این آشوبها تقریبا ثابته (یعنی در همهی فرکانسها وجود دارند) اگر ستاره بتونه بعضی از این آشوبها رو بر حسبِ این که روی بسامد طبیعی خودِ ستاره باشند، تقویت کنه، این هم میتونه دلیلِ شروعِ نوسان رو توجیه کنه.
ــــــــ
از خانمِ امیری هم دعوت میشه به بحث، رشتهی تخصصی ایشون هستش این مباحث :دی
ـــــــــــــــــــــــــ
منتظرِ نظرِ دوستان هم هستیم، خیلی وقته دلم واسه یه بررسی اینطوری تنگ شده :)