پرداخت به سؤال از جنبه فيزيكي
من به نظرم در اين چند پست اصل سؤال يادمان رفت و درگير چارچوب بحث شديم. اما من گفتم كه هركس از هر نظر هر حرفي دارد بياد و ارائه بده و من اينجا اين كار را ميكنم و پس از اين پست حاضرم درمورد اين مطالب مناظره هم بنمايم! خانوم sunrise شما هم شزوع كنيد و مطالب فلسفي قرار بديد و دوستان با شما بحث خواهند كرد. من كه حاضرم! بقيه دوستان رو نميدونم!!!
نظريه بيگ بنگ) اين نظريه قائل به نقطه آغاز براي جهان است و از آن با نام انفجار بزرگ ياد ميكنه! اما درمورد پايان دنيا مياد ميگه انرژي موجود در عالم سبب تورم جهان شده و ماده موجود در آن سبب گرانش و انقباض!!! اگر معادله فريدمان را حل كنيم ميتونيم بگيم هركدام از انرژي يا ماده چه تأثيري در انقباض و انبساط عالم داره و با رصد و محاسبه انرژي و ماده موجود درجهان و قرار دادن اعداد مربوطه در معادله ميتونيم بگيم كه غلبه با انرژي است يا ماده!!! اگر انرژي غلبه داشته باشد همين روند انبساط عالم طي خواهد شد. اگر ماده غلبه داشته باشد! اين انبساط با شتاب منفي كند شده و شروع به انقباض خواهد كرد و بيگ كرانچ رخ خواهد داد و اين يعني جهان ابدي نخواهد بود. اگر هيچ يك غلبه نداشته باشند فقط اين انبساط متوقف خواهد شد و انقباض هم رخ نخواهد داد. پس اگر غلبه با ماده باشد جهان ابدي نخواهد بود و در دو حالت ديگر جهان ابدي است!
تا به اكنون رصدهاي نه چندان دقيق نشان داده كه غلبه با انرژي موجود در جهان است! نه چندان دقيق چون دقتي كه معادله فريدمان نياز داره تا جواب قطعي بهمون بده بيشتر از اين دقت است!!!
پس تا اينجا نظريه بيگ بنگ ميگه جهان ازلي نيست و اما ابدي است!
نظريه ريسمان) دقيقا اطلاع ندارم به چيزهايي كه ميگه ولي كسي از دوستانم گفته كه اين نظريه ميگه بيگ بنگ امري غير عادي و عجيب نيست بلكه ميتونه باز هم رخ بده به اين صورت كه جهان هاي موازي با هم برخورد كرده و حول برخورد سبب انبساط(دور شدن) اجرام از هم ميشوند در حالي كه جهان ميتونه از سر ديگر خود هم با جهاني ديگر برخورد كند و...
فقط جواب آخر اين نظريه رو بگم(شنيده ام از يكي خودم نخوندم كه اين رو بگه اين نظريه):
جهان ميتونه ازلي و ابدي باشه و انبساط هم امري عادي است و ميتونه با يك برخورد ديگه اصلا انقباض شروع بشه!!!
جهان صرفاً مادی فانی و غیر ازلی است
پاسخ به این سوال مستقیماً با نوع نگرش شما به واژه ی جهان دارد.
اگر جهان را صرفاً جهانی معنا کنیم که در آن زندگی میکنیم آنرا منحصراً جهان مادی نظر بگیریم قطعاً آغاز و پایان دارد. این قضیه هم از نظر علمی اثبات می شود و هم از نظر مذهبی.
دوستان بنده احساس می کنم در این تاپیک فلسفه به طور کلی به اضمحلال تام رفت.
عزیران اولاً چه کسی گفته فلسفه دانش است؟ چرا چنین ادعایی مطرح شده است؟
چرا انسان فقط به زمان و مکان محدود است و محدودیت علمی ندارد.
فلسفه علمی است که به مطالعه، بررسی و چالش واقعیت ها می پردازد و در نهایت به حقیقت کلی می رسد.
جمله ی بسیار معروف ارسطو : فلسفه علم به احوال موجودات است، از آن حیث که وجود دارند.
بدیهی است این تعریف با تعریف دانش بسیار متفاوت است.
روزگاری بزرگترین و داناترین مردم برای جانسپاری در راه فلسفه و حقیقت آماده بودند. چنانکه سقراط شهادت در راه فلسفه را بر گریز از برابر دشمنان ترجیح داد و افلاطون دو بار جان خود را به خطر انداخت تا دولتی بر مبتنی بر فلسفه و منطق به پا کند. هم اکنون نیز فلسفه و فلسفه ی علم از جایگاهی بسیار والا برخوردار است.
دوستان منو عفو بفرمائیدچون دلم خیلی پُره : اما اصلاً صحیح نیست عده ای (منظورم فقط یک فرستنده نیست) با اطلاعات بسیار کم و در حد صفر دست به استدلال های بزنند و با کار خود ناخودآگاه خیلی از اصول را به سخره بگیرند.
دوستان عزیز من؛
چرا حداقل وقتی می خواید چیزی بگید به خودتون زحمت جستجوی اون قضیه تو اینترنتو نمی دین؟
این حرف من فقط مربوط به این تاپیک نیست بلکه به کل سایت مربوط می شه.
شاید خیلی از دوستان خوششون نیاد. اما چرا به جای اینکه چندین پست با سطح پایین بگذاریم، تعداد کمی پست ولی با ارزش نمی فرستیم (البته زیاد بودن پست ها دلیل بر ضعیف بودن آن ها نیست و خیلی هم بهتر است که تعداد پست های با ارزش ما زیاد باشد)
عزیزان محدودیت انسان صرفاً بخاطر زمان و مکان نیست بلکی بخاطر محدودیت انسان در علم هم هست. چراکه انسان در کسب اطلاعات و تجربه محدوده.
از سوی دیگر یکی از دوستان گفته بودن انسان به زمان و مکان محدود نیست. عزیزم لطف کنید مباحث اولیه ی فلسفه ی وجودی (بخش واجب الوجود و جایز الوجود) را مطالعه بفرمائید. همین.
یکی از عزیزان هم نطق سنگینی کردند و فرمودند : فلسفه و منطق نسبت به سایر دانش ها حالت ابزاری دارن...منطق روش درست فکر کردن و استدلال کردنه و فلسفه به وجود بما هو وجود میپردازه، یعنی موضوعش از سایر دانش ها عام تره و به اونها محیطه! ولی نمیشه جدا باشن و این حرف درستیه...
که در این مورد هم فقط میتونم لبخند بزنم.
یکبار دیگر هم اینو میگم : کیفیت پست هارو بالا ببرید نه کمیت اونهارو. اگر کمیت همراه با کیفیت بالا بره دیگه چه بهتر.
اگر در مورد مطلبی اطلاعات ناقصی دارید مجبور به بحث کردن نیستید!
یک نصیحت : برای همه کارهاتون دلیل خوبی داشته باشید.
یک نصیحت فرومی : وقتی پست بگذارید که دلیل مهمی داشته باشید.
دوتا مطلب به عنوان اختتامیه :
1. دوستانی که نظرشونو رد کردم اصلاً سعی نکنن در مورد اون موضوعات بحث کنن چون بنده اصولی رو بیان کردم و در هیچ کدام از آن ها نظر شخصیمو ابراز نکردم. پس پیشنهاد می کنم به جای اینکار کمی به اطلاعاتشون عمق بدن.
2. خواهش میکنم اصلاً از حرف های من ناراحت نشید و منظور من شخص خاصی نبوده. خود من از همه بیشتر در معرض چنین انتقاداتی هستم و اطلاعاتی که عرض کردم بر حسب علاقه و اتفاق و لطف الهی نسیب بنده شده و هیچ ادعایی ندارم.
برگردیم سر اصل مطلب :
پاسخ به این سوال مستقیماً با نوع نگرش شما به واژه ی جهان دارد.
اگر جهان را صرفاً جهانی معنا کنیم که در آن زندگی میکنیم آنرا منحصراً جهان مادی نظر بگیریم قطعاً آغاز و پایان دارد. این قضیه هم از نظر علمی اثبات می شود و هم از نظر مذهبی.
خود منطق در برخی موارد مجبور می شود که قبول کند ناتوان است. پس استفاده از مطالب مذهبی مانند آیات و روایات تنها در زمانی انجام می شود که استدلال کننده در منطق صرف اشباع شود. بنابراین استفاده از مسائل مذهبی به هیچ وجه بی منطقی نیست. اما چون در این ماجرا تا حدی اضهار نظر شخصی هم دخیل می شود تر جیح می دهم از روش فارغ از مسائل مذهبی به بررسی قضیه بپردازم که قبول آن برای طیف وسیع تری تسهیل بشه.
اگر جهان را جهان مادی در نظر بگیریم (طبق فرمایش جناب astronomer جهان مورد بحث در این پست جهانی است که در آن زندگی می کنیم)
خب حالا که معلوم شد چه جهانی را مورد بحث قرار دادیم از همین منظر به حل مسئله می پردازیم.
وجود مادی انسان و کل دنیا فانی است. چرا که انسان مادی به عنوان جایز الوجود با محدود بودن به زمان مکان در رده وجود فانی قرار می گیرد. تنها تعبیر منطقی ای که می توانیم برای ابدی نبودن جهان تعریف کنیم زمانی محقق می شود که انسان را از نگاهی ببینیم که در آن تنها جنبه ی مادی انسان شاخص نباشد. اگر از این دید نگاه کنیم انسان پس از مرگ در مرحله ی دیگری از کمال و رشد قرار می گیرد و دلیل این اتفاق جزئیت واجب الوجود وجود انسان و هدف آفرینش است.
با اجازتون یک پرانتز کوچک هم برای عزیزانی که به مسائل مذهبی علاقه و اعتقاد دارن باز می کنم :
طبق لفظ صریح قرآن کریم همه چیز در این دنیا فانی و تمام شدنی است.
پس جهان ماده صرف فانی است
اما ازل :
اگر ازل را از دیدی بالاتر یعنی همان وجود سررشته بررسی کنیم؛ هیچ چیز آغاز پایان ندارد چرا که او به زمان محدود نیست. یعنی برای واجب الوجود زمان به شکلی که برای ما است معنا ندارد. پس آغازی هم برای زمان نیست؛ یعنی، دنیا ازلی است.
اما در اینجا فقط از دید مادی قضیه را حل میکنیم. و چون دقیقاً از زمان تولد کیهان، هم زمان، زمان هم به صورتی که ما می شناسیم با فضا درآمیخته شد. یعنی زمان صفر + اپسیلون در عالم با ابعاد صفر + اپسیلون برابر بوده و پیوستگی زمان و مکان به صورتی که ما می شناسیم از لحظه وجود دنیای مادی ما وجود داشته. پس زمان صفر هم تعریف می شود.
دقیقاً همین جا است که تعریف صفر با دگرگونی بزرگی روبرو می شود. وقتی می گوییم صفر زمانی یعنی نقطه ای که زمان در آن جاری است اما صفر. صفر در اینجا هیچ نیست بلکه نقطه ی دگرگونی حالت زمان است.پس ابتدا این تغییر حالت ایجاد شده بعد زمان صفر معنا پیدا کرده.
پس دنیای صرفاً مادی ازلی نیست.
دو نکته ی نهایی :
1. تمامی این تعاریف برای دید صرقاً مادی است. پس اگر صورت مسئله تغییر کند، متعاقباً برهان های ارائه شده تفاوت خواهد کرد.
2. در گفته های فوق به هیچ وجه نظر شخصی خودم را دخیل نکردم و فقط از اصول اولیه مدد گرفتم (اینو یک بار دیگه هم گفتم اما چون مهمه دوباره گفتم)
بالاخره تمام شد. نوشتن این پست مستلزم ساعت ها اندیشه، مطالعه، تحقیق، مباحثه با دیگران و مقدار زیادی تلطیف کردن چگونگی بیان بود.
موفق باشید و خوب فکر کنید.