اصلا کل این دو پست یه طرف ، این دو خط یه طرف دیگه ...! تشکر ... تشکر...
فقط یه نکته ای. توی دو پست قبلی یکی از تصاویر نشون داده نمی شه. اگر ممکنه یه جای دیگه آپلود کنید تا کامل درک کنیم آنچه را که نوشتید... :)
نمایش نسخه قابل چاپ
اين موضوع از نسبيت سرچشمه ميگيره كه با نزديك شدن به سرعت نور طول جسم رفته رفته كاهش يافته ودر انتها صفرميشه.در اين موقعيت زمان براتون طولاني تر هم ميشه.مثلاتو اين سرعت حالا با فرض اين كه وجود دارين اگه زمان براشما 20 سال مثلا بگذره برا كسي كه رو زمين بوده ودر حال زندگيه عاديش بوده چند صد سال گذشته.در ادامه كه مربوط به نسبيت هست به طور كامل شرح داده خواهد شد.:)
-------------------------------------------------------------
حالا سؤال خودم:اين بالا گفته شده تو الكترو مغناطيس يكي صرفا برحسب تصادفه واون يكي حقيقته.
ودر پست پايين انيشتين گفته هردوتاش يكين وفقط عوامل فرق داره.الان من دقيقا متوجه نشدم اين وسط حرف انيشتين درست بود يا غلط يا كلا اين دوتا يه موضوع اند؟!
باهم فرق دارن؟
2:ميشه در مورد جمله هاي آخرتون در مورد اين كه انيشتين از اين موضوع برا اثبات vنور استفاده كرده بيشتر توضيح بدين؟برام اين جاش گنگ بود!
--------------------------------------------------------------
دوستان اين جا فقط قرار نيست يه نفر پست بذاره بقيه بخونن.يه نفرم بياد وسط گاهي يه چيزي بپرونه(خودمو ميگما:دی)لطفا همكاري كنين ديگه!
بايد برين 8ترم تو دانشگاه كوانتوم بخونين تا قدرشو بدونين؟:دی مفتو مجاني گذاشتن جلوتون. امتحان دادنم نداره.يه پستي چيزي بذارين ديگه.اگه جوابتون درست بود چه بهتر ولي اگه نشد اصلا نگران نباشين.
من یک پرانتز این وسط باز کنم , تا مستر احسان ادامه بدهند :دی!!!
من در مورد انقباض طول یه مطلبی روبگم.که اصلا چه اتقافی رخ میده؟؟
فرض کن من وشما باهم میخوایم اندازه ی یک خط رو بسنجیم .اما من در یک دستگاه مختصات هستم وشما دریک دستگاه دیگه...دستگاه یعنی شما برای خودت یک مجموعه محور مختصات دارید ومن هم برای خودم. هر دوتا مون خط کش دست منو 20 سانت اندازه میگیریم
حالا من تصمیم میگیرم خط به دست همراه با چارچوب مربوط به خودم در راستای x مثلا حرکت کنم...واز شما بخوام که بگی خط کش من چند سانته؟؟
حقیقت امر اینه که قبلا ها اقای گالیله تبدیلات خودشو داشت و تحلیل های مربوط به خودشو.اما دیده شد که وقتی سرعت بالا میره دیگه تبدیلات گالیله ای معتبر نیست.اینکه غلظه یا نه , باید بگم غلظ نیست , بلکه در سرعت بالا هست و حقیقت رو به ما نمیگه...حالا چه کنیم؟
در این موقع ما میایم از تبدیلات لورنتس استفاده میکنیم.به این صورت که هم در سرعت بالا معتبر هست وهم در سرعت پایین به تبدیلات گالیله ای مبدل میشه...
خب وقتی سرعت بالا میره شما دیگه خط کش من رو با انچه من میسنجم برابر نیست.یعنی شما خط کش منو کوتاه تر از حالت اصلی میبینی...کدوم درسته؟هر دوتا .ما هر کدوم نسبت به این خط کش و چارچوبمون داریم درست اندازه میگیریم.منتها من چون نسبت به خکشم ثابت هستم همون 20 سانت رو میگیرم (چون من وخط کشم هر دو تحت تاثیر یک شرایط هستیم.نمیشه که خط کش دستم هی کوچک بشه واونقت من همون اندازه باشم.بنابراین اگر من خط کشم رو نگاه کنم میبینم درسته , حالا مشا هرچی بهم بگی نه کوچک تره من نمیتونم بپذیرم .چون منم درگیر همون شرایط خطکش هستم.)
ولی چون خط کش نسبت به شما ساکن نیست یه چیز دیگه... پس ما با یک دید نسبی رویداد ها رو میبینیم...که اینجا بحث ناظر ها و چار چوب نمود پیدا میکنه...پس وقتی میگیم یک رویداد ,چنین وچنان ویژگی داره ما باید بپرسیم نسبت به کدوم ناظر .؟
در این بین زمان هم نسبت به دستگاه ها دچار تغییر میشه....
حالا در این تبدیلات لورنتسی , سرعت نور خیلی قشنگ حضور به عمل میاره .
و اگر این فکر به سرمون بزنه که مبادا بتونیم از سرعت نور پیشی بگیریم این تبدیلات ,اجازه نمیدهد .چون که یک پدیده در یک چار چوب حقیقی هست ولی ممکنه دریک چارچوب اینگونه نباشه...
اگر یک جستجوی کوچولو در موردش بکنی , فرمولاش یافت میشه :have%20a%20nice%20d
امیدوارم روند صحبت اقا احسان به هم نخورده باشه:)
البته دوستان منظور ِ من انقباض به دیدگاه ِ اتری بود نه دیدگاه ِ نسبیتی :دی
آزمایش مایکلسون مورلی کلا داستانش اینه:
این شکل رو ببینید:
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...svg?uselang=fa
تو این شکل یک پرتوی نور از منبع نور رها میشه و به سمت یک آینه ی نیمه اندود میره. آینه ی نیمه اندود پرتو رو میشکافه، قسمتی از پرتو عبور می کنه و قسمتی بازتاب میشه به بالا، طوری که مسیر حرکتشون عمود بر هم باشه، و هر دو پرتو با برخورد به یک آینه ی کاملا اندود، بازتاب شده و برمیگردند و با رسیدن به همون آینه ی نیمه اندود ِ قبلی، یکی میشن و میرن به سمت آشکارساز یا detector حالا اگر آزمایشگاه درون ِ اتر حرکت کنه چه اتفاقی می افته؟ از اونجایی که یک شکل از هزارتا حرف گویا تره شکل ِ اتفاق رو میگذارم:
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...yAnimation.gif
یکی از پرتوها دیرتر میرسه! (اصطلاحا می گن اختلاف فاز پیدا میشه) این دیرتر رسیدن هیچ وقت تو آزمایش دیده نشد. لورنتس فرض کرد بازویی که در راستای حرکت قرار داره، با حرکت درون اتر منقبض میشه و طولش کم میشه و زمان آزمایشگاه هم کند تر میشه به همین خاطر پرتو بالایی هم کمی دیرتر میرسه و چپی کمی زودتر میرسه و در برگشت هر دو همزمان میرسن به آینه! در نتیجه اختلاف فاز دیده نمیشه، اما اشکالات ِ این دیدگاه رو گفتم :)
1.مشکل ِ اول این بود که ما یا باید فرض میکردیم بارهای الکتریکی ساکن هستند و با قانون القای فارادی موضوع رو تحلیل می کردیم، یا باید فرض می کردیم بارهای الکتریکی در حال حرکت هستند و بارهای متحرک درون ِ میدان مغناطیسی بهشون نیرو وارد میشه و جریان ایجاد میشه. حالا از نظر محاسباتی نتیجه ی این دو تا فرض یکی بودن اما از دید ِ دانشمندان فقط یکیشون صحیح بود.
اینشتین گفت که هر دو دید صحیحه، فرض کنید دانشمندان می گفتن حلقه متحرکه و اونی که همراه ِ حلقه حرکت میکنه (یعنی حلقه براش ساکنه) و قانون القای فارادی رو واسش مینویسه در اشتباهه (البته اون چیزی که تو آزمایش گفتم برعکس ِ این بود!!) اینشتین گفت اونی که قانون القای فارادی رو مینویسه هم راست میگه، چون قوانین ِ فیزیک با حرکت کردن عوض نمیشن. همه قانون ِ القای فارادی رو درست خواهند یافت.
در واقع این دو تحلیل درسته ظاهرا متفاوت هستند اما در اصل از یک قانون نشات میگیرن پس فرقی با هم ندارند.
2.بحث اینه که حالا که قوانین ِ ماکسول که پیش بینی کننده ی سرعت نور هستند با حرکت کردن عوض نمیشن (شاهدش همون آزمایش هستش :دی) پس سرعت ِ نور هم که نتیجه ی مستقیم قانون ماکسول هستش عوض نمیشه.
گفتم که کلید ِ درک نسبیت تو اون چند پاراگرافه چکیده اش هم اون دو تا خط :دی
حالا شما بگو کدوم شکلو می بینی تا درست بشه! البته به من نگو چون توانایی ویرایش ندارم :دی
:))فك كنم ما كلا منظورو نفهميده بوديم.الان برا همه جا افتاد.ممنون
اولين شكل تو پست اولتون ديده نميشه.البته از اين دوتا پست آخري اولي رو ميگم.چي گفتم من؟همون خلاصه اولين شكل :دی
واسه منم نيوفتاده فك كردم هر دوتا موضوع يه شكل داره.الان دقت كردم.عجب متني خونديم ما.
بهتره تو يه پست ديگه بذارين لطفا:)
والان بحث بعدي چيه؟كي شروع ميكنه؟:)
خیلی خوب! خواهران ای دوستان حال میخواهیم کم کم وارد بحث اصلی و مدون نسبیت خاص بشیم :دی
ابتدا باید چند مقدمه خدمتتون عرض بکنم و چند اصطلاح رو معرفی بکنم:
1.دستگاه مرجع یا چارچوب مرجع:
یک دستگاه ِ مختصات سه بعدی دکارتی هستش به همراه یک مختصه ی زمان که رویداد ها در اون دستگاه مختصات با چهار عدد مشخص میشه : سه عدد ِ مربوط به مکان و یک عدد مربوط به زمان.
مثلا تریکدن ترقه ای در فضا این طوری معلوم میشه:
5m,2m,1m,4s
یعنی در زمان چهار ثانیه و در مکان ایکس مساوی پنج متر، وای مساوی دو متر و زِد مساوی 1 متر اتفاق افتاده.
این دستگاه مختصات صرفا برای اندازه گیری رویداد ها به کار میره (همیشه در نظریات فیزیکی یک دستگاه مختصات در نظر گرفته میشه) و بهش میگن دستگاه مرجع یا چهار چوب مرجع.
2.دستگاه مرجع لخت:
قبل از این معرفی، بگذارید قانون اول نیوتون رو یاداوری بکنم:
در فضای آزاد، ذره ای که هیچ عاملی روش تاثیری نمیگذاره، یا با سرعت ثابت به سمتی حرکت خواهد کرد و یا اگر ساکن هست، ساکن باقی خواهد ماند. به عبارتی جسمی که بهش نیرو وارد نمیشه یا تا ابد ساکن میمونه یا تا ابد با سرعت ثابت به حرکتش روی یک خط ادامه میده. این قانون اول نیوتون هستش، کلید ِ این قانون هم در دو چیز نهفته است:
1.ذره نباید از چیزی تاثیر بپذیره.
2. ذره حرکتش خطی باقی میمونه.
در واقع قانون اول نیوتون اینه که اگر 1 =>2
سوال اینه که آیا 2=>1 ؟
از لحاظ فلسفی مشکلاتی هست که این قانون رو انتزاعی میکنه، مثلا ما از کجا میدونیم که هیچ چیزی به ذره تاثیر نمیگذاره، شاید عوامل زیادی روی حرکت ذره تاثیر میگذاره که نهایتا خطی بشه، شاید اصلا عوامل زیادی هست که با هم خنثی میشن! یعنی برایند تاثیرشون صفر میشه.
در واقع در این جا ما داریم یک تعریف انجام میدیم: تعریف ِ «نیروی صفر»! تعریف ِ نیروی صفر اینه که حرکت ذره یکنواخت باشه یعنی یا تا ابد با سرعت ثابت روی خط راست حرکت کنه یا تا ابد ساکن بمونه. در این صورت ما تعریف می کنیم که هیچ نیرویی بهش وارد نمیشه و یا اگر هیچ نیرویی وارد نشه ذره حرکتش یکنواخت باقی میمونه.
صفر ِ نیرو با قانون اول نیوتون مشخص میشه.
توی پرانتز: قانون دوم نیوتون تعریف ِ نیروی غیر صفر رو شامل میشه :دی یعنی قانون دوم نیوتون میگه که خیلی خوب! حالا اگر نیرو وارد بشه چه اتفاقی می افته!
حالا فرض کنید تو یکی از این دستگاه مختصات ها نشستیم، و داریم آزمایش انجام میدیم، آزمایش ِ ما پرتاب ِ یک ذره است، حالا اگر ذره از قانون اول نیوتون تبعیت کرد، یعنی حرکتش یک نواخت بود، ما اسم اون دستگاه مرجع رو میگذاریم دستگاه مرجع لخت یا چارچوب مرجع لخت.
برای مثال یک ماشین ِ در حال ترمز گرفتن چارچوب ِ مرجع ِ لخت نیست، چون اگر ذره ای رو رها کنم اون ذره به سمت جلوی ماشین کشیده میشه، اما یک ایستگاه فضایی در فضای بین کهکشانی دور از ستاره ها تقریبا یک دستگاه مرجع لخت حساب میشه.
3.تبدیلات بین دو دستگاه:
حالا فرض کنید که دو تا دستگاه مرجع دارم (که الزاما لخت نیستند) که ارتباط این دستگاه ها رو نسبت به هم میدونیم، مثلا دو دستگاه الف و دال داریم که موقعیت مبدا دستگاه مختصات دال رو در دستگاه الف میدونیم مثلا میدونیم که مبدا دستگاه مختصات دال از دید دستگاه مختصات الف در لحظه ی 2 ثانیه در نقطه ی 3,2,5- قرار داره (این سه عدد رو در هر لحظه میدونیم)
حالا فرض کنید یک رویدادی در دستگاه الف دارای موقعیت 2m,3m,1m,4s بود (m=meter,s=second) حالا سوال اینه که این رویداد در دستگاه ِ دال چه مختصاتی خواهد داشت؟
تبدیلات ِ بین دو دستگاه، یک تابع هستش که به ما میگه اگر رویدادی در دستگاه الف موقعیت x,y,z,t داشت، در دستگاه دال چه موقعیتی خواهد داشت، در واقع اگر در دستگاه دال موقعیت اون رو با 'x',y',z',t نشان بدیم، ربط این هشت عدد به همدیگر رو بهش میگن تبدیلات بین دو دستگاه.
مثلا یک تبدیلات خیلی معروف، تبدیلات گالیله ای هستش:
اگر دو دستگاه به شکل پایین داشته باشیم:
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...ndard_conf.png
(یعنی در راستای محور ایکس، یکی داره با سرعت ثابت نسبت به اون یکی حرکت میکنه)
در این صورت تبدیلات بین دو دستگاه به فرم گالیله ای به شکل پایین خواهد بود:
http://upload.wikimedia.org/math/f/d...0b26aeea14.png
http://upload.wikimedia.org/math/d/2...e8260bd420.png
http://upload.wikimedia.org/math/4/b...77b26b1073.png
http://upload.wikimedia.org/math/1/9...0eea0017fa.png
(لازم به ذکره که معادله ی چهارم در باب تبدیل زمان، در فیزیک کلاسیک به صورت کاملا ضمنی و زیرپوستی فرض میشه و فقط با اومدن نسبیت خاص بود که فرض چهارم به صورت صریح تبدیل به نماد فیزیک کلاسیک شد :دی)
حالا فعلا این معرفی ها رو داشته باشید، چند تا معرفی ِ دیگه انجام میدیم تا بگیم دقیقا نسبیت خاص چی میگه (این معرفی ها رو دست ِ کم نگیرید، این معرفی ها زبان ِ نسبیت خاص هستند، در صورتی که با اینها آشنا نباشید از نسبیت خاص سر در نمیارید)
حالا بعد از این معرفی ها، لازمه که دو تا مفهوم رو معرفی و بررسی کنیم:
1.همگنی و همسانگردی
2.نسبیت
میخواهیم ببینیم معنا و مفهوم این واژه ها چیه؟
1.همگنی و همسانگردی
الف) همگنی:
معنایی که روزانه به همگنی نسبت میدیم چیه؟ مثلا میگیم یک محلول همگن، محلولی که همه جاش به صورت یکنواخت باشه و غلظت ثابتی داشته باشه، یا یک جامعه ی همگن، جامعه ای که فردی با فرد دیگه تفاوت فرهنگی چندانی نداشته باشه و... به طور کلی معنای عامیانه همگن اینه که یکنواخت و بدون تفاوت شدید باشه، یا کمی فیزیکی تر: یک ماده ی همگن، ماده ای که ویژگی های فیزیکی اون (مثل چگالی، یا ضریب پذیرفتاری دیالکتریک یا مغناطیسی یا....) در همه جای اون ماده ثابت و یکسان باشه.
معنای فیزیکی همگنی فضا اما کمی متفاوته. ویژگی های فضا چیه؟ دما یا چگالی که نمیشه به فضا نسبت داد، اینها ویژگی های جالبی نیستند، هر ماده ای میتونه این ویژگی رو به فضا تحمیل کنه اما خلا چنین ویژگی نداره، چه چیزی هست که همیشه هست و میشه به فضا نسبت داد؟
قوانین بنیادین فیزیک! بله! قوانین بنیادین فیزیک همیشه قابل دسترس و قابل آزمایش هستند و میشه به عنوان ویژگی ذاتی فضا به آنها نگاه کرد، اما معنای همگنی با قوانین بنیادین فیزیک چیه؟
همگنی در واقع به این معنی هستش که اگر من یک آزمایش الکتریکی یا مکانیکی مثل a رو اینجا انجام بدم و نتیجه b ازش بگیرم، و همین آزمایش رو در یک نقطه ی دلخواه دیگه از فضا انجام بدم و نتیجه ی c رو ازش بگیرم، الزاما b=c ، اگر به ازای هر دو نقطه ی دلخواهی این نتیجه برقرار باشه، فضای من همگن هستش.
در واقع با فرض همگنی، یعنی قوانین فیزیک همیشه و در همه ی نقاط ثابت و تغییر ناپذیر (اصطلاحا ناوردا) خواهند بود.
این شکل با بیان ساده همگنی رو نشان میده، یک آزمایش فیزیکی که یک باطری ده ولتی به یک مقاومت ده اهمی متصل شده و جریانش اندازه گیری میشه، در تمام فضا جریان 1 آمپر اندازه گرفته خواهد شد در غیر این صورت فضا ناهمگن هستش.
http://up.avastarco.com/images/r4rrwu5ez2tly0zj0ea.png
ب) همسان گردی
اما همگنی الزاما به ما نمیگه که اگر دستگاه رو بچرخانیم نتیجه ی آزمایش ثابت میمونه یا نه. یعنی اگر من سیم آزمایش بالا رو شرق-غرب ببندم یا شمال-جنوبی آیا نتیجه ی آزمایش باز هم تغییر نخواهد کرد و ثابت خواهد ماند؟ همگنی به این سوال جوابی نمیده اما ما اینجا فرض میکنیم جوابش مثبته یعنی نتیجه ی آزمایش تفاوتی نمیکنه ولی این یک فرض ِ جدید هستش که اسم این فرض رو میگذاریم همسانگردی.
همسانگردی در واقع شبیه همگنی هستش با این تفاوت که این بار به جای این که از تفاوت قوانین فیزیکی برای نقاط مختلف فضا بحث بشه، از تفاوتشون برای جهات مختلف فضا بحث میشه و گفته میشه که فضا همسانگرد هستش، این هم همان آزمایش قبلی با فرض همسانگردی:
http://up.avastarco.com/images/5q2hle66hu1a2rah311.png
در واقع در گذشته (دبیرستان و ...) همیشه به صورت ضمنی و زیرپوستی فرض همگنی و همسانگردی رو برای قوانین فیزیک انجام میدادیم و هیچ وقت ذکرش نمیکردیم اما در نسبیت خاص ذکر این فرض واجب خواهد بود و به عنوان یک فرض بدیهی وارد نمیشه بلکه به عنوان یک فرض منطقی وارد میشه و میتونه درست نباشه.
و دو تا نکته ی دیگه: اولا قوانین فیزیک از نظر نسبیت خاص دو تاست: 1.قوانین مکانیک 2.قوانین ماکسول
گرانش در این میان یک استثناست که بعدا در نسبیت عام بررسی میشه.
ثانیا فرض همگنی شامل زمان هم میشه، یعنی اگر آزمایش رو الان انجام بدم و دو سال بعد هم انجام بدم نتیجه ی آزمایش یکسان باقی میمونه (این فرض اصلا بدیهی نیست!) به این میگن همگنی نسبت به زمان، همسانگردی نسبت به زمان البته بی معنی هستش!!!
ــــــــــــ
در پست بعد مفهوم نسبیت رو توضیح میدم انشالله (میخواستم اینجا توضیح بدم اما دیدم طولانی میشه) چون مفهوم نسبیت کاملا مهمه و این که بدونید قوانین نیوتون در واقع نسبیتی هستند. بعد از مفهوم نسبیت، توضیح خواهم داد که چه طور مفهوم نسبیت به همگنی و همسانگردی منجر میشه و همگنی و همسانگردی هم منجر به نسبیت میشه و بعد نسبیت خاصی که اینشتین ارائه میده رو توضیح خواهیم داد و بعدش نتایج ریاضی نظریه و.... همین طوری آروم آروم پیش میریم! در واقع یک دوره ی درسی نسبیت خاص :دی اصلا عجله نکنید :)
خودم نوشت: من عاشق توضیح دادن این جور مسائلم، روحم شاد میشه :))
خب من الان چند تا سؤال و حرف دارم كه بگم.
اولين اين كه بگيم فضا همگن و همسانگرد هست غلطه.چون اصلا اين طوري نيست.جهان در مقياس هاي بزرگ همگن و همسانگرد هست.مگه اين طور نيست؟
دليل ديگم واسه اين حرفم اينه كه اگه بگيم در كل جهان جواب آزمايش ها يكي هست يه كم عجيب نيست؟چون يه آزمايش درون سياهچاله هيچ وقت جوابش با آزمايشي كه توي خلاء مطلق انجام گرفته يكي نيست.مگه اين كه بگيم در مقياس بزرگ دوباره.
اگه بگيم فضايي كه ما از زمين داريم بهش نگاش ميكنيم اين طوريه همه شك ميكنن.
دوما چرا اين نظريه ها به وجود اومد؟چه لزومي داشت كه جهانو همسانگرد و همگن معرفي كنن؟
اين ايده اولين بار به ذهن كي اومد؟بعد نسبيت خاص يا قبلش؟چون در اين صورت يه كم ماجرا عوض ميشه.تا اونجايي كه من ميدونم همون سال1905بو توسط فريدمن!:)
وسومين مورد در پي نوشته ها يه موردم قبل نسبيت خاص توضيح بدم كه جمله ي
"جهان در مقياس هاي بزرگ همگن وهمسانگرد هست "رو به عنواناصل كيهان شناختي ميشناسن.(Cosmological Principle)چيز عجيبي نيست فقط يه توضيح اضافيه برا حرفاي بالا.درست عين تانژانت تو رياضي كه معلوم نيست به چه دردي ميخوره.آخه به جاش ميتونيم بگيم سينوس بر كسينوس ديگه!!!:دی
------------------------------------------
و در اخر منظور از اين جمله چي بود؟
نقل قول:
من عاشق توضیح دادن این جور مسائلم، روحم شاد میشه
این همگنی و همسانگردی که داریم ازش حرف میزنیم با همگنی و همسانگردی کیهان شناسی فرق داره، این همگنی و همسانگردی خیلی بنیادیتره.
در کیهانشناسی ما راجع به چگالی کیهان حرف میزنیم و منظورمون از همگنی و همسانگردی، ویژگی جزئی کیهان مثل چگالی و توزیع کهکشان ها و... است، ولی اینجا منظور ما همون طور که گفتم آزمایشات و قوانین فیزیکی هستش، و باز هم تاکید می کنم گرانش در این میان یک استثناست، سیاه چاله و نزدیکی ماده و هر مثالی شبیه به این، وارد کردن گرانش در بحث و نقض کردن ِ این استثنایی هست که ما قائل شدیم. گرانش در بحث نسبیت خاص نمیگنجه، پس همگنی و همسانگردی که ما داریم ازش حرف می زنیم غلط نیست، (دست کم تا جایی که به آزمایشات مربوط میشه غلط نیست)
گرانش به نحو زیبایی در نسبیت عام بحث میشه.
منظورتون رو نفهمیدم.نقل قول:
اگه بگيم فضايي كه ما از زمين داريم بهش نگاش ميكنيم اين طوريه همه شك ميكنن.
همگنی و همسانگردی ِ فریدمان باز مربوط به همان کیهان شناسی هستش، از لحاظ تاریخی اینشیتن مفهوم نسبیت رو مقدم بر مفهوم همگنی و همسانگردی مطرح کرد اما بعدا دیدند که این دو مفهوم از همدیگر قابل استنتاج هستند، یعنی اگر فرض کنیم نسبیت برقرار هست، به همگنی و همسانگردی خواهیم رسید و اگر فرض کنیم جهان همگن و همسانگرد هستش، به نسبیت خواهیم رسید.نقل قول:
دوما چرا اين نظريه ها به وجود اومد؟چه لزومي داشت كه جهانو همسانگرد و همگن معرفي كنن؟
اين ايده اولين بار به ذهن كي اومد؟بعد نسبيت خاص يا قبلش؟چون در اين صورت يه كم ماجرا عوض ميشه.تا اونجايي كه من ميدونم همون سال1905بو توسط فريدمن!:)
به درد بخور بودن فرض همگنی و همسانگردی رو هم در استخراج تبدیلات لورنتس خواهیم دید :)
اما این که چه کسی اولین بار به همگنی و همسانگردی فکر کرد، من اطلاعی ندارم.
توضیح دادن مفاهیم بنیادی فیزیک همیشه برام لذت بخش بوده. این مسائل اصلا بدیهی نیستند، کافیه یه ذره راجع بهشون فکر کنید، چه لزومی داره قانون اهم همه جای کیهان به این صورت جواب بده؟ چه لزومی داره ضریب دی تراوای مغناطیسی در خلا همیشه همین مقدار رو داشته باشه و....نقل قول:
و در اخر منظور از اين جمله چي بود؟
نقل قول:
من عاشق توضیح دادن این جور مسائلم، روحم شاد میشه
اینا واقعا قشنگ هستند.
2.نسبیت
صرف ِ نظر از هر بار ِ فلسفی که واژه ی نسبیت داره ( و گاها دردسر ساز هم هست) در فیزیک معنای جالبی در پی داره، نسبیت در فیزیک یک اصل محسوب میشه (یعنی بدون استدلال پذیرفته میشه). بیان های مختلفی برای این اصل وجود داره
فرض کنید یک چارچوب ِ مرجع لخت داریم، ناظری درون این چارچوب ِ مرجع ِ لخت هست که با آزمایشاتی، قوانین ِ فیزیک رو به دست میاره و میریزه درون ِ یک جعبه ی جادویی و یک چِک لیست هم از قوانین ِ فیزیکی توی جعبه تهیه میکنه و میگذاره توی جیبش.
بعد یک چارچوب ِ دیگه داریم که با سرعت ِ ثابت نسبت به چارچوب ِ مرجع ِلخت ِ اولیه در حال ِ حرکت هست، (مثلا یک قطار که با سرعت ِ ثابت داره حرکت میکنه) ناظر ِ قبلی جعبه ی جادوییش رو برمیداره و میره درون ِ چارچوب ِ متحرک میشینه طوری که نسبت به چاچوب ِ در حال ِ حرکت، ساکن باشه (درون ِ قطار میشینه) و بعدش چک لیست رو درمیاره و شروع میکنه به آزمودن قوانین ِ فیزیکی توی جعبه، هر قانونی که آزمایشات دوباره تاییدش کنه، یک تیک جلوش میزنه و هر قانونی که نقض میشه یک ضربدر جلوش قرار میده.
اصل ِ نسبیت تضمین میکنه که در چکلیست ِ ما هیچ ضربدری قرار نخواهد گرفت!
یک آزمایش ِ ملموستر:
فنری با ضریب ِ سختی 10 در واحد ِ SI در نظر بگیرید که یک میله به جرم ِ یک دهم کیلوگرم به سرش وصل شده، من این فنر رو ده سانتیمتر از حالت تعادل دور کرده و بعدش رهاش میکنم، اتفاقی که میافته
اینه که فنر با معادله ی 0.1cos(10t) lنوسان میکنه.
همین آزمایش رو درون ِ یک قطار ِ متحرک انجام میدم و باز همین نتیجه حاصل میشه، نتیجه: قانون ِ هوک (نیروی فنر) و قانون دوم نیوتون ناورداست و در هر دو دستگاه صادقه و کار میکنه.
یک مقاومت ِ 100 اهمی دارم و یک منبع تغذیه ی (باتری) دویست ولتی. روی زمین که ساکن هستم این مقاومت رو به این منبع تغذیه وصل میکنم و مشاهده میکنم که جریان ِ 2 آمپر از مقاومت عبور میکنه، همین آزمایش رو درون ِ قطار انجام میدم و باز هم جریان ِ 2 آمپر عبور میکنه.
نتیجه: قانون ِ اهم ناورداست و در هر دو دستگاه ِ ساکن و متحرک صادقه و کار میکنه.
اصل ِ نسبیت میگه که تمام ِ قوانین ِ فیزیک در هر دو دستگاه ِ ساکن و متحرک یکسان هستند و هیچ تفاوتی بین ِ این دو دستگاه دیده نخواهد شد.
سوال: وقتی از لحاظ ِ فیزیکی نمیشه هیچ تفاوتی بین ِ دستگاه ِ ساکن و دستگاه ِ متحرک قائل شد و توی جعبه ی جادویی ما هیچ قانون ِ فیزیکی نیست که با حرکت کردن تغییر بکنه، پس چه طوری فرق ِ بین ِ سکون و حرکت رو بفهمیم و از کجا بدونیم که دستگاهمون ساکنه یا متحرک؟
یعنی اگر یک قطار باشه که روی خط ِ راست حرکت بکنه و یکی از کوپه های قطار، یک آزمایشگاه ِ بسیار مجهز ِ فیزیکی باشه که پنجره ای نداره، آزمایشگر چه طوری میتونه بفهمه که قطار ایستاده یا در حال ِ حرکته؟
جواب: هیچ جور! اصل ِ نسبیت همینه: هیچ چارچوب ِ لخت ِ مرجح و ممتازی وجود ندارد و فیزیک برای تمام ِ ناظران ِ لخت یکسانه.
پس مفهومِ نسبیت این شد که قوانین ِ فیزیکی برای چاچوبهای لختی که با سرعت ِ ثابت نسبت به هم حرکت میکنند یکسان هستش.
چارچوب های لخت نسبت به قوانین ِ فیزیکی کاملا متقارن هستند و هیچ تفاوتی با هم ندارند.
این استدلال شبیه ِ همین چند خطه:
در واقع بهتره پست ِ مربوط به اون چند خط رو دوباره بخونید.
ـــــــــــــــــــــــــ ـ
در پست ِ بعدی راجع به این حرف میزنیم که چه طور دو مفهوم ِ همگنی و همسانگردی و نسبیت با هم معادل هستند.
ابهامی اگر هست در خدمتام، اگر مفهوم ِ نسبیت رو درک نکردید حتما بپرسید چون خیلی خیلی مهمه، احساس میکنم خیلی بد توضیح دادم.