-
چی شد به نجوم علاقه مند شدم؟!!
راستش من اصلا اشتباهی وارد نجوم شدم قصدم چیزه دیگه بود هیچ علاقه ای به نجوم نداشتم فقط هر موقع دلم میگرفت اسمان رو نگاه میکردم
رشته مورد نظر من هوا و فضا بود البته دوست نداشتم فضانورد بشم میخواستم در طراحی موتور موشک کار کنم خیلی ایده داشتم که همشو فراموش کردم
ولی با اولین عکسی که از ماه گرفتم و در یک فروم نجومی گذاشتم با دیدن اولین لایک اشتیاق من برای عکاسی زیاد شد
البته بعضی از دوستان در اینجا میدونند اوائل چه عکسهای میگرفتم معروف بود به سبک ماه وشاخه
خلاصه بعد از 1 سال فعالیت نجومی تازه علاقه مند شدم البته بیشتر به رصد و عکاسی علاقه دارم
در کنار دوستای نجومی بودن برام خیلی ارزش داره
با عرض پوزش برای پرحرفی
-
من اصلا به نجوم هیچ علاقه ای نداشتم!
اما عکاسی رو خیلی دوست داشتم، اما بر خلاف من چند نفر از دوستانم یا نجومو دوست داشتن، یا عاشقش بودن!
یه بار تو یکی از باشگاهای نجوم، موضوع عکاسی نجومی به روش آنالوگ بود، که خب دوستمم منو با خودش برد، به بهونه ی اینکه تو عکاسی دوس داری ( آخه این انقدر تو نجوم غرق شده بود که من دیگه به نجوم هم حسودیم میشد، هم نجومو زیاد دوست نداشتم!) وقتی رفتیم اونجا، طبیعتا عکسای نجومی و پوسترای نجومی زیادی هم دیدیم و منم دستم و میگرفتم رو اسم اون اجرام و بهش میگفتم؛ این چیه؟ اون چیه؟ و ...
تا اینکه با عکسایی که اونجا دیدم، یکم احساسم نسبت به نجوم تغییر کرد و همینطوری دارم یکی از دوستداران نجوم میشم! که البته شـــــــــــــــدم!
-
باید خیلی کوچیک می بودم چون زمانیه که یادم نیست اما کیفیش می شه زمانی که به اسمم علاقه مند شدم ...:)
-
چی؟نجوم؟علاقه مند؟:دی
داستان مال خیلی وقت پیشه...نمیدونم تا حالا یزد رفتین؟ستاره ها خیلی به زمین نزدیکن انقدر نزدیک و واضح دیده میشن که احساس میکنی اگه دستتو دراز کنیو بری رو پنجه پات میتونی بچینیشون...:)
نمیدونم چند سالم بود 4یا 5 دقیق یادم نیست,هنوز آمادگی (همون پیش دبستانی امروزیها:دی) نمیرفتم که یه شب تلوزیون یه فیلم پخش کرد.نقش اول فیلم یه بچه بود که فک میکرد آدم فضاییه و هر شب برای خانواده فضائیش با چراغ قوه علامت میداد که بیانو پیداش کنن آخر فیلم کاشف به عمل اومد بچه واقعا آدم فضایی بوده و خانوادش با سفینه اومدن دنبالش...
یادمه بابام برامون(من و داداشام) 3 تا خودکار جادویی خریده بود که تهش لامپ داشت وقتی تهشو میپیچوندیم روشن میشد و نور میداد یادمه هر شب میرفتیم زیر پتوهامونو چند ساعتی به نور این خودکارامون نگاه میکردیمو این خودکارا شده بود سرگرمی...
هر وقت کار بدی میکردم که مامانم دعوام میکرد میرفتم خودکارمو برمیداشتم به مامانم میگفتم من اصلا بچه شما نیستم که!!!من از فضا اومدم... الان میرم بهشون علامت میدم بیان ببرنم تا شمام از دستم راحت شین...:دی
یکم که بزرگتر شدم هنوز اسم صور فلکیو بلد نبودم همیشه تو آسمون بهشون نگاه میکردم یادمه یه بار تو حیاط خونمون به مامانم سه تا ستاره کمربند شکارچیو نشون دادمو گفتم مامان وسطیه منم اون دوتام داداشامن...
بعد که بزرگتر شدم زندگیم شده بود برنامه آسمان شب هر دو شنبه شب خونمون سر تلوزیون دعوا بود دوتا تلوزیونم داشتیما ولی کفاف خانواده 5 نفریه مارو نمیداد... یکی میخواست اخبار ببینه یکی میخواست فوتبال ببینه یکی میخواست سریال ببینه منم که آسمان شب اصا یه وضعیا:))
همیشه نجوم برام یه سرگرمی بوده هیچوقت جدی نرفتم دنبالش یعنی پیش نیومد که برم...شاید یه روزی حرفه ای دنبالش کردم خدا داند...:)
(ببخشید خیلی طولانی شد...)
-
داستان نجومي من.
نجوم.:yaeh%20am%20not%20d
اسمي كه با شنيدنش قند توي دلم آب ميشه.زيبايي نجوم تحسين برانگيزه.زيبايي ستاره ها جهان بي انتها و ..........................
عشق من به نجوم با يه سفر آغاز شد.سفري كه به يه روستا داشتم.شب بود دشت بود.دور از هر نوري توي يه آسمان صاف.بالاي سرمو نگاه كردم ستاره هاي زيادي چشمك ميزدن بهم خيلي زياد.چند بار باعث شد با سر بيفتم زمين.چون داشتم آسمونو تماشا ميكردم حتي هاله اي از راه شيري هم ديده ميشد.از اون موقع به نجوم علاقه مند شدم.كتاباي نجومي كتابخونمو پر كرده بود.اما انگيزه ي اصليم داييم بود.هوا فضا خونده بود اما عاشق نجوم هم بود.حتي يه بار رفته بود برنامه ي آسمان شب.يه شب رفته بوديم خونه ي مامان بزرگمينا.داييم كه اونجا زندگي ميكرد يعني مجردبود و هست.منو برد بالاي پشت بوم خونه.يه تلسكوپ نيتوني هم داشت.اون شب بهترين زمان براي ديدن مشتري بود.من كه آسمونو حفظ بودم به به يه ستاره ي درخشان اشاره كردم و گفتم اون مشتريه.داييم تلسكوپ رو وري اون تنظيم كرد و ديديم بله خود خودش بود.با 3 تا قمرش.اون يكي باقيمونده يا سايه روش بوده يا اينكه پشت مشتري بود.بعد هم ماه رو ديديم.تازه متوجه شدم مشتري چه قدر فاصلش از ما زياده.مشتري يه كره يكم بزرگتر از صورت شكلكاي ياهو با خطاي رنگارنگ وسطش.ماه رو كه ديدم.خيلي جالب بود تازه داييم فيلتر نوري كذاشته بود روي لنز با اين حال بازم نورش يكم چشو ميزد.تقربا 1 چهارم ماه ديده ميشد بقيش خارج لنز بود.و ديده نميشد.من همينجوري مهو تماشا بودم داييم رفت بقل پشت بوم.من رفتم بهش بگم بيا تو هم ببين آوردمش خودم اول يه نگاه كردم ديدم ديگه 1 چهرام ماو نميبينم نصفشو ميبينم.باور نكردني بود ماه جابه جا شده بود.از اون موقع به بعد ناسا،اسا و ايسا شد پاتوق من رباي تحقيقات نجومي دقيق.و از اون موقع بود كه ديگه نميتونم جلوي خودمو بگيرم و در مورد نجوم اطلاعات كسب نكنم.با اين كه اون موقع كلاس اول بودم.اما كلاس چهارم معلممون كه واقعا نجومش افتضاح بود داشت درس رو توضيح ميداد من ديدم همه چيزو داره غلط غلوط ميگه گفتم من ميخوام كنفرانس بدم اومدم تمام درسو با كلي مطلب اضافه گفتم رفتم نشستم.بعد از كلاس 5 كه پارسال بود و پام تازه به اينترنت باز شده بود به ناسا اسا و ديگر سازمان هاي فضايي ميرفتم و نوشته هاشونو با مترجم گوگل ترجمه ميكردم.تا الان كه خدمت شما هستم.نقطه اوج موفقيت نجومي من كلوپ نجوم آوا استار بود.طكه باهاش توسط يكي از دوستانم آشنا شدم.ديگر به فكر خريد يه تلسكوپم ميخوام نجومم رو از سطح وري آماتور به اماتور ارتقا بدم.قبلا با دوربين دو چشمي بعدا با تلسكوپ.بعدم پيش رفته.:67:
ببخشيد اگه خيلي طولاني شد.رفتم تو حس داستان نوشتن.:have a nice day::banana::biggrin::grin::thumbsup:
-
چطور به نجوم علاقه مند شدم...راستش الان که فکر میکنم از بچگی همیشه چیزهای عجیب و دست نیافتنی واسم جالب بود ، کشف ناشناخته ها ... علاقه اصلیم به نجوم از دوران راهنمایی شکل گرفت ، یه معلمی داشتیم معلم درس جغرافیا که خیلی تاثیر گزار بود ، یه بار چتر آسمان رو برامون آورد و اونجا از اجرام آسمانی صحبت کرد راستش خیلی معلم خوبی بود و میخواست که همیشه خودمون بریم دنبال پیدا کردن سوال ها..همیشه ذهن ما رو به چالش میکشوند....فکر میکنم روحیه پرسش گری که الان دارم و خیلی مدیونش باید باشم...قضیه گذشت و نجوم جزء یکی از علاقه مندی های پررنگ من شد، دوران دبیرستان تنها هدفم رو برای ادامه تحصیل دانشگاهی همین قراردادم...ولی اینطور نشد و برخلاف علاقم یه رشته دیگه ای رو انتخاب کردم که اصلا هیچ ربطی به نجوم نداشت...یادمه وقتی که جواب دانشگاه ها اومد رفتم و به آسمون نگاه کردم و با چشم هایی پر اشک حس آدمی رو داشتم که نتونستم به هدفم برسم و برای همیشه باید از عشقم خداحافظی کنم.....
این اتفاق افتاد و من کل 4 سال دانشگاه خودم درگیر رشته ای کردم که به اجبار قبولش کردم (البته بعدا دوستش داشتم )... بعد دانشگاه دوباره جذب هر مطلب نجومی یا مرتبط با کیهان شناسی میشدم....فکر میکنم نمیتونم هیچوقت این علاقه رو ندید بگیرم و از کنارش رد شم....میخوام خیلی روش وقت و انرژی بزارم یه جورایی غذای روحم شده...
و الانم یکی از آرزوهام اینه که بتونم برا جامعه نجومی کشورم کاری کنم....
-
يه روز زدم شبكه دو سيما كلاس پنجم بودم.ديدم يه برنامه ي نجومي ميده.چون هيچ برنامه ي مناسبي پيدانكردم نيشستم به تماشاش.نميدونم چيشد كه يهو ازنجوم خوشم اومد.جالب اينجاست كه داشت نسبيت انيشتين رو توضيح ميداد.هيچي نمي فهميدم ولي خوشم اومد.از اون روز به بعد اون برنامه رو هر روزساعت6عصر تا اخرين قسمتش كه يك هفته بعد تموم شد نيگاكردم.
بعد ديگه شد نجوم تموم زندگيم شروع كردم به خوندن كتاب هاي نجومي.فك كنم عرض يك سال اندازه ي يه منجم اطلاعات گرفتم بعداونم خوندمو شدم ديوونه ي نجوم......
-
سلام،
چی شد به نجوم علاقه مند شدم؟
اون زمون سال اول دبیرستان بودم. اون زمون اصلا نمی دونستم نجوم چیه. همینجوری رفته بودم المپیاد نجوم تا دقیقا ببینم چیه. یه مدت که معلم المپیاد نجوم کمی نجوم کروی درس داد، کمی به نجوم علاقه مند شدم ولی این به هیچ عنوان نتوانست جرقه ای در ذهنم ایجاد کنه.
در اواخر دومین ماه سال تحصیلی یکی از اساتید تبریزی یه رصد برگذار کرد برای نجومی های مدرسه ی ما و من هم رفتم. یه شب خیلی سرد تو ماه آبان بود. یادم میاد جلوی در رصدگاه، ماشینا تو یه صف نگه داشته بودن تا نگهبان در رو باز کنه. اون لحظه تصمیم گرفتم سرم رو از پنجره بیرون بیارم و یه نگاهی به آسمون بندازم. تا نگاهم به آسمون افتاد، یه شهاب خیلی پرنور با رنگ های مختلف از بالا سرم رد شد... شهاب به وضوح پرنورتر از زهره بود و زیباترین پدیده ای بود که در تمام طول عمرم دیده بودم. اون لحظه جرقه زده شد و خلاصه من هم به جمع علاقه مندان نجوم پیوستم...
س.ا.
-
من از دیدن ستاره ها خوش حال می شم و دوست دارم بدونم که ستاره ها جطوی به وجود آمده اند و راز کهکشا نها رو بدونم
-
من نجومو از ۸-۹ سالگی دوست داشتم اون موقع خواهرم توی باشگاه دانش پژوهان جوان تو قسمت نجومش عضو بود و اون هم به نجوم علاقه داشت برای همین یه تلسکوپ خرید بعدا که درگیر المپیاد زیست شد تلسکوپ مونده بود تو اتاق من ؤ استفاده هم نداشت یه شب ما ه کامل بود منم تلسکوپو برداشتم و به هزار بدبختی ماه رو پیدا کردم با دیدن اولین چاله ماه حس کردم که ماه داره با من حرف می زنه و میگه بیا یه قرار بذاریم من کمکت میکنم که نجوم رو یاد بگیری اما باید خودت هم بخوای من گفتم چه دوستی از ماه بهتر و از اونجا بود که واقعا به نجوم علاقه مند شدم البته قبلش به خاطر رصد های اجباری با خواهرم چند تا صورت فلکی یاد گرفته بودم