من فکر میکنم چون در اونجا سرعت انبساط خیلی زیاده و حتی از سرعت نور هم ممکنه بیشتر باشه در نتیجه اصلا هیچی نمی بینیم. حتی دست و پای خودمون را هم نمی تونیم ببینیم.!
اصلا شاید خودمون هم با این سرعت زیاد تبدیل به انرژی میشیم.!
نمایش نسخه قابل چاپ
اقا اجازه!!! ما میگیم:42:
حالا که صحبت از مرز شد باید کمی دقت کنیم منظور از مرز چیست دقیقا ؟
سالها پیش انفجاری رخ داد و جهان تشکیل شد اما یک هویی که کهکشان ها و ماها تشکیل نشدیم . جهان سوپ داغی از ذرات بنیادی وفوتون ها بود.ولی شرایط یک جوری بود که به فوتونها اجازه ی گسترش نداشتند ودر واقع پراکنده میشد...و نمیگذاشت آزاد باشد.در واقع جهان در بازه ای دچار مه گرفتگی شده بود وما اطلاعی از آن زمان به طور دقیق نداریم .تازه اون اولا ممکنه که تورم هم رخ داده باشه.میبینید ما نمیدونیم اون زمان چه رخ داده....
تا اینکه جهان شفاف شد وفوتون ها تونستند آزاد بشوند وتابش زمینه ای که الان ما میبینم برای اون موقع هست
و اگر ما اعماق آسمان رو نگاه کنیم میتونیم پیشینه ی خودمون رو ببینیم .
شما از دوران جنینی خودتون خبر دارید ؟یا از دوارن کودکی خودتون؟نه خیلی ...
اما اگر به البومتون نگاه کنید از دوران کودکیتون تا الان عکسایی دارید
جهان هم مثل همین موضوع هست . ما از یک قسمت از کیهان خبری نداریم . مثل دوران جنینی و نوزادی .ولی از یک زمانی به بعد دیگه هم یادمون میاد و عکس داریم .این در واقع زمانی هست که جهان از مراحل اولیه ی خودش یعنی انفجار و تورم و مه گرفتگی عبور کرده وجهان شفاف شده و ما میتونیم تابش زمینه وکهکهشان های اولیه رو ببینیم . ما یکی از این کهکشان ها هستیم و با نگاه به گذشته مثل این هست که مراحل زندگی یک کهکهشان یا بچه رو داریم میبینیم....که در واقع ما هم مثل اونها بودیم....ولی ما بازهم نمیتونیم مراحل اولیه رو ببینیم .وفقط قسمتی رو که به دنیا اومدیم رو درک میکنیم ... همین شرایط در جهان حاکم هست ...نمیدونم درست منظور رو رسوندم یا نه؟؟
http://up.avastarco.com/images/aze5ye49zmb3goz4dto5.png
میخوام بگم ما در مورد شرایط اولیه ومرز جهان دچار ابهام هستیم ومرزی رو که میبینیم به میزانی جلوتراز انفجار است.
ودرک ما فقط شامل زمانی هست که جهان شفاف شده واین افق میشه یا مرز میشه....وبیرون از اون رو نمیدونیم.مثل باکنک دو لایه ای که از درون ,ما فقط لایه ی درونی رو میبینیم...
اما
اما
اما لطفا توجه کنید ......اگر این موضوع رو از یک جهت دیگه بررسی کنیم میفهیم که جهان ممکنه مرز نداشته باشه..:43::wink:
جهان با انبساط خود هر لحظه در حال خلق فضا است. و فضا بدون غذا نمی تونه خودبخود رشد کنه!
یک چیزی از بیرون یا از درون باید تبدیل به فضا بشه تا جهان بتونه انبساط پیدا کنه.
شاید در لبه های عالم، ماده داره تبدیل به فضا میشه!
شاید عمر ماده در عالم داره به پایانش نزدیک میشه و الان زمانی هست که ماده های اولیه با سرعت بیشتری دارن به فضا تبدیل میشن و بخاطر همینه که انبساط عالم هم شتاب گرفته.:whoow:
یکی از دلایلی که باعث شده خیلی از ماها برای دنیا مرز تصور کنیم ناتوانی مغز انسان از درک بینهایته. واقعاً سخته که بخوایم برای لحظهای دنیا رو بدون مرز تصور کنیم. انگاری مغز ما از یه حدی بالاتر رو نمیتونه درک کنه و ناخودآگاه دورش مرز میکشه. اما آیا واقعاً بینهایت بودن چیزی امری غیرمنطقی بحساب میاد؟
بیاین بگردیم و اطرافمون چیزی رو پیدا کنیم که واقعاً معنا و مفهوم بینهایت رو در خودش داشته باشه. دوتا آینه رو تصور کنید که روبروی هم قرار دارن. خب مشخصه که تصاویر همدیگر رو در داخل هم منعکس میکنن. تصویر اول بنوبه خودش جسمی برای انعکاس مجدد محسوب میشه و در نتیجه یکبار دیگه انعکاس رخ میده و این کار مدام پشت هم تکرار میشه. نهایتاً تونلی از تصاویر متعدد از دو آینه در داخل هر دو شکل میگیره. میتونید بگید چندتا تصویر در هر آینه ایجاد شده؟
مطمئناً به جواب بینهایت میرسید. پس بینهایت در واقعیت میتونه وجود داشته باشه. پایه و اساس جهان - علم ریاضیات - هم وجود بینهایت رو انکار نمیکنه. نتیجه اینکه جهان ما ممکنه واقعاً بینهایت باشه بدون اینکه قوانین ریاضی رو نقض کنه. تصورش برای فقط یک لحظه هم بسیار سخت و حتی وحشتناکه. اما ممکنه؛ ممکنه جهان ما اصلاً مرزی نداشته باشه. هر چند این نوع تصور از جهان سخته اما ما رو از این گیجی و نامفهومی فضای خارج از جهان بیرون میاره. بدین ترتیب میشه گفت که مکان-زمان همه جا حضور داره. در این حالت دو جور تصور از عالم میشه داشت. یکی عالمیه که در اون بیگ بنگ رخ داده و ماده و انرژی بشکل کرهای در قسمتی از جهان حضور داره، و دیگری عالمیه که در اون فرضیه بیگ بنگ بی اعتباره. این عالم بینهایته و ماده و انرژی در فضایی بینهایت عظیم تا ابدیت ادامه داره. واقعاً تصور چنین جهانی حتی برای لحظهای موی بدن انسان رو سیخ میکنه و کوچکی و ذره بودن انسان رو به اوج خودش میرسونه.
البته از لحاظ زبان ریاضیات میشه برای دنیا مرز هم قائل شد. سوال اینه که خارج از اون مرز چیه؟ به زبان ریاضی میگم:
تعریف نشده!
گفتیم اگر از یک جهت دیگر موضوع رو بررسی کنیم میبینیم جهان مرز نداره.:23:
یک مثال معروف برای درک این موضوع وجود داره تا متوجه بشویم که جهان بی مرز یعنی چی....
فرض کنید یک مورچه داریم که دو بعد رو درک میکنه وبر روی یک بارکنک داره راه میره .به نظر شما این مورچه میتونه مرزی برای این فضا درک کنه؟؟ ظاهرا نه و هر چه قدر هم جابه جا بشه به مرزی نمیرسه. چون کره مرز نداره
تازه تصور کنید که این بادکنک داره منبسط هم میشه ....
با یک اغماض خیلی بزرگ,
در واقع جهان ما هم مثل این بادکنک و ما هم مورچه هستیم البته در ابعاد بالاتر.پس هیچ وقت مرزی رو مشاهده نخواهیم کردوما در فضا زمانی قرار داریم که همواره کیهان داره گسترده میشه.بنابراین نمیتونیم بگیم فلان قسمت از جهان مرزه.... :68:
درستی و یا نادرستی این نظریه رو نمیدونم ولی یک نکته ای در مطلب شما توجه من رو جلب کرده ...
خوب اگر ما شبیه مورچه ای هستیم که داره روی بادکنک راه میره خوب پس ما در جهان هم باید روی این انبساط باشیم نه درون آن ؟
منظورم این هست که ما درون جهان منبسط شده و در حال انبساط قرار داریم دیگه ؟ اینطور نیست ؟
اگر این مثالی که زدید در رابطه با ما و جهان ما درست باشه خوب پس ما باید روی این مرز نامتناهی باشیم. و اگر داخل بادکنک باشیم هم کلا مثال نغض خواهد شد .
چون اگر خود را درون بادکنک فرض کنیم پس میتوانیم مرز داشته باشیم ! ( حالا مرز داشتن و یا نداشتن جهان ما رو دیگه نمیدونم :دی )
.................
چند نکته :دی
ـــــــــــــــ
ببینید، در این بحث استفاده از گذاره های ِ فلسفی-کلامی-ریاضی ظاهرا درست، کار ِ کاملا اشتباهی هستش، چون جملاتی مطرح میشه که ما درکی ازش نداریم. تو فلسفه یا کلام شاید این کار درست باشه اما وقتی شما تو فیزیک «چیزی که درکی ازش نداریم» (مثلا x مجهول) رو با «چیزی که میشناسیم» (مثلا y معلوم) مقایسه می کنید، دقیقا به خطا رفتید! چون هیچ لزومی نداره x دقیقا ویژگی های ِ y رو داشته باشه، در واقع ما اصلا x رو نمی شناسیم که بخواهیم به چیزی هم تشبیه کنیم، این تشبیه فقط ما رو به بیراهه می کشونه :)
ـــــــــــ
جهان محدود هستش! پارادکس ِ اولبرس ما رو مطمئن می کنه که جهان محدود باشه! قطعا بی نهایت نیست!
ــــــــــ
به این پست مراجعه کنید، انبساط طوری هستش که ما به صورت ِ موضعی قطعا خودمون رو ساکن خواهیم یافت. از طرفی انبساط ِ سریعتر از سرعت ِ نور مشکلات ِ نسبیتی رو به وجود نمیاره، به این تاپیک هم سری بزنید :)
ــــــــــــــــــــ
خانم nacissus flower حدود ِ بسیار زیادی از جواب رو گفتن :دی اما متوجه ِ اشکال ِ شما نشدم! یعنی چی درون ِ بادکنک باشیم؟ ببینید تعبیر ِ صحیح ِ حرف ِ ایشون این خواهد بود که مورچه یک موجود ِ دو بعدی خواهد بود که توی ِ پوسته ی ِ بادکنک زندگی می کنه، مورچه ابدا نمی تونه از روی ِ بادکنک کنده بشه مثل ِ ما که نمی تونیم از فضای ِ سه بعدی کنده بشیم و ازش خارج بشیم. الان با این اوصاف باز هم اشکال ِ شما مطرح هست؟
چون انفجار بزرگ از یک نقطه شروع شده و ماده یا انرژی قبل از اون در یک نقطه با چگالی و دما ی بینهایت بوده (تکینگی) پس طبیعیه که الان همه جا مرکز باشه و مرکز انبساط.