برای خیلی از ما این سوال پیش میاد که هیچ رو چطور تصور کنیم (اونطرف مرز جهان)؟ اگه واسش ابعاد متصور بشیم که دیگه هیچ نیست و یکجور فضا بحساب میاد. حالا بیاید اونو نه بصورت یک فضای خالی بلکه بصورت یک تهی واقعی که حتی ابعاد هم نداره تصور کنیم. چی شد به تضاد برخوردین؟ آره وقتی ابعاد رو از پوچی میگیریم این تضاد بوجود میاد که پس جهان رو در چه فضایی تصور کنیم در حالی که از قبل همه چیز حتی فضا رو هم سعی کردیم از بین ببریم؟!!!!!
مشکل میدونین چیه. مشکل اینه که من وقتی کمیت ابعاد و تعریف فضا رو از پوچی میگیرم باز هم در ذهنم یک فضای سیاه باقی میمونه که میشه درش ابعاد رو اندازه گرفت. بنظرتون پوچی واقعاً چیه؟
زیاد بهش فکر نکنین قاطی میکنین. :dizzy: بیاین همونطور که آقا احسان گفتند بریم سراغ مرکز جهان. خب درسته مرز نداریم. واقعاً پیدا کردن مرکز جهان بدون دونستن مرز جهان کار سختیه. اما بازم شاید بشه یه کارایی کرد. بیاین دنیا رو مثل یه کیک کیشمیشی تصور کنیم. اولین مشکل اینه که کیکو چقدری در نظر بگیریم. خب مشکل اینه که ما نمیدونیم کیک چقدریه پس اونو فعلاً بی نهایت تصور کنین. موقع پخته شدنکه میدونین کیک پف میکنه و حجیم میشه و کیشمیش هاش از هم فاصله میگیرن. حالا بیاین این پف کردن کیک رو برعکس تصور کنیم. کیشمیش ها در این حالت هر لحظه به هم نزدیکتر و نزدیکتر میشن. انگار بسمت یک مرکزی حرکت میکنن. بیاین بگردیم ببینیم اون مرکز کجاست. همه کیشمیش ها در حال نزدیک شدن به همدیگه ان. همشون هم یک فاصله دارن و همشون هم در هر مرحله به یک میزان فاصلشون از هم کم میشه.
Loading.....
خب من با موفقیت تونستم تو ذهنم همه حجم کیکو حذف کنم. الان دارم کلی کیشیمش جلو چشمم میبینم. فکر نمیکنم هیچوقت بتونم بفهمم مرکزش کجاست. میدونین چرا؟
آخه من نمیدونم الان دقیقاً چندتا کیشمیش داریم؟! :20::20:
:پی:thumbsup: