به به چه هوای خوبی بوده!( وقتی تاریک شد مثله اینکه هوا سرد شده که همه دست به جیب هستن!:wink:)
یکی از دوستان زحمت معرفی عزیزان رو بکشه( همون عکس دسته جمعی!)
امیدوارم دفعه بعدی منم بتونم بیام!
نمایش نسخه قابل چاپ
به به چه هوای خوبی بوده!( وقتی تاریک شد مثله اینکه هوا سرد شده که همه دست به جیب هستن!:wink:)
یکی از دوستان زحمت معرفی عزیزان رو بکشه( همون عکس دسته جمعی!)
امیدوارم دفعه بعدی منم بتونم بیام!
مرسی از اینکه زحمت ادامه گزارش رو کشیدید...
واما ادامه ماجرا:
قرار بر این شد که دوستان تا ساعت ۷.۳۰ وسایل خودشونو مرتب کنن و برنامه رصد به طور رسمی از اون موقع شروع بشه.منو آقای نیرومندی چون ناهار نخورده بودیم تصمیم گرفتین که کمی زودتر شام،ناهار بخوریم.یعنی شام بخوریم اما ناهارمونو بخوریم....اما این شام،ناهاری، شریکایی هم داشت که خیلی لذت خوردنشو بیشتر کرد مثل آقای بهارستانی ـ خواهرم ـ دکتر بوربور.
من بلافاصله بعد از خودن ناهار وسایل رصدی و عکاسیمو آماده کردم... دوربین آنالوگم رو به منطقه دیگه ای بردم و چند عکس از آسمون گرفتم مثلا ۱.۳۰ دقیقه برای ستارگان دورقطبی نوردهی دادم و...
اما برنامه شروع شد.در ابتدا به دلیل آلودگی نوری ماه تصمیم بر این شد ماه و مشتری رصد بشن تا ماه که غروب کرد به شناخت صورتهای فلکی و دیدن احرام مسیه بپردازیم.با تصمیمگیری های به عمل اومده قرار براین شد ما(دکتر بوربور ـ آقای نیرومندی ـ خواهرم )جدای از دیگران به رصد آسمون بپردازیم و بعد از اتمام آموزش های اولیه آقای امام به دیگران، به گروه بپیوندیم.
همینطور که داشتیم با آقای نیرومندی و خواهرم درباره آسمان و تاریکی های آن بحث میکردیم آقای نوری و همسرشان به ما پیوستند و بعداز کمی گفتگو متوجه شدم که آقای نوری همان mhn معروف هستند که از روی گزارش های ارسالیشون علاقه زیادی داشتم که زیارتشون کنم که این فرصت برام پیش اومده بود که از تزدیک ببینمشون.پس از کلی خوشحالی از دیدن هم و اینکه این برنامه ها برای حضور دیگر دوستان انجمن و آشنایی از نزدیک لازم است،آقای امام و مهندس بهارستانی برای مدت کوتاهی به جمع ما پیوستتد و بحث داغتر شد...
حدود ساعت ۹ بود که جای همتون خالی وسبز وقت خوردن شام اصلی فرار رسید. از سریع جمع شدن دوستان مشخص بود که همگی در حال جدال با معده کوچیکه و بزرگه بودن...
بعد از خوردن شام یه استراحت ۱۵ دقیقه ای داده شد تا همگی دوباره جمع بشن. منو آقای نیرومندی و خواهرم پیش تلسکوپ بودیم که بحث در مورد دیدن سحابی دمبل صورت گرفت و تلسکوپ پس از غروب ماه به سمت این جرم زیبا نشانه رفت و همه دوستان مشغول تماشا شدند.در این حین آقای امام گفت: تلسکوپ را به وسط محوطه ببریم و در حالی که ایشان مشغول صحبت درباره صور فلکی هستند من اجرام مسیه را برای گروه و اعضای رصدخانه زعفرانیه پیدا کنم تا رصد گرم تری داشته باشیم....
-۱ انگشت درد گرفتم :melt:
۲- کلاسم شروع شد. :OSMILEY:
۳- این داستان ادامه دارد. :relief: