صفحه 14 از 15 نخستنخست ... 4101112131415 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 140 , از مجموع 150

موضوع: نجوم فلسفی - فلسفه نجوم

  1. Top | #1
    کاربر ممتاز

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    شماره عضویت
    124
    نوشته ها
    164
    تشکر
    1,361
    تشکر شده 1,517 بار در 165 ارسال

    Post نجوم فلسفی - فلسفه نجوم

    در این تایپک قصد بررسیِ :

    چیستی ها ،و چرایی های متافیزیکی علم نجوم و پاسخ به پرسشهایی ماورائی آن را داریم.

    همچنین به دلایل ذهنی و مجردات عقلی بوجود آورنده این علم ، و پیشبرنده آن می پردازیم.




    ----------------------------------------------------------------
    خواهشمندم :
    گفتگو های فلسفی و اعتقادی خود را که ممکن است در تایپکهای دیگر ، بی ارتباط با موضوع آنها شکل گرفته باشد به این تایپک منتقل کنید.

    ----------------------------------------------------------------
    تذکر !
    این تایپک منحصرا به گفتوی های فلسفی با گرایش نجومی (و بر عکس : نجومی با گرایش فلسفی)، تعلق دارد.
    پس لطفا از بحث هایی که نجوم را منفّک از فلسفه (و فلسفه را منفّک از نجوم) بررسی می کند بپرهیزید.
    ----------------------------------------------------------------

    ویرایش توسط na3r : 03-03-2011 در ساعت 02:16 PM دلیل: تصحیح لینک تصویر
    امضای ایشان
    قراره بترکونم ..!


  2. Top | #131
    کاربر ممتاز

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Mar 2012
    شماره عضویت
    3738
    نوشته ها
    200
    تشکر
    819
    تشکر شده 796 بار در 195 ارسال

    دوباره سلام.ممنون به خاطر جوابای خوبتون...
    امضای ایشان
    اوغات خوش آن بود که با دوست به سر شد
    باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود

  3. Top | #132
    کاربر ممتاز

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Mar 2012
    شماره عضویت
    3738
    نوشته ها
    200
    تشکر
    819
    تشکر شده 796 بار در 195 ارسال

    ببخشید اشتباه شد....
    اجازه بدید جواب سوالامو خودم بدم با مثال
    بیاید پرخه تبدیل شدن یه سلول از خاک تا ادمو بررسی کنیم...
    یه تخته سنگو فرض کنید تو طبیعت .چند هزار سالی طول میکشه که این تخته سنگ فرسایش پیدا کنه و تبدیل به خاک بشه حالا این خاک باید مواد معدنی داشته باشه تا این که بتونه قابل زیست باشه.مجددا باید چند ده سالی بگذره تا این که بتونه قابل زیست بشه(عالم جمادی).حالا باید تو عالم جمادی یکی از عالم بالا یعنی عالم نباتی بیاد تا بوسیله اون واسطه (که میتونه یا مستقیما گیاه باشه یا تخم یه گیاه...)بتونه سلول زیستی رو ببره به عالم بالا یعنی عالم نباتی.وهمینطور از عالم نباتی باید یکی بیاد تا با خودش سلول زیستی رو ببره بالا به عالم حیوانی (حیوونی که یه گیاه رو میخوره)و به همین ترتیب یه انسان باید حیوون رو بخوره تا این که این سلول برسه به عالم انسانی...
    اگر دقت کنیم تو سیستم گیاهی که خورده میشه ،حیوونی که خورده میشه و حتی اون ذزه خاکی که توسط ریشه جذب گیاه میشه تو همشون یه مرگ وجود داره و بعد از مرگ زندگی مجدد و تو همه این سیستم ها فقط سلول های منتخبی میتونن به عالم بالا دست برسن و بقیشون دفع میشن و مجددا برمیگردن تو طبیعت تجذیه میشن و به خاک تبدیل میشن...
    نظرتونو راجع به پاسخم بنویسید.ممنون
    امضای ایشان
    اوغات خوش آن بود که با دوست به سر شد
    باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود

  4. 3 کاربر مقابل از berjis93 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  5. Top | #133
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    9965
    نوشته ها
    100
    تشکر
    341
    تشکر شده 376 بار در 94 ارسال

    نظرتون برای من خیلی جالب بود. ولی من نظر دیگه ای دارم:
    این "من" روح انسانه. و جماد و نبات و حیوان و انسان و بالاتر درجاتی هستند که روح انسان میتونه بهشون برسه.
    یعنی انسان اولش که به دنیا میاد، روحش در عالم جمادات هست. بعد اگر انسان روی خودش کار کنه و روحش رو پرورش بده، دیگه اون روح جمادی می میره و روح انسان به عالم نبات وارد میشه. بعد دوباره اگه پرورشش بده، روحش دوباره تحول پیدا میکنه و وارد مرحله ی حیوانیت میشه و به همین ترتیب مراتب انسانیت و بالاتر.
    ولی هر جا که روح انسان باشه اگر دیگه پرورشش نده، توی همون مرحله باقی می مونه. مثلا ممکنه یکی روحش همیشه در عالم جماد بمونه، یکی در نبات، یکی در حیوانیت ، یکی به انسانیت برسه و یکی حتی از اون هم فراتر بره.
    من هم خوشحال میشم نظر شما و دیگران رو بدونم!
    فکر کنم گفتنش خالی از لطف نباشه که لزومی نداره فقط یک نظر درست وجود داشته باشه!
    امضای ایشان
    بـبــار ای ابـر مِی اندود من مسـتـانه ام کن
    بسوز اندیشه را از بیخ و بن، دیـــوانه ام کن
    چـو رودی بر روانـم شو روان ای دولت شـب
    بکَـن تن را ز من، من را ز جـان جانانه ام کن

  6. 2 کاربر مقابل از fatemeh.zar عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  7. Top | #134
    کاربر جدید

    عنوان کاربر
    کاربر جدید
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    10504
    نوشته ها
    12
    تشکر
    77
    تشکر شده 37 بار در 12 ارسال

    نقل قول نوشته اصلی توسط berjis93 نمایش پست ها
    ببخشید اشتباه شد....
    اجازه بدید جواب سوالامو خودم بدم با مثال
    بیاید پرخه تبدیل شدن یه سلول از خاک تا ادمو بررسی کنیم...
    یه تخته سنگو فرض کنید تو طبیعت .چند هزار سالی طول میکشه که این تخته سنگ فرسایش پیدا کنه و تبدیل به خاک بشه حالا این خاک باید مواد معدنی داشته باشه تا این که بتونه قابل زیست باشه.مجددا باید چند ده سالی بگذره تا این که بتونه قابل زیست بشه(عالم جمادی).حالا باید تو عالم جمادی یکی از عالم بالا یعنی عالم نباتی بیاد تا بوسیله اون واسطه (که میتونه یا مستقیما گیاه باشه یا تخم یه گیاه...)بتونه سلول زیستی رو ببره به عالم بالا یعنی عالم نباتی.وهمینطور از عالم نباتی باید یکی بیاد تا با خودش سلول زیستی رو ببره بالا به عالم حیوانی (حیوونی که یه گیاه رو میخوره)و به همین ترتیب یه انسان باید حیوون رو بخوره تا این که این سلول برسه به عالم انسانی...
    اگر دقت کنیم تو سیستم گیاهی که خورده میشه ،حیوونی که خورده میشه و حتی اون ذزه خاکی که توسط ریشه جذب گیاه میشه تو همشون یه مرگ وجود داره و بعد از مرگ زندگی مجدد و تو همه این سیستم ها فقط سلول های منتخبی میتونن به عالم بالا دست برسن و بقیشون دفع میشن و مجددا برمیگردن تو طبیعت تجذیه میشن و به خاک تبدیل میشن...
    نظرتونو راجع به پاسخم بنویسید.ممنون
    این یک پاسخ زیست شناختی خوبه مرسی:
    می خوام برات بحث رو بوسیله قاعده الواحد پاسخ بدم:
    الواحد لایصدر عنه الا الواحد و یا الواحد بما هو واحد لایصدر عنه الا واحد
    معنای قاعده چنین است که از علت واحد حقیقی, از آن حیث که واحد است, تنها یک معلول واحد صادر می شود و نه بیشتر.ومراد ازصدورایجاد به علت فاعلی است ومراد این است هرواحدی یک علت فاعلی بیشتر نمی تواند داشته باشد. منظورازواحد ، واحدی است که هیچ نحو تکثر نداردحتی کثرت عقلی هم ندارد؛یعنی مرکب ازوجودوماهیت نیست وبسیط من جمیع جهات است.یعنی واجب الوجود.
    مساله مهمی که مطرح است این است که چگونه ازواحدی که ازجمیع جهات بسیط است امورکثیرصادرمی شود وجهان هستی باهمه تنوعش شکل می گیرد.فلاسفه برای بیرون رفت ازاین اشکال قاعده الواحد را پذیرفتند وبرای توجیه پیدایش کثرت نظام خاصی رامعرفی کرده اند.
    قاعده الواحد وفلسفه مشاءواشراق:
    ابن سینا باپذیرش این قاعده عالم راچنین تصورمی کند که ازخدای متعال که بسیط علی الاطلاق است عقل اول صادرمی شود که ان هم بسیط است .لیکن عقل اول ازجهت معلول بودن دارای جهات چندگانه است مثلا،ممکن بالذات است،واجب بالغیراست،خودش وعلتش را تعقل می کند.
    به اعتبارهریک ازاین جهات،ازعقل موجودی صادرمی شودکه دررأس آنها عقل اول قراردارد.عقل دوم نیزدارای جهات متعددتری است که به واسطه آنها موجودات بیشتری ازاوصادرمی شودکه ازجمله انها عقل سوم می باشد.این ترتیب ادامه داردتا عقول عشره وافلاک تسعه تکمیل شود.ازان به بعددرعالم تحت القمر کثرتهای عرضی پدیدمی اید. و چون تعداد ده عقل برای به وجود آمدن افلاک نهگانه و موجودات عنصری و توجیه کثرتهای آن‌ها وافی میباشد، بنابراین تعداد عقول نیز بیشتر از ده عدد نیست.
    فلاسفه اشراق نیز قاعده الواحد و نظام طولی مبتنی بر آن را پذیرفته اند، ولی آن‌ها تعداد عقول را بسیار بیشتر از ده عدد میدانستند؛ زیرا تعداد ستارگان فلک ثوابت بسیار زیاد است در حالیکه جهات موجود در عقل دوم بسیار محدود است و به تنهائی برای صدور کثرتهای موجود در فلک ثوابت وافی نیست. بنابراین از نظر ایشان باید عقول زیادی را در نظر گرفت تا صدور این کثرتها توجیه شود.
    نکته:درصادر اول گفته شد دارای جهت وحیثیت گوناگونی است.این مطلب لازمه ان ترکیب درواحدحقه حقیقی نیست.زیرا اگر حیثیات یاد شده, همانند امکان, از امور اعتبارى باشند این گونه حیثیّت ها اصلاً مجعول نیستند تا این پرسش مطرح شود که اینها همراه معلول اول صادر شده اند یا بعد از آن, و اگر این حیثیت ها همانند معقولیت از حیثیت هاى وجودى باشند, این گونه حیثیّت ها نه همراه معلول اول صادر شده اند و نه بعد از آن; بلکه عین ذات معلول اول اند; یعنى همان گونه که صفاتِ ذاتیِ حق ّ نه همراه اویند و نه بعد از او; بلکه (بالاتر از همراهى) عین ذات حق ّاند, این گونه حیثیّات هم در معلول اول, نه همراه اویند و نه بعد از او, بلکه (بالاتر از همراهى) عین ذات اویند. بنابراین اشکال یاد شده به خاطر منحصر نبودن احتمالات اش برطرف مى شود.
    مهمترین نکته ای که باید به ان اشاره شود این است که:اگر ازواحد بسیط من جمیع الجهات، کثرت صادرشود لازمه ان ترکب درواحد بسیط است .
    این قاعده رو با این قیاس اقترانی میشه بهتر فهمید:
    1. معلول هر علّت, صِرف ارتباط و وابستگى ناب به آن علّت است (صغرى);
    2. صِرف هر شىء, یگانه و تعددناپذیر است (کبرى);
    پس معلول هر علّت, یگانه و تعددناپذیر است (نتیجه).
    امضای ایشان
    چه چیزی از همه بیشتر غیرقابل باور است آن را به من نشان دهید.
    به وبلاگ من هم سری بزنید.http://r.soltanikhah.loxblog.com/

  8. 2 کاربر مقابل از r.soltanikhah عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  9. Top | #135
    کاربر ممتاز

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Mar 2012
    شماره عضویت
    3738
    نوشته ها
    200
    تشکر
    819
    تشکر شده 796 بار در 195 ارسال

    نقل قول نوشته اصلی توسط fatemeh.zar نمایش پست ها
    نظرتون برای من خیلی جالب بود. ولی من نظر دیگه ای دارم:
    این "من" روح انسانه. و جماد و نبات و حیوان و انسان و بالاتر درجاتی هستند که روح انسان میتونه بهشون برسه.
    یعنی انسان اولش که به دنیا میاد، روحش در عالم جمادات هست. بعد اگر انسان روی خودش کار کنه و روحش رو پرورش بده، دیگه اون روح جمادی می میره و روح انسان به عالم نبات وارد میشه. بعد دوباره اگه پرورشش بده، روحش دوباره تحول پیدا میکنه و وارد مرحله ی حیوانیت میشه و به همین ترتیب مراتب انسانیت و بالاتر.
    ولی هر جا که روح انسان باشه اگر دیگه پرورشش نده، توی همون مرحله باقی می مونه. مثلا ممکنه یکی روحش همیشه در عالم جماد بمونه، یکی در نبات، یکی در حیوانیت ، یکی به انسانیت برسه و یکی حتی از اون هم فراتر بره.
    من هم خوشحال میشم نظر شما و دیگران رو بدونم!
    فکر کنم گفتنش خالی از لطف نباشه که لزومی نداره فقط یک نظر درست وجود داشته باشه!
    من تو فلسفه دینی طبقه بندی روح انسان رو که میخوندم اینطور بود که روح انساندارای 5لایه است که به ترتیب روح الحیوان،روح البدن،روح الایمان،روح القدس و روح الامر است.که انسان در بدو تولد با روح الحیوان به دنیا میاد حتی تام رفتار وعملکردش تو اون مرحله درست مثل حیوونا از روی غریضه و هوا است.بعد از بالغ شدن و خود سازی به روح البدن رسیده و باز با خود سازی به روح الایمان و بالا تر میرسه جالبه انسان تو هر مرحله روحی که باشه دقیقا خلق و خوی همون روحو میگیری مثلا تو روح الحیوان عملکرد و تفکر دقیقا از روی قریضست وتو روح الایمان تمامی تفکر و عملکرد انسان از روی ایمان و رضای خداست.
    منطقی نیست؟؟؟
    امضای ایشان
    اوغات خوش آن بود که با دوست به سر شد
    باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود

  10. 2 کاربر مقابل از berjis93 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  11. Top | #136
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    9965
    نوشته ها
    100
    تشکر
    341
    تشکر شده 376 بار در 94 ارسال

    نقل قول نوشته اصلی توسط r.soltanikhah نمایش پست ها
    این یک پاسخ زیست شناختی خوبه مرسی:
    می خوام برات بحث رو بوسیله قاعده الواحد پاسخ بدم:
    ...
    با سلام!
    میشه یه جوری توضیح بدین که ما هم بتونیم بفهمیم؟؟؟ (من فقط یه دانش آموزم!)

    نقل قول نوشته اصلی توسط berjis93 نمایش پست ها
    من تو فلسفه دینی طبقه بندی روح انسان رو که میخوندم اینطور بود که روح انساندارای 5لایه است که به ترتیب روح الحیوان،روح البدن،روح الایمان،روح القدس و روح الامر است.که انسان در بدو تولد با روح الحیوان به دنیا میاد حتی تام رفتار وعملکردش تو اون مرحله درست مثل حیوونا از روی غریضه و هوا است.بعد از بالغ شدن و خود سازی به روح البدن رسیده و باز با خود سازی به روح الایمان و بالا تر میرسه جالبه انسان تو هر مرحله روحی که باشه دقیقا خلق و خوی همون روحو میگیری مثلا تو روح الحیوان عملکرد و تفکر دقیقا از روی قریضست وتو روح الایمان تمامی تفکر و عملکرد انسان از روی ایمان و رضای خداست.
    منطقی نیست؟؟؟
    خب، البته فکر کنم اسم روح ها رو بر اساس خلق و خو انتخاب کرده باشن، نه اینکه اسم روح خلق و خو رو مشخص کنه! (چی گفتم!)
    من الان یه سوالی برام پیش اومد. اولین روح یعنی همون روحی که آدم باهاش بدنیا میاد، روح حیوانه. و بقیه ی روح ها در مرتبه ی بالاتری هستن. یعنی پست ترین حالت انسان اینه که روحش در طبقه حیوان باشه.
    حالا پس این آیه ی قرآن چی میشه که میگه "اولئک کالانعام بل هم اضل" ؟؟؟ (آنها مانند چهارپایان و بلکه هم گمراه تر هستنند)
    الان اونهایی که مصداق بل هم اضل هستند، روحشون در چه مرحله ایه؟؟؟
    امضای ایشان
    بـبــار ای ابـر مِی اندود من مسـتـانه ام کن
    بسوز اندیشه را از بیخ و بن، دیـــوانه ام کن
    چـو رودی بر روانـم شو روان ای دولت شـب
    بکَـن تن را ز من، من را ز جـان جانانه ام کن

  12. 2 کاربر مقابل از fatemeh.zar عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  13. Top | #137
    کاربر ممتاز

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Mar 2012
    شماره عضویت
    3738
    نوشته ها
    200
    تشکر
    819
    تشکر شده 796 بار در 195 ارسال

    نقل قول نوشته اصلی توسط fatemeh.zar نمایش پست ها
    با سلام!
    میشه یه جوری توضیح بدین که ما هم بتونیم بفهمیم؟؟؟ (من فقط یه دانش آموزم!)



    خب، البته فکر کنم اسم روح ها رو بر اساس خلق و خو انتخاب کرده باشن، نه اینکه اسم روح خلق و خو رو مشخص کنه! (چی گفتم!)
    من الان یه سوالی برام پیش اومد. اولین روح یعنی همون روحی که آدم باهاش بدنیا میاد، روح حیوانه. و بقیه ی روح ها در مرتبه ی بالاتری هستن. یعنی پست ترین حالت انسان اینه که روحش در طبقه حیوان باشه.
    حالا پس این آیه ی قرآن چی میشه که میگه "اولئک کالانعام بل هم اضل" ؟؟؟ (آنها مانند چهارپایان و بلکه هم گمراه تر هستنند)
    الان اونهایی که مصداق بل هم اضل هستند، روحشون در چه مرحله ایه؟؟؟
    همینه دیگه انسان با این روح متولد میشه و باید خودشو بالا بکشه که مراتب بالا تری برسه حالا اگه خود سازی نکنه و تو همون روح حیوانی باقی بمونه اونوقته که این قضیه شاملش میشه...
    امضای ایشان
    اوغات خوش آن بود که با دوست به سر شد
    باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود

  14. 2 کاربر مقابل از berjis93 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  15. Top | #138
    کاربر جدید

    عنوان کاربر
    کاربر جدید
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    شماره عضویت
    10504
    نوشته ها
    12
    تشکر
    77
    تشکر شده 37 بار در 12 ارسال

    [QUOTE=fatemeh.zar;75336]با سلام!
    میشه یه جوری توضیح بدین که ما هم بتونیم بفهمیم؟؟؟ (من فقط یه دانش آموزم!)

    سلام ببخشید که سخت بیانش کردم هممون دانش آموزیم، تقصیر منه:
    منظور از واحد حقیقی :یکتا بودن حقیقی است یعنی دوتا نبودن در ذات، یعنی تکثیر نشدن به اجزا، مثلا انسان رو میشه تکثیر کرد (مغز ، قلب ، کبد .... یا روح ، جسم...) اما واحد حقیقی رو نمیشه به اجزاش تقسیم کرد.
    حالا براساس قاعده واحد از یک علت واحد حقیقی نمی تواند دو معلول بوجود بیاید چرا که دو معلول بوجود آمدن از یک علت نشانه مرکب بودن علته نه واحد بودنش.
    حالا ابن سینا میگه از خداوند که واحد حقیقیست عقل اول صادر شده البته ابو علی این رو براساس نظریه ارسطو بیان می کنه از خداوند که واحده در ذات عقل اول صادر میشه که واحد نیست واز عقل اول عقل دوم و فلک اول بوجود میاد.
    حالا اگه لازمه بیشتر توضیح بدم لطفا بگید.
    امضای ایشان
    چه چیزی از همه بیشتر غیرقابل باور است آن را به من نشان دهید.
    به وبلاگ من هم سری بزنید.http://r.soltanikhah.loxblog.com/

  16. 2 کاربر مقابل از r.soltanikhah عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  17. Top | #139
    کاربر ممتاز

    عنوان کاربر
    کاربر ممتاز
    تاریخ عضویت
    Mar 2012
    شماره عضویت
    3738
    نوشته ها
    200
    تشکر
    819
    تشکر شده 796 بار در 195 ارسال

    [QUOTE=r.soltanikhah;75366]
    نقل قول نوشته اصلی توسط fatemeh.zar نمایش پست ها
    حالا ابن سینا میگه از خداوند که واحد حقیقیست عقل اول صادر شده البته ابو علی این رو براساس نظریه ارسطو بیان می کنه از خداوند که واحده در ذات عقل اول صادر میشه که واحد نیست واز عقل اول عقل دوم و فلک اول بوجود میاد.
    سلام ممنون میشم اینجاشو یه کم بیشتر توضیح بدید...
    امضای ایشان
    اوغات خوش آن بود که با دوست به سر شد
    باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود

  18. کاربر مقابل از berjis93 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  19. Top | #140
    کاربر فعال

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2013
    شماره عضویت
    9965
    نوشته ها
    100
    تشکر
    341
    تشکر شده 376 بار در 94 ارسال

    نجوم فلسفی - فلسفه نجوم         
    نقل قول نوشته اصلی توسط r.soltanikhah نمایش پست ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط fatemeh.zar نمایش پست ها
    با سلام!
    میشه یه جوری توضیح بدین که ما هم بتونیم بفهمیم؟؟؟ (من فقط یه دانش آموزم!)
    سلام ببخشید که سخت بیانش کردم هممون دانش آموزیم، تقصیر منه:
    منظور از واحد حقیقی :یکتا بودن حقیقی است یعنی دوتا نبودن در ذات، یعنی تکثیر نشدن به اجزا، مثلا انسان رو میشه تکثیر کرد (مغز ، قلب ، کبد .... یا روح ، جسم...) اما واحد حقیقی رو نمیشه به اجزاش تقسیم کرد.
    حالا براساس قاعده واحد از یک علت واحد حقیقی نمی تواند دو معلول بوجود بیاید چرا که دو معلول بوجود آمدن از یک علت نشانه مرکب بودن علته نه واحد بودنش.
    حالا ابن سینا میگه از خداوند که واحد حقیقیست عقل اول صادر شده البته ابو علی این رو براساس نظریه ارسطو بیان می کنه از خداوند که واحده در ذات عقل اول صادر میشه که واحد نیست واز عقل اول عقل دوم و فلک اول بوجود میاد.
    حالا اگه لازمه بیشتر توضیح بدم لطفا بگید.
    این عقل ها که میگین همون عقلهای 10 گانه توی ادبیات عرفانی هستند؟؟
    شما هم این مقاله (http://ag2.ir/1392/05/15/شعر-عالمانه...ب-اشعار) رو خوندین؟؟ نظرتون چیه؟؟
    ویرایش توسط fatemeh.zar : 06-11-2014 در ساعت 06:46 PM
    امضای ایشان
    بـبــار ای ابـر مِی اندود من مسـتـانه ام کن
    بسوز اندیشه را از بیخ و بن، دیـــوانه ام کن
    چـو رودی بر روانـم شو روان ای دولت شـب
    بکَـن تن را ز من، من را ز جـان جانانه ام کن

  20. کاربر مقابل از fatemeh.zar عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 14 از 15 نخستنخست ... 4101112131415 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق برای آوا استار محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد